logo





مردم سالاری ، دولت سالاری و انتخابات !

دوشنبه ۱۱ آذر ۱۳۸۷ - ۰۱ دسامبر ۲۰۰۸

فرشید یاسائی

yassai.jpg
اگر هر شب را قدری بودی
شب قدر، بی قدری بودی
سعدی
مقدمه : از آنجا که انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری (در روز 22 خرداد ماه سال 88 . دهمین انتخابات ریاست جمهوری وهشتمین انتخابات ميان دورهای مجلس شورای اسلامي و مجلس خبرگان برگزار خواهد شد) در کشور نزدیک است. کوشش میشود در مفاهیم ذکر شده ( مردم سالاری و دولت سالاری ) سفر تفسیری کرد و خصوصا رابطه این مفاهیم را با انتخابات و وضع آن در کشور ما که فرآیند قدرت تنها به دولت ختم نمیشود و ارگان های چندگانه آن در نهایتی مرموز و عجیب به رهبری ختم میشوند که وی نیز ناچارا باید تن به قواعد بازی از پیش تعیین شده با قدرت مرموز ارگان های تحت نظارت خویش (مجلس خبرگان، شورای نگهبان ، شورای مصلحت ، قوه قضائی ، صدا و سیما ، نیروهای مسلح ، کیهان ، نیروهای مسلح ، وزارت اطلاعات و...انواع اقسام تشکل های مرموز و مخفی در نهاد های گوناگون..) دهد.
گفته میشود مردم سالاری* ، دولت سالاری ( معمولا صاحبنظران و مسئولین در کشور ما ، ترجیح میدهند از قانون سالاری صحبتی نکنند!) نیست و نمی تواند باشد. این دو مفهوم پوپولیستی *(( خود در آوردی )) ترجمه و برابر نهاده با قیود ویژه از ابتدای انقلاب در بازار آشفته ادبیات سیاسی کشور وارد و استفاده بدون دقت از آن بصورت مد روز درآمد. البته این روش کمکی نبود برای شناخت فلسفه و فرهنگ سیاسی ( برای نمونه برای مفهوم دموکراسی واژه مردم سالاری را " دینی و..غیر" اختراع وطراحی کردند!) بلکه برافراشتن پرچمی بود تا به دنیا نشان داد شود : حکومت اسلامی دارای فرهنگ مناسب فلسفی و روش کشورداری از نوع خاص خویش است که دارای ادبیات انقلابی – سیاسی ویژه خود می باشد. معمولا تمام مستبدان خود را دمکرات ( در این مورد از مفهوم مردم سالار استفاده نمیشود!) و برداشتی رمانتیک و ایدئالیستی از حکومت و دولت داشته وخود را نمونه بارزی از دموکراسی ( از نوع خود ) و حتی مهم تر و جالب تر از دموکراسی غربی متصورند!
در مطالب گذشته بدان اشاره شد که با بومی کردن و ترجمه به زبان مادری مفاهیم خصوصا سیاسی - فلسفی غربی با تاریخ و تجربه مشخص ، قیودی بدان اضافه میشود که با معنی اصلی آن در تضاد قرار گرفته و از معنای واقعی اش کاسته میشود. بعنوان نمونه مفهوم دموکراسی* است که چندین قرن در آن کار و تجربه شده و آن چیزی که ما امروز در دنیای غرب مشاهده و لمس می کنیم ؛ با تلاش و فداکاری بسیاری طی مبارزات سخت و طولانی و با هزینه سنگین نهادین و برای شهروندان ساکن این کشور( دمکراتیک ) ها بعنوان فرهنگ و سنت تبدیل گشته است ( باز هم بخاطر نفس سلطه جوی بشر با خطر دیکتاتوری و تولیتاریسم روبرو است ). نهادن مفهوم خود درآوردی و پوپولیستی" مردم سالاری ..." ترجمه به زبان مادری در برابر آن ، آنهم با مفهومی کاملا بی محتوی چیزی جز کوتاه اندیشی نیست! جالب توجه است زمانی که به مفهوم لیبرالیسم برخورد میشود. برابر نهادی به زبان مادری ( صرفنظر از بکاربرد واژه بی بندباری و...!) اختراع و ابداع نمیشود!
ما در ادبیات کمونیستی نیز با یک چنین تعابیری روبرو بودیم و تئوریسین بعدی آنان از آنجا که دموکراسی را به "بورژوائی و غیر بورژوائی" تقسیم کرده بودند. برای خود " دموکراسی خلقی " ابداع کرده و برای پنهان کردن تفکر خویش آنرا به " دیکتاتوری خلقی ..." تبدیل کردند ( اما کمونیست های ایرانی هیچگاه نگفتند و ننوشتند " مردم سالاری خلقی " ) و در شرح و تفسیر آن افسانه هائی ساختند که خود تئوریسین های اولیه آن اگر در قید حیات بودند، به پس گرفتن نظرات و اشتباهات ناشی از آن اذعان داشتند!
رهبران نظری ( بعد از انترناسیونال دوم و سوم ) آنان برای خود چنین تداعی و تئوریزه کرده بودند که گوئی دیکتاتوری نازیسم و فاشیسم و و... بد است. تنها دیکتاتوری پرولتاریا ، دموکراسی واقعی (مراد از دموکراسی واقعی استقرار سوسیالیسم دولتی و حاکمیت تنها حزب طراز نوین مدل لنین بود و دموکراسی بد منظور دمکراسی بورژوائی به ارث رسیده امروز است!) است که با تشکیل دولت بلشویک در روسیه و به نمایش گذاشتن دیکتاتوری و استقرار نظام اردوگاهی - پادگانی عصر استالین درتاریخ و ادبیات سیاسی اروپا رغبت بازخوانی دوباره نشد و با فروپاشی سوسیالیسم دولتی برآمده از مفهوم " دیکتاتوری خلقی " در روسیه و اقمارش، کل مفهوم بدرستی به تاریخ سپرده شد.
تعدادی از صاحبنظران ما متاسفانه تحت تاثیر این ادبیات من درآوردی در کشور ( تحت تاثیر مستقیم ادبیات سیاسی روسیه...!) خود را مشغول این واژگان و مفاهیم ابداعی که با سفسطه آخوندی درآمیخته است، برابر( ترجمه لغتی به زبان مادری ) نهادی اختراع کرده و بدون پشتیبانی و تاریخ ویژه از آن استفاده می کنند و متاسفانه روشنفکران دگراندیش کشور نیز( آگاهانه و یا ناآگاهانه ) این مفاهیم بدون پشتوانه را تکرارمی کنند، گویا گم کرده خویش را یافته اند!
آنجا که به دموکراسی میرسند - برای اینکه از این مفهوم استفاده نکنند- چون غربی است . از مفهوم " مردم سالاری " بهره می جویند. جالب است که ادبیات آخوندی - حوزوی بدان پسوند دینی نیز میدهد که خرج خود را کاملا با ادبیات غربی جدا سازند. جدیدا در بازار آشفته ادبیات سیاسی از دولت سالاری نیز استفاده میشود . گویا کوششی است برای دولتی کردن مردم و یا مردمی کردن دولت است! شاید استفاده از مفهوم دولتی کردن مردم ، مراد تزریق خواست و مرام دولت به مردم است؟ دولتی که نشانی از مردم نداشته باشد تا خواست آنان را نمایندگی کند. مزاحمی بیشتر در عرصه سیاست کشور نخواهد بود.
آنچه که در کشورهای صاحب دموکراسی از مردمی کردن دولت صحبت میشود ( و ما متاسفانه این مفاهیم را بدون پشتیبانی و بار معانی،عاریه می گیریم ) مراد دخالت مستقیم مردم در نظام تصمیم گیری و نظارت بر شفاف عمل کردن دولت در اجرا و امر مدیریت است. این نظارت ها و مشارکت در تصمیم گیری از طریق احزاب و تشکل های مختلف سیاسی – اجتماعی و صنفی میشود که نقش مطبوعات آزاد و مستقل در این راستا بسیار برجسته است. حال باید دید آیا در کشور ما که جای احزاب و سندیکا ها و دیگر تشکل ها ی سیاسی - اجتماعی و مطبوعات مستقل خالی است؛ استفاده از واژگان " مردم سالاری و یا دولت سالاری" که در ادبیات سیاسی ما سیال و ساری استفاده میشود که بیشتربا واژگان سیاسی غربی قیاس مع الفارق است ؛ چیست؟ چه چیزی را قرار است تغییر دهد و رابطه این قیاس با واژگان غربی چیست ؟ و چه رابطه ای است میان انتخابات و مردم سالاری در کشور!؟ با این تکرار مکررات تا مرز جنون ، چه پرسشی را پاسخ است!؟
آغاز : اعضای دولت و حکومت حق ندارند جامعه را بر اساس ایدئولوژی خود ارزیابی وسازماندهی کنند.این استبداد و خشونت عریان و خشکی است که تاریخ از آن به بدی یاد می کند و تکرار آنرا ننگ بشریت می دانند (( استالینیسم ، فاشیسم ، نازیسم و...)). عکس تصور صاحبنظرانی که می کوشند ملغمه ای از ادبیات اسلامی با دموکراسی درست کنند. فرار از اصل مطلب و پاک کردن صورت مسئله است. موضوع مطرح این است که در کشور ما هر نظری ( مذهبی و غیر مذهبی ) ابزاری است برای دستیابی به حکومت و قدرت متمرکز! دولت و حکومت ها از آن جهت برسریر قدرت هستند که عقاید خود را به جامعه تزریق کنند. حال این نظر مذهبی است یا غیر! صاحبنظران ما نمی خواهند در این زمینه فعال شوند که نقش و وظیفه دولت مستقل از ایدئولوژی و تنها در همآهنگ کردن امور اجرائی و مدیریت و رسیدگی به سیاست بین المللی و در نهایت خدمت به شهروندان کشور است. بحث کلی این است که مذهب نباید در امور سیاست گذاری و دولت دخالت داشته باشد و دولت باید سوکولار باشد.گرچه مذهبیون قدرت پرست را خوش نمی آید چون مورد قدرت آنان زیر علامت سئوال میرود ، لذا مفهوم سوکولاریسم را تخطئه و الحادی نشان میدهند تا از بحث اصلی بگریزنند!
صاحبنظران دانشگاهی کشور باید ( در قرن بیست و یک ) این موضوع را دریافته باشند که زمان دولت های ایدئولوژیک و غول وارگی آنان بسر آمده . اینکه این دولت مدرن است و آن دولت مدرن نیست و یا این نظریه مدرنیته را می پذیرد و آن نمی پذیرد. دردی را دوا نمی کند و تصور نمی کنم : دانشجویان جوان نیز تمایل ورغبتی به تئوریزه کردن موردی که در اروپا سالیان متمادی به تاریخ سپرده شده است را در کلاس های درس خود مکررا بشنوند. صاحبنظران باید بخوبی و با درایت کامل بدانند که عصر آل احمد ، فردید و شریعتی ها... و فلسفه شهادت پایان یافته ، همانگونه که عصر تفکرات مارکس ، لنین ، مائو ، هوشی مین ، چه گوارا....تمام شده است.
اینکه در اندیشه امروز از مدرنیته و لزوم آن صحبت میشود، وجوه مثبت آن در نظر است و اینرا نیز می دانیم که نقطه پرگار مدرنیته از فرد شروع میشود . تنها انسان مدرن و تجددخواه میتواند جامعه مدرن بسازد.هرگونه نظریه سیاسی – اجتماعی بدون آزمون و نقد در عرصه اجتماعی ، بی اثر خواهد بود. برخلاف نظر رایج در دنیای روشنفکری جامعه کشور، این مدرنیته نیست که توهم بوجود آورده بلکه این ایدئولوژی ( خصوصا دغدغه و درد اسلام حکومتی ) است که توهمات بسیاری در جامعه روشفکری ما بوجود آورده است. توهمی که بسیاری از دگراندیشان خارج از کشور را نیز دلمشغول کرده است.
نشان دادن چندگانگی و نا تمام بودن مدرنیته در غرب ، شق القمر نیست. مدرنیته ابتدایش روشن و انتهایش نامتناهی است. نشان دادن آفتاب و دلیل آفتاب است. کنه مطلب این است که در رابطه با مسائل سیاسی و اجتماعی فعالیت های بسیاری در جهان غرب صورت پذیرفته که ضمن دارا بودن نکات بسیار مثبت و نکات منفی ( آنهم مبحثی است ناتمام که باید روشن شود نکات "منفی" با چه دیدگاه هائی منفی تشخیص داده شده است!) بعنوان دروسی است الگو و پایه که فرهنگ های گوناگون بنا بر خواست و میل و سلیقه خود می توانند ( داوطلبانه ) از آن بهره گیرند. این واقعیت ( دموکراسی ) به ارث رسیده امروز ( قرن بیست و یک ) به خرد عام تبدیل شده است که فرهنگ ها و تمدن های گوناگون سهم خود را بدان میپردازند و یا سهم خود را از آن میگیرند. و اینرا نیز میدانیم که در تاریخ اندیشه سیاسی غرب ( خصوصا بعد از دومین جنگ بزرگ ) صیانت از دموکراسی هرگز به چنین میزانی از اراده و خواست مردم نرسیده است.
برای تائید ضمنی حکومت اسلامی ( در جوامع آکادمیک و روشنفکری) گفته میشود: در تمام کشورهای اروپایی احزاب مسیحی و مذهبی در دولت ها شرکت می کنند. از سوئد بگیرید تا آلمان در تمام دوران پس از جنگ جهانی دوم، احزاب دموکرات مسیحی قدرت داشته و دارند. اما روشن نمی کنند که این احزاب قصدی در برپائی حکومت مسیحی ندارند! این نظرگاه بهیج وجه نباید توجیه ای برای حکومت اسلامی و حزب الله باشد که ماهیتا نسبت به احزاب مسیحی در اروپا کاملا بیگانه و متفاوت و در دو دنیای متفاوت سیر می کنند. در این کشور ها سوکولاریسم با الحاد یکی قلمداد نمیشود و کشیشان در کلیسا ها حکومت داشته و اگر هم نفوذی در احزاب داشته باشند. جنبه مذهبی آن کدر و سیاست ورزی آن شفاف است. آنان ( خلاف مذهبیون در کشور ما ) نیت تشکیل حکومت دینی را ندارند. اصل موضوع پایان بخشیدن به دولت ایدئولوژیک ( مذهبی و یا غیرمذهبی ) است که نباید عطف به ماسبق شده و کم کم فراموش شود!
قبل از وارد شده به مفهوم انتخابات که متاسفانه در کشور ما به مناسکی مذهبی تغییر رنگ داده و وسیله ای شده است که رهبران سیاسی – مذهبی * برای تامین و حفظ منافع خویش، از آن بهره میگیرند. سخنی در خور حوصله مبحث به نقش و موقعیت توده ( رای دهندگان ) اشاره شود. مراد از توده به رای دهندگانی است که در محور ولایت فقیه بوده و به دو جناح تقسیم بندی شده اند. بخش نخست از ذوب شدگان ولایت هستند که نسبت به شرایط سنی و تقسیم منافع گوش به فرمان رهبری به جمع رای دهندگان ( نمایندگان ) می پیوندند. بخش دیگر آگاهانه منافع خویش را در راستای ولایت فقیه و سیاست برآمده از آن می بینند. این بخش (رای دهندگان پروپا قرص ) مشتریان همیشگی ولایت فقیه می باشند . زمان آن فرا رسیده است که صاحبنظران اجتماعی به بررسی مقوله انسان توده ای و نقش تاریخی آن در عرصه تاریخی و اجتماعی توجه خاصی مبذول فرمایند.
چیزی دیگری که امروزه پژوهشگران وصاحبنظران علوم اجتماعی روی آن می باید ( فرای علائق و سلائق سیاسی – مذهبی ) تاکید بسیار ورزند؛ تغییر و تحول گسترده در سطح کشور است. چنانکه میدانیم پایه های این تغییر و تحول بیشتر در دستیابی به فنآوری اطلاعات و ارتباطات، تحولات جهانی شدن نظام شبکهای و ماهواره ای، اینترنت و ورود به دنیای مجازی، معاوضه و مبادله اطلاعات ،سایتها، وبلاگها و... به عنوان چند عامل تحولات با شتاب فراوان در ایران خصوصا در دو دهه اخیر است. در سال 1372 اینترنت وارد ایران شد و تحولات و تغییرات بعد از آن، جهشی تکان دهنده را در گفتار و پندار وکردار و حتی اخلاق و سنت اجتماعی بوجود آورده که کتمان آن نوعی دروغ به خویشتن است. پژوهشگران باید با توجه به این شتاب گسترده دریابند که پژوهش و تحقیقات و بررسی علوم اجتماعی در یک دهه از درجه اعتبار ساقط شده است و آنان تحقیقات خویش را می باید ظرف مدت کوتاهی به روز تبدیل کنند.
روند رو به تصاعد جمعیت کشور و خصوصا تراکم ( آسیب هائی را بهمراه دارد) در شهر های بزرگ که آمادگی پذیرش این رشد سرسام آور را ندارد نیز آسیبی است قابل ذکر. آسیب دیگر بحران هویت - تا مرز 55 درصدی- شهرنشینان ( با در نظر گرفتن تفاوت ماهوی شهرنشینان با شهروندان ساکن شهرهای بزرگ کشور ) ساکن شهر های بزرگ کشور است. چنانکه میدانیم هویت ، سبب ساز وحدت جامعه است و وقتی تضعیف شود، اعضای جامعه انگیزه دفاع از شئونات اجتماعی، فرهنگی و... را نخواهند داشت. آمار بالای طلاق، بیکاری ، بلوغ وپیری زودرس و فرسایش تا مرحله نابودی محیط زیست توسط شهرنشینان، زندگی حاشیه نشینی (51 درصد)، پارتی بازی، فساد اداری ، رانت و رشوه خواری ، تبعیض ، ایدز، مهاجرت از روستا به شهرهای بزرگ (طبق آمار حدود 70 درصد از مردم ساکن روستا و شهرهای کوچک به شهر آمدهاند) . مهاجرت و فرار مغزها به کشورهای اروپائی و آمریکا و مصائب لاینحل دیگری جامعه را با چالش اجتماعی روبرو ساخته که به پشت دروازه سیاست رسیده است و سیاستمدران و صاحبنظران امور اجتماعی اگر تدبیری نیندیشند، آینده تابناکی نخواهیم داشت.
از آنجا که خاستگاههای اجتماعی خصوصا بر اثر تغییر و تحولات بسیار پرشتاب جهانی ، به کشور ما نیز رسیده طبیعتا خاستگاه های نسل جوان ما نیز دچار تغییر شده است لذا مشاهده میشود که در زمان انتخابات رای دهندگان به گروهها و افراد مرجع جدید متوسل میشوند. دید و نظر مردم نسبت به مراجع تغییرات اساسی کرده و در واقع مرجع سنتی جای خویش را عوض کرده است. نسل جوان جامعه که شامل افراد 15 تا 29 سال است اکنون 43 میلیون نفر (74 درصد جامعه) را شامل میشود که شدیدا تحت تاثیر شتاب وتغییرات جهانی است. گروه ، افراد و شخصیت های مرجع درجامعه نیزتغییر و عملا هیچ یک از مراجع سنتی و حتی روحانیت گذشته الگوی نسل جوان – خصوصا در شهر های بزرگ کشور - امروزی نیستند.
این شتاب جامعه را با چالشی بزرگ نیز روبرو ساخته که از یک سوی مسئولین عقب افتاده با ندانم کاری و آز و حرص قدرت و منافع به بیماری سیاست زدگی دچار شده اند. و از سوی دیگر با فروریختن شیرازه و بافت اجتماعی و هجوم توده بی هویت ( رای دهندگان و طرف داران حکومت اسلامی ) به شهر های بزرگ به آسیب های اجتماعی افزون گشته است . از آنجا که هنوز در سطح مراکز علمی سیاست زدگی به سیاست ورزی ( از بدو انقلاب تا امروز ) تبدیل نشده است . در دانشگاه های ما ، در امور فرهنگی و سیاسی نیز همین چالش را می بینیم که جایگاه ها و ایفای نقش ها مشخص نیست و جامعه فرهیختگان ( نه به طور کل ) ما نیز تحت تاثیر جامعه توده ای و انسان بی ریخت و بی هویت و رهبران آنان قرار گرفته است. چنانکه می بینیم زمانیکه دانشگاه های کشور را به قبرستان قربانیان جنگی تبدیل می شود. اعتراض جدی وجود ندارد!
بنابراین هیچ یک از عرصههای اجتماعی ( چه مثبت و چه منفی ) در ایران (( گرچه برای مسئولین نظام خوشایند نیست )) امروز، ایستا و با ثبات نیستند. از فرد، خانواده، مدرسه و دانشگاه ، محل کار و آموزش و فن و حرفه گرفته تا کل عرصه اجتماعی وجهتگیری ماهیت این تغییرات بر خلاف اخلاق و خوی مسئولین دولت و حکومت است که با آرمانها و اهداف آنان انطباق ندارد. نه تنها این شتاب و تغییرات در جهت آرمانهای دینی که توسط ماشین عظیم تبلیغات اسلامی شبانه روزی موعظه میشود ؛ حرکت نمیکند، بلکه روند معکوس بیشتر قابل رویت است.
ورود نظامیان مستعفی و بازنشسته شيفته قدرت ، از دوران انتخابات گذشته ( شورای اسلامی ) و تبدیل به رجل سیاسی شده، آغازی برای یکپارچگی نیروهای محافظه کار و هواداران حکومت اسلامی بود که نهایتا در کارکرد و برداشتن موانع و آن چه را که در دوران قبل ازانتخابات مفروض و قول ( شعار انتخاباتی ) داده بودند ، به واقعیت تبدیل نشد. اما در عرصه تسخیر قدرت توفیق حاصل شد و با ورود آقای احمدی نژاد به دنیای سیاست و انتخاب کابینه افراد بخصوص از طرف ایشان ؛ نشان داد که اگر لازم باشد نیروهای سیاسی – امنیتی از پوسته نظامیگری خارج و در هر برهه از زمان که خود تشخیص دهند سیاست ورزی خواهند کرد.
اکنون با ورود این بخش از اجتماع به جرگه سیاستمداران که دوران نوجوانی را در جبهه ها و جوانی را در تشکل های امنیتی - ضربتی و اکنون با ورود به دنیای سیاست و دریافت مدارک ( درست و نادرست آن مورد نظر نیست ) تحصیلی ، و حمایت نیروی سیاسی – مذهبی از آنان. سرنوشت انتخابات خلاف انتظار ( چنانکه در دوران اولیه ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد بودیم ) خواهد بود. جماعت رای دهند نیز تغییرات ماهوی کرده . بخش محافظه کار و افراطی تاکنون در تمام انتخابات گذشته نشان داده است که رای مخصوص به خود را ( با افزایش و نقصان ) داشته و در آینده نیز خواهند داشت. اما رای دهندگان ( شهروند کشور ) تحصیل کرده ساکن شهرهای بزرگ که در دوره های گذشته در محور افرادی مانند آقای خاتمی ( بخش عمده ) به پای صندوق های رای گیری رفته و رای داده بودند. اکنون با شکست نیروی اصلاح طلب ، دچار سرگردانی شده و این حس در نهایت به نفع جناح افراطی خواهد بود.
چنانکه میدانیم انتخابات از ارکان مهم دموکراسی و حاکمیت قانون است ( به زبان دیگر قانون سالاری آن چیزی که صاحبنظران کشور صلاح می بینند کمتر از آن صحبت کنند!) . در نظام هاي دمکرات و کشورهای صاحب دموکراسی ، انتخابات براي تعيين افراد موثر و متخصص و مبتکر در امر قانونگذاري، سياستگذاري و اجرای مدیریت صحیح ؛ اهميت فراواني دارد. اين اهميت علاوه بر ضرورت دخالت مستقیم مردم در انتخاب افراد شایسته جهت امر مدیریت و مسئولیت اداره کشور، به فرآيند انتخابات نيز ارتباط می بابد تا افرادی که نمایندگان مردم خواهند بود ( شد ) فرصتي پیدا کنند براي طرح ديدگاه ها و نظرات و برنامه های خویش . فرهنگ سياسي رشد خود را بیشتردر فرآيند انتخابات تجربه و نشان خواهد داد.
در کشورهايي که هیئت دولت ، مردم ، احزاب و تشکل های سیاسی - اجتماعی با اصول دموکراتيک آشنا هستند، این تشکل های سیاسی نقش تعيين کننده ای را در انتخابات و سرنوشت آن دارند. حضور و شرکت احزاب در انتخابات يکي از اهداف عمده سياسي آنان به شمار مي رود. انتخابات آزاد و دموکراتیک به منزله فرصتي است که ميزان توانمندي و اثرگذاري احزاب را جهت کسب آراي مردم ( رای دهندگان ) به نمايش می گذارند.
مفهوم انتخابات متداول ترين و مهم ترین موردی است که کشورهای دارای سیستم دموکراسي که با اصول دموکراتیک کشورداری میشود؛ بدان توجه میشود. مسئولین ومقامات درجه اول مملکت از طريق انتخابات آزاد و بی تکلف به قدرت سیاسی دست می یابند. خصوصا در کشورهائی که اکثر قوای مملکت انتخابی ( نه انتصابی ) باشند، انتخابات وسیع و گسترده تر می باشد. در کشورهائی که وجود انتخابات بخاطر نشان دادن قدرت حاکمان ( از این نوع انتخابات در کشورهای کره شمالی و کوبا ، سوریه ، ایران و مصر و اکثر کشورهای آفریقائی و آمریکای جنوبی و... ) ومحبوبیت آنان است ، جنبه نمایشی آن قوی تر است و رای دهندگان ناچارند به افراد و کاندیدهائی رای دهند که از قبل تعیین گشته و نسبت بدانان از قبل تصمیم گرفته شده است .تجربه نشان داده است که کاندیدها در این کشور ها با تصرف قدرت سیاسی ( چه از طریق انتخابات و چه کودتا و ...) سعی می کنند قوانین موجود را به نفع خویش تغییر داده ودایره و نفوذ قدرت خویش را چند برابر کنند.
تجربه چهارسال اخير به ریاست جمهوری آقای محمود احمدی نژاد بخوبي به مردم کشور ( حتی رای دهندگان و شیفتگان وی ) آموخت که رنگين شدن سفره هاي آنها . سفرهاي پر هزینه نمایشی استانی . منحل ساختن سازمان برنامه ريزی و بودجه و انحلال شوراهاي پول و اعتبار. کاغذ پاره متصور بودن مدارک تحصیلی مدیران اجرائی ( در دفاع از آقای کردان ) و قطعنامه های سازمان ملل . خواستار نابودی کشور اسرائیل و دروغ دانستن ( هولاکاست ) جنایت ضد بشری علیه یهودان . اتخاذ سیاست نابخردانه آنتی سمیتیسم و آمریکانیسم و بهائی ستیزی و.... میراثی شوم و خطرناکی ناشی از سیاست زدائی دولت نهم به ریاست آقای احمدی نژاد است که به دولت دهم خواهد رسید . از طرف دیگرسو مدیریت و ندانم کاری در راستای اقتصاد ملی کشور و خطر ناشی از آن به واقعیتی تبدیل شده که چاره اندیشی آن به دولت آتی مربوط میشود. با این تفاوت که هیچ ذهنیت شفاف و روشنی در مورد دولت و ریاست جمهوری آینده شکل نگرفته است.
دولت نهم در شرایطی به ماه های پايان مسئولت خود نزديک مي شود که افکار عمومي مردم کشور، همچنان از شرايط اقتصادي نامناسب تا مرز فاجعه و همچنان فقدان دموکراسی رنج می برنند و این خود گوياي ميزان عدم توفيق دولت ( در رابطه با وضع معیشتی مردم ) در عمل به وعده هاي انتخاباتی است. امروز پرسش اين است که دولت آینده (دهم) روند توسعه و پیشرفت را بايد در چه زمینه پيگيري کند و اولویت کدام است؟ توسعه سياسي يا توسعه اقتصادي ؟ و یا هردوی آنان. پاسخ به این پرسش، چيزي جز توسعه و توازن و هماهنگی توسعه سیاسی و استقرار آزادی و توسعه بدون وقفه اقتصادی نيست. آیا ریاست جمهوری آینده ( آقای احمدی نژاد و یا شخص دیگری ) و دولت دهم قادر به خلق معجزه می باشند؟
سرنوشت واقعی ایران امروز به گونهای است که اگر تغيير وتحولات وتوسعه در تمام شئونات سیاسی - اجتماعی و تجدید نظرو اتخاذ سیاست عاقلانه در سیاست خارجی انجام نپذیرد و کوشش و اقدامی جدی و فراگیر جهت تغییر و اصلاح وضع موجود نشود . کشور و مردم با خطرات و آسيبهاي جدي روبرو خواهند بود. بنابراين انتخابات سال آینده با توجه به تغییرات مختلف دردنیای سیاست بین المللی ، انتخاباتي مهم وسرنوشت ساز خواهد بود. دسامبر 08
f.yassaei@gmail.com
* مفهوم مردم سالاری : برابر نهاد دموکراسی( ترجمه به زبان مادری ) در بازار آشفته سیاسی ایران راه یافته و آنرا به دینی و غیردینی تقسیم کرده اند. و صاحبنظران معمولا بجای استفاده از مفهوم دموکراسی از واژه مردم سالاری استفاده می کنند. جای تعجب است که چرا از همان نامی که مردم دنیا از آن نام میبرند، استفاده نمیشود. برای مثال در زبان محاوره هیچگاه نمی گوئیم صدا ( بجای رادیو ) گوش کردیم و یا سیما ( بجای تلویزیون) دیدیم ! بلکه همان اسامی و مفاهیم غربی استفاده میشوند که بار معنای آن واضح تر از برابرنهاد آن به زبان مادری است.
*پوپولیسم :در مقطعی از تاریخ سیاسی يك ((خواست)) تبدیل به يك خواست تودهاي و مقدس میشود. ، فقدان نهاد های دموکراتیک و یا نابودی آنان در صدر برنامه ها سیاسی قرار میگیرد و سیاست زدائی جای سیاست ورزی را پر می کند و رهبران توده ای در پشت پرده شعارهای دهان پرکن و بی محتوی را برای انسان های توده ای آماده می کنند.
* مراد از دموکراسی بنا بر تعریف کنونی : 1 - نیاز به وجود طبقه شهروند متوسط مستقل و قوی متکی به عوامل اقتصادی ، فرهنگی و اجتماعی.2 – وجود نهادهای مستقل حقوقی . استقلال قوای سه گانه . آزادی بیان و قلم و صیانت از حقوق افراد جامعه . 3 – وجود نهاد های سیاسی – اجتماعی ....جدائی کامل دین و هرگونه ایدئولوژی از دولت و حاکمیت. مهم ترین مرجع برای قضاوت و سنجش عملكرد دولت و سیاستهای آن بر مبنای رأی و نظر مردم قرار دارد.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد