logo





یادبود روز دانشجو در دانشگاه تورنتو

محسن رضوانی و احمد باطبی: یاران دبستانی دیروز و امروز

شنبه ۴ دی ۱۳۸۹ - ۲۵ دسامبر ۲۰۱۰

فرح طاهری

شهروند: برگزاری یادبود 16 آذر، روز دانشجو در تورنتو به یک سنت تبدیل شده که هر ساله منتظر آن هستیم. این مراسم بویژه از سال گذشته و خیزش بزرگ مردم ایران، پررنگ تر برگزار می شود. امسال نیز کانون ایرانیان دانشگاه تورنتو با همراهی گروه همبستگی با ملت ایران، جامعه ایرانی حقوق بشر در دانشگاه یورک و حقوق بشر در ایران در دانشگاه رایرسون روز شنبه 11 دسامبر 2010 در سالن مرکز علوم زمین شناسی دانشگاه تورنتو گرد آمدند تا این روز را گرامی بدارند.
آرش عزیزی، عضو کانون ایرانیان دانشگاه تورنتو از سوی برگزارکنندگان، گردانندگی مراسم را برعهده داشت.


احمد باطبی دیروز و امروز

مراسم با پخش یک ویدیوکلیپ از مبارزات دانشجویی و مبارزات مردم بویژه در سال گذشته آغاز شد؛ سخنرانی دانشجوی شجاع، مجید توکلی که به همراه دانشجویان بسیار دیگری چون بهاره هدایت، مهدیه گلرو، مجید دری، ضیا نبوی، عابد توانچه، و … در زندان های جمهوری اسلامی در بند است، تصاویری که دیدنش همیشه برای من منقلب کننده بوده است.
آرش گفت، همانطور که در فیلم دیدیم 47 سال پیش بود که دیدار معاون رئیس جمهور کشوری که امروز همسایه ی غول آسای جنوبی ماست، از ایران به برانگیختن جنبشی انجامید که باعث شده امروز هم ما این روز را در کنار هم گرامی بداریم… دانشجویان ایران در آن سال های پرتلاطم عزم کرده بودند طلیعه دار آزادی و دموکراسی برای کشورشان باشند. از آن روز تا امروز چیزهای زیادی عوض شده، اما یک نکته که هیچوقت تغییر پیدا نکرده ادامه ی مبارزات جوانان و دانشجویان ایران علیه دیکتاتوری و برای استقلال و آزادی است. امروز قرار است از دو نسل از مبارزان دانشجویی تمام این سال ها بشنویم، دو نسل که شاید تفاوت های بسیاری داشته باشند، اما یک نقطه اشتراک مهم دارند و آن هم مبارزه شان علیه دیکتاتوری و برای دمکراسی ست.
آرش عزیزی سپس محسن رضوانی را معرفی کرد. رضوانی مبارزاتش را در سالهای پس از کودتای 1332 از دبیرستانی در کرمانشاه با پیوستن به سازمان جوانان حزب توده آغاز کرد. بعدها به تهران و سپس انگلستان رفت و از بنیانگذاران کنفدراسیون جهانی دانشجویان ایرانی شد و از رهبران جنبش چپ بود که در دوران انقلاب به ایران آمد. از آن روز مبارزاتش را در کنار دانشجویان برای آرمان هایش ادامه داده است.
محسن رضوانی، از خاطرات پنجاه سال مبارزاتش گفت. از دوران جوانی، از شعارنویسی، پلی کپی کردن و پخش کردن در خیابان ها… او گفت: من از نسلی بودم که اعدام روزبه ها در من تاثیر گذاشت. فقر در جامعه زیاد بود و برخلاف خانواده ام که تاجر بود، راه متفاوتی را برگزیدم و با دل به جنبش دانشجویی پیوستم.


محسن رضوانی

او در ادامه از خاطراتش از زمان دانشجویی در لندن گفت و اینکه چگونه در آنجا کم کم شروع به بازنگری درباره ی ایران و هویتش و عشق به کشور و مردمش کرده.
رضوانی به یکی از تجارب با ارزشش از کنفدراسیون اشاره کرد که در آنجا افراد در عین انتقاد از هم، اما هیچ کس، کسی دیگر را نفی نمی کرد و همین موجب دوام آن به مدت حدود بیست سال شد.
رضوانی با تاکید به اینکه دلش همچنان با زحمتکشان باقی مانده، اشاره کرد که شرایط تغییر جهان به طور عینی فرا رسیده و افزود: ما می خواهیم همه چیز را با آهنگ عدالت تقسیم کنیم. شرایطی پیش بیاید که بمب اتم نباشد. 95درصد از ثروت جهان در دست 5درصد از ثروتمندان نباشد. قوانین 1400 سال پیش را مطرح نکنند. دانشجویان را به خون نکشند….
و سخنران باور داشت که چنین خواهد شد.
در ادامه ی برنامه، لی لی پورزند سخنران بعدی را معرفی کرد.
او احمد باطبی را بی نیاز از معرفی خواند.
احمد در 1374 در رشته ی فیلمسازی وارد دانشگاه شد و زمانی که پایان نامه اش را می نوشت محروم شد از تحصیل. در سال 1378 پس از اتفاقات کوی دانشگاه، باطبی دستگیر شد و تحت فشار در زندان قرار گرفت و خودش نمی دانست چرا چنین تحت فشار است، در حالی که آن عکس مشهور که تی شرت خونین دوستش را بر سر دست بلند کرده، روی جلد نشریات خارجی رفته بود. او حکم اعدام دریافت کرد و دو سال در انفرادی گذراند و شکنجه های جسمی و روحی بسیاری شده. حکم اعدام احمد با فشارهای بین المللی به 15 سال حبس تقلیل پیدا کرد. در آنجا با وساطت نمایندگان اصلاح طلب مجلس ششم، تعدادی از زندانیان از جمله احمد توانستند در دانشگاه پیام نور به صورت مکاتبه ای درس بخوانند و در رشته جامعه شناسی فارغ التحصیل شد. در زندان احمد دچار سکته ی مغزی شد و مرخصی استعلاجی دریافت کرد. ششماه بود که در بیرون زندان بود که به زندان فراخوانده شد ولی توسط دوستانش در سال 2008 به صورت غیرقانونی به خارج ایران آمد و در واشنگتن زندگی می کند و به تازگی ازدواج کرده است.



لی لی پورزند، اما به جنبه ی دیگری از شخصیت احمد باطبی اشاره کرد. او گفت، پدر من در زندان در حال فلج شدن بود که به بند عمومی منتقل شد و احمد در حقیقت پرستار شبانه روزی پدر من شد و نقش پسر نداشته ی پدرم را بازی کرد.
لی لی پورزند در حالی که منقلب شده بود، از مکالمه ی تلفنی شب گذشته ی پدرش که در ایران در حبس خانگی به سر می برد، با احمد باطبی گفت، مکالمه ای سراسر عاطفی و …
احمد باطبی، ضمن گله از هوای سرد تورنتو، از اینکه برای اولین بار در میان ایرانیان تورنتو حضور دارد اظهار خوشحالی کرد.
باطبی از خاطرات خودش از فضای آن روزهای جنبش دانشجویی گفت. او با مروری بر مسائل دانشگاه بعد از انقلاب فرهنگی، فضای دانشگاه ها بعد از آن را یک دست خواند که در آن جنبش دانشجویی حتی برای مطالبات صنفی دیده نمی شد. حکومت با ایجاد انجمن های اسلامی که در نهایت به ایجاد دفتر تحکیم وحدت انجامید و آن اساسا برای وحدت حوزه و دانشگاه درست شده بود، سعی در کنترل دانشگاه به لحاظ ایدئولوژیک داشت.
باطبی گفت: حکومت به یک ویژگی توجه نداشت و آن تعریف جامعه شناختی جنبش دانشجویی بود. اولین ویژگی آن این است که اعضای این جنبش با نهاد علم و دانش مرتبط هستند. دومین ویژگی آن جوان بودن اعضای آن است. سومین ویژگی آنان این است که عموما وابستگی تشکیلاتی ندارند خصوصا بعد از انقلاب (قبل از انقلاب وابستگی های تشکیلاتی داشتند). و ویژگی دیگرش این است که خود به خود هر چهار سال به چهارسال اعضایش عوض می شوند. به همین خاطر در نیمه دوم دهه هفتاد، با انتخاب خاتمی، فضای دانشگاه ها نسبتا بازتر شد. دفتر تحکیم وحدت شد یک تشکل دانشجویی مغایر با خواست حکومتی، شد اپوزیسیون و ویژگی خوبش هم این بود که مجوز داشت.
باطبی افزود: اتفاق دیگری که در جنبش دانشجویی بعد از انقلاب افتاد، این بود که ما ارتباطمون با نسل قبل قطع شد. ما نمی دانستیم گذشتگانمان چکار کردند در راه اندازی تظاهرات، در مبارزات، و … برای همین ما آزمون و خطا می کردیم.



باطبی به حضور تشکل دیگری در جنبش دانشجویی اشاره کرد و گفت: یک تشکل دیگر خارج از دانشگاه در دهه شصت آغاز به کار کرد به نام اتحادیه اسلامی دانشجویان و دانش آموختگان دانشگاه که بعدها به گروه طبرزدی معروف شد. این تشکلی بود که یک سری از دانشجویانی که هم از حاکمیت بودند و هم متفاوت فکر می کردند از دانشجویان انجمن اسلامی، و جالب است بدانید که احمدی نژاد یکی از 15 نفری بود که این تشکل را راه اندازی کردند. ما در این تشکل ها کار می کردیم. یکی از اتفاقاتی که باعث شد جنبش دانشجویی یک حرکت عظیم تدارک ببیند مسئله ی قتل های زنجیره ای بود و افشای ماجرای پشت پرده ی آن. و اتفاق دیگر فضای نیمه باز رسانه ای بود. ما در آن زمان مرتب روزنامه های جدید می دیدیم.
احمد باطبی در ادامه از خاطراتش از آن روزهای اعتراض در کوی دانشگاه گفت و از دستگیری و شکنجه در زندان.
او فعالیت های خود را مبارزه ی بزرگی نمی دانست که انتظار چنین برخورد و رفتاری را داشته باشد. او از اجبار به اعتراف برای کارهای نکرده در زندان گفت. حتی خرید و فروش سلاح و یا اتهام به دیگران.
باطبی گفت: من هیچ تصوری از شکنجه نداشتم. وقتی می گفتم چرا می زنی، بازجو فکر می کرد من شوخی می کنم وقتی دید واقعا من نمی فهمم، تازه مرا تفهیم کرد که چرا مرا کتک می زند.
باطبی مقاومت خود را ناشی از قهرمانی ندانست بلکه عدم همکاری اش را ناشی از لجبازی برای برخورد غلط با خود خواند. او صحنه ی اعدام ساختگی اش را که برای چند ثانیه به او خفگی دست داد، نقطه ی عطفی خواند که برای لحظه ای احساس کرد مرده، او گفت: وقتی که در انفرادی به حال آمدم احساس کردم اگر مردن چنین ساده است، پس دیگر حرف نمی زنم.
در اینجا همه او را تشویق کردند.
باطبی افزود: اگر من مقاومت کردم شانس آوردم، بعضی دیگر که مصاحبه کردند، شانس نیاوردند. خیلی سخته مقاومت کردن. ما هیچ آموزشی نداریم که کسی که میره زندون چطوری باید رفتار کنه. ما در زندان آدمی داشتیم که تواب شده بود و ما را کتک می زد، ولی فقط ما (چند نفر) می دانستیم که این اگر تواب نمیشد و اعتراف می کرد بسیاری را باید لو می داد، او انگ تواب را به خود خرید تا اینکه تعداد زیادی را لو بدهد.
ما حق قضاوت کردن نداریم، ما باید هر چیزی را در شرایط خودش بررسی کنیم.


بخش پرسش و پاسخ از راست: محسن رضوانی، آرش عزیزی و احمد باطبی

باطبی در پایان سخنانش به لزوم نوشتن تجارب و ثبت کردن آنان تاکید کرد تا سرمایه ای شود برای نسل های بعدی.
من برای سومین بار بود که احمد باطبی را از نزدیک می دیدم. سال گذشته در جریان برنامه اعتصاب غذای اکبر گنجی در مقابل سازمان ملل، امسال در جریان اعتراض به آمدن احمدی نژاد به نیویورک و حال در تورنتو، اما آن دو بار به او نزدیک نشده بودم تا حرفی بزنم، نمی دانم شاید فکر می کردم گاهی آدم ها تصادفی و ناخواسته در جایگاهی قرار می گیرند که به آن تعلق ندارند، و بهتر است بگذارم باطبی برای من همان جوان زیبایی باشد که تی شرت خونین دوستش را بالای سر گرفته و نماد مبارزات دانشجویی 18 تیر 78 ما شده، اما در تورنتو و از نزدیک، او را جوان صادق، آگاه و کوشایی یافتم که می داند در کجا ایستاده و چه می خواهد. به نظر نمی رسید که به دنبال رزومه جمع کردن باشد و انداختن چند عکس در حال سخنرانی تا پرونده ی مبارزاتی اش را قطورتر کند. برای همین از دیدن احمد باطبی در تورنتو خوشحالم.
پس از استراحتی کوتاه، برنامه با اسلایدشوی زیبای دیگری پی گرفته شد.
در بخش پرسش و پاسخ یکی از حاضران با اعتراض به اینکه در اسلایدشوها عکس دانشجویان چپ نبوده و همه چیز سبز است، به حضور قوی جریان چپ در دانشگاه های ایران اشاره داشت، که آرش عزیزی گرداننده بخش پرسش و پاسخ گفت: اگر چنین بوده عمدی در کار نبوده و این اسلایدشوها کار دوستان ما در همین دانشگاه هاست در حالی که من خود کمونیستم، محسن رضوانی از کمونیست هاست. و احمد باطبی نیز با اشاره به دستبند سبز خود افزود، من سبز هستم، ولی سوسیالیستم.
در بیرون سالن، سازمان عفو بین الملل طومارهایی برای اعتراض به احکام اعدام سعید ملک پور و حمید قاسمی شال گذاشته بود تا کسانی که مایلند امضا کنند. همسران این دو فرد در سالن حضور داشتند و از حاضران تقاضای امضای طومارها را داشتند. طومارهای دیگر مربوط می شد به دانشجویان زندانی در ایران… همه را امضا کردم… چقدر از این امضاها کرده باشم خوب است؟ اما همواره امید را در دلم زنده نگه می دارم.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد