سير تحولات در 17 ماه گذشته چونان تندري بود که به يکباره چهره سياسی اجتماعی کشور وحتی منطقه راتغيير داد. ميليونها ايرانی از اقشار و طبقات مختلف پيروجوان و ميانسال، همچون رودی خروشان که سد سرکوب و اختناق را در هم شکسته باشد به عرصه فعاليتهای مدنی، اجتماعی و سياسی روی آوردند، اگر چه در ميان امواج خروشان اين دريا از نخست وزير دهه 60 تا اعضای سابق گروههای مبارز دهه های گذشته يافت می شود ولی اکثريت عظيم جنبش اولين تجربيات خويش را از سر می گذراند، اکثريت قريب به اتفاق به ميدان آمده چرا که آشکارا تحقير شده و حقوق آشکارش زير پا لگد مال. او به ميدان آمده بود تا چهارچوب های تنگ و فلج کننده زندگی مدنی تحميلی را بشکند و همانند "ديگران" باشد.
جنبش نوين مردم ايران همچون تندري رزمنده، رودی خروشان زاييد. اين تندر در "آسمان آبی و آفتابي" از کجا، کی و چگونه ظاهر شد و اين رود رهسپار کدام منزل است؟ در اين نوشته و دو مقاله آينده نگارنده ميکوشد به اين سوالات پاسخ گويد:
1ـ ريشه يابی جنبش (زمينه های اقتصادي، اجتماعی و سياسی جنبش)
2 ـ رويکرد رژيم کودتا به جنبش
3ـ چشم اندازهای جنبش در ماههای آينده
زمينه هاي ظهور جنبش
قرنهاست که علوم اجتماعی ثابت کرده اند که حوادث و جنبشهای اجتماعی هيچکدام چون رعد و برقی در آسمان آفتابی نبوده، بلکه علل و ريشه های اين حوادث طی سالها و دهه ها در جامعه شکل گرفته اند. و بر بستر اين زمينه اجتماعی است که گاه حادثه ای (حتی حادثه ای کوچک) همچون جرقه انفجاری عمل می کند.
انقلاب 1357 در ايران در شرايطی به وقوع پيوست که رژيم شاه عليرغم برداشتن گامهای جدی در زمينه رشد صنعتي ـ اقتصادی، نتوانسته بود گامهای لازم را در جهت احفاق حقوق مدنی و سياسی شهروندان بردارد(از پاره ای جهات مشابه آنچه امروز در کشور چين شاهد آن هستيم). بعلاوه نفوذ گسترده "ايلات متحد امريکا" درحيات سياسی کشور برای بسياری از ايرانيان دردآور بود.
اما انقلاب متاسفانه به علل گوناگون (از جمله رشد ديکتاتوری و جنگ) نتوانست به خواسته های اکثريت مردم که قدم نهادن در راه آبادی، آزادی واحقاق حقوق شهروندی بود پاسخ مناسبی دهد. و جنگ در شرايطی پايان يافت که از سوئی نه تنها تمامی احزاب و سازمانهای اپوزيسيون از صحنه محو شده بلکه حتی اکثر تشکلهای سياسی وابسته به حاکميت نيز رسما يا عملا وجود نداشتند (نمونه بارز آن انحلال حزب جمهوری اسلامی در سال 1366).از سوي ديگر در خلال 8 سال جنگ، ايران سالانه 7,2 در صذ رشد منفی اقتصادی داشته، در 5 استان مرزی فعاليتهای اقتصادی عملا تعطيل و درآمد سرانه سالانه رشد منفی 3 درصد داشت. برای آنکه فقط پرتوی بر ابعاد فاجعه بار اين سالها بر اقتصاد و حيات اجتماعی کشورمان انداخته باشيم کافی است بگوييم در حاليکه در 1355، 40 در صد نيروی کار کشور را کارگران تشکيل می دادند در1365 اين رقم به 25 در صد تقليل يافته بود. ( آمار ازسرشماريهای کشور)
شرايط اين سالها را می توان اينگونه خلاصه کرد: ازهمپاشيدگی صنايع و اقتصاد، افول استانداردهای زندگي، سکوت اجباری و يا زوال تشکلهای صنفی و عقيدتی، و ازهمه دردناکتر آنکه کشور بخش بزرگی از برجشته ترين و فداکارنرين مغز های خود را يا در زندانها يا در جبهه ها از دست داده و گروه قابل ملاحظه نيز بالاجبار ترک وطن کرده بوذند.
در اين شرايط ايران رزم نوينی را آغاز می کند تا از دست رفته را باز ستاند. در دو دوره 8 ساله رفسنجانی و خاتمی کشور با رشد اقتصادی سالانه ای بين 7 تا 9 درصد بخشی از لطمات وارده اقتصادی را جبران کرد. اين رشد اقتصادی به رشد در صدی طبقه کارگر و اقشار و طبقات متوسط منجر گرديد، بخصوص رشد اقشار تحصيل کرده و خرده بوژوازی مدرن در اين زمينه چشمگيرتر بود. از ثمرات اين رشد افزايش چشمگير دانشجويان، دانش آموزان و باسوادان بود( در حال حاضر ايران 19 ميليون دانش آموز، 3,5ميليون دانشجو و4 ميليون فارغ التحصيل دارد، در حاليکه در سال 1374 تعداد دانشجويان 52 هزار نفر بود،. که حتی در مقايسه با رشدجمعيت در اين سال ها،آشکار می گردد تعداد نسبی دانشجويان 5 تا 6 برابر شده است). اين بازسازی اقتصادي ( البته به شککل کجدارو مريز و با کمی ها وکاستی های بسيار) در عصر انقلاب فنی و ارتباطات زمينه گسترش چشمگير آگاهی در ميان اقشار وسيعی از جامعه بخصوص نسل جوان رافراهم کرد. در اين راستاست که می توان گسترش قابل ملاحظه تشکل های صنفی (معلمان، کارگران و روزنامه نگاران)، تشکل های دانشجويي،.NGO.ها و فعاليتهای مدنی بخصوص در ميان زنان( نمونه بارز آن کمپين يک ميليون امضا) را تبيين کرد.
اما در کنار اين جنبه مثبت تحولات در چند دهه اخير بايد به جنبه ديگر آن هم پرداخت: از آنجا که از فردای انقلاب حاکميت ايران بر دو پايه "جمهوريت" و "ولايت" شکل گرفت که ولايت چيزی جز ديکتاتوری در شکل مذهبی آن نيست و نتيجه ديکتاتوری عدم شفافيت و تشکيل باند های مافيايی در صحنه اجتماع و سياست و گسترش رانت خواری درعرصه اقتصا د است. چنانکه در چند دهه گذشته در کشورمان شاهد رشد وگشترش نهادهای غير دموکراتيکی بوده ايم که با استفاده از رانت خواری ومواضع انحصاری در اقتصاد به غولهای لجام گسيخته ای تبديل شده اند که سالانه دهها ميليارد دلار ازثروت و سرمايه کشور را در کيسه خود سرازير می کنند (سپاه و غول اقتصاديش " قرار گاه خاتم الانبيا " در راس اين هرم قرار دارند). اينها طبيعتا از هر نوع روند دموکراتيک در کشور در هراسند و حاضرند هر نوع توحشی را براي حفظ وضع موجود بکار ببرند و هم اينانند که در عرصه فرهنگی ازعقب افتاده ترين نظرات قرون وسطايی حمايت می کنند.
جدال بر سر چيست؟
"جناب آقای خاتمي! چند شب پيش وقتی گفته شد عده ای با شعار عليه رهبر معظم انقلاب به سمت مجموعه شهيد مطهری در حرکتند، بچه های کوچک ما در چشم ما نگريستند، انگار از ما سوال می کردند، غيرت شما کجا رفته؟"
بيش از ده سال پيش هنگامی که اين نامه با امضا ی 24 تن ازبلند پايه ترين فرماتده هان سپاه منتشر شد، هنوز برای پاره ای نقش سپاه در ساختار قدرت ايران روشن نبود. هنوز اين توهم برای پاره ای وجود داشت که شايد اينها به راستی در دفاع از ا " ارزش های اسلامي" خودشان هستند.
ولی اين جه اسلامی است که به خاک وخون کشيدن صد ها دانشجوی بي گناه را در خوابگاهشان توجيح می کند، چگونه اسلامی است که قتل دختر دانشجو را در خوابگاهش می پذيرد، چگونه بچه های اين آقايان هيجگاه در چشم آنها نگاه نکرده اند تا بپرسند: غيرت شما کجا رفته چگونه قبول می کنيد که در تهران بيش از 600 هزار زن برای امرار معاش تن فروشی کنند؟ آيا از ميليارد ها بودجه مملکت نمی توان بخشی را برای سروسامان دادان به وضع آنها اختصاص داد و مدد کاران اجنماعی را به ياريشان فرستاد؟
اما حوادث ده سال بعد از اين نامه نشان دادند که مسئله نه بر سر "اسلام و غيرت" که بر سر دهها و صد ها ميليارد دلاری است که سپاه از طريق رانت خواری يعنی چنگ انداختن انحصاری بر هزاران پروژه چون "خط لوله عسلويه" و اتوبان "از حرم تا حرم" (13 تا 16 ميليارد دلار) و از طريق دست يازی بر صد ها واحد پر سود (همچون مخابرات) به چنگ آورده وحاضر است برای حفظ اين نظام سياسی ناسالم ، که چنين هدايايی را دز دامنش انداخته ، حتی به تجاوز دستجمعی به جوانان کشور دست يازد. البته اين تنها سپاه نيست که چنين " موهبتی" نصيبش شده، بلکه مجموعه ای از "آقايان وآقازادگان" و بيتها بر سر اين خان يغما نشسته اند ولی سپاه و "بيت رهبري" را می توان سر اين مجموعه دانست.
از سوی ديگر جبهه ميلبونها ايرانی است (زحمتکشان يدی وفکري، کشاورزان، کسبه، بازاريان وغيره) که نه تنها شاهد تعميق فاصله طبقاتی به نا عادلانه ترين وجه ممکن هستند، چنانکه "رئيس دانا" اقتصاددان چپگرا تاکيد می کند:"بايد گفت که ايران در مو ضوع توزيع مالکيت و در آمد در زمره بدترين کشوز هاست. به يقين يا آخرين مرتبه يا همان حدود" اما او در اين عقيده تنها نيست بلکه بسياری از کارشناسان اروپايی ايران را در کنار روسيه بدترين و هارترين نوع سرمايه داری در جهان کنونی به حساب می آورند.
اما جبهه کودتا و ارتجاع می تواند موقعيت انحصاری خود را در زمينه اقتصادی تنها به يک شرط تحکيم کند: هنگامی که تمام اهرم هاي سياسي(مجلس،ذولت وغيره) ، دستگاه قضايی کشور، مطبوعات ورسانه ها را در انحصار خود درآورده و حق مشارکت مردم را از آنان سلب کنند. انحصاری که در دهه های گذشته تنگتر و تنگ تر گرديده (البته استثنا ها در مقطع هايی وجود داشته انذ: دوره خاتمی و تا اندازه ای رفسنجاني).
و بالاخره بايد از تضاد و جدال فرهنگی عمبقی ياد کرد که در يک سوی آن فرهنگ باز، پويا و همه جانبه ای که در ميان اقشار وطبقات تحصيل کرده (بخصوص جوانان) و حتی بخشهای وسيعی از کارگران شهری رواج پپدا کرده (نمونه آن سينمای امروز ايران که بحق در سطح جهانی ستوده می شود). از سوی ديگر فرهنگ بی محتوا، متشرع ومرده ای که از طرف حاکمان فعلی ترويج می شد و می شود. (نمونه های بارز آن مخالفت با موسيقي، يا اظهارات خامنه اي در حمله به علوم انسانی و اظهارات اخير مسئولی که ماهواره را به خطرناکی افيون معرفی کرد)
کلام آخر، ريشه جنبش نوين مردم ايران در اين تضاد ها نهفته است. و بدون حل آنهاتضمين حاکميت برای 30 سال آينده توهمی بيش نيست. حاکميت می تواند با پيروی از " مدل کره شمالي" و با اتکا به زور اسلحه، يک حزب پادگانی، احيانا سلاح اتمی و درنده خويی چند صباحی ديگر به حيات خود ادامه دهد. اما بدون ترديد باز هم مردم به صحنه خواهند آمد و خواهند آمد تا روزی که به خواسته های خود برسند. چنانکه اروپاييان از ميانه قرن 19 با قيام هاي متمادی واشکال متنوع مبارزه دولت های خوذ د را مجبور به پذيرش حقوق شهرونديشان کردند ودموکراسی امروزين در اين کشورها هديه کسی بدانان نيست ،. بلکه ثمره مبارزات چند قرنی خودشان است ( البته يکی از ويژگی های جامعه ايران وجود انحصار نفت و گازدردست دولت است که امکان وسيعی برای به انحصار در آوردن قدرت را فراهم می کند).
البته در حاشيه نگارنده مايل است نظر خود را ابراز کند که در ايران "مدل چيني" جواب نخواهد داد. چرا که مردم در اينجا روحيات کاملا متفاوتی دارند و تجزبه چند تحول و انقلاب را در دهه های اخير پشت سر گذاشته اند بعلاوه حاکمان کنونی ايران فاقد درايت و کاردانی زمامداران چين هستند.
وا ضح است که کودتا گران تنها يک راه حل دارند و آن گردن نهادن بر خواسته های بر حق ملت دلاور و مبارز ايران است. در نوشته بعدی نگاهی خواهيم افکند بر رويکرد کودتاگران در مقابله کوتاه مدت و بلند مدت با جنبش و آنگاه چشم اندازهای جنبش را در ماههای آينده بررسی می کنيم.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد