براي محمد نوريزاد
آنگاه كه
روزنامهام را بستند
هيچ كس، هيچ نگفت
سي سال گذشت،
آنگاه كه
خانهام را
سنگباران كردند
هيچ كس، هيچ نگفت
سي سال گذشت،
آنگاه كه
خواهرم را سنگسار كردند
هيچ كس، هيچ نگفت
سي سال گذشت،
آنگاه كه
زنداني بي نشان شدم
هيچ كس، هيچ نگفت
سي سال گذشت!
آنگاه كه
با چشماني باز
به دارم كشيدند
هيچ كس، هيچ نگفت
سي سال گذشت،
آنگاه كه
در گورستاني پنهان
در خاكم كردند
هيچ كس، هيچ نگفت
سي سال گذشت،
اينك
من
زنده نيستم
كه چيزي بگويم
و تو تنها ماندهاي
با كساني كه
مرا به دار كشيدند
و ترا
در نوبت گذاشتند
تا سي سال بگذرد.
من
قبيردن خودوياجاغام
سسسيز، سميرسيز
قبيردن باغيراجاغام،
من اولموش جانيم لا،
سنه سس ويره جاغام.
سسيوي اوجا قيل،
اوجا
تهران
27/09/89
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد