logo





یک توضیح مهم درباره یکی از سرمقاله های زنده یاد
دکترعلی شریعتی برای نشریه ایران آزاد

ارگان سازمان های جبهه ملی ایران در اروپا

پنجشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۹ - ۱۷ مارس ۲۰۱۱

علی شاکری زند

ALI_SH~1.JPG
در مقاله ای به قلم آقای دکتر منصور بیات زاده زیرعنوان جبهه ملی ايران در اروپا؛ ــ چگونگی شکل گرفتن تشکيلات «جبهه ملی ايران در اروپا» بعد از کودتای٢8 مرداد ١٣٣٢ــ در مورد نکاتی چند نیاز به توضیح، تصحیح یا تکمیل وجود دارد که بدون آنها خواننده می تواند در مورد برخی مسائل این تاریخچه دچار اشتباه گردد. اما از آنجا که نویسنده خود نیز مدعی نوشتن یک تاریخ جامع در موضوع مورد بحث نبوده اند، منظور نویسنده ی این سطور از توضیح حاضر نیز ورود دراین نکات که طبیعتأ محتاج بررسی های دیگری است نمی باشد. معذلک پس از قرائت این مقاله به موضوعی که در آن بعضی اقوال و مسئولیت های نویسنده ی این سطور مورد استناد منابع نویسنده ی محترم بوده برخورد می شود که توضیحاتی درباره ی آن مورد خاص، و درجهت تکمیل یکی از نکات بیان شده از سوی نویسنده ی مقاله، لازم و سودمند دیده شد.

در حاشیه ی شماره ی 24مقاله ی مورد اشاره ضمن اشاره به نقش مرحوم دکترعلی شریعتی در انتشار نشریه ایران آزاد ـ ارگان رسمی سازمان های جبهه ملی ایران در اروپا نکاتی، به استناد یکی از منابع نویسنده ی محترم، بیان شده که نیاز به توضیح و تکمیل دارد.

در این مورد، درحاشیه ی یادشده دربالا از جمله می خوانیم که مرحوم علی شریعتی

« قبل از برگشت به ايران از همکاری خود با جبهه ملی و نشريه «ايران آزاد » که مسئوليت هيئت تحريريه آن نشريه را بعهده داشته است و در واقع سر دبير « ايران آزاد» بوده است، استعفا می دهد و در واقع رابطه اش با نيروهای اپوزيسيون در خارج از کشور قطع می گردد. آنهم بدين خاطر که آقايان علی شاکری [ زند] و دکتر علی راسخ افشار که جزو هيئت تحريريه نشريه «ايران آزاد » بوده اند ، با چاپ مقاله ای بقلم دکتر علی شريعتی تحت عنوان« دکتر محمد مصدق رهبر ملی ، خمينی رهبر مذهبی » مخالفت می نمايند و از چاپ آن مقاله در « ايران آزاد» جلوگيری می کنند،« چون به نظر آنها ايران فقط يک رهبر داشت و آنهم مصدق بود.» .(٣١)»

منبعی که برای مطالب بالا بدان استناد شده چنین است :

«متين، افشين ، مترجم: ارسطو آذری، کنفدراسيون، تاريخ جنبش دانشجويان ايرانی در خارج از کشور ٥٧ ـ ١٣٣٢ ، نشرو پژوهش شيرازه ، چاپ اول بهار ١٣٧٨، صفحه ١٨٢.»

در عین حال آقای دکتربیات زاده خود در مقاله ی دیگری تحت عنوان «کنفدراسيون، جنبش دانشجوئی، ساواک شاه و روزنامه کيهان ـ بخش سوم ***** مطالبی در باره تاريخچه کنفدراسيون جهانی محصلين و دانشجويان ايرانی ـ اتحاديه ملی ( افشاگری در باره تحريف تاريخ از سوی جاسوس ساواک و نويسندگان کيهان چاپ تهران)» که در آن نیز به منبع بالا استناد شده، منبع را به شرح زیر مورد انتقاد قرار داده اند:

« اما آقای دکتر افشين متين در آن کتاب توضيح نداده است که چرا و بچه دليل آن مخالفت صورت گرفته است و استدلال مخالفين بر پايه ی چه مواضع و منطقی بوده است، اگرچه او با آقای علی شاکری [زند] نيز در باره همان موضوع های مربوط به جنبش دانشجوئی و گروه های سياسی خارج از کشور مصاحبه کرده بود. آيا صحيتر نبود در باره گفتار آقای بنی صدر ، همچنين نظرات آقای شاکری [زند] را نيز در باره همان موضوع مشخص جويا می شد و آن را در کنار نظرات دکتر بنی صدر در کتابش منتشر می کرد ، تا خوانندگان کتاب با نظرات هر دو طرف آشنا می شدند، امری که متأسفانه مورد بررسی قرار نگرفته است . در حاليکه از آن طريق می شد به اين مسئله پی برد که آيا آن مخالفت با چاپ مقاله دکتر شريعتی بدين خاطر بوده است که اکثريت اعضای هيئت تحريريه ايران آزاد خود رادر آن مقطع تاريخی ، طرفدار « جدائی مذهب از دولت » می دانسته اند؟»...

در این باره توضیحات زیر لازم می نماید:

همانگونه که آقای دکتر بیات زاده تذکر داده اند آقای متین با نویسنده ی این سطور مصاحبه هایی داشته اند که بسیار هم طولانی بوده است و همگی بر نوار ضبط شده و طبق قرار قبلی به اینجانب مسترد شده و موجود است. به علاوه از موضوع مربوط به عنوان سرمقاله ای برای "ایران آزاد" که به آن اشاره شده جز آقای دکتر علی راسخ افشار و نویسنده ی این سطور که مستقیمأ با مرحوم شریعتی در این مورد درارتباط بودیم و خود زنده یاد شریعتی کس دیگری اطلاع نداشته و این اطلاع را اینجانب طی یکی از مصاحبه هایم به شکل مبسوط در اختیار ایشان قراردادم. اینکه ایشان در این باره از آقای بنی صدر هم پرسشی کرده اند یا نه من از آن اطلاع درستی ندارم، همین قدرمی دانم که در کتاب ایشان بعد از ذکر نام من با ذکر تاریخ مصاحبه(13 نوامبر 1993) نامی هم از آقای بنی صدر برده شده است. در عین حال اقوالی که نقل شده و به آقای بنی صدر نسبت داده شده، دست کم به شرحی که می بینیم، غیر از گفته های نویسنده ی این سطور به آقای متین است. درباره ی اصل گفته های اینجانب پایین تر توضیح داده خواهد شد، اما پیش از آن لازم است نکاتی درباره ی منبع ذکر شود.

1ـ منبع مورد استناد ترجمه ی فارسی کتابی است ازآقای افشین متین که مبنای آن تز دکتری نویسنده ی کتاب درباره تاریخچه ی "کنفدراسیون محصلین و دانشجویان ایرانی ـ اتحادیه ی ملی"، بوده است.

2ـ درمورد مقاله ی مورد بحث، به نقل از منبع دست دوم (استناد به آقای متین که گفته می شود ایشان خود به آقای بنی صدر استناد کرده اند)، و اینکه گویا قطع همکاری مرحوم علی شریعتی با "ایران آزاد" نتیجه ی « ردِّ آن از طرف « آقايان علی شاکری [ زند] و دکتر علی راسخ افشار که جزو هيئت تحريريه نشريه « ايران آزاد » بوده اند» بوده، درمقایسه ی جملات فارسی منقول از منبع با کتاب انگلیسی آقای متین دیده می شود که مؤلف کتاب از «ردّ مقاله» سخنی نگفته است، بلکه نوشته است که مقاله به مرحوم شریعتی «بازگردانده شد» و پیداست که مترجم محترم کتاب فعل باز گرداندن (RETURN) را سهوأ به «رد کردن» ترجمه کرده است.

این اشتباه واجد کمال اهمیت است به دلائل زیر:

منبعی که درمقاله ی مورد بحث ما در این باره به آن استناد شده سخنانی منتسب به آقای ابوالحسن بنی صدر، از قول آقای افشین متین در کتاب ایشان است، و درعین اینکه ما در زیر درباره ی اشتباهات موجود در آن سخنان توضیحات مشبع خواهیم داد، اما اولین توضیح لازم ما دراین باره به قرار زیراست

ــ در حالی که شرح قضیه ی مربوط به مقاله ی عودت داده شده، «مصدق رهبر ملت، خمینی رهبر دین» ـ و نه عنوان غلط « دکتر محمد مصدق رهبر ملی ، خمينی رهبر مذهبی » ـ را آقای افشین متین از نویسنده ی این سطور که یکی از دست اندرکاران اصلی آن رخداد و تصمیم مربوط به آن بوده ام شنیده و بر نوار ضبط کرده اند و نوارهای آن نیز نزد گوینده موجود است، و همچنین از قول اینجانب هم در کتاب خود نقل کرده اند، جای شگفتی است که درمنبع مورد استفاده ی آقای دکتر بیات زاده قضیه از قول آقای بنی صدر نقل شده است، با اشتباهات و غلوّ هایی که بجای روشن ساختن حقایقی از ماهیت و کیفیت سازمان های جبهه ملی ایران در سال های چهل، که موجب اغتشاشات زیانبخشی در ذهن خواننده می گردد، و این همان است که در نقل قول بالا (نک. جملات میان علامت «») از آقای بیات زاده دیدیم که مورد انتقاد ایشان نیز قرارگرفته بود. بدیهی است که وقتی عنوان فارسی سرمقاله :«مصدق رهبر ملت، خمینی رهبر دین» که از خود مرحوم شریعتی بوده ابتدا به انگلیسی ترجمه می شود و سپس بدون کسب اطلاع از نویسنده ی کتاب به انگلیسی درباره اصل فارسی آن، به پیروی از برداشت و سلیقه ی مترجم محترم به فارسی جدیدی به صورت« دکتر محمد مصدق رهبر ملی ، خمينی رهبر مذهبی » در می آید و آن شرح نامربوط هم به دنبال آن اضافه می شود چه سوء تفاهماتی می تواند بوجود آید.

درباره ی توضیحات نویسنده ی این سطور به آقای متین که گفته شد مجموعه ی آنها شامل شمار زیادی نوار ضبط شده می گردد که نزد این جانب موجود است، باید یادآوری شود که نقل قول آقای متین به انگلیسی صحیح است اما ناقص؛ با نقیصه ای که می تواند موجب سوء تفاهم شود.

نویسنده ی این سطور در این باره به آقای متین گفته بود که :

« اینجانب و آقای دکتر علی راسخ افشار به عنوان اعضاء هیئت اجرائی سازمان اروپا ( و نه چنانکه در ترجمه ی کتاب آمده، بعنوان " دو عضو دیگر هیئت تحریریه" !) درباره ی مقالات رسیده ی نویسندگان نشریه دارای حق تصمیم گیری نهایی بودیم.» آنچه پیش آمد، در محیط روابط کاملأ حسنه ای، با هیئت نویسندگان مقیم پاریس که مرحوم شریعتی هم از فعال ترین آنان بود، رخ داد. نیز درمورد این مقاله ی خاص گفته شد : از آنجا که اصل مقاله، که درآن دوران مانند امروز امکان تهیه ی فوتوکوپی ازآن وجود نداشت، به نویسنده بازگردانده شد « و در نتیجه من به یاد ندارم که اصل متن نیز مورد ایراد ما بود یا نه»(نقل به مضمون)، تنها می توانم بگویم که بر طبق خاطره ی اینجانب آنچه مورد تاًیید هیئت اجرائی قرارنگرفت عنوان مقاله یعنی « مصدق رهبر ملت، خمینی رهبر دین» بود(نقل به مضمون).

عنوان دقیق مقاله هم عینأ همین بود و آنچه از فارسی ابتدا به انگلیسی، و سپس از این زبان به فارسی ترجمه شده، و حاصل آن در نقل قول بالا ذکرشد(« دکتر محمد مصدق رهبر ملی ، خمينی رهبر مذهبی »)، با اصل فارسیِ عنوان انتخاب شده از طرف مرحوم شریعتی که اینجا نقل شد به هیچ وجه تطبیق ندارد.

به علاوه این فرض که مرحوم شریعتی، که در آن تاریخ مشغول تدارک بازگشت به ایران بود، به دلیل بازگردانده شدن مقاله اش و تقاضای تغییرعنوان آن از طرف هیئت اجرائی دچار رنجش شده و به همکاری خود با سازمان پایان داده است حدسی بیش نمی تواند بود، زیرا از جانب آن زنده یاد در این باره چیزی شنیده نشد و صمیمت روابط تا آن زمان امکان این تعبیر را نمی داد. اینکه مقاله با تغییر عنوان یا بدون آن مجددأ به هیئت اجرائی عودت داده نشد نیز دلیل کافی بر صحت این حدس نمی شود؛ اما اینکه از طرف آن زنده یاد پاسخی به نامه ی هیئت اجرائی نرسید می تواند محل تامل باشد، لیکن چون سفر ایشان به ایران به فاصله ای نه چندان طولانی پس از این رویداد صورت گرفت نیز می تواند یکی از علل قابل تصور بی پاسخ ماندن نامه ی هیئت اجرائی بوده باشد، ضمن اینکه رجوع به مقالات ایران آزاد بعد از عودت آن سرمقاله بر پایان همکاری مرحوم شریعتی با این نشریه، که صفحات خاصی از آن(با عنوان دائمی) به او اختصاص داشت حکم نمی کند.

با اینهمه دردست نبودن متن مقاله که بازماندگان مرحوم شریعتی نیز پس از اطلاع از این موضوع، چون در اوراق باقی مانده از آن زنده یاد اثری از آن نبوده، برای تحقیق از وجودِ آن به ما رجوع کردند، و نویسنده ی این سطور توضیحات بالا در مورد بازگشت بدون رونویس آن را به آنان داد، مانع از این است که ما امروز به درستی و یقین منظور ازعنوان دقیق مقاله را که در بالا یادآوری شد دریابیم چه اشکال این عنوان دقیقأ درابهام یا حالت دوپهلوی آن بود. توضیح اینکه شعار«مصدق رهبر ملت، خمینی رهبر دین» البته می توانست دارای تعبیرعرفی نیز باشد، به این دلیل که در آن رهبری سیاسی کشور که با رهبری "ملت" بیان شده برای مصدق شناخته شده بود و موقعیت آیت الله خمینی به رهبری دینی محدود شده بود، ضمن اینکه این طرز بیان به معنی تکیه برتفوق یک رهبر دینی برهمترازان او نیز بود. بعلاوه از آنجا که سازمان های جبهه ملی ایران چه در ایران و چه درخارج درفراسوی ایدئولوژی های رایج، و از آنجمله دیدگاه مبتنی براختلاط سیاست با ایدئولوژی دینی قرارداشتند، نمی توانستند سرمقاله ی ارگان رسمی خود را به هیچ شکلی به موضعی برای تبلیغ له یا علیه یک شخصیت دینی (درنقش دینیِ او که خارج از صلاحیت یک سازمان سیاسی است)، تبدیل کنند، هرقدرهم آن شخصیت ممکن بود والا باشد، یا بی ارج. زیرا چنین عملی رسم و اصل عرفیِ بی طرفی نسبت به ایدئولوژی ها و حتی ادیان در امور سیاسی را نقض می کرد. بنا براین ایراد هیئت اجرائیه به عنوانِ آن سرمقاله، در آن زمان که آیت الله خمینی مخالفتی را هم در صفوف خارج از کشور برنیانگیخته، حتی، به مثابه ی یکی از قربانیان سرکوب های عمومی، از نگرش های موافقی نیز برخوردار بود، نه از این جهت بود که با او به عنوان یک پیشوای دینی مخالفتی در میان بوده باشد، بل از این رو که با همه ی این اوصاف قرارگرفتن آن دو عنوان(مصدق رهبر ملت، خمینی رهبر دین)در یک شعار می توانست این شائبه را القاء کند که از نظر جبهه ملی ایران در اروپا دو شخصیت، یکی سیاسی و دیگری دینی، در یک ردیف نهاده شده اند. این ایرادی بود که در هرحال، و صرف نظر از مضمون مقاله، از دید ما برجای خود معتبر بود؛ و تاًکید می شود تنها سبب عودت مقاله به مرحوم شریعتی و تقاضای تغییر عنوان آن، که پس از مدت کوتاهی غور و بحث در هیئت اجرائی تصمیم بدان گرفته شد، همین بود.

نکته ی بسیار مهم دیگری که به روشن شدن این قضیه کمک می کند این است که با وجود شمار معدودی اعضاء جبهه ملی اروپا که پیش از آمدن به اروپا برای تحصیل سابقه ی عضویت در دو یا سه حزب ملی را نیز داشتند، کمتر موردی را می توان به یاد آورد که آنان در میان شمار انبوه اعضاء منفرد ما دست به تبلیغاتی به نفع حزب خود زده باشند چه اولأ خود ضرورتی و سودی در این کار نمی دیدند و دوم اینکه محیط اساسأ برای چنین تبلیغاتی به هیچ وجه مساعد نبود. از همین جا پیداست که چرا حتی وابستگان معدود به احزاب یا سازمان هایی که دارای نظریات سیاسی آمیخته به تمایلات مذهبی بودند نیز ابدأ این تمایلات را درمیان دیگران تبلیغ نمی کردند.

در مورد اخیر، حتی بعد از سفر آقای بنی صدر به اروپا و عضویت نامبرده در واحد جبهه ملی پاریس اندکی پیش از برگذاری سومین کنگره ی سرتاسری کنفدراسیون جهانی در لندن، وضع بر همان منوال سابق بود، و آقای بنی صدر هیچگاه به وابستگی به گروه مذهبی خاصی تظاهر نمی کرد و اگرهم چنین نسبتی به او داده می شد از آن تحاشی می کرد، اما دوستان واحد پاریس که تماس بیشتری با نامبرده داشتند از "سمپاتی" او نسبت به دستجات مذهبی سیاسی، یا بهتر بگوییم نوعی همراهی با آنها بی اطلاع نبودند؛ و بعد از آمدن مرحوم قطب زاده از آمریکا به اروپا که در همان سال رخ داد نیز، حد اقل در ظاهر امر، این وضع تغییری نیافت، چه گفتیم جو داخلی جبهه ملی ایران در اروپا مساعد حالت دیگری نبود.

در حقیقت اختلافاتی که به درگیری میان ملیون عادی(عرفی) و کسانی معروف شد که به داشتن تمایلات مذهبی شدید شهرت یافتند با اعلام تشکیل جبهه ملی سوم درایران ـ خارج از رهبری رسمی جبهه ملی ایران ـ بود که به روشنی آغاز شد. از این زمان بود که این افراد، همراه با عده ی دیگری، با کمک و پشتیبانی فعالان جامعه ی سوسیالیست های ایرانی در اروپا( که برای همکاری میان جبهه ملی اروپا و آنان، با وجود تماس ها و کوشش هایی که از دو طرف بعمل آمد، راهی پیدا نشده بود)، ابتدا گرایش مشخص جدید و بسیار محدودی را در سازمان بوجود آوردند. تفصیل جزئیات این حوادث از حوصله ی این توضیح خارج است. همین قدربگوییم که انتشاراولین پاسخ دکتر مصدق به نامه ی هیئت اجرائی ما ـ بجای آنکه ـ و حتی پیش از آنکه ! ـ نامه به دست صاحبان اصلی آن برسد(!) ـ درنامه ی "سوسیالیسم" نشریه ی "جامعه ی سوسیالیست ها"، و ترویج این اتهام سخت و ناروا که هیئت اجرائی نامه را از پایه ی سازمان پنهان داشته، از سویِ آن "گرایشِ" در حال پیدایش، انزجار هیئت اجرائی و خشم اعضاء سازمان را برانگیخت و موجبات جنجالی را فراهم کرد(پاسخ دکتر مصدق با ما مدتی پس از انتشار آن در نشریه ای که نام آن ذکر شد و بدنبال اعتراض شدید هیئت اجرائی، سرانجام به دست سازمان رسید!). اگرچه مبتکران این عمل ناپسند از کار خود نتیجه ی مورد نظر را که تحریک اعضاء علیه ارگان های رهبری بود نگرفتند، ولی از آن زمان بود که حسن ظن گذشته و محیط صمیمانه ی سابق جای خود را به سوء ظن و نوعی مقابله میان سازمان با این گرایش کوچک داد. باید بلافاصله یادآور شد که دراین زمان مرحوم شریعتی به ایران بازگشته بود و در رخ دادن آنچه گفته شد هیچگونه نقش و مسئولیتی نداشت.

علاوه براین چنانکه دیدیم پس از حوادث پانزده خرداد 42، که مقاله ی مورد بحث به آن مربوط می شد، یک سال نگذشت که آن مرحوم به ایران بازگشت. کسانی که در کوشش های صمیمانه و یکدل صد ها دانشجو و فارغ التحصیل ایرانی برای تاًسیس سازمان وسیع و منظم جبهه ملی ایران در اروپا که مرحوم علی شریعتی یکی از دلسوزترین و پرکارترین آنان بود حضور نداشته اند و شاهد جَوّ پرشور و بی شائبه ی این مساعی نبوده، البته نمی توانستند که از کیفیت مناسبات انسانی و ملی تشکیل دهندگان این نیرو کمترین تصوری داشته باشند. این حکم کاملأ درباره ی آقای ابوالحسن بنی صدر، که در آن زمان به تازگی از ایران به اروپا وارد شده بود، صدق می کند ـ درست به عکس برادر ایشان آقای دکتر صادق بنی صدر که از ابتدا ی تشکیل سازمان در آن عضو بودند و روحیه ای عینأ مانند دیگران داشتند. در نتیجه آقای ابوالحسن بنی صدر که در سازمان اروپا عضو تازه واردی بود نمی توانست از محیط صمیمانه ی حاکم برهمکاری چند ساله درجبهه ملی اروپا، واز جمله سابقه ی چندین ساله ی همکاری تنگاتنگ مرحوم شریعتی با هیئت های اجرائی آنچنان مطلع باشد که بتواند به خود اجازه دهد که درباره ی علت عودت آن سرمقاله به پاریس ـ که منظور از آن به غلط تصمیم به عدم انتشار مقاله تعبیر شده ـ اظهار نظر آگاهانه ای بنماید؛ اما اگر هم این فرض درست باشد که آقای افشین متین چنین اظهار نظری را از ایشان شنیده و، بدون نقد درخوری از موقعیت گوینده، آن را در کتاب خود منعکس کرده است، البته همانطور که آقای دکتر بیات زاده هم گوشزد کرده اند، اشتباهی رخ داده و در این صورت به نظر نویسنده ی این سطور مسئولیت میان هر دو نفر، گوینده و نقل کننده درکتاب، قابل تقسیم خواهد بود.

ع. ش. زند

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد