اگر نبود نام انسان بزرگواری چون آقای منجمی بر بالای نوشته "نکاتی چند پیرامون کتاب مصطفی شعاعیان و رمانتیسم انقلابی" که در همین سایت منتشر شده است شاید نیازی به پاسخگویی نبود. چرا که این روزها نقد یک اثرحتی بدون خواندن سطری از آن براحتی میسراست. می توان چندین صفحه درباره نوشته های فردی قلم زد و او را به انواع صفت های رذیلانه متهم کرد بدون آن که زحمت خواندن اثری از او را برخود هموارکرده باشیم .اما آقای منجمی کتاب را با دقت فراوان خوانده است ,مواردی که ایشان چند سال قبل در نسخه تایپی یاداشت کردند و انتظار داشتند آنها را در بازنویسی نهایی لحاظ کنم گواه همین مساله است.
آقای منجمی در مورد خودشان شکسته نفسی می فرمایند ایشان از چنان شخصیت استواری بر خوردار هستند که هیچکس قدرت اغوایشان را ندارد. به گمانم نه "اغوا" بلکه ارادتشان به شعاعیان موجب شد تا پس از مطالعه "راوی بهاران"و چند دیدار بالاخره حاضر به گفتگو شوند بااین شرط که نسخه نهایی را قبل از اخذ مجوز مطالعه نمایند بر اساس همین قرار نسخه یی توسط من یا دوست مشترکمان به ایشان تحویل داده شد تجربه ای که برایم بسی تلخ بود, زیرا پس از مدتی متوجه شدم بسیاری در ایران وحتی خارج از کشور کتاب را بر اساس همان نسخه ناقص بدست آورده و خوانده اند.
یاداشت های آقای منجمی یا دوست مشترکمان که بیانگر دیدگاهایشان بود، در نزد اینجانب موجود است در بازنویسی مجدد تلاش کردم آن بخشی را که مربوط به گفتگوهای مستقیم با ایشان بود و بنا به دلایلی نمی خواستند بیان شود اصلاح کنم ولی پاره یی از انتقادها خارج از موضوع گفتگو بود.
به عنوان مثال تاکید داشتند امضائ شعاعیان در اعلامیه مرتبط بادستگیری فریدون تنکابنی حذف شود و یا از نامه ای با دست خط شعاعیان خطاب به وزارت آموزش و پرورش سخنی گفته نشود.
اولی شاید به این دلیل که فریدون تنکا بنی توده ای بوده و به زعم آقای منجمی, دوستش در دفاع از او محق نبوده است و دومی به نگاهی بر می گردد که معمولا بر حیات اسطوره یی انقلابیونی چون شعاعیان سایه انداخته است. انقلابیونی که پاک و منزه به نظر می رسند و از هر خطایی مبرا هستند تازه اگر بتوان نامه به نهادی از باب احقاقِ حقوق جمعی, را خطا نامید. اعتراض آقای منجمی به دوره بستری شدن شعاعیان در بیمارستان میمنت از همین سرچشمه آب می خورد.
باید پرسید اشاره به تالمات روحی بسیاری از هنرمندان و نویسندگان مشهور از جمله نیچه و ونگوک به هنگام بررسی زندگی شان چه چیزی از اهمیت آثارشان کم می کند. در محضر بزرگوارنی همچون آقای منجمی بایستی از بحث رابطه بین نبوغ و جنون که همواره مورد توجه محققان علم روانشناسی است. سخنی به میان نیاورد چرا که می تواند دایره اتهامات منتسب به مرا وسعت ببخشد. لازم است دوستان نظری به بیوگرافی های منتشر شده در سایر ممالک بیاندازند که چگونه محقق جسور مو را از ماست می کشد و به خودش اجازه تفحص در همه امور زندگی شخصیت مورد وثوقش را می دهد.
اما در باره روند انتشار کتاب لازم است چند نکته توضیح داده شود: اول آنکه نفسِ انتشار کتاب در هر زمان و مکانی ارزشی به آن نمی دهد کتاب همانند سایرآثار هنری و فرهنگی بایستی متکی به ماهیت خودش باشد. در ثانی تنها مسولیت مطالب منتشر شده در کتاب با من است. من در کجا به ممنویت چاپ کتاب در ایران اشاره کرده ام که اتفاقا از دیدگاه ام ژست از مد افتاده ای است و از فرط تکرار از حیض انتفاع ساقط شده است. دست اندرکاران نشر قطره از روند انتشار کتاب در ایران با خبر هستند که چطور پی گیری آن ها و چند بار شخص خودم هیچ نتیجه ای در بر نداشته است. اما اگر نسخه تایپی دست به دست نمی گشت من هم می توانستم منتظر روزی باشم که کتاب را پشت شیشه کتابفروشی های روبروی دانشگاه تهران ببینم و این همه نشر باران را در تنگنای انتشار کتاب قرار ندهم. درضمن اقای منجمی اگر ممیزی امری مذموم است چرا جناب عالی تلاش کردید با اعمال فشار بر نشر قطره جلوی انتشار آن را بگیرید.
آقای منجمی به روش بیان اثر نیز ایراد گرفته اند لااقل شیوه بیان که از حقوق اولیه یک نویسنده محسوب می شود؟ بیوگرافی نه داستان است و نه تاریخ ,روایتی است که برای بیان مقصود از همه نحله های ادبی بهره می گیرد و در تقسیم بندی نوشتاری دارای هویت مستقلی است. چرا بایستی فردی از بابت نگارش اثری در این قالب متهم به داستان سرایی شود؟
مورد دیگری که باعث دلخوریشان شده شعرِ ترانه یی است که بر اساس نقل قولی از ایشان آن را ازآنِ شعاعیان دانسته ام به گمانم در یاداشت هایشان اشاره ای به این موضوع نشده بود. آقای منجمی نه در گفتگوی مستقیم بلکه بعد ها در یک تماس تلفنی خاطرات روزی را برایم تعریف کردند که شعاعیان از خودش بعنوان سراینده این شعر نام برده بود.اما آنچه برایم مهم است همخوانی این ترانه با روحیات شعاعیان می بوده,حال آنکه سراینده اش هر کسی می خواهد باشد. اصرار بر حذف این شعر و نیز نوشته های دوره نوجوانی شعاعیان از همان نگاه اسطوره ای نشات می گیرد.
نبایستی فراموش کرد که شعاعیان و همرزمانش سرشار از عشق به زندگی بودند اما راه دیگری بر گزیدند, نادیده گرفتن وجوه متفاوت هستی شان از آن ها انسان هایی تک بعدی می سازد حال این که این موجود تک بعدی می خواهد ستایش گر لنین باشد یا اولین منتقد لنین در اردوگاه چپ ایران.
کتاب به رغم کاستی هایی منتشر شده است. ادعایی مبنی بر بی عیب ونقص بودن آن وجود ندارد امیدوارم آثار بهتر و کامل تری در زمینه شناخت شعاعیان و ابعاد گوناگون تاریخ معاصر منتشر شود و آن آثار آن قدر خواندنی باشد که این یکی به فراموشی سپرده شود.
هر چند حکایت نگارش اثر و شش سال انتظار برای انتشار آن خود داستانی دارد که شاید روزی نوشته شود ولی تا آن زمان نامعلوم یادآوری یک نکته ضروری است:
تمام اسناد شخصی,اداری, نوشته هاویاداشت های منتشر نشده شعاعیان از مجموعه های پراکنده یی جمع آوری شده که او در نزد دوستانش به امانت گذاشته بود. بارها از خودم پرسیده ام این همه دقت در حفظ جنبه های مختلف زندگی چه دلیلی می تواند داشته باشد. آیا او هم نگران چنین روز هایی نبود که هر کس از دیدگاه خود به ستایشش بپردازد!؟
شمال ایران
دی ماه 1389
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد