logo





کجا بودَاست بی‌بال، پروازی!؟

سه شنبه ۲۸ دی ۱۳۸۹ - ۱۸ ژانويه ۲۰۱۱

کریم بهجت‌پور

karim-behjatpour.jpg
وقتی پدرم در بستر مرگ بود من در قربتِ غربتِ تحمیلی، قادر نشدم در آخرین دیدار کنارش باشم و برای همیشه از دیده رفت بی آن که از یاد رود. و اینک مادرم سکته‌ی قلبی کرده و باز من دست و پایم بسته است. بی‌شگ همچو ‌من کم نیستند؛ انسانانی که دور از عزیزان و میهن‌اند.
تقدیم به مادرم و به همه‌یِ مادران و پدرانِ دور از فرزند و فرزندانِ دور از پدر و مادر
کریم بهجت پور -هانوفر آلمان
-
k.behdjatpour@gmail.com

نگاهم کن، ببین -ای هم‌نفس با من-
بگو بر من،
شود روزی، زمان را باز گردانیم؛
به آن روزی،
که من، در درگهِ آن آستانِ زایشِ باران،
سوار ِ بال‌هایِ رنگین‌کمانِ آسمانِ آبیِ شاداب را برگیرم؛
به سوی آسمان اوج گیرم؛
روم جایی که دیگر ‌هیچ حجمی، بود نتواند؟
***
بگو ای هم‌نشین در من،
نشانم ده،
من اینک سخت دلتنکِ دلتنگم.
توانِ ماندنم، نیست دیگر؛
خسته‌ام، خسته‌یِ خسته؛
و تنها،
تنهایِ تنها
دلم در حسرتِ یک لقمه خواب،
مستانه می‌گرید.
می‌شود روزی،
پلک بر چشم بگذارم،
به‌خوابم تا زمان جاریست؟
چه گویم، با که گویم؟
امید و آرزو در من، فروپاشیده؛
چون بالِ شاپرک‌هایِ رنگارنگ و زیبا،
بر سنگ‌فرش سردِ زمستان،
رنگ گسترده؛
بال پروازی نیست بر مرغ ِ آرزویم؛
کجا بودَاست بی‌بال، پروازی!؟
کدامین پارینه پوشی،
پی‌ریخت،
خشت روی خشتی،
که این‌سان،
در درون،
آهسته می‌گریم.
کجاست مادر؟
که سر بر دامن‌اش گیرم،
به هق هق سخت بگریم.
کجاست مادر؟

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد