|
با یاد دکتر علی شریعتی که همسفر تاریخ و همنشین اساطیر بود، این «هِل پوک» را به کسانی تقدیم میکنم که خود کاری نمیکنند، اما وقتی دیگران کاری کنند، آزرده میشوند.
*** انگیزه من از نوشتن این یاداشت، پرداختن به امری سطحی و پیش پا افتاده نیست. زیر سئوال بردن دستگاه ارزشی و نظری جریان راست ارتجاعی و طرح این پرسش است که آیا فقهای نامدار و امثال على بن ابى رافع (نخستین فردی که در فقه، كتاب و اثرى از خود به یادگار گذارد)، ابو جعفر طوسی، صاحب جواهر، شهید اول، شهید ثانی، شیخ مفید، علامه حلی، شیخ مرتضى انصارى، ملا محمد كاظم خراسانى، میرزا حسین نائینی و آیهالله بروجردی... همه و همه خواهان این بودند که خون پاکترین شهیدان را به نام فقه بریزند؟ خواهان این بودند که فقه بالِش و مُتکای ستمگران باشد، بگیر و ببند را توجیه کند و بر ستم و نابرابری صحه بگذارد؟! خواهان این بودند که با فتوای فقیهان انسان را به نام خدا سنگسار کنند ؟! آیا انگیزه پاک صاحب جواهر که سی سال تمام دود چراغ خورد و یک سره کار کرد و در دوران قلم و دوات (نه گوگل و کتابهای دیجیتال) ۵۰ جلد کتاب ۴۰۰ صفحه ای نوشت، این بود؟ *** در این مقاله با اشاره به عبارت «التزویج و هوالتملیک البُضع بالعوض المعلوم» که البته به این صورت در هیچ منبع فقهی وجود ندارد و گویا برداشت شخصی یکی از استادان ارجمند دانشکده حقوق (سید محمد مشكوة یا محمد سنگلجی) بوده است، نکاتی را به بحث میگذارم. ضرورت طرح این موضوع، آشنایی بیشتر با پیچیدگیهای اینگونه مسائل و، تبعیض نهفته در فقه زن ستیز و تکلیف مدار موجود است. فقه منجمد و ایستایی که هر جفا و جنایتی با توسل به آن توجیه میشود و خودش نیز در «بند» است. *** یکی از معانی «بُضع» (با ضم ب) اندام تناسلی زنانه است. (vulva) و مضمون عبارت عربی که در آغاز نوشتم به مالکیت و تصرف مرد بر زن، در ازای مهریه، اشاره دارد. یعنی با ازدواج، مرد مالک بضاعت و دارایی زن میشود. علاوه بر دوست عزیزم آقای ایرج مصداقی، آقای اکبر کرمی، آقای محمدرضا روحانی و آقای آرامش دوستدار (با استناد به نظر آقای عبدالکریم لاهیجی)،... به این موضوع اشاراتی داشتهاند. *** از به کاربردن کلمات عربی و مصطلح در فقه سنتی که لازمه این بحث است، پوزش میخواهم و این نکته بدیهی را هم یادآوری کنم که در این آدرخشان نخواسته ام در باره عقد و عروسی بنویسم! *** کلید واژهها : عقد نکاح، مهریه (صداق)،بضع، مالکیت، منابع فقه، فقه جواهری، حق، تکلیف، اجتهاد، قضایای حقیقیه، زن بغی، خطاپذیری ذهن آدمی ------------------------------------ گاه مهریه، گل سپیدی است. مَهریه که به آن کابین و صداق هم میگویند اگرچه با غَرض و مَرض آلوده شده، هدیه ای است که مرد در قبال ازدواج به همدم و همنشین خود میدهد و پرداخت آن باید یکجانبه، داوطلبانه، بی چشمداشت و تؤام با صداقت و صفا باشد. وَآتُواْ النَّسَاء صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً... صَدُقه، صَدِقه و صداق هر سه معنی مَهریه میدهد و «نحِله» به معنی هدیه (عطای بلا عوض) است و اضافه ی کلمه «صدقات» به ضمیر«هُنَّ» برای بیان این مطلب است که این مسأله از قدیم و ندیم در بین مردم و در آداب و رسوم ازدواج متداول بوده است. (و ادیان نیز نمیتوانستند به آن دهنکجی کنند.) مهر از کلمه عبری موهآر (mohar) و از ریشه سریانی مهرا (mahra) گرفته¬شده است. مَهر، همیشه سکه و باغ و خانه و رفتن به جزیره کیش و سفر اروپا و زیارت حج و کرور کرور پول نقد نیست. گاه گل سپیدی است، استقلال و آزادی ایران است. آینه و شمعدان است، از برکردن غزلیات حافظ و نوشتن بخشی از دیوان شمس است. حفظ فصلی از قرآن و گلستان و اوستا، یا ترانه های بنان و مرضیه و داستان سیاوش در شاهنامه است. اشرف ربیعی، آن جان شیفته، مهرش قران و نهج البلاغه بود و شماری از جانباختگان فدائی و توده ای...، پرچم ایران و گلی سرخ. -------------------------------------------------- مَهرّیه در برابر بُضع؟! آیا عباراتی چون «الصداق فی مقابلة البُضع» (پرداخت مهریه برای دریافت بُضع)، زن به مثابه کالای جنسی و کامجویی و فقط کامجویی را تداعی نمیکند؟ و با تحقیر آدمی همراه نیست؟ مهریه در برابر بُضع ؟! بُضع، (به ضم ب)، اشاره به آمیزش و، اندام تناسلی زنانه است و ازدواج را تملک و خرید آن تعریف کردن، توهین به همه ارزشهای انسانی است. مضمون فوق (ازدواج = کامجویی که البته باید بهای آنرا هم پرداخت)، در کتب فقهی (بیشتر کتب فقهی اهل تسنن) اشاره شده است: تفسیر ابنکثیر، تفسیر ابوبکر رازی، أحكام القرآن ابن عربی، تفسیر ابوعبداللّه محمدبن احمد انصاری قُرطُبی (مفسر و فقیه مالکی)، أبو بكر مسعود بن أحمد الكاسانی (فقیه حنفی در کتاب بدائع الصنائع فی ترتیب الشرائع)... همه به نوعی به مَهریه برابر بُضع، گوشه زده اند. - النكاح تملیک البضع بعوض، - أن عقد النكاح هو عقد تملیك انتفاع بالبضع... - مهر المثل عوض البضع (شهید ثانی نویسنده مسالک و شرح لمعه) - عقد معاوضة على البضع... (الفقه على المذاهب الاربعة - عبد الرحمن الجزیری) - لأنّ عوض البضع لیس شیئاً غیر الصداق (رساله خطی حکم شیربها، میرزای قمی) اینکه مرتجعین مجبور میشوند در مراسم اجراى خطبهى عقد بگویند: «اینطور نیست كه شما در ازدواج مثل خرید و فروش، یك چیز بدهید و یك چیز بگیرید.»، از تأثیرات مدرنیته و جبر زمانه است. وگرنه در فقه تکلیف مدار واپسگرایان، که آیه الله خمینی نیز گردش میگشت و در تحریر الوسیله، (جلد دوم، صفحه ۳۰۵) مینوشت: «زن را شدید كتك نزنید كه بدن را قرمز یا كبود سازد. و نه به گونه اى كه سبب جراحت شود.» ــ پیوند زیبای دو انسان، در ذیل ابواب نفقه، مهریه، تمکین و مانند آن آورده شده و میدانیم این مسائل مربوط به جنبه مالکیت عقد نکاح است. حضرت آیت الله مکارم شیرازی در « جلسه پانردهم کتاب حدود و تعزیرات » در شرح نظر شهید ثانى به صراحت میفرمایند: - استقراء باب نكاح نشان مىدهد كه بضع محترم «یعامل معه معاملة الملك» است.... - نمىتواند بضع بدون اجرت باشد بدون مهر باشد، این در واقع دفاع از حق آن زن است... - شارع مقدس تنها جایى كه مَهر (مهریه) را حذف كرده، آن « زن بغى » است، كه احترامى براى بُضع او نیست... من واقعاً توان ترجمه جملات فوق را ندارم. توجه کنیم که «بغی» معانی مختلف دارد اما در اصطلاح فقهی، در رابطه با مخالف سیاسی به کار میرود و یکی از معانی «زن بغی» در اصطلاحات فقهی، «مجرم سیاسی» است. (زندانی سیاسی) حالا سخنان حضرت مکارم را دوباره بخوانید. *** رکن عمده تعریف بغی را که امثال حسینعلی نیری و علی مبشری خروج بر امام عادل تفسیر نمودند، از آیه نهم سوره حجرات و آیه ۲۳ سوره یونس استخراج کرده اند ! بیچاره کلمات که زبانشان بسته است. این دیدگاه پوسیده، «مَهر»، را عوض و به جای «بُضع» قرار مینهد ! نفقه و کارمزدی که مرد به زن میدهد نیز از همین زاویه نگاه میشود. معلوم نیست این دیدگاه شرک آلود و کثیف پورنوگرایانه چگونه وفای زن و مرد را بعد از سالهای یائسگی که پیری و فرسودگی ار راه میرسد و از طراوت تن چیزی جز چین و چروک نمیماند، توضیح میدهد. وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِیةً یحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَن مَّوَاضِعِهِ... چه دردمندانه میسراید ناصر خسرو، آن شاعر دلیر: ای حیلتسازان جُهلای علما نام کز حیله مر ابلیس لعین را وُزرایید فقه است مر آن بیهده را سوی شما نام کان را همی از جهل شب و روز بخایید -------------------------------------------------- ازدواج داد و ستد محسوب نمیشود. بُضع به معنی مهریه، و ازدواج هم هست. ضمناً ازدواج داد و ستد محسوب نمیشود (در اصطلاح فقهی یعنی از عقود معاوضی محض نیست) و مهریه هم شرطیت و رکنیت ندارد و در مواردی اصلاً مهریه وجود ندارد، اما عقد صحیح است و همین، نشان میدهد برداشتی که در آغاز تداعی میشد، دقیق نیست. هرکه میخواهد گفته باشد هم بگوید. باید به دیوار کوبید. ازدواج اتحاد دو جسم است در یک روح و رابطه بین ازدواج و مهریه بده و بستان نیست. به زبان فقهی، نکاح، یک معاوضه حقیقیه ویک قرارداد مالی نیست تا احکام معاوضات و قرار دادهای مالی درباره آن اجرا شود. به همین دلیل بطلان و فسخ قرارداد راجع به مهریه، از موارد انحلال ازدواج شمرده نمیشود. یعنی نبود آن، ازدواج را بهم نمیزند و روی آن خط نمیکشد. همه اینها مسئله داد و ستد را زیر سئوال میبرَد و نشان میدهد برداشت نخستین تردید برمیدارد. بگذریم که که اگر پای کامجویی هم باشد یکسویه نیست و زن و مرد هردو این تجربه را از سر میگذرانند. ضمناً شخص ثالثی غیر از شوهر هم میتواند مسئول پرداخت مهریه باشد در حالیکه با منطق کاسبکاری و کامجویی، سرش بیکلاه میماند ! و همین نکته «الصداق فی مقابلة البُضع» را معنای دیگری میبخشد و گویای این است که عقد نكاح را نباید صرفاً به مفهوم معاوضه و مبادله مهریه با بضع تفسیر و تبیین نمود. تازه همه اینها به شرطی است که پیوند زناشویی را صرفاً عقدی مالی که در زمره عقود و قرار دادهای مالی و معوض باید از آن بحث کرد، پنداریم و نه در شمار عبادات که بدون انگیزههای پاک (قصد قربت) پوچ و بیمعنا و کید و ریا است. لاَ تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلَّا أَن تَقُولُوا قَوْلاً مَعْرُوفاً... کسیکه در این دستگاه اعتقادی است و باورهایش از سر جهل و تزویر نیست، مگر میتواند کاسبکارانه به همسر و همدم و مادر فرزندش صرفاً به چشم جنس و فقط جنس (بُضع) نگاه کند؟ *** البته گذشته های دور و عصر شترچرانی، که تمام وجود آدمی حکم کنیز و برده و بنده داشت و بدان تجاوز میشد و قبحی هم نداشت، برخی قید و شرطها که امروز در عصر مدرنیته باعّی میکند و اح مینماید، طبیعی بود. زن هم، معنایی جز ضعیفه و سلیطه و «بضع» نداشت. اصلاً جز این دیده نمیشد و رسمیت نداشت. زبان رایج دنیا، اساساً زبان مرد بود و نه زبان زن (حالا هم همین طور است) همین الآن هم در هیچ زبانی، ضمیر مونث، قبل از ضمیر مذکر نیامده، اصلاً مرد در مرکز ساختمان گرامری زبان آقایی میکند. حتی تورات و انجیل و قرآن هنگام یادآوری خداوند، ضمیر مذکر Masculine به کار میبرند. در چنین شرایطی زن البته که کالا است و «عشق» هم، آلوده است و صد البته تنها قربه الی البضع معنا دارد و بس. پس، طبیعی است که هنگام عقد با محکم کاری و شرط و شروط، مهر (صداق) به پای آن ریخته شود و بدون هیچ حیایی قید گردد و تآکید شود ! -------------------------------------------------- آمیزش دو انسانی که همدیگر را دوست دارند. کشش پروانه به سوی شمع، کشش شاخ و برگ درختان به سوی نور، هم بوسی لب و نی، و نوای خوشی که ایجاد میکند، گردش الکترون به دور پروتون، رقص سیارههای منظومه شمسی به دور خورشید، کشش ریشهها به سمت خاک، گرایش انسانی که در تاریکی قرار میگیرد به سوی هر نقطه نورانی، کشش برخی حیوانات به طرف جریانها و میدانهای مغناطیسی، درهم رفتن و همخوابگی هیدرژن و اکسیژن (که اگر نبود، آب و حیات نبود) آمیزش رنگ ها، همنوائی پیانو و تار، رقص کلمات که درهم میروند و شعر را میسازند، ابرهای درهم رونده که گاه آبستن باران میشوند و گاه نزدیک غروب آفتاب زیباترین تابلوی نقاشی را خلق میکنند، جاذبه همه پدیده ها...، ـــ همه و همه، در راستای پیوند و آمیزش دو انسانی است که همدیگر را دوست دارند. عشق دو انسان به هم، عشق دو جسم انسانی ــ زن و مرد ــ که در فرهنگ ارتجاعی از اساس، و در بینش انقلابی به شکلی دیگر ـــ نفرین شده، هرجند توسط دست های نامرئی سرمایه و بازار، و فردیت سلطهگر آدمی (که از آن تنها پورنوگرافی واستثمار جنسی میفهمد) به منجلاب کشیده شده امّا، هم واقعیت دارد و هم بسیار زیبا است. هیچ منظره ای زیباتر از عشق ورزی عاشق و معشوق نیست، اصلا زیباتر از این و بالاتر از این محال است... *** سکس، تنها زمانی چرکین و آلوده است که اولا آدمی برده فردّیت و جنسّیت باشد، طرف مقابلش را خدا کند و در ثانی او را شکلات و همبرگر بپندارد. اگر در ریزش برف که زمین و هرچه در آن است سمفونی مساوات مینوازد ـــ زیبائی نهفته است، اگر بارش باران از آسمان، رویش گل در چمن و جوشش آب از چشمه زیبا است، منظره های عاشقانه نیز که هستی با تمام برهنگی اش دل ربائی میکند، زیبا است. آمیزش دو انسانی که همدیگر را میبوسند و دوست دارند، راز رازها، زیباترین آیه خداوند و برترین تجلی اراده انسان است. خرید و فروش و معامله نیست. البته از آسمان که به زمین بیائیم، در عالم واقع مسئله کمی گیر و پیچ دارد و جور دیگری است. -------------------------------------------------- بهار، زمین را میبوسد و میبوید... در کودکی معلم نازنینی داشتم که وقتی ازدواج کرد در آغاز گل از گلش میشکفت و هر روز صبح زود با لنگ و قدیفه به حمام عمومی که خزینه هم داشت، میرفت! اما کم کم میدیدم دَمغ است و میرود لب پنچره کلاس میایستد. همسر بسیار زیبایی داشت و گاه گداری خانه ما هم میآمدند اما توی خودشان بودند. روزی از مادرم پرسیدم چرا اینها نمیخندند؟ مادرم گفت چون زن و شوهری نمیکنند. گفتم یعنی چی؟ گفت بزرگ میشی میفهمی. گفتم خب چرا پدر و مادرشان به آنها نمیگویند که با هم مهربان باشند. گفت عزیزم تا دلت بخواهد با هم مهربانند اما... بعدها شنیدم همسر معلم ما، همان زن سکسی بسیار زیبا، امکان آمیزش ندارد (نه که تمایل ندارد، امکانش را ندارد) و هرچه هم دوا و دکتر میکنند، بی فایده است. او هیچ هورمون مردانه نداشت. به تمام معنا زن بود، فقط و فقط احساسات زنانه و کششهای جنسی زنانه داشت. اما میگفتند بدنش اجازه آمیزش نمیدهد... مشکل او با آنچه امروز به یاری علم و دستادوردهای نوین روانشناسی شناخته شده و قابل حل و فصل است، فرق داشت. عاقبت هم درحالیکه همدیگر را دوست داشتند با اشک و آه از هم جدا گشتند. خانواده های هردوی آنها پیشنهاد این جدایی را داده بودند. به مادرم گفتم خب حالا بچه نداشته باشند چی میشه؟ چرا باید جدا میشدند. گفت عزیزم مسئله اصلاً بچه نبود. آنها هیچ جوری، هیچ جوری نمیتوانستند زن و شوهری کنند...گفتم دیدم همدیگر را بوسیدند. گفت بوسه کافی نیست... *** اگر خود ما در چنین شرایطی به درد چکنم چکنم گرفتار شده بودیم...اگر فرزندی داشتیم و موقعیتی مشابه داشت، یعنی همسرش تنها و تنها خواهر (یا برادر) او باشد، چگونه با مسئله برخورد میکنیم؟ مگر نه اینکه همه راهها باید به رُم ختم شود؟! به قول ماکسیم گورگی در شاهکارش (ژزین کلیما سامگینا) Жизнь Клима Самгина از فیلسوف و شاعر گرفته تا نویسنده و موزیسن و معلم و پزشک... همه و همه، وقتی با زنشان هستند همان کاری را میکنند و باید بکنند که گاریچی میکند. رؤیاپردازی را کنار بگذار...در عالم واقع فرقی ندارد. (نقل به مضمون) *** در شعر زیبای من بهارم تو زمین، این واقعیت هم نهفته است که بهار کنار نمیایستد و تماشا کند. زمین را میبوسد و میبوید. اصلاً کارش همین است. من باهارم تو زمین من زمین ام تو درخت من درختم تو باهار، ناز انگشتای بارون ِ تو باغ ام میکنه... این روضه را خواندم تا بگویم داستان زشت «النكاح تملیک البضع بعوض» متاسفانه همه اش خواب و خیال نیست و به دلیل طبیعت آدمی رگههایی از واقعیت را بهمراه دارد. نوع معاش و تربیت آدمی هم عوض شود فرق زیادی نمیکند و باز آسمان همین رنگ است با اینحال فقه زن ستیز و تکلیف مدار که حکام جور به آن تکیه کرده اند، بی تقصیر نیست و باید یقهاش را گرفت. -------------------------------------------------- فقه و حقوق بشر باهم نمیسازند. در فقه زن ستیز و تکلیف مدار موجود که برخلاف جوهر توحید، به تبعیض و نابرابری دامن میزند، از سطوح اولیه مثل «لمعه» و «شرایع» و «مکاسب» تا کتب اجتهادی بالاتر چون «حدائق» و «جواهر» و... به اندازه یک ورق راجع به حقوق بشر بحث نشده است. البته در فقه، اصل مسئله حرمت انسان در نظر گرفته شده، مثلاً جان و مالش محترم است و میشود گفت انسان از آن نظر که انسان است قطع نظر از مذهب و نژاد و جنس، این حقوق برایش هست، اما این کلیات کافی نیست. رساله حقوق علی بن حسین هم که از جمله در کتاب «تحف العقول» آمده، از مقوله دیگری است و در ضمن ربطی به فقه ایستای آخوندی ندارد. *** همه ما، فقط بخاطر اینکه انسان هستیم، (فارغ از هر حیث دیگری مانند نژاد، جنسیت، رنگ، زبان، طبقه، دین، بیدینی و... )، از حقوق سلب نشدنى ویژهاى برخورداریم که میتوانیم از آنها علیه جامعه و حکمرانان استفاده کنیم. این جوهر حقوق بشر است. حقوقی که در اعلامیه حقوق بشر است در درجۀ اول مستند به مسئلۀ فردیت سیاسی و اجتماعی انسان است و در جامعه جاهلی عربستان که مردسالاری غوغا میکرد نمیتوانست مفاهیم مربوط فردیت وجود داشته باشد تا فقیهان از آن سخن بگویند. حقوق بشر، خویشاوند مدرنیته و دنیای جدید (دنیای حق مدار) است و فقه، (حتی فقه جواهری)، نمودِ سنت و دنیای تکلیف گرای قدیم. (سنت به معنی منفی کلمه) از درون فقه تکلیف مدار موجود نمیتوان راهی به سوی حقوق بشر یافت و شارحین مکتبی که ادعا میکنند حقوق بشر ریشه در تعالیم دینى و آموزه هاى انبیاء دارد، در عمل رودرروی پیام صالحان و صدیقان که قسط و رهایی است ایستاده و پنچه در چهره حقیقت میکشند. تباهی حرث و نسل این میهن شاهزده و شیخ گزیده و رنج و شکنج پاکترین جوانان ایران که برای آزادی از همه چیز خود گذشتند، آنچه را گفتم گواهی میدهد. کجا فقیهان در برابر بردگی موضع گرفتند؟ کی در برابر نظام ارباب رعیتی ایستادند؟ از بزرگترین منکر زمانه ما که بیداد سرمایه و غارت دسترنج ستمدیدگان است، چه درکی دارند؟ کجا به ضرورت تفکیک قوا اشاره نمودند؟ مترقی ترین آنان ۳۶۰ سال بعد از امثال توماس هابز در کتاب لویاتان، صحبت از «قرارداد اجتماعی» میکند. آیا فقه تکلیفی و زن ستیز موجود، گویای پوسیدگی و کهنگی نیست؟ آیا از این انگارهی استبدادپرور که «حق حکومت از آنِ فقیهان است.» (و نه از آن تمام مردمان، که از طریق انتخابات آزاد، اعمال میشود)، دست کشیدند؟... فراز و نشیب های بعداز انقلاب به هزار زبان میگوید «فقه جواهری» نیز، حتی وقتی از مَنظرِ به اصطلاح مُدرن از احیای فقه دم میزند و آن را در منطقه آزاد عقل قرار میدهد، سر از قشری گری و ارتجاع در میآورد، دَر «شک و نقد و تفکر» را تخته میکند، با بسیاری از زیبائی ها میجنگد، و فاتحه فردیت و کرامت انسانی را میخواند. درست است که «فقه جواهری ِ معاصران»، با «فقه روایی ِگذشتگان» قابل مقایسه نیست، اما. تجربه نشان داد باغی که کلیدش از چوب مُو باشد انگور هم نخواهد داد. کسانی که با دید ایستای خویش با تحول پدیده ها و نیز، تحول درک آدمی از پدیده ها بیگانه هستند و با این پیش فرض فتوا میدهند که مخاطب حکم الهی، انسان فطری یا انسان فرا تاریخی است (نه انسانی که تابع شرایط تاریخی زمان خود میباشد) ــ بدون تردید جز بگیر و ببند، و جز «سلطنت مطلقه فقیه»، ارمغانی نخواهند آورد. آیه الله خمینی با وجود گریز هائی که به باز بودن ِبابِ اجتهاد، فقه پویا، حوادث واقعه، فلسفه فقه، نقش زمان و مکان،احکام ثانویه، و نیز، مصلحت میزد و حتی یکبار در نامه ای به یک روحانی منتقدِ ُحکم حلال شدنِ شطرنج گفت: «با مبانیِ رایج فقه باید به غارها پناه برد و در صحراها زیست» ــ اما دست از فقه جواهری برنمی داشت، با کسانی که خواهان قرائتی تجددمآبانه از فقه هستند، و به ُسّنت پشت میکنند، به شّدت مخالفت میورزید و به صراحت میگفت : «این جانب معتقد به فقه سنتی و اجتهاد جواهری هستم و تخلف از آن را جایز نمیدانم.» الآنه هم در بر همان پاشنه میچرخد. *** اما نسل بیدار و شوریده ما که جهل و کهنگی را برنمیتابد و نمیخواهد بپذیرد فقه ایستای تکلیف مدار، عین اسلام است، دست از پرسش برنمیدارد: آیا احکام «دارالاسلام» در «دار الکفر» هم جاری است؟ تکلیف ما با دنیای مدرن چیست؟ دنیائی که با پلورالیزم درهم تنیدهاست و برای مقولاتی چون «انماالمشرکون نجس» فاتحه هم نمیخواند؟ مگر نه اینکه بین حقوق بشر موجود و تکالیف دینی، (به ویژه تکالیف فقهی در قرائت فعلی)، تعارض های بسیار وجود دارد؟ مگر عدم تساوی در حقوق بین زن و مرد، عدم تساوی در حقوق بین مسلمان و غیرمسلمان، (خودی و غیرخودی) عدم تساوی در حقوق بین برده و ارباب، (عبد و مولا) جزء مسلمات فقه اسلامی نیست؟ و مگر نه اینکه شیعه و سنی هر دو روی آن پای میفشارند؟... *** اگر اساس «دیانت» فقه است و «فقه» هم به معنی همان فقه جواهری است و عملاً اخباریگری و اشعریگری حرف اول را میزند، دیگر انتظار «تحولی متناسب با حیات اجتماعی»، از چنین دستگاه نظری، آب در هاوَن کوبیدن است. -------------------------------------------------- عینک فرهنگ دوران بر نگاه فقه درحالیکه قرآن کریم، خودش متنی تاریخی و فرهنگمند و متأثر از زمانه و زمینه نزول تدریجی آن است، درحالیکه از گفتمانهای بازرگانی و کاروانی آکندهاست و دخالت فرهنک قومی در آموزه ها و دستگاه واژگانی آن پیدا است،.. چرا نباید بپذیریم بر نگاه فقه نیز، عینک فرهنگ دوران نشسته است؟ فقه نیز مفاهیم خود را از فرهنگ قومی و عربی به عاریت گرفته و آموزه هایش رنگ آن فرهنگ را دارا است. فراموش نکنیم که پیش از اسلام ادیان و شرایع دیگرى هم وجود داشته و بین مردم قواعد و قوانینى حاكم بوده است. با ظهور دین جدید برخى از آن رسوم، مورد تایید واقع شده است. (احكام امضایى) برخى هم تغییر داده شده و احكام جدیدى انشاء گردیده است. اگر به احادیث عقد ضمان (التزام و تعهد و کفالت) توجه كنیم مىبینیم كه عقد ضمان (که شخصی مالی را که بر ذمه دیگری است به عهده میگیرد و ضامن میشود)، تعریف نشده، آنچه را كه در عرف زمان خود وجود داشتهاست اسلام امضا و تأیید كردهاست. از این گذشته، احکام شرعی همیشه این است و جز این نیست، نبوده و از سنخ قضایای حقیقیه نیستند و عمومیت و شمول ندارند. یعنی خیلی از مباحثی که فقها طرح کرده اند، میتوانست به گونه دیگری باشد. میتوانست اصلاً نباشد و آسمان هم به زمین نمیآمد. فراموش نکنیم که فرهنگ قومی، جدا از زبان و سلیقه و سبکهای مختلف معیشتی و ذخیره واژگانی و مفهومی، ضعفهای مختلف عقلی و خیالی و عادات و آداب جاهلی هم هست و همه اینها حرف و حدیث ها را به رنگ خود درمیآورد و از زلالی و خلوص میاندازد. اگر نویسنده وسائل الشیعه (شیخ حر عاملی)، شهید ثانی و صاحب جواهر...، در یونان یا هند و یا در روم میزیستند آیا اموزه های متفاوتی را ارائه نمیکردند؟ اگر در یونان زندگی میکردند با مباحث فلسفی یونانی برخورد نداشتند؟ بخشی از مباحث فقها متاثر از زمانه آنها است و ذاتی دین نیست یعنی اگر دین از این مباحث حرفی نمیزد نقصانی برای آن محسوب نمیشد. بگذریم که فقه اساساً یک دانش تکلیف اندیش است و در حالیکه جهان جدید آدمی را موجودی محق تعریف میکند بیشتر از تکلیف و وظیفه حرف میزند تا حق و حقوق. بگذریم که گاه در عصر و جامعه اى مردم سیره خودشان را تغییر میدهند و چون موضوع احكام شرع بر سیره مردم استوار است، (وقتى سیره عوض شد)، احکام فقهی ـ ولو ارشادى ـ عوض مى شود یا مدت آن به پایان مى رسد. *** فراموش نکنیم که فقیه گاهاً تصورات خودش را از فرهنگی که در آن زاده میشود وام میگیرد و جهت گیری طبقاتی اش هم در حکمی که میدهد، البته موثر است. بسیاری از فقیهان در منابع فقهی چهره خودشان را میبینند. در فقه ستمدیدگان که به نام دین کلاه بر سر و کارد بر استخوانشان میگذارند، جانب قدرت حاکم را گرفتن و توجیه کردن در شمار نجاسات است و شماری از فقها رویارویی با اصحاب قدرت را برنمی تافتند و حتی به امام حسین که روبروی ستم یزید برخاسته بود طعنه میزدند که محارب و طاغی است. حقش بود که با شمشیر جدش کشته شود ! برخلاف روش علی بن ابیطالب، هیچ فقیهی نگفته است که اگر مردم مارا نخواستند از منبر قدرت پائین میآئیم. هیچکس. حتی فقیه دلیری چون آیه الله منتظری (در کتاب ۴ جلدی ولایت فقیه) رأی روشنی برای مقابله با ستم هیئت حاکمه نمیدهد. بگذریم که همه دشواریهای جهان دشواریهای حقوقی نیست و سامان بخشی فقه مخصوص جوامعی ساده و رشدنایافته است و اینگونه نیست که در عصر جدید نیز، هرجا مشکلی رخ دهد مشکل گشای فقه بن بستها را میشکند. بگذریم که اکثر احکام فقهی و حتی ضروریات آن َاگرچه رنگ دینی دارد اما به آن مربوط نیست. عرَضی است و نه ذاتی دین. *** اجتهاد فقهی به معنی دقیق کلمه، مفتون رنگها نشدن و ترجمه این عرضیات است. عرضیاتی که اساساً دوران و شرایط ویژه خودش را بازتاب میدهد و ربطی هم به اصل دین ندارد. در گذشتن از عرضیات یا ترجمه آنها به زبان فرهنگی دیگر، پارادیم دیگری را در فقه بنا خواهد نهاد اما فقهای حکومتی درنمییابند. توجه نمیشود که خیلی از معضلات اصلاً در حوزه فقه نیست و فقه آنها را نمیشناسد و فقه جای علم را نمیگیرد. فقه از فعل مکلف بیرون نمیرود. عمده فقه برای برای استقرار نظم در جامعه است که بدون فقه هم حاصل میشود. -------------------------------------------------- علم فقه برخلاف آنچه «اندیشمند دربندرفته» (احسان طبری) میگفت، وراتر از دانش قرون وسطایی كازوئیستیك Casuistique است که الهیون مسیحی با تمسک به آن و مجموعهای از موارد و مثالها،كار قضاوت را در موارد نظیر، آسان و تبیین میکردند و گاه به وراجی و سفسطه و استدلالهای به ظاهر منطقی هم کشیده میشدند. همچنین علم فقه، شباهت محتوایی با منطق دئونتیك Deontic logic (منطق وظایف اخلاقی)، ندارد. فقه یک نظام حقوقی است. و مثل نظام حقوقى فرانسه، نظام حقوقی كامن لا و نظام حقوقى رومى – ژرمنى، و...منابع و ادله خاص خودش را دارد. فقه فقط در توضیحالمسائل و بحث نکاح و... خلاصه نمیشود. نشان کردن و به رُخکشیدن برخی واژه های قبیح که در کتاب نکاح اینگونه رساله های عملیه آمده، (و در کتب مدون سایر نظام های حقوقی هم به وفور هست)، تقد محسوب نمیشود و به تنهایی هیچ ادعایی را ثابت نمیکند. باید سکون و رکود و پوسیدگی نهفته در آنرا زیر ضرب گرفت و پرسید: آیا فقهایی که جرآت اجتهاد در اصول را ندارند و به اصول ثابت و بعضاً مقدسی در حقوق اسلامی قائل هستند میتوانند قواعدی متناسب با تغییرات جامعه برای ایجاد و اداره یك نظام حقوقی مفید و كارآمد ارائه كنند؟ مگر قواعد حقوقی خصلتی ثابت و مداوم دارند؟ مگرنه اینکه جوامع در حال تحول و بالندگی هستند و حقوق هم به تبع روابط و نیازهای آن جوامع دستخوش تحول مداوم میشود؟ *** البته در میان کسانیکه به دانش فقه غنا بخشیده اند، اهل نظر کم نبودند اما با اینکه قرآن، سنت، عقل، اجماع، عرف، بناى عقلا، استحسان، قیاس، مصالح مرسله (تشریع حكم براى حوادث واقعه و پدیدههاى نو بر مبناى رأى و مصلحت اندیشى)، سد ذرایع، (یکی از مظاهر مکتب فقهی مبتنی بر مصلحت)، شهرت فتوایی، دکترین و... همه و همه در اختیارشان بود از شجاعت و مجاهدت (به معنی دقیق کلمه) برخوردار نبودند و به همین دلیل به اجتهاد در اصول نزدیک نشدند و سخن نو نیاوردند. داستان پرداخت« مهریه در ازای بضع»، که حتی یکبار به آن به طور دقیق برخورد نشد به کنار، فقه فرسوده صفوی به ریشه ها نپرداخت و از عمله ستم فاصله نگرفت. از آنان انتظاری نیست. دیگران نیز که در نقطه مقابل آنان قراردارند و سرنگونطلب هستند جز بد و بیراه به فقه زن ستیز آخوندی، تولیدی نداشتهاند و در نقطه مقابل فقه تکلیف مدار ستم آلود، فقه حق، فقهی که به جای تکلیف، حق و حقوق را برجسته کند و همپا و هم آوای ستمدیدگان سقف بشکافد و طرح نو دراندازذ، عرضه نکردند. گوی و میدان برای همه کسانی که خود کاری نمیکنند، اما وقتی دیگران کاری کنند، آزرده میشوند، آماده است. در افسانه «ازوپ» Aesop آمده است، لافرنان مدعى بودند در «جزیره رودُس» پرشى عظیم کرده اند. سنگ بزرگ البته برای نزدن است. جزیره رودس Rhodes همین جا است. همین جا است که باید جهید. Hic Rhodus, Hic Salta مارکس در پیشگفتار کتاب «هجدهم برومر لوئی بناپارت» اشارهای به این موضوع کرده است. گل همین جا است، همین جا برقص. -------------------------------------------------- مشکل جامعه ما، دین و بیدینی نیست، استبداد است. استبداد زیر پرده دین دشمن مدرنیته است و با گفتمان سنتگرایی و عوامفریبی و با باد و بروتش همه چیز را به کام خود میکشد. در این شب تاریک و گردابی چنین حائل، برای اینکه امواج پر تلاطم سنت به مدرنیته را پشت سر گذاریم، باید بها بپردازیم. در میهن ما، دین جانسخت ترین اجزاء سنت و یکی از عوامل فوق العاده مهم و موثر فرهنگ و زندگی مردم است. باید با این سنت آشنا بود. نمیتوان کورمال کورمال زد و رفت و فله ای همه چیز را کوبید. برای عبور از دین سنتی، برای گذر از سنت به مدرنیته، باید جامعه هزارتوی خودمان را بشناسیم و نمیشناسیم. پانویس: -------------------------------------------------- دیه از مهریه باصرفه تر است. اینهمانی مهریه با بُضع و کامجویی، تنها یک سوی مسئله است که چون بیشتر مردم (حتی کسانیکه اعتقادات دینی دارند) ترهای برای احکام فقها خرد نمیکنند، چندان مهم نیست. سوی غم انگیز مسئله، سد و دیوار مهریه است. همه میگویند: «مهریه را کی داده و کی گرفته» اما ۳ باغ انار و ۶۰۰۰ سکه و ده قیراط برلیان هم مهر میکنند ! مهریه که ارزش نمادین داشت و ارضای نیاز فطری، بیمه روز مبادا، احساس امنیت نسبت به آینده، از جمله كاركردهای اجتماعی آن بود اکنون به سد و دیواری مبدل شده است که جدا از هزار درد بیدرمان دیگر، خانواده ها را بیچاره کرده و عملآً مانع سر و سامان گرفتن زندگی جوانان میشود. دادگاههای رژیم پر است از کسانیکه در این مورد دچار مشکل شده اند. دوستی میگفت: اگرچه مفهوم نفقه بعد از طلاق Alimony که در جوامع غربی وجود دارد تقریباً معادل مهریه است و در اساس مهریه اگر معقول باشد بد نیست اما در جامعه ما از صراط مستقیم خودش خارج شده است. در ایران خیلی ها فقط به خاطر عدم پرداخت مهریه در زندان هستند و سازمان ثبت اسناد و املاک کشور مجبور شده برای مثلاً حل این مشکل بخشنامه صادر کند و طبق آن مهریه عندالمطالبه به شکل مهریه عندالاستطاعه درآید تا مردان ایرانی هر وقت در توانشان بود مهریه زنان را بپردازند و از تعداد زندانیان کاسته شود، از آنطرف داد و قال خیلی ها در آمده که این مسئله باعث از بین رفتن حقوق زنان میشود و... بیهوده نیست که اشعار زیر سر زبانها افتاده است: هرکسی داد زن خویش طلاق به خدایی خداوند خر است چونکه با قیمت سکه امروز دیه از مهریه باصرفه تر است. یادآوری کنم که مهریه در شمار قوانین ابداعی اسلام نیست بلکه آثار آن در قوانین بابل و سومر هم دیده میشود و اکثر ادیان گذشته از جمله زرتشت و یهود به روش های مختلف جایگاهی برای این حکم در میان قوانین خویش قرار داده اند. رد پای این قانون در میان ساکنان یونان و ایران باستان و عربستان قبل از اسلام هم دیده میشود. در قانون حامورابى، قدیمی ترین قانونى که تاکنون شناخته شده، و مربوط به حدود ۱۷۰۰ سال قبل از میلاد مسیح است، مهریه جای خاص خودش را داشت. هم اکنون نیز درفرهنگ¬های شرقی مانند چین، ژاپن، کره و بسیاری از ملل آفریقا رواج دارد، در آئین بهائی هم مهریه یکی از شرایط عقد است که البته جنبه تشریفات دارد و با مبلغ بسیار ناچیز تعیین میشود. برای مهریه در زبان انگلیسی از معادل های dower, Mahr, Dowry و bride price استفاده میشود. -------------------------------------------------- فقه به چه معنی است؟ فقه در لغت به معنی دقت و موشکافی و ادراک دقیق است، به قول راغب (صاحب مفردات): فقه آن است که انسان با استنتاج از معلومات و قضایای بالفعل و موجود، به مجهولی دست یازد. (الفقه هو التوصل الی علم غائبٍ بعلمٍ شاهد) در فرهنگ قرآنی نیز فقه به همان معنای لغوی، یعنی بصیرت و ریزبینی و ادراک دقیق به کار رفته است... فقه «علم به احكام شرعى از ادله تفصیلى» است (مراد از ادله تفصیلی، دلایلی است كه در منابع چهارگانه كتاب، سنت، اجماع و عقل وجود دارد.) فقه را برخی اساس دیانت میپندارند. واژه فقه در ابتدا عام بود و شامل هر علمی میشد «وکل علم لشیء فهو فقه»، ولی پس از آن به شریعت اختصاص یافت. در اصطلاح اصولیان و فقها، فقه مجموعهای از قوانین و باید و نبایدهایی است که فقیه، مدعی است از كتاب و سنت و اجماع و عقل استنباط کرده است. -------------------------------------------------- فقه جواهری « فقه جواهری » اشاره به کتاب جواهر الکلام اثر شیخ محمد حسن نجفی است. او سی سال تمام یک سره کار کرد تا چنین اثر عظیمی به وجود آورد. «جواهر الکلام» شرح «شرایع محقق» است و میتوان آن را دائرة المعارف فقه شیعه خواند. این کتاب را که در حدود پنجاه جلد ۴۰۰ صفحهای، یعنی در حدود بیست هزار صفحه است، عظیمترین کتاب فقهی مسلمین میدانند. فقه جـواهـری بـر یـکـسـری مـبـانـی استوار است , که از جمله آنها توجه خاص به کتاب و سنت است، بدین معنا که سعی شده نقش عمومات قرآنی در استنباط فروع فقهی و نقش سـنـت در تـوضـیـح و تبیین عمومات قرآنی دانسته شود. از دیگر مبانی « فقه جواهری » در نظر گرفتن آراء فقها در گذشته است. شیخ محمد حسن نجفی از جمله در جلد ۲۱، «جواهر الکلام» صفحه ۳۹۷، روی ولایت فقیه و انتصابی بودن آن انگشت میگذارد و تردید و وسوسه در آن را غریب، و ناشی از نچشیدن طعم فقاهت میشمرد. -------------------------------------------------- اگر خواست مردم نبود، کنار میرفتم. لَوْلاَ حُضُورُ الْحَاضِرِ وَقِیامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَمَا أَخَذَ اللهُ عَلَى العُلَمَاءِ أَلاَّ یقَارُّواعَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ، وَلا سَغَبِمَظْلُومٍ، لاَلقَیتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَلَسَقَیتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِها... ...اگر نه این بود كه جمعیت بسیارى گرداگردم را گرفته و به یاریم قیام كردهاند، و از این جهت حجت تمام شده است، و اگر نبود عهد و مسئولیتى كه خداوند از دانشمندان (هر جامعه) گرفته كه در برابر فزونطلبی ستمگران و گرسنگى ستمدیدگان سكوت نكنند، منمهار شتر خلافت را رها مىساختم و از آن صرف نظر مىنمودم... نهج البلاغه، خطبه ۳ -------------------------------------------------- خطا نیز مانند دانش، از تولیدات طبیعی تفکر آدمی است. با توجه به این واقعیت که منشاء خطا تنها احساسات آدمی نیست و خطا نیز مانند دانش، از تولیدات طبیعی تفکر آدمی و در شأن آدمی است، نظرات قولوس و خطا (در فقه هم)، چندان غیرطبیعی به نظر نمیرسد. حتی اگر به این واقعیت که جامعه فقیه را میسازد، اعتنا نکنیم (که امکان ندارد)، حتی اگر به جهتگیری طبقاتی فقیه و نوع معیشت و تربیت فکری وی توجه نکنیم (که نمیشود بیتوجه بود)، باید بپذیریم که یک نظریه فقهی که دست به دست میگردد و از ذهن هایی که هرکدام به ترتیبی شکل گرفته عبور میکند، فقط پخته و کامل نمیشود، خطا نیز در آن راه مییابد. آب زلال هم وقتی از سرچشمه جاری میشود و در مسیر خودش دهها رود و جویبار را پشت سر میگذارد، گِل و لای میگیرد و از زلالی میافتد. خطاپذیری ذهن آدمی یک واقعیت است. گاه از نظریات سنجیده و درست، نتایج نادرست گرفته میشود، یعنی خطاها از روش شناخت هم میتواند زاده میشود. -------------------------------------------------- روزگار، تفکر جامعه را میسازد. میتوان در عین موحد بودن این جمله (از یک نقطه نظر درست) کارل مارکس را پذیرفت که روزگار، تفکر جامعه را میسازد... Das gesellschaftliche Sein bestimmt das gesellschaftliche Bewusstsein. اگر هر جامعه ای بر پایه یک ایدئولوژی شکل گرفته و بر مسیر آن حرکت میکند که در واقع افکار عمومی آن جامعه را میسازد، اگر ایدئولوژی سامانه ای ازعقاید است که توسط حاکمان به تمامی آحاد آن جامعه هدیه یا زورچپان میشود ــ ایدئولوژی جاهلیت هم، (مردسالاری، خرافه بازی، كبر و نخوت، تعصبات قبيلگي، خون و خونریزی و فقر عنصر ذهنی) زهر خودش را میریزد. عصر جاهلی، مختصات ویژه خودش را داشت، از همین رو، قرآن و پيامبر نه میخواستنند و نه میتوانستند زیرآب همه معتقدات و باورهای مردم و همه دانستههای عينی و دانش زمانه را بزنند. تاثیر میپذیرفتند و ما جای پای آن تاثیر را در قرآن و کلام محمد میبینیم. پیامبر برخي را تأييد و تقرير نمود و با برخي ديگر سكوت كرد و به اختيار مردم واگذارد. اگر تأثیرات پیامبر و قرآن از فرهنگ و نظام حقوقی عصر جاهلی واقعی است، دلیلی ندارد که ما در قرن بیست و یکم نیز، بر آن تاثیرات صحه بگذاریم، الگوبرداری کنیم و این است و جزاین نیست، بپنداریم؟ اگرچه پیامبر اسلام علاوه بر جهانبینی توحیدی یک سلسله هدفهای اخلاقی را برجسته کرد و پاره ای از حقوق و مقررات ظالمانه مربوط به زنان در عصر جاهلیت را هم تغییر داد اما آیا وی همه نابرابری ها و گژی ها را از بنیاد دگرگون کرد؟ اصلاً امکانش بود و امثال ابوسفیان و اشرافیت زخم خورده گذاشتند؟ آیا میشد نابرابری هایی که ریشه در قرون و اعصار داشت در عمر کوتاه وی تمام و کمال رخت بربندد؟ فراموش نکنیم که محمد بن عبدالله در عصر جاهلی و سبک و ساختار فرهنگی، سیاسی، اجتماعی خاصی زیست و قرآن و سنت و حقوق اسلامی هم در چارچوب ساختار سنتی موجود شکل گرفت و تاثیر پذیرفت. درست است که جهانبینی و هدفهای اخلاقی موجب تحولاتی در همان ساختار کهنه شد اما آنها را از بنیاد دگرگون نکرد. او بر فرهنگ دوران خویش تاثیر گذاشت اما تاثیر هم گرفت. خودش میگفت: «انا بشر مثلکم» من هم بشری هستم همانند خود شما... بله، پیامبر پاره¬ای از حقوق و مقررات ظالمانه مربوط به زنان را درعصر جاهلیت تغییر داد. مالکیت زن را به رسمیت شناخت، تعدد بی حد و حساب زوجات را (که بسیار بیشتر از ۴ تا بود) محدود کرد، تعدیل¬هایی در ارث ایجاد نمود و نابرابری¬های شدید جامعه بر ضد زنان را، متناسب با فهم و درک آن روز از «عدالت» تغییر داد، ولی فقهای سنتی اصرار دارند هرآنچه آنروزها محمد گفت و انجام داد در هر زمان و مکان و شرایطی برترین است و برای مثال احکامی که در صدر اسلام برای نظام خانواده تشریع شده دایمی است و تردید برنمی دارد، *** با ایمان به راز جهان، و با عشق به جوهر پیام آن عزیز و بدون ذرهای وابستگی و خودباختگی به ارتجاع کهنه یا مدرن، معتقدم نگاه تاریخی به انسان میگوید شماری از آن احکام ، امروز جواب ندارد و پاسخ نابرابری های موجود را نمیدهد و ما به اجتهاد در اصول مثل تشنه به آب و خسته به خواب محتاجیم. تسلیم ابرهای تیره بیباران نباید شد. -------------------------------------------------- فهرست منابع: آزاد ارمکی، تقی و افسانه کمالی: «اعتماد، اجتماع و جنسیت، بررسی تطبیقی اعتماد متقابل در بین دو جنس»، مجله جامعه شناسی ایران، سال پنجم، شماره ۲ (پیاپی ۶)، تابستان ۱۳۸۳. ابن قدامه المقدسی، عبدالله: «المغنی»، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۳ق. ابن منظور، محمد بن مکرم: «لسان العرب»، نشر ادب الحوزه، چ اول، ۱۴۰۵ق. ابوزهره، محمد: «محاضرات فی عقد الزواج و آثاره»، قاهره، دارالفکر العربی، بی تا. ابوحبیب، سعدی: «قاموس فقهی»، دارالفکر، دمشق، چ دوم، ۱۴۰۸ق اچ. ترنر، جاناتان: «مفاهیم و کاربردهای جامعه¬شناسی»، ترجمه محمد فولادی و محمد عزیز بختیاری؛ قم، چاپ اول، انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۷۸. اعزازی، شهلا: «جامعه¬شناسی خانواده»، تهران، چاپ دوم، انتشارات روشنفکران و مطالعات زنان،۱۳۷۶. امامی، اسدالله و صفایی، سیدحسین: «حقوق خانواده»، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۷۴. انصاری، محمدعلی: «الموسوعه الفقهیه المیسره»، مجمع الفکر الاسلامی، قم، ۱۴۱۵ق انصاری، مرتضی: «کتاب النکاح»، قم، المؤتمر العالمی لمیلاد الشیخ الانصاری، چ اول، ۱۴۱۵ق. باباخانی، زرین: «مهریه (حقوق خاصه زوجه)»، تهران، انتشارات رامین، ۱۳۷۷. بجنوردی، سید حسن: «قواعد فقهیه»، نشر الهادی، قم، چ اول، ۱۴۱۹ق. بحرالعلوم، عزالدین: «الزواج فی القرآن و السنه»، بیروت، دارالزهراء، چ اول، ۱۴۰۷ ق. بحرانی، یوسف: «الحدائق الناضره»، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، ۱۳۶۳ش. بخاری، محمدبن اسماعیل: «صحیح البخاری»، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۹ ق. «بررسی آگاهی¬ها، نگرش¬ها و رفتارهای اجتماعی و فرهنگی در تهران»، تهران: انتشارات گلبان شورای فرهنگ عمومی کشور، ۱۳۷۹. بروجردی، سیدمحمدحسین: «جامع احادیث الشیعه»، قم، مؤلف، ۱۴۲۰ ق. پایش جامعه شناختی مهریه / حسن یوسف زاده، توسـلی، غلامعباس: «نظریه¬هـای جامعه¬شناسی»، تهـران، چـاپ ششـم، انتشـارات سمت، ۱۳۷۶. جبعی عاملی، زین الدین (شهید ثانی): «مسالک الافهام»، موسسه المعارف الاسلامیه، چ اول، ۱۴۱۳ق. حر عاملی، محمد ابن الحسن: «وسائل الشیعه»، ج ۱۵، قم: مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، ۱۳۷۴. حکیم، سید محسن: «مستمسک العروه الوثقی»، بیروت، داراحیاء التراث العربی، چ دوم، ۱۳۹۲ق. حلی، جعفر بن الحسن : «شرایع الاسلام»، نجف، مطبعه الآداب، چ اول، ۱۳۸۱ق. حلی، حسن بن یوسف: «قواعد الاحکام»، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، ۱۴۱۹ ق. حلی، حسن بن یوسف: «تذکره الفقهاء»، قم، منشورات الرضی، ۱۴۰۴ ق. حلی، یحیی بن سعید: «الجامع للشرایع»، قم، مؤسسه سیدالشهدا، ۱۴۰۵ ق. خمینی، روح الله: «تهذیب الاصول (تقریرات)»، انتشارات دارالفکر، قم، چ اول، ۱۴۱۰ق. خمینی، سیدروح الله: «تحریرالوسیله»، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چ اول، ۱۴۲۱ق. دوستدار، آرامش، مصاحبهء با عبدی کلانتری (سایت نیلگون) قسمت سوم رفیعپور، فرامرز: «آنومی یا آشفتگی اجتماعی: پژوهشی در زمینه پتانسیل آنومی در تهران»، تهران، انتشارات سروش، ۱۳۷۸. روحانی، محمد رضا، مرد خریدار، زن صاحب کالا، سایت پژواک ایران، چهارشنبه ۱۷ آذر ۱۳۸۹ زیدان، عبدالکریم: «المفصل فی احکام المرأه و بیت المسلم»، بیروت، مؤسسه الرساله، چ اول،۱۴۱۷ ق. ساروخانی، محمدباقر: «مقدمه¬ای بر جامعه¬شناسی خانواده»، تهران: [بی¬نا]، ۱۳۷۰. سبحانی، جعفر: «نظام النکاح فی الشریعه الاسلامیه الغماء»، قم، مؤسسه امام صادق (ع)، چ اول، ۱۴۱۶ ق. سروش، عبدالکریم، آئین در آئینه، تدوین و گردآوری سروش دباغ، تهران مؤسسه فرهنگی صراط سروش، عبدالکریم، ذاتی و عرضی در ادیان، کیان شماره ۴۲ شاکری، ابوالحسن: «بررسی اجمالی مهریه در تهران»، دانشگاه تهران، دانشکده علوم اجتماعی، موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی مرکز اطلاعات و مدارک علمی ایران، [بی¬تا]. شمس الدین، محمدمهدی: «الستر و النظر»، بیروت، مؤسسه الدولیه الاسلامیه.، چ دوم، ۱۹۹۴م. شوکانی، محمد: «نیل الأوطار»، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی تا. شیخی، محمدتقی: «جامعه¬شناسی زنان و خانواده»، تهران، چاپ اول، تهران، شرکت سهامی انتشار،۱۳۸۰. صدیق اورعی، غلامرضا: «جامعه¬شناسی مسائل اجتماعی جوانان»، مشهد، انتشارات جهاد دانشگاهی، ۱۳۷۴. طالبی، محمد حسین، نقدی بر مقاله «ذاتی و عرضی در دین، فصلنامه معرفت، شماره ۳۲ طباطبایی، سیدعلی: «ریاض المسائل»، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، چ اول، ۱۴۲۰ ق. طباطبائی، محمد حسین: «المیزان فی تفسیر القرآن»، ترجمه محمد تقی مصباح یزدی؛ تهران: چاپ پنجم، بنیاد علمی و فکری علامه طباطبائی، ۱۳۷۰. طبرسی، فضل ابن الحسن: «مجمع البیان فی تفسیرالقرآن»، تهران: ناصر خسرو، [بی¬تا]. طوسی، محمدبن الحسن: «الخلاف»، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، بی تا. طوسی، محمدبن الحسن: «النهایه»، بیروت، دارالکتاب العربی، چ اول، ۱۳۹۰ ق. عاملی، باقر: «حقوق خانواده»، تهران، مدرسه عالی دختران ایران، ۱۳۵۰. عاملی، زین الدین: «مسالک الافهام»، قم، مؤسسه المعارف الاسلامیه، ۱۴۱۶ق. عاملی، سیدمحمد: «نهایة المرام»، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، چ اول، ۱۴۱۳ق. عاملی، محمدبن مکی: «اللمعة الدمشقیة»، تهران، مرکز بحوث الحج و العمره، چ اول، ۱۴۰۶ ق. عبدالرحمن العک، خالد: «آداب الحیاه الزوجیه»، بیروت، دارالمعرفه، ۱۴۱۹ق. عظیم زاده اردبیلی، فائزه؛ بررسی اجمالی مهریه (روایی، فقهی، حقوقی)، فصلنامه ندای صادق، شماره ۴ فاضل لنکرانی، محمد: «تفصیل الشریعة، النکاح»، قم، مرکز فقه الائمه الأطهار(ع)، چ اول، ۱۴۲۱ق. فضل الله، محمدحسین: «دنیا المرأة»، بیروت، دارالملاک، چ پنجم، ۱۴۲۰ ق. قلعجی، محمد: «معجم لغات الفقهاء»، دارالنفایس، چ دوم، ۱۴۰۸ق. کاتوزیان، ناصر: «حقوق مدنی خانواده»، تهران، شرکت سهامی انتشار، ۱۳۷۸. کار، مهرانگیز: «ساختار حقوقی نظام خانواده در ایران»، تهران، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، چ اول، ۱۳۷۸. کدی عمرانی، محمد: «فقه الاسرة فی المهاجر»، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۳۲ ق. کرکی، علی بن الحسین: «جامع المقاصد»، قم، مؤسسه آل البیت، چ اول، ۱۴۱۱ ق. کرمی، اکبر، در نكوهش سكس وحشي، سایت گویا، ۱۱ اسفند ۱۳۸۳ کوزر، لوئیس: «زندگی واندیشه بزرگان اجتماعی»، ترجمه محسن ثلاثی؛ تهران: چاپ نهم، علمی، ۱۳۸۰. محسنی، منوچهر: «بررسی آگاهی¬ها، نگرش¬ها و رفتارهای اجتماعی و فرهنگی در ایران»، تهران: انتشارات گلبان شورای فرهنگ عمومی کشور، ۱۳۷۹. محقق داماد، سیدمصطفی: «بررسی فقهی حقوق خانواده»، تهران، مرکز نشر علوم اسلامی، چ ششم،۱۳۸۰. محمد الشیخ، محمود: «المهر فی الاسلام بین الماضی و الحاضر»، بیروت، المکتبه المصریه، ۱۴۲۰ق. محمد مجتهد شبستری، نقدی بر قرائت رسمی از دین، تهران، طرح نو، ۱۳۷۹ محمد مجتهد شبستری، زنان، کتاب وسنت ، مجله زنان، ش ۵۷، سال ۸، آبان ماه ۱۳۷۸ مرتن، رابرت: «مشکلات اجتماعی، نظریة جامعهشناسی»، ترجمه نوین تولایی؛ تهران، انتشارات امیر کبیر، ۱۳۷۶. مصداقی، ایرج، مذهب در خدمت شکنجه و کشتار، نشریه آرش، پائیز ۲۰۰۸ مطهری، مرتضی: «نظام حقوق زن در اسلام»، قم، صدرا، چ بیست وپنجم، ۱۳۷۶ مطهری، مرتضی : «مجموعه آثار ج ۱۹»، قم، انتشارات صدرا، ۱۳۷۸. مغربی، محمدالخطاب: «مواهب الجلیل»، بیروت، دارالکتب العلمیه، چ اول، ۱۴۱۶ ق. مقدادی، محمد مهدی؛ خواستگاری در فقه و حقوق، مجله کتاب زنان، شماره 25 مکارم شیرازی، ناصر: «قواعد فقهیه»، مدرسة الامام امیرالمؤمنین(ع)، چ سوم، ۱۴۱۱ق. مکارم شیرازی، ناصر، جلسه پانزدهم از دروس خارج فقه ، کتاب حدود و تعزيرات ، سایت تبیان منصورنژاد, محمد: «مسأله اسلام، زن و فمینیسم»، تهران، انتشارات برگ زیتون،۱۳۸۱. میرزای قمی، ابوالقاسم: «جامع الشتات»، مؤسسه کیهان، چ سوم، ۱۴۱۳ق. نجفی، محمدحسن: «جواهر الکلام»، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چ هفتم، بی تا. *** همنشین بهار hamneshine_bahar@yahoo.com نظر شما؟
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد |
|