logo





آنک سحر، آنک دار

سه شنبه ۵ بهمن ۱۳۸۹ - ۲۵ ژانويه ۲۰۱۱

محمدعلی اصفهانی

esfahani.jpg
شعری است ساده و مختصر. مثل خود واقعه.
فکر می کنم در سال ۵۱ يا ۵۲ يا نمی دانم کی نوشته بوده باشمش.
از ۲۲ بهمن ۵۷ تا کمی ـ خيلی کمی ـ از آن گذشته، فکر نمی کردم که ديگر به نوشتن اينجور شعر ها نيازی باشد.
و اشتباه می کردم. ساده دلانه.
استاد کهنسال و مهربان و دوست داشتنی و ريشْ پروفسوری روابط عمومی امان در ايام دانشجويی را که هميشه به من «الف» می داد ـ نمی دانم به چه مناسبت ـ در همان فاصله ی کوتاهِ از ۲۲ بهمن ۵۷ تا کمی بعد، روزی در جايی ديده بودم. سلام و عليکی و پرسش او از من:
ـ هنوز هم شعر می گويی؟
و منظورش آن شعر هايی بود که در سال های سياه شاهنشاهی به «ادبيات زيراکسی» می سپردم و او تا حدودی در جريان کار قرار داشت.
يادم رفته است که چه جوابی به او دادم. اما سال هاست (سی و يکی دو سالی می شود ـ نه؟) که هميشه به پرسش او فکر می کنم و در هوا به او پاسخ می دهم:
ـ بله دکتر! هنوز شعر می نويسم. از همان شعر ها که من و تو می دانيم. دلم می خواست اينطور نباشد. ولی می بينی که دارند با ما چه می کنند؟ با ما که خودمان آورديمشان. و با بچه هامان که خودشان خواهند بردشان. هيچ وقت از آنجور شعر ها نمی توانم بگريزم انگار من. نه از نوشتنشان. و نه از بازنوشتنشان. هرچند ديگر نه زيراکسی.
اين هم، سرگذشت نسل ما بود. یعنی تا الآن. تا باقی مانده اش را نمی دانم.
و حالا امروز که خبر اعدام دو اسير ديگر را ـ غافلگيرانه ـ در اين ديار غربت، اول از راديو فرانس انفو اين «خارجی» ها شنيدم و بعد هم در سايت های خودمان خواندم، باز به ياد آن شعر افتادم.
و گفتم در اينجا بياورمش. برای دل خودم شايد.
و شايد هم برای گريز.
گريز از معلوم نيست چه...
۴ بهمن ۱۳۸۹
www.ghoghnoos.org

پروای مرگ ندارم
روز ها همه يک رنگند.

از طعم نان
در قحطسال، سخن گفتم.
تنها گناه من
اين بود.

٭

آنک: صدای بال نخستين پرنده
ـ آن بيدار ـ

آنک: سحر
آنک: دار.

پروای مرگ ندارم!

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد