ایران پس از یک دوران ویرانی انقلاب، هشت سال جنگ با عراق و حکومت سی و یک ساله نظام اسلامی که سراسر آشوب و کشتار بوده است، دیگر تاب توان برکناری رادیکال نظام اسلامی را ندارد. پیامدهای هر نوع دگرگونی رادیکال نیز رادیکال خواهند بود که به معنای کشتار و بی قانونی هرچه بیش تر است. مشگل بتوان از چنین دیباچه ای به دمکراسی و حقوق بشر رسید. | |
گفتگوی تلاش با فرهاد یزدی
تلاش ـ در گفتگوئی شفاهی در باره شرايط کنونی در کشورمان از وجود سه کانون اصلی قدرت سخن گفتيد. اين سه کانون کدامند و وضعيت آنها را از نظر سهم در قدرت حکومتی، نفوذ و تأثير عملی در سياستهای داخلی و خارجی و از نظر پايگاه اجتماعی و مردمی، چگونه ارزيابی میکنيد؟
فرهاد یزدی ــ به نظر می رسد که سه کانون اصلی قدرت همراه با چندین کانون درجه دو دیگر در پهنه سیاست و اقتصاد کشور در تنش با یک دیگر فعال هستند. سه کانون اصلی عبارتند از جنبش سبز، دستگاه رهبری نظام اسلامی و ریاست جمهوری رژیم. یکی از کانون های درجه دوم قدرت را می توان بخشی از گروه های امنیتی و فشار که به دور مدیر کیهان چاپ تهران حلقه زده اند و جمعیت مؤتلفه نیز در بیش تر اوقات با آنان همنوا می باشند، در نظر گرفت. گروه دیگر برادران لاریجانی و متحدان آنان مانند مطهری و توکلی می باشند که مشخصه آنان مخالفت با رئیس جمهور نظام است. البته گروه های دیگر و بنیادهای متعدد رژیم نیز دارای قدرت می باشند که بنا به منافع خود با هریک از کانون ها همراهی کرده و یا از آن می برند.
جنبش سبز اما پشتیبانی بخش عظیمی از ملت را همراه دارد و به نظر می رسد که هر روزه به عنوان نیروی جایگزین نظام اسلامی خود را بیش تر تثبيت می کند. این کانون که در حال حاضر دارای قدرت بالفعل و مستقیم در سیاست ایران نيست، با وجود اين به اندازهای قوی است که در محاسبات تصمیم گیری نظام، بسیار تاثیر گذار میباشد.
این کانون بر اثر مسایل جدیدی که در جمهوری اسلامی مطرح می کند و همچنین بر اثر اقدامات و سياستهای منفی نظام بر خیل هواداران آن افزوده می گردد. کروبی به طور صریح از یک دولت سکولار، در صورت انتخاب ملت، و برخلاف میل شخصی خود، سخن میگويد. به سخن دیگر بر اراداه ملی به عنوان تعیین کننده حکومت آینده ایران تکيه نموده است. البته او و دیگر رهبران این جنبش به درستی دریافته اند که هر نوع دگر گونی می بایست از راه قانونی صورت گیرد. با وجودی که قانون اساسی جمهوری اسلامی به شدت منفور و از نظر ملت مردود است، اما با دگرگونی که از بطن آن صورت گیرد امکان کم تری وجود خواهد داشت که خشونت شدید و یا حتا جنگ داخلی اين دگرگونیها را همراهی کنند. چنانچه اگر وقايع پیش از 22 بهمن 57 با همین کيفيت از تحولات صورت می گرفت، که امکان آن وجود داشت، فجایع و کشتارهای پس از آن نمی توانست اتفاق افتد. در حال حاضر، ایران تحمل و آمادگی بسیار کم تری از سال 57 برای یک انقلاب دیگر دارد. اصلح آن است که هر نوع دگرگونی از داخل این رژیم و نه بر اثر انقلابی دیگر و یا حمله خارجی صورت پذیرد.
در بطن نظام اسلامی دو کانون دیگر قرار دارند که دارای قدرت نسبی بالفعل هستند، اما هر روزه از توان بالقوه آنان کاسته می شود. پس از پایان دوره ریاست جمهوری خاتمی که در نتیجه آن نهاد ریاست جمهوری رژیم به شدت به سود رهبری ضعیف گردید، در پنج سال گذشته ریاست جمهوری نظام، قدرت بیش تری را به زیان رهبری و به نفع خود انباشته است. سه وزارت خانه های امور خارجه، اطلاعات و ارشاد به طور سنتی در اختیار رهبر نظام قرار داشتند. رئیس جمهور که بزرگ ترین محرک و انگيزه او گردآوری هر چه بیش تر قدرت است، تحمل این وضع را نداشت. امروزه تا اندازه زیاد مهار دو وزارت خانه اطلاعات و ارشاد با بر کنار کردن وزیران مورد اعتماد رهبر نظام در اختیار رئیس جمهور قرار گرفته است. جنگ بر سر مهار وزارت خارجه میان آن دو در جریان است. رئیس جمهور با تعیین چهار نماینده ویژه خود، دست درازی به این دیگر حریم رهبری را آغاز کرده است. آغاز مذاکره با آمریکا یکی دیگر از نقاط اختلاف شدید میان آن دو می باشد.
در این میان، قدرت مطلق رهبر رژیم بر سپاه پاسداران تا مقدار زیاد لطمه خورده است. سپاه پاسداران بر اثر سال ها جنگ قدرت در داخل رژیم، دیگر به طور دربست در اختیار رهبر رژیم نیست. رئیس جمهور با وارد کردن سپاه به امور اقتصادی، توانسته هواداری بخش بزرگی از فرماندهان را جلب کند. بخش بزرگی از بدنه سپاه جلب جنبش سبز است و برخی از فرماندهان هنوز وفادار به رهبری هستند. از نظر سپاه امکان حمله نظامی به ایران، مساله اصلی می باشد. در صورت اتفاق چنین احتمالی، بازنده اصلی سپاه پاسداران خواهد بود که در خط مقدم هدف حمله قرار دارد. از این رو، امکان زیادی وجود دارد که سپاه از کاسته شدن تنش و تلاش رئیس جمهور برای مذاکره با آمریکا پشتیبانی به عمل آورد.
کانون های درجه دوم و دیگر کانون های قدرت؛ با در نظر گرفتن منافع خود، وفادارای ثابتی نداشته و همان طور که در ترکيب نيروئی خود سیال هستند، در رابطه با کانون های اصلی قدرت نیز متغیر عمل می کنند. البته همه آنان هوادار بقای نظام اسلامی می باشند که آنان را به منافع سرشار رسانده است. از این رو با جنبش سبز نمی توانند هم نوایی داشته باشند. بسیاری از وقایع رو در رویی با جنبش سبز و حمله به اصطلاح "لباس شخصی ها" وسیله این کانون های قدرت با و یا بدون اطلاع و با یا بدون تائید کانون های اصلی قدرتصورت می گيرند. حمله اخیر به منزل کروبی می تواند وسیله گروه امنیتی بدون اطلاع و تایید کانون رهبری و یا ریاست جمهوری انجام پذیرفته باشد. اما هزینه آن در هرحال به پای رژیم و به ویژه رهبری نوشته می شود.
چنانچه اشاره شد، با گذشت زمان براثر بی قانونی، بی تدبیری، فساد و جنگ قدرت در داخل نظام، از قدرت دو کانون حکومتی به نفع جنبش سبز کاسته می شود. هواداران دو کانون حکومتی بر اثر گرانی، تبعیض، فساد، کمبودها، اعدام و زورگویی هر روز جذب جنبش سبز می گردند. رواداری که جنبش سبز تا کنون توانسته خود را با آن تعریف نماید، نوید جذب نیروهای هر چه بیش تر هوادار دگرگونی را میدهد. توازن به نفع جنبش سبز در حال بهم خوردن است.
تلاش ـ در نگاه نخست ارزيابی از جنبش سبز به عنوان مرکز ثقل اميدها و مبارزات و مقاومتهای نيروهای خواهان دگرگونیهای اساسی در نظام سياسی و يا شناختن اين جنبش به عنوان جايگزين رژيم اسلامی و يا ارزيابی آن به عنوان فاکتوری در محاسبات حکومتی... به نظر میرسد، پيوندی محسوس با آنچه در کشور میگذرد نداشته باشد.
تشکيل کانونهای آشوب و ناامنی در حکومت و از سوی آن عليه مردم، سرکوب شديد هواداران فعال جنبش سبز، آزار و محدوديتهای شديد عليه سرآن و سخنگويان اين جنبش همه به نشانه افت و ضعف جنبش سبز گرفته میشود. راه تدريجی و به قول معروف گام به گام آنان توسط بسياری از مخالفين نظام در خدمت حفظ نظام اسلامی ارزيابی میشود. برخی از مخالفين بديلهای راديکال تری را تبليغ میکنند که يک سوی آن لاجرم ضديت و مخالفت با حضور کسانی چون آقايان موسوی، کروبی يا خانم رهنورد ... است. چرا بايد جنبش سبز را با همين ترکيبی که از سرآمدان و سخنگويان میشناسيم و نقشه راهی که برای دگرگونیها ارائه میکنند، مسير درست روندهای روبه آينده دانست؟
فرهاد يزدی ــ راه حل رادیکال می تواند به ویرانی، کشتار و حتا جنگ داخلی که نتایج آن نامعلوم است، بکشد. چنانچه اشاره شد، ایران پس از یک دوران ویرانی انقلاب، هشت سال جنگ با عراق و حکومت سی و یک ساله نظام اسلامی که سراسر آشوب و کشتار بوده است، دیگر تاب توان برکناری رادیکال نظام اسلامی را ندارد. پیامدهای هر نوع دگرگونی رادیکال نیز رادیکال خواهند بود که به معنای کشتار و بی قانونی هرچه بیش تر است. مشگل بتوان از چنین دیباچه ای به دمکراسی و حقوق بشر رسید.
جنبش سبز که مشروعیت خود را از استقبال ملت کسب کرده است، به طور طبیعی اراده ملی را تعیین کننده دانسته و بر آن به طور مکرر تاکید کرده است. از این رو رهبری جنبش از آن ملت است و سرآمدان آن نه به عنوان رهبر بلکه سخنگویان آن هستند. چنین موضع گیری راه را برای هر گونه دگرگونی حتا تا مرحله الغاء نظام اسلامی از راه قانون اساسی و پرهیز از خشونت باز گذاشته است. سابقه کشورهایی که در همین دوره حیات حکومت اسلامی از خودمختاری به دمکراسی و برقراری حاکمیت قانون رسیده اند، پیش روی ماست. کشورهای کمونیست اروپای شرقی در حالی که هنوز کمابیش یک میلیون سرباز شوروی در خاک اين کشورها حضور داشت، در انقلاب به اصطلاح "مخملی" از راه همان قانون سفت و سختی که زیر سرنیزه ارتش سرخ پس از جنگ دوم جهانی بر قرار شده بود، در سال 1989 به آزادی دست یافتند. خشونت ناشی از چنین دگرگونی در مقایسه با دست آورد آن (حتا در رومانی) بسیار ناچیز بود. احزاب کمونیست که به هر حال به مراتب از دیوان سالاری نظام اسلامی با انظباط و کارآتر بودند، در برابر ناکامی های خود، فشار ملت و امید به آینده نوید بخش، تاب نیاورده و تسلیم شدند. هم جنبش سبز و هم نویدی که به همراه آورده و هم ملت ایران دارای چنین قابلیت دگرگونی مسالمت آمیز هستند. جنبش سبز با فراگیری و رواداری که در کانون آن قرار دارد و در نتیجه همه افراد ملت، حتا مخالفان را نیز در بر می گیرد، توانسته به عنوان گزیداری شایسته، دمکرات و عاری از خشونت خود را معرفی نماید.
تلاش ـ برخی از گروهها و سازمانها و نيروهای مخالف حکومت اسلامی، فراگيری جنبش يا سرشت آن را که به گفته شما بر مدار رواداری شکل گرفته ، کافی نمی دانند و برای دفاع از اين جنبش و مبارزات خطيری که مبارزان داخل در آن و درخط مقدم جبهه پرخطر آن درگيرند، پيششرطهای ديگری میگذارند، و بدون پيششرطهايشان در دفاع از جنبش سبز دچار لکنت زبانند يا حتا بر ضد آن تبليغ میکنند. شايد بهتر باشد که معنای «فراگيری و رواداری» را که محور تعيين کننده ماهيت جنبش سبز میدانيد، اندکی بيشتر باز کنيد و توضيح دهيد که چرا با چنين سرشتی همه آنچه که در محدوده احترام به حق حاکميت ملت در چهارچوب اعلاميه جهانی حقوق بشر دست يافتنی تر به نظر می رسد.
فرهاد يزدی ـ جنبش سبز وسیله ی ملت و بر علیه بی قانونی، بی دادی و اولویت ندادن به منافع ملی شکل گرفته است. رهبری آن از آنِ ملت است و همه را در بر می گیرد. سخنگویان آن به نیکی به محدودیت های خود آگاه هستند و می دانند که نمی توانند خارج از دایره فراگیری ملی سخن گویند. می بینیم که این سخنگویان با وجودی که بیش تر عمر خود را در راه خدمت به این رژیم صرف کرده و به آن اعتقاد دارند، به صراحت اعلان آمادگی کرده اند که بر خلاف میل شخصی، در صورت تصویب به اراده ملی دایر بر تغییر رژیم احترام گذارند. این سخنگویان به صراحت اعلان کرده اند که جنبش، همه ملت و حتا مخالفان را نیز در بر می گیرد. همه ملت بدین معناست که تمایزات قومی و زبانی در آن پذیرفته شده است. از دید جنبش سبز اصل، اراده ملی است. اراده ملی به نوبه خود تضمینی است برای بر قراری حکومت ملی، اجرای حقوق بشر و آزادی های فردی.
تجربه یکسد و چند ساله مشروطیت، حکومت سی و یک ساله رژیم اسلامی و جامعه مدنی، ایران را پذیرای لیبرال دمکراسی کرده است که تضمین کننده حقوق همه افراد ـ حتا اقلیت یک نفره ـ می باشد. ایران امروز بیش از هر کشور دیگری در منطقه آمادگی پذیرایی این اصول را دارد. اصول لیبرال ـ دمکراسی تضمین می کنند که دیگر دیکتاتوری اقلیت بر اکثریت و حتا اکثریت بر اقلیت نتواند در ایران شکل گیرد. البته استواری چنین نظمی نیاز به زمان دارد. در صورت موفقیت در مبارزه، نخست مردم سالاری حکم فرما گردیده و آن اصول پس از اين مرحله نخست، به تدریج و در درازمدت قوام خواهند گرفت. جنبش سبز بازتابی است از چنین خواست ملت که در حال شکل گرفتن است.
در این برهه، مبارزه بر علیه رژیم اسلامی است. هرگونه پیش شرط گذاردن به هزينه یکپارچگی بیترديد از توان مبارزه خواهد کاست. البته در صورت پیروزی، شکی نیست که از دل جنبش، احزاب سیاسی با ایدئولوژی های ویژه و راه حل های خود برای حل مسایل کمر شکن ایران، زاده خواهند شد. احزاب لازمه دمکراسی اند. اما تا آن روز و تا رسیدن به آن مرحله، نیاز به پیش شرط ديگری نيست.
تلاش ـ از قضا با استناد به تجربه انقلاب اسلامی و استقرار حکومت آن، که تنها سرکوب آزادی های فردی، اجتماعی و تبعيض جنسی و دينی، سرکوب دائمی فرزندان ايران در کردستان در آذربايجان در بلوچستان به شدت هرچه بيشتری بدنبال آورد و آسيب های جبران ناپذيری را به احساس همبستگی ملی و يکپارچگی ايران وارد ساخت، نيروهای بسياری به اين نتيجه رسيدهاند که برآنچه میخواهند از همين امروز پافشاری کنند و دفاع از جنبش سبز را به خواستههای خود مشروط سازند. از جمله سازمانهای قومگرا، میگويند فدراليسم قومی ـ زبانی را بپذيريد، به اقوام ايرانی بگوئيد مليتهای ايران ـ و امروز هم از «مناطق ملی» در ايران صحبت می کنند ـ تا ماهم از جنبش سبز دفاع کنيم. طرفداران جنبش سبز بر ماهيت «ليبرال ـ دمکراتيک» اهداف و مطالبات آن تکيه کرده و معتقدند با پيروزی اين جنبش به همه ی مطالبات برحق پاسخ داده خواهد شد. پرسش اينجاست که رابطه مبانی دفاع از آزادی فردی و برابری حقوقی انسانها در سراسر ايران و برای تک تک ايرانيان با افکاری که وابستگیهای خونی، نژادی، مذهبی، طبقاتی را مبانی و انگيزه فعاليتهای سياسی ـ اجتماعی خود قرار میدهند، چيست؟
فرهاد يزدی : جنبش سبز مبارزه ملت ایران است بر علیه نظام اسلامی و در راه رسیدن به مردم سالاری. این جنبش از آنِ تمامی ملت ایران و برای ملت ایران است. ما یک ملت داریم و آن نیز ملت ایران است که در درازای هزاران سال شکل گرفته و همبستگی ملی را ایجاد کرده است. تمام تیره های ایرانی و همه ی شهروندان این سرزمین در این ملت می گنجند. مبارزه برای رسیدن به حقوقی است که به همه تعلق دارد و همه در برابر آن حقوق مساوی هستند. نمی توان به خاطر تفاوت های طبقاتی، مذهبی، زبانی و قومی برای گروهی حقوق ویژه در نظر گرفت و دیگران را از آن محروم نمود. در یک دمکراسی لیبرالی، چنانچه گفته شد یک رشته حقوق برای همه منظور شده است که همگان به طور مساوی از آن برخوردار می شوند. می توان به سابقه این امر در جهان غرب که چنین نظامی حکم فرماست مراجعه کرد. جنبش های جدایی طلب در این نظام ها نتوانستند اقبال عمومی را به دست آورند. اروپای شرقی نیز گام های بلندی در این راه برداشته است که می تواند سرمشقی برای ما در ایران باشد.
در این که نظام اسلامی، آسیب شدیدی بر همبستگی ملی وارد آورده است، جای تردیدی نیست. در این که نظام اسلامی در کردستان، آذربایجان و بلوچستان به سرکوب دایم فرزندان ایران دست زده است نیز شکی نیست. اما این آسیب به تمامی افراد، گروه ها و تیره ها وارد شده است. آیا می توان گروه و طبقه ای را یافت که از این مورد مستثنی باشد؟ راه ترمیم نه از جدا سازی و دسته بندی بلکه از راه همه گیری و روداری است که تمامی ملت در آن احساس همبستگی نمایند. امروز جنبش سبز چنین جایگاه و امکانی را فراهم آورده است.
تلاش ـ شايد رابطه ميان دفاع از يکپارچگی ملی و تماميت سرزمينی ايران و اصل يک ملت يک دولت با اصول مربوط به آزادی و حقوق بشر و مطالباتی که در چهارچوب آن میگنجند، روشن نيست. بعضاً کسانی دفاع از آزادی و حقوق برابر را مستلزم کوتاه آمدن از تکيه بر اولويت دفاع از ايران میدانند. طبعاً توضيح پيوند گسست ناپذير اين دو در درجه نخست وظيفه کسانی است که امروز اين پيوند را ناگسستنی میدانند و از آن دفاع میکنند؟
فرهاد يزدی : ملت نیاز به سرزمین دارد. ملت ایران در درازای چند هزار سال، با تغيیرات بزرگ در این سرزمین زیسته است و این سرزمین را از آن خود می داند. ملت ایران یکپارچگی سرزمینی را طلب می کند و در درازای تاریخ در راه حفظ آن از قربانی کردن جان و مال دریغ نورزیده است. حقوق ملت در چارچوب سرزمینی آنان به دست می آید. دولت که در دمکراسی ها، برگزیده ملت است، حافظ حقوق ملی و فرديست. تکه تکه کردن کشور و سپردن آن به دست گروه ها و تیره های زبانی و مذهبی و قومی به جز ایجاد یک طبقه برگزیده نوین و در نتیجه پایمال شدن حقوق دیگر افراد و ایجاد جنگ داخلی نتیجه ای نخواهد داشت. یک ملت دولتی می خواهد که به تواند حقوق ملی را تأمين و ضمانت کند. دولت برآمده از لیبرال دمکراسی در درازمدت تامین کننده و تضمین کننده حقوق ملی و فردی خواهد بود. البته برای دفاع از حقوق فردی نیاز به ثبات و آرامش است. در صورت بی ثابتی، شورش و جنگ داخلی، زیر پا گذارادن حقوق فردی امریست عادی و دائمی.
تلاش ـ ما در تجربههای تاريخیمان سابقه ناکام ماندن مترقیترين انديشهها و روندهای اجتماعیمان را کم نداريم، از جمله آرمانهای مشروطه خواهی يا تلاشها و آرزوهائی برای توسعه و ترقی ايران و... ظرف دههها تلاش تحقيقی و نظری روشنفکران و انديشمندانمان، نشان داده شده است که از جمله مهمترين دلايل اين ناکامی ها ناروشنی مفاهيم و انديشههاست. قالبی و شعاری کردن و در نهايت کج و خم کردن آنها در نهايت موجب افتادن به بیراههها شده است. جنبش سبز ممکن است بدست رژيم سرکوب شود، يا مبارزه در مسير آن در اثر وقايعی تحميلی که هستی ايران را تهديد کنند، کنار گذاشته شده يا نابود شود، اما امروز چه میتوان کرد که انديشه درست زير بار افکار نادرست مدفون نگردد؟
فرهاد يزدی : جنبش سبز بر بستر درست در حال پیش رویست و هر روزه براثر سرشت فراگیرنده و رواداری که در کانون آن به وجود آمده است، بر تعداد هواخواهان آن افزوده می گردد. راه برای همه برای پیوستن به این جنبش باز است. پیش شرطی خواسته نشده و پیش شرطی پذیرفته نیست. بدور از هر اتفاق غیر عادی، رهبری خردمندانه ملت در نهایت پیروزی را سبب خواهد شد. ما نمی توانیم و حق نداریم که با پیش کشیدن موضوعات متفرقه به هر یک از دو اصل این جنبش (فراگیری و رواداری) آسیب رسانیم. وظیفه امروز ما گرد آمدن به دور پرچم سبز برای بر قراری مردم سالاری در ایران است.
تلاش ـ با سپاس بیپايان از شما
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد