logo





بازی هاشمی ، بازی قدرت

سه شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۸۹ - ۱۵ مارس ۲۰۱۱

مهدی تاجیک

چکیده : در واقع نگاه هاشمی به قدرت ، نگاهی رئالیستی است گرچه این نگاه در اخلاق شرق مذموم می باشد ولی هاشمی همواره نشان داده که به ارزش شرقی وقعی نمی نهد. در این چهارچوب تعریفی می توان مدعی شد که آنچه از بررسی تاریخی رفتارهای سیاسی هاشمی رفسنجانی بدست می آید جز این نمی باشد که هاشمی بدون قدرت همواره با مردم است و هاشمی با قدرت، بلاشک بر مردم است ... وی همانند رئالیست های غربی در امری که منفعتی برایش نداشته باشد دست به فداکاری برای هیچ آرمان و هدفی هر چند مقدس نخواهد زد. در حقیقت هاشمی خواستار ماندگاری بر مسند قدرت است نگرشی همانند تالیران فرانسوی که می گفت : «برای من خود سکه مهم است و فرقی نمی کند روی این سکه عکس کدام شاه باشد.»

برتراند راسل در صفحات آغازین کتاب معروف خود به نام قدرت (1) می نویسد :« از میان هوسهای بی پایان انسان ، هوسهای قدرت و شکوه از همه نیرومندترند ... در میان مردمان ضعیف ، عشق به قدرت به صورت میل به تسلیم شدن به رهبر در می آید ... کسانی که عشق شدیدی به قدرت ندارند بعید است که تاثیر فراوانی بر جریان حوادث داشته باشند ... بنابراین عشق به قدرت خصیصه کسانی است که در سلسله علل نقش مهمی بر عهده دارند.» راسل در ادامه مطلب خود تاکید می کند که عشق به قدرت انگیزه تحولاتی می باشد که وی معتقد است علوم اجتماعی باید آنها را بررسی نماید.(2) هر چند در نگاه ارزشگرای شرق واژه قدرت به نحوی دیگر تعریف می گردد و برای تحلیل رفتار نخبگان شرقی رجوع به تعاریف غربی ناپسندید می باشد ولی بی شک در بررسی رفتارهای سیاسی هاشمی رفسنجانی بالاخص در یک دهه گذشته، می توان به این نکته دست یافت که رفتار های وی به غرب قدرتگرا بیشتر از شرق ارزشگرا نزدیک بوده است با این تفاوت که در سیاق سنتی شرق، مرجع اقتدار (3) به مرجع قدرت بدل می گردد که این تحول اقتدار به قدرت با نوعی فضیلت تصنعی همراه است در حالی که در دید مدرن غرب مرجع اقتدار همان شهروندان جامعه می باشند که خود به نوعی مولد قدرت اند.

گرچه در این مقاله نمی گنجد که به بررسی تمامی کنشهای سیاسی یک دهه گذشته هاشمی در قبال تحولات جامعه سیاسی نا آرام ایران بپردازیم لکن به نظر می آید تحلیل رفتار هاشمی از دهمین انتخابات ریاست جمهوری تا هم اکنون به تنهایی مؤید نتیجه ای باشد که می خواهم در پایان این مقاله بدان دست یابیم. اولین اعلام موضع علنی هاشمی در قبال انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری نامه سرگشاده ایشان به رهبر انقلاب بود که پس از اتهاماتی که علیه وی و خانواده اش از سوی شخص احمدی نژاد در مناظره تلویزیونی با میر حسن موسوی عنوان گردید نگاشته شد. هاشمی در نگارش آن نامه تقریباً موضع انتخاباتی خود را به صورت علنی بیان نمود و زیرکانه اعتراضات پس از انتخابات را پیشگویی و به نوعی با نگارش این نامه جواز سکوت خود را در قبال آن تحولات تائید کرد. پس از آن نامه، سکوت معنا دار هاشمی در قبال حوادث پس از انتخابات امتداد یافت تا برگزاری نمازجمعه تاریخی تهران در تیر ماه 88 به امامت وی ، که به نوعی آن نماز، آخرین نماز جمعه به امامت ایشان را رقم زد. هاشمی در خطبه های آن روز سعی نمود تا با گفتن سخنانی کنایه آمیز هم رضایت معترضین را جلب نماید و هم خشم اقتدارگرایان حاکم را بر نیانگیزد. پس از آن روز نیز هاشمی همواره سعی نمود با سخنانی دو پهلو موقعیت سیاسی خود را هم در میان معترضین به عنوان یک معترض و هم در میان رهبران اقتدارگرایان به عنوان یک حامی و دلسوز نظام حفظ نماید. فی الواقع تنها منتقدین و مخالفین جدی وی در این بازه زمانی بخش قابل توجهی از نیروی پیاده نظام اقتدارگرایان بوده است که هاشمی با زیرکی دریافته، مادامی که رضایت رهبران آنها را جلب نماید این لشگر پیاده نظام جز تبعیت از رهبران کاریزمایش دست به عکس العملی جدی علیه جایگاه قدرت وی در حاکمیت نخواهد زد.

از جناح معترضین بسیاری منتظر بودند هاشمی نیز در روزی خاص و زمانی مناسب همانند دو یار انقلابی دیرین خود مهدی کروبی و میر حسین موسوی علیه وضع موجود خروج نماید و نویسندگان و تئوری پردازان این جناح تازه تولد یافته در این خصوص مقالات و تحلیل های بسیاری ثبت نمودند و جامعه را مداوم به سمت این انتظار ناتمام سوق دادند، انتظاری بی پایان که گویا همچنان وجود دارد. با این حال واقعیت آنست که هاشمی مرد قدرت است ، روحانی که گرچه علم سیاست را نخوانده ولی از هر عالم سیاسی عالمتر است ، گرچه در غرب نزیسته ولی ارزشهایش غربیست، گرچه در میان رهبران آرمانگرا و گاه رویاگرای ایرانی پا به عرصه سیاست نهاده ولی در عرصه سیاست کنونی از هر رئالیستی واقعگراتر است. در واقع نگاه هاشمی به قدرت ، نگاهی رئالیستی است گرچه این نگاه در اخلاق شرق مذموم می باشد ولی هاشمی همواره نشان داده که به ارزش شرقی وقعی نمی نهد. در این چهارچوب تعریفی می توان مدعی شد که آنچه از بررسی تاریخی رفتارهای سیاسی هاشمی رفسنجانی بدست می آید جز این نمی باشد که هاشمی بدون قدرت همواره با مردم است و هاشمی با قدرت، بلاشک بر مردم است.

تظاهرات 25 بهمن ماه و حضور گسترده اقشار مردم در آن روز معادلات اقتدارگرایان را به کلی بر هم زد. جنبشی که تا آن روز پایان یافته تلقی می گردید به نوعی پویایی و نشاط خود را به رخ اقتدارگرایان کشید. لذا اقتدارگرایان قصد برخورد مستقیم را با سران جنبش با قبول تمام عواقب و هزینه های آن نمودند زیرا در صورت ادامه یافتن دعوت مردم از سوی سران جنبش بیم آن می رفت که اعتراضات بعدی گستردگی بیشتری بیابد. با قطعی شدن تصمیم حاکمیت در این خصوص، هاشمی رفسنجانی نیز جهت گیری خود را عوض نمود و در مصاحبه ای تظاهرات 25 بهمن را محکوم نمود. فی الواقع هاشمی با محکوم کردن اعتراضات بیست و پنج بهمن ماه بار دیگر نشان داد که آنچه برای او مهم است نه مطالبات مردمی بلکه جایگاه و قدرتش است. گرچه باز بسیاری از تحلیل گران و خوشبینان جناح معترضین آن مواضع را تقیه هاشمی برای ابقاء وی بر پست ریاست خبرگان رهبری عنوان نمودند ولی به نظر می آید واقعیت غیر از این می باشد.

در خصوص وقایع اخیر خبرگان نیز به نظر اینجانب هاشمی تا لحظات نهایی در پای کاندیداتوری خبرگان رهبری مقاوم ایستاد و زمانی که متوجه گردید با حضور آیت الله مهدوی کنی توان رقابت با این آیت الله را نخواهد یافت و دست های پشت پرده و گروههای فشار بر نمایندگان خبرگان فشار خواهند آورد که به وی رای ندهند و هنگامی که هاشمی از عدم انتخابش به عنوان رئیس مجلس خبرگان مطمئن گردید این ریاست را با زیرکی تمام و با نام ادب و اخلاق واگذار نمود مگرنه در اندیشه سیاسی هاشمی رهاکردن قدرت امر مرسومی نمی باشد.

فیخته می گوید:« همه چیز از من آغاز می شود» که صحیح تر این جمله پر مناقشه آنست که بگوئیم :«همه چیز برای من، از من آغاز می شود.» واقعیت آنست که در نزد ما نسل شصتی ها هاشمی از روزی برای ما شروع می شود که بر طبق قانون توانستیم در اولین انتخابات شرکت نمائیم یعنی انتخابات هفتمین دوره ریاست جمهوری که با ریاست سید محمد خاتمی آغاز گردید. برای ما نسل شصتی ها هاشمی رفسنجانی نه هاشمی ایدئالیست دهه های انقلاب بلکه هاشمی قدرت طلبی است که جز برای قدرت برای هیچ وجود دیگری ارزشی قائل نمی باشد و البته این واقعیتی است که بسیاری از معترضین و رهبران آنها از آن غافلند و هنوز تحلیلهایی از نوع دیگر بر رفتارهای هاشمی بیان داشته و یا می نگارند و از این نکته نیز غافلند که هاشمی ایی که خود بانی و مبدع این اوضاع است چگونه می تواند نقش خروج از این وضعیت را ایفا نماید. خلاصه کلام آنکه هاشمی همانند رئالیست های غربی در امری که منفعتی برایش نداشته باشد دست به فداکاری برای هیچ آرمان و هدفی هر چند مقدس نخواهد زد و مخالفت جویی فرزندان وی علاوه بر انگیزش های شخصی تک تک آنها، بازی است که به نظر می آید تا حدودی خود هاشمی آن را طراحی و هدایت نموده و می نماید ، بازی عوام فریبانه ای که همچنان ادامه دارد. در حقیقت هاشمی خواستار ماندگاری بر مسند قدرت است نگرشی همانند تالیران فرانسوی (4) که می گفت : «برای من خود سکه مهم است و فرقی نمی کند روی این سکه عکس کدام شاه باشد.»

راسل در صفحات رو به پایان کتاب قدرت می نویسد: «سران حکومت (در کشاکش اعتراضات) با کناره گیری فقط قدرت خود را از دست می دهند و حال آنکه اگر کنار نروند مالاً جان خود را نیز از دست خواهند داد ولی کمتر حکومتی تاکنون این خردمندی را داشته است». راسل همچنین در ادامه می افزاید :«
کشوری است نگون بخت
که تا کنون نگونبخت تر از آن را
کس ندیده است ،
زیرا که آنجا زن و مرد را به دار می زنند
که چرا رخت سبز پوشیده ای» (5)

1) POWER , a new social analysis / برتراند راسل
2) برتراند راسل، قدرت، صفحه 27 ، ترجمه : نجف دریابندری، انتشارات خوارزمی، چاپ چهارم
3) قدرت مشروع را اغلب اقتدار می نامند / رابرت دال
4) talleyrand : سیاست مدار فرانسوی که نقش برجسته ای در هدایت کنگره وین (1815 میلادی) داشت.
5) برتراند راسل، قدرت، صفحه 237 ، ترجمه : نجف دریابندری، انتشارات خوارزمی، چاپ چهارم

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد