واژه ایدیولوژی ریشه در زبان یونانی دارد که مترادفش در زبان فارسی عقیده و یا اندیشه می باشد. اما در زبان امروزی ایدیولوژی بیشتر در ارزش ها و ایده های نظام های اجتماعی کاربرد دارد. محتوای ایدیولوژیکی آن تغییرات اجتماعی و نوع روابط حاکم بر جامعه را مشخص می کند و تصویری از مختصات و ارزش های یک جامعه ایده ال با تحولات اجتماعی بدست می دهد. جامعه ای که می خواهد زیر پوشش نظام ایدیولوژیکی موجود به بقایش ادامه دهد، سعی بر پاسداری از ارزش های موجود دارد و در مقابل هر گونه تغییر مقاومت بخرج می دهد. ایدیولوژی ها هم در تعریف از نقش و جایگاه انسان و هم در در تعریف از ارزش های جامعه شناختی منشعب می شوند و این انشعاب در آلترناتیو ایدیولوژی های سرمایه داری و سوسیالیستی بخوبی شناخته می شوند.
محافظه کاری
محافظه کاران و یا پاسیفیست ها به تکامل و تحولات اصولأ اعتقادی ندارند و سرشت بشر را تغییر ناپذیر می دانند. از نگاه آنان خوبی و بدی پیشنه ازلی دارد و باید همان جوری که هست، پذیرفت. از نگاه محافظه کاران ثروت و فقر ارثی است و انسان یا ثروت مند و یا فقیر بدنیا می آید. آموزش و رفاه خوب از پیش برای ثروت مندان تعیین شده است و فقر و بدبختی نیز از پیش برای فقرا تعیین شده است. محافظه کاران مخالف هر گونه تغییر ساختاری طبقات هستند.
سوسیالیست ها به پیشرفت و رشد و ارتقای انسان معتقد هستند و از نگاه سوسیالیست ها اگر ساختار عادلانه بر جامعه حاکم شود، هر انسانی صرف نظر از خاستگاه طبقاتی برایش امکان رشد وجود دارد.
در دویست سال گذشته حیات سیاسی و ایدیولوژکی تحت تأثیر سه فکر محافظه کاری، لیبرالی و سوسیالیستی بوده است و ریشه هر سه تفکر در اندیشه های یونان باستان و قبل از دوران مسحیت است. اما در قرن هیجد هم و نوزدهم و یا در آستانه انقلاب فرانسه در سال 1789 بود که این ایدیولوژی ها توانستند از رشد نسبی برخوردار شوند.
پیش از انقلاب فرانسه، قدرت و تدوین قوانین و اختیارات اجتماعی در انحصار شاهان و امیران بود. اما شعار آزادی، برابری و برادری که انقلاب فرانسه بر آن پایه شکل گرفت، با پیروزیش از قدرت شاهان و امیران در اروپا کاست و در حقیقت رشد اندیشه های لیبرالی از انقلاب فرانسه به این سو آغاز شده است.
رشد چشم گیر بورژوازی و ارتقای کارگاه های دستی به شرکت های بزرگ و استخدام نیروی کار و تدوین قانون کار و ترقی اقتصادی و فرهنگی جامعه، وکلا و خبرنگاران را بر آن داشت تا تحولات برآمده از انقلاب فرانسه را با آزادی های فردی پیوند زنند.
علاوه بر این در انقلاب فرانسه صف بندی طبقاتی آشکار شد و جامعه به سه بخش شاهان و امیران، بورژوازی و پرولتاریای نو پا عینیت بخشید. انقلاب فرانسه با هدف تغییر جامعه سازماندهی شد و اصطلاح راست و چپ در سیاست ریشه در جریان انقلاب فرانسه دارد. در پارلمان فرانسه آنانی که سمت راست می نشستند، محافظه کاران بودند و آنانی که در سمت چپ می نشستند از دو گروه لیبرال ها و سوسیالیست ها بودند که خواهان تغییرات اساسی در ساختار اجتماعی فرانسه بودند.
لیبرالیسم
اصطلاح لیبرالیسم ریشه در زبان لاتین دارد و در زبان فارسی لیبر به معنای آزادی طلبی اطلاق می شود. آدم اسمیت که بین سال های 1790- 1723 می زیست، اندیشه پرداز لیبرالیسم است. او از نظریه اقتصاد آزاد دفاع می کرد و معتقد به رقابت آزاد سرمایه بود تا از این راه رفاه حاصل شود. او خواهان دخالت کمتر دولت بر سرمایه بود و از نگاه او دولت کنترل مرزها و وظایف حقوقی باید بر عهده داشته باشد. او بخاطر این نظریه سیاسی اش به پاسدار دولت شبان معروف بود.
در دهه هشتاد میلادی نظریه اقتصادی و سیاسی جدیدی در این طیف بوقوع پیوست که به نئولیبرال ها معروف هستند. نئولیبرال ها خواهان بازگشت به نظریه دولت آدم اسمیت هستند.
هر چند که آزادی اقتصادی محور اصلی لیبرالیست ها بود اما لیبرال ها علیرغم نظریه تعصب آمیز اقتصادیشان، در عمل سیاست گام به گام پیش بردند.
لیبرال ها مدافع آزادی بیان، مطبوعات و تجارت هستند و خواهان کاهش قدرت شاهان و امیران در دستگاه های دولتی هستند. در حقیقت لیبرالیسم مدافع و نماینده طبقه مرفه و متوسط جامعه است.
سوسیالیسم
سوسیالیسم ریشه در زبان لاتین دارد و به معنای نظریه اشتراکی است. سوسیالیسم خواهان لغو مالکیت خصوصی بر وسائل تولید است و برای برقراری نظام اجتماعی، سیاسی و اقتصادی با سمت و سوی دمکراتیک مبارزه می کند.
سوسیالیست های تخیلی برای سازمان یابی جامعه معتقد به برنامه ریزی حداقل و حداکثر بودند. آن ها برای کار، مسکن و آموزش سیاست گذاری می کردند و بیشتر فعالیت هایش در ناحیه ها متمرکز می شد. کارل مارکس که بین سال های 1883- 1818 میلادی می زیست بنیان های سوسیالیسم علمی را پی ریخت. او به یک چشم انداز تاریخی و دراز مدت برای برقراری سوسیالیسم اعتقاد داشت و برپایی سوسیالیسم را بر اساس ماتریالیسم تاریخی و رشد و ارتقای اقتصادی جامعه نهاده بود.
کارل مارکس جامعه را به پنج مرحله اشتراکی، برده داری، فئودالی، سرمایه داری و سوسیالیستی تقسیم کرد.
بر اساس نظریه تاریخی کارل مارکس پرولتاریا با اهرم های انقلابی راه سوسیالیسم را هموار خواهد کرد. اما کارل مارکس راه گذار انقلابی پرولتاریا را باز گذاشته است. او معتقد بوده است که پرولتاریا از هر دو شیوه قهر و یا رفرم برای برقراری سوسیالیسم بهره خواهد برد.
او در اولین کنگره سوسیالیست ها ترجیح داد تا پرولتاریا از راه صلح آمیز موضوع انقلاب سوسیالیستی را حل کند و آشکارا در اولین کنگره سوسیالیست ها با آنارشیست ها مرزبندی کرد.
سرمایه داری ناتوان از تدوین برنامه عادلانه اقتصاد اجتماعی است. بحران اقتصادی عامل اصلی بیکاری فزاینده در جامعه است و از این روی سرمایه داری تابع قراردادی های خصوصی اداره کردن کارخانه ها و ابزارهای تولیدی است که در عمل به تضاد کار و سرمایه دامن می زند و باعث گسترش فاصله طبقاتی سرمایه دار و پرولتاریا می شود.
سوسیالیسم در دو زمینه اصلی سرمایه داری را به نقد می کشد، یک بخاطر ناتوانی اش و دوم بخاطر خصلت نابرابر و ضد دمکراتیکش.
سیاست اقتصادی بازار سرمایه بر اساس تولید انبوه و بیکاری همراه است و چنین سیاستی در قبال سرنوشت انسان ها بی تفاوت است. سرمایه به توانایی و کار اجتماعی و تولیدی انسان ارزشی قائل نیست و ضربات جبران ناپذیری به صنعت و بانک ها خواهد زد.
برنامه اقتصادی که برای مهار تورم و رشد اقتصادی که تا اکنون توسط ایدولوگ های سرمایه نوشته و یا چیده شده است، فاقد کارایی لازم برای عبور از بحران مالی و کانالیزه ساختن ساختار سیاسی و اجتماعی بوده است.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد