logo





خون پاکان

چهار شنبه ۲۰ بهمن ۱۳۸۹ - ۰۹ فوريه ۲۰۱۱

محمود علی آبادی

مهمترین آرزوش این بود که بتونه کمک خرجی برای مادرش باشه، بتونه اونو از نکبتی که گریبانشه نجاتش بده نکبتی که یک عمر با نام شوهر تو سرش می زد واون مجبور بود بخاطر عشق به فرزندانش تحمل کنه . بارها شده بود که آرزوی مرگ پدرش را می کرد، حتی چندین بار که متوجه کتک خوردن مادرش شد قصد داشت تلافی کنه تا دست از سر مادرش بر داره .مجید رنج می برد، چرا نمی تونه الآن بالای سر مادرش باشه ،چون خودش گرفتار شده بود . برای چی؟ به چه جرمی؟مگه ممکن بود که یک نفر مثل اون جرمی مرتکب بشه؟یک روز قبل از دستگیریش پیش من اومد تا بدونه وضع من چطوریه. حال و روز خوبی دارم؟بهش گفتم "من خوبم، تو چطور؟" لبخندی زد و گفت "عالی". دیگه ندیدمش تا زمانی که متوجه شدم دستگیر شده وخیلی زود اعدامش کرده بودند
بياد رفيق عزيزم
مجيد رضا خو شنام

سبزی نگردد که بذرش بر خاک نپاشند
پایانی نگیرد که آغازش نباشد
تو آن آغازی
بر این پایان
تو آن بذری
که خونت دهد ییغام
که ای یاران
اگر آغاز کند معنی به امروز
خون این پاکان
چه باکیست ما را
که شویم آغازی بر این پایان
یاران
آزادی سبز نگردد
تا که تنم بر خاکش بذر نگردد
این ره پایان نگیرد
تا که آزادی ز آن سبز نگردد

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد