عریانی ات را دوست دارم ، فصل بی رنگ
مثل منی ، خاموش ، نا آرام ، دلتنگ
تن را به سوز سرد سرمایت سپارم
ای فصل دلخواه من ای « گل فصل بی رنگ »
با باد این خنیاگر سرمست ِ عاشق
شعری بخوان از مرگ از عریانی از سنگ
بی رنگ تر از آب ! جاری شو دوباره
در خون شعر زرد من فرسنگ ، فرسنگ
صادق ترین فصلی نجیب و پاک و ساده
هر لحظه با گرما و سبزی سرد و در جنگ
ناموس خاکم پر هوا ، تر دامن اما
یک شب بیا پاکم کن از هر رنگ نیرنگ
14/دی/1378
تهران
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد