logo





هفت سوال از جنبش فدرال دموکراسی آذربایجان

پنجشنبه ۲۹ مهر ۱۳۸۹ - ۲۱ اکتبر ۲۰۱۰

دنیز ایشچی

هدف من از طرح این سوالات لزوما تقاضای جواب از هیچ سازمان خاصّی نیست، بویژه که خود همین سوالات جوابهای خود را بصورتی غیر مستقیم در درون خویش مطرح میکنند. هدف بر انگیختن سوالاتی در ذهن دوستان خاصّی میباشد که به صورتی غیر مستقیم و غیر ارادی یا یک چتر حفاظی بر سر نظام ولایت فقیه میکشند و آنرا از نقطه اولّیه گرهی تمامی مشکلات سیاسی در آورده و به عنوان یکی از مشکلات عدیده مردمی در می آورند.
چندی قبل من نقدی بر مقاله آقای یونس شاملی در مورد "اینترسکشنالیسم و مساله ملّی" نوشتم که با پرخاشهای افترا آمیز ایشان مواجه شدم. ایشان این نقد من را به تعبیر دشمنی من با "جنبش فدرال دموکراسی آذربایجان" و" شخص ایشان" تفسیر کردند. به دلیل اینکه من این نوع برخوردهای پرخاشگرانه و تهدید آمیز را شیوه برخورد در حدّ محاوره های داخلی آن قهوه خانه مشهور تبریز تلقّی میکنم، از پرداختن به نقد مقاله ایشان منصرف شده و بدینوسیله میخواهم چندین سوال در مورد دیدگاهای سیاسی جنبش فدرال دموکراسی آذربایجان طرح میکنم.
برخلاف لفظ کلامی بکار رفته در نوشته ایشان، باور من به این امر که جنبش فدرال دموکراسی آذربایجان جزو بالنده تربن، مترقّی ترین و ارزشمندترین سازمانهای سیاسی ملّی آذربایجانی میباشد، نمیتواند دلیلی بر این امر باشد که من مواضع آنرا در مواقع خاصّی نقد نکنم و یا مواضع افرادی را که احساس میکنم به نحوی از انحاء با به انحراف کشاندن و بیراهه بردن بخشهایی از جنبش مردمی آب در آسیاب نظام ولایت فقیه میریزند را زیر ذرّه بین نگیرم. مساله بعدی کی میخواهم قبل از طرح سوالات خویش مطرح کنم این میباشد که اندیشه سیاسی آلترناتیو سیستم فدراتیو در آذربایجان تنها در چهارچوبه تنگ سازمانی هیچ سازمان سیاسی خاصّی نمیگنجد. این اندیشه آلترناتیو سیاسی ابعاد به مراتب وسیعتری را در بر میگیرد.
هدف من از طرح این سوالات لزوما تقاضای جواب از هیچ سازمان خاصّی نیست، بویژه که خود همین سوالات جوابهای خود را بصورتی غیر مستقیم در درون خویش مطرح میکنند. هدف بر انگیختن سوالاتی در ذهن دوستان خاصّی میباشد که به صورتی غیر مستقیم و غیر ارادی یا یک چتر حفاظی بر سر نظام ولایت فقیه میکشند و آنرا از نقطه اولّیه گرهی تمامی مشکلات سیاسی در آورده و به عنوان یکی از مشکلات عدیده مردمی در می آورند. این دوستان یا انرژی بالنده بخشهایی از نیروهای آزاده آذربایجانی را دنبال شعارهایی میفرستند که تحقّق آنها در درجه اوّل فقط از طریق عبور از نظام ولایت فقیهی جمهوری اسلامی ایران میسّر است . تحوّل سیاسی اساسیی که جوهره آن بر مبنای رفع تمامی تبعیضهای ملّی، جنسی، طبقاتی، دینی و غیره بر پایه های استوار پایبندی به حقوق بشر متّکی باشد.
سوال اوّل اینکه آیا در نظام فدرالی پیشنهادی این دوستان، جایگاهی برای یک دولت فدرال مرکزی وجود دارد، یا نه؟ اگر وجود دارد، برای رقابت در سهیم شدن در قدرت در حاکمّیت سیاسی دولت فدرال، جایگاهی برای احزاب سیاسی سرتاسری ( به غیر از احزاب مّلی محّلی) وجود دارد تا بتوانند در انتخابات دولت فدرال اشتراک کرده و رقابت بکنند، یا نه؟ اگر وجود دارد، آیا این احزاب سرتاسری میتوانند ترکیبی از همه ملّیتها باشند، یا نه؟
سوال دوّم اینکه بزرگترین مانع اساسی سیاسی اجتماعی ملّیتهایی که در چهاچوبه ایران زندگی میکنند ( ملّیتهای ترک آذربایجانی، کرد، فارس،عرب، بلوچ، لر و بختیاری و ترکمن و دیگر) از نظر نقطه گره کور اولّیه و عامل و مانع اساسی اوّلیه عدم امکان تحقّق حقوق دموکراتیک متعارف در کشورهای پیشرفته جهان در ایران، نظامی سیاسی امنّیتی جمهوری اسلامی ایران میباشد یا اینکه نقطه گرهی اوّلیه و اساسی مساله دیگری میباشد؟ کدام گره اساسی و محوری میباشد که اوّل همه نیروهای آزاده باید آنرا بگشایند، تا بتوانند راه را بر حّل مشکلات بعدی هموار بکنند؟
سوال سوّم من این خواهد بود که آیا محدود کردن استراتژی محوری یک سازمان سیاسی ملّی در چهارچوبه تنگ و باریک "تشکیل جبهه سازمانهای سیاسی آذربایجانی" به هر قیمت و به بهای بی تفاوتی نسبت به ائتلاف های فراگیرتر در راستای باز کردن گره کور محوری، انحراف از پرداختن به مساله گرهی اوّلیه نمیباشد؟
سوال چهارم، اگر استراتژی محوری شما نظام ولایت فقیه را بعنوان مانع اصلی سعادت بشری و ریشه اصلی سیاسی تمامی تبعیضهای مّلی، اقتصادی، اجتماعی، جنسی و فرهنگی میداند و تضمین ضوابط مناسباتی انسانی آینده را بر پایه های دموکراسی، رشد علمی صنعتی اجتماعی بر پایه های مدرنیته و حقوق بشر تشخیص میدهد، چرا نه تنها اثری از کارکرد مشترک ائتلافی شما با سازمانهای سکولار دموکراتیک سرتاسری مشاهده نمیشود تا اینکه نه فقط باعث انتقال ارزشهای برنامه ای ملّی دموکراتیک جنبش آذربایجان به درون جنبش دموکراتیک سرتاسری گردد، بلکه سوء تفاهمهای ناشی از فاصله ها و عدم همکاریها از میان برداشته شود؟
سوال پنجم من این خواهد بود که آیا این کم اعتنایی شما نسبت به سرکوبهای نظام ولایی سپاهی در شهرهای غیر ترک نشین و عدم همکاری شما با سازمانهای سیاسی سرتاسری، ناشی از این نیست که ائتلاف به هر قیمت با اندیشه گرایان افراطی ملّی درون جنبش ملّی سیاسی آذربایجان به قیمت یافتن نقطه مشترک با آنها از طریق عدول از مواضع دموکراتیک خویش، عدم همکاری با دیگر سازمانهای سکولار دموکراتیک سرتاسری نمیشود؟ آیا بازتاب چنین سیاستی منجّر به این نمیشود که از یک طرف نظام استبدادی ولایت فقیه از زیر ضرب خارج میگردد، از طرف دیگر به تشتّت درون جبهه فراگیر آزادی، دموکراسی و حقوق بشری ضّد تبعیض دامن زده میشود؟ از چنین شرایطی بیشترین بهره برداری را حکومت ولایت فقیه نمیبرد؟
سوال ششم، آیا اندیشه ای که مطرح میکند " برای مردم آذربایجان فرقی نمیکند که عمّامه دار بر سر قدرت باشد، یا کراوات دار"، آشکارا نظام ولایت فقیه را تطهیر کرده و از زیر زرّه بین نقد سیاسی خارج نمیکند؟ آیا این بینش عملا این نظام را از حالت گره کور سیاسی اولّیه تمامی مشکلات ملیّتها در نمی آورد؟
سوال هفتم، اگر شما معتقد هستید که فرهنگ پان ایرانیستی افکار روشنفکران سکولار دموکرات سراتاسری را که اندیشه های آنها بر پایه های حقوق بشر و نظام دموکراسی غربی و مدرنیسم پایه ریزی میشود، را هم آلوده کرده است، آیا جهت پاک کردن این آلودگیهای فکری این دسته از روشنفکران سیاسی اجتماعی، تاکتیک محوری شما داخل شدن در دیالوق و ائتلافهای فعّلانه با این جریانها میباشد، یا کنار کشیدن، در لاک خود فرو رفتن و عدم وارد شدن در ائتلافهای سیاسی با آنها و بالاخره عدم اعتنا به سرکوبهای جمهوری اسلامی ایران نسبت به حقوق ابتدایی مردمی آنها میباشد؟

دنیز ایشچی 21/10/2010


google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:

پاسخ به مسایل ملی آذربایجان
آ. ائلیار
2010-10-22 15:55:25

سوال اوّل:برای رقابت در قدرت، احزاب سرتاسری میتوانند ترکیبی از همه ملّیتها داشته باشند.

سوال دوّم:مانع اساسی سیاسی اجتماعی ملّیتها در ایران حکومت حاکم است.

سوال سوّم:قدم اول تشکیل جبهه آذربایجان، قدم دوم جبهه سرتاسری، برعکس غیر عملی ست.

سوال چهارم: دو طرف، هر کدام در بین خود تضادهای مختلفی دارند. بدون حل نسبی آنها همکاری وائتلاف طرفین ممکن نیست. در ماورای این تضادها تلاشهایی که تا به حال صورت گرفته نتیجه منفی داده است.

سوال پنجم : سکوت آذربایجان علت سه گوشه ای داشت: سیاست سبز، سیاست آذربایجان، تجربه منفی مردم آذربایجان به طور کلی در رابطه با حرکت مرکزی.

سیاست سبز : دموکراسی ( عدم توجه به مسئله ملی).
سیاست آذربایجان: مسئله ملی و دموکراسی.

اگر تجربه منفی مردم و تفاوت محتوای دو دموکراسی خواهی، وعدم توجه به مسئله ملی را هم به آنها بیفزاییم، نتیجه جز " سکوت" چیز دیگری نمیتواند باشد.متأسفانه.

در مورد واکنش دیگر ملیتها هم این نظر تا حدی صادق است.

حمایت یک چیز ارادی نیست. پایه عینی و ذهنی، لازم دارد که متأسفانه فاقد آن بود، نویسنده به این مسئله توجهی ندارد.

سیاست حمایتی یی که فاقد پایه و اساس باشد محکوم به شکست است و یا تحق نمی پذیرد.

ائتلاف و یا حتی حمایت و همکاری با وجود " اختلافات و تضادها" ، به این دلیل که " عدم ائتلاف به نفع حکومت است" نمیتواند تحقق یابد و خواسته ای خیالی ست.
برای انجام هرعملی تأمین حداقلها ضرورت دارد.

تز " عدم نفع حکومت"ایده عامی ست.راه حل مشکلات ِمشخص نیست. همه جامیتوان آنرا عنوان کرد. مسئله مشخص جواب کنکرت میخواهند.

عدم نفع حکومت نباید ناقض حداقلهای یک حرکت باشد. در غیر این صورت همکاری به وجود نمیاید.

محسنات همکاری های اصولی بدیهی ست.

سوال ششم: آمدن و رفتن حکومتها باید در خدمت خواسته های ملی دموکراتیک آذربایجان و دیگرخلقهای تحت ستم باشد.

شرکت در "تغییر" ، بدون و جود حداقل خواسته ها عملاً ممکن نیست.

تدوام مبارزه در خدمت رد بقای استبداد است، که در دستور روز قرار دارد.

سوال هفتم:کمبود چشمگیر مبارزه مشترک تنها مختص آذربایجان نیست و ضعفی عممومی ست. علل عام و خاصی هم دارد.
دیالوگ و ائتلاف کاری دو طرفه و چند سویه است که با وجود مشکلات درونی طرفین، تلاش در رفع آنها نمیتواند تاکتیک محوری باشد. قدم اول انسجام و تشکل درونی ست.


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد