logo





عادت های کهنه و غیر ضروری و ترک آن ها

سه شنبه ۹ شهريور ۱۳۸۹ - ۳۱ اوت ۲۰۱۰

دکتر گلمراد مرادی

dr-moradi.jpg
بیشتر مطالبی که بنده در این زمینه نگاشته و می نگارم، بر تجربیات شخصی و شغلی ام در زندگی روزمره اجتماعی تکیه دارند. من درگذشته درباره عادت های متفاوت جسته و گریخته قلم زده ام. لذا بنا بر اعتقاداتم، یک انسان روزنامه خوان و متفکر و اجتماعی، که بازهم به نظرم بایستی همه انسانهای با سواد خواندن و نوشتن، دارای این ویژگیها باشند، موظف هستند عادت خوب را از بد تشخیص دهند و بکوشند که عادت دست و پاگیر و غیرمفید و بد را بمرور زمان کنار بگذارند و به عادت های نیک، مانند راستگوئی، وقت شناسی، رعایت ادب و احترم حتا نسبت به مخالفان عقیدتی، عفت کلام و قلم، عدالت وغیره بیشتر خوی بگیرند. حالا امکان دارد بعضی ها بپرسند؛ آدم چگونه می تواند عادت های بد و نیک را از هم تفکیک کند؟ زیرا بعضی عادتها در برخی جوامع نیک هستند و در دیگر جوامع احتمالا بد. خوب، این پرسش به جا وتوضیح منطقی است، اما درعین حال پاسخ آن، نکته ای بسیار ساده. امکان دارد خیلی ها بعضی عادت های بد را که روزمره انجام می گیرند، بسیار عادی بدانند و یک کار طبیعی به نظرشان برسد. اما بنا به فلسفه تکامل و رشد افکار انسانی، برخی ازآنها طرد شده وباید کنار گذاشته شوند و انسان از چنین عادتی دوری جوید. در هر صورت ما در اینجا بر مبنای یک نظم اجتماعی جلو می رویم و آنچه که این نظم اجتماعی، مصوب خود ما، به ما دیکته می کند، برای رعایت حقوق دیگران، باید بپذیریم. همانگونه که دیگران هم حقوق مارا می بایستی محترم شمارند. در واقع من این مطالب را برای آن دسته از عزیزانی می نگارم که باور راسخ به بهبود شرایط زندگی دریک جامعه را دارند. پس با اطمینان، شمای ارجمند و عزیز که علاقه به مطالعه این مطلب با خواندن تیتر آن را، نشان داده اید، یکی از میلیونها انسانی هستید که این گونه باور دارید واینگونه می اندیشند و بخوبی می توانید مثلا اغراق گوئی ازواقعیت را تشخیص داده و یا انسانیت را با پول معامله نکنید.
ما بخوبی می دانیم که یک انسان دمکرات و مساوات طلب به هیچ وجه بر خود نمائی، بی جهت پزدادن، خودرا بیش ازآنچه که هست بالابردن، دروغ گفتن، چپ و راست قسم خوردن، سوء استفاده کردن و تهدید به عنوان وسیله ای برای به هدف خود رسیدن، صحه نمی گذارد و اینهارا ازعادات نیک نمی داند. نا گفته پیدا است در کنار عادات نیک و بد یک سری عادت دیگر هستند که بظاهر بد نیستند و با تمام نیکی های آن که درزندگی روزمره دربعضی مؤسسات دیده می شوند، زیانهائی در دراز مدت نیزمی توانند داشته باشند که ظاهرا انسان این زیانها را نمی بیند و یا لمس نمی کند. برای نمونه قبول و یا رد ادیان سنتی اغلب به طور عادت است، نه مطالعه دقیق. البته آن کسانی که یک آئین و فلسفه را بامطالعه دقیق پذیرفته اند و یا رد می کنند، نظرشان مورد احترام است و ما هیچ تفسیری بر عقاید و اراده ی آنان نداریم. هدف از نگارش این مطلب پذیرش یا رد عادتی و تا اندازه ای تقلیدی است. در حقیقت پذیرش یا رد هر آئینی بدون مطالعه به دو نوع افراطی گرائی می انجامد. یکی از آنها (در پذیرش) تقویت ترور و تربیت تروریسم است که در این جا بحث ما نیست و در مقاله های پیشین در باره آنها به تفسیر نوشته ام و دوم تقویت مذاهب به عنوان وسیله کسب و کار و اغلب نا خود آگاه سوء استفاده از آن برای تجارت است. در باره رد کور کورانه مذاهب نیز یک بحث مستقل است و جدا از این مقاله. برای این که ما عادتا به دنبال پدران خود روان نباشیم و هرچیزی را کورکورانه رد نکنیم و یا نپذیریم، نیاز مبرم و جدی به مطالعه و استدلال داریم. دنیای امروزهم ازما این را می طلبد که درایت و منطق را بیشتر برای قضاوت بکار گیریم. خوب، در اینجا ما برخی از عادتهای بدرا نام برده ایم و به این عادتهای بد، می توان عادت به بکارگیری حیله ونیرنگ، عادت به دزدی چیزی که مورد نیاز هم نیست و غیره، اضافه نمود. مثال زنده؛ من در محاکمه ای در یک دادگاه با دختر تحصیل کرده و متهم به انجام کار خلاف قانونی، آشنا شدم که به جرم دزدی درفروشگاهی محاکمه می شد. جالب آن بود که او آن وسایل دزدیده شده را پرت می نمود ویا می بخشید. این برایش یک عادت شده بود. او که اصلا شکلات نمی خورد، بنا به گفته خودش درهر فروشگاهی پرجیبش ازشکلات می کرد و بدون پرداخت قیمت از آنجا بیرون می آمد و در بیرون آنهارا پرت می کرد و یا به دگری می داد. گاهی پلیس مخفی فروشگاه او را نیز دستگیر کرده و مانند آن روز به دادگاه می کشاند. او این عمل نادرست را مکرر انجام می داد تا جائی که حتا مجازات هم نمی توانست این عادت را به او ترک دهد. روان کاوان و پزشکان این کار او را یک نوع مریضی به حساب می آوردند. ولی من آن را یک عادت مضر مانند اعتیاد می دانم و نه مریضی.
یک عادت دیگر وجود دارد که شاید مضرترین درجامعه باشد و آن عادت به فرصت طلبی سیاسی است، یعنی هرکه خر شد، تو پالان شو و هرکه در شدتو دالان! می گویم مضرترین، زیرا همین فرصت طلبی باعث فرق فاحش طبقاتی درجامعه می شود و بویژه در جهان "سوم" یکی از عاملان مهم بوجود آمدن دیکتاتورهای خشن است. در واقع اگر انسان بخواهد در باره همه این نکات منفی و مثبت به تفسیر بنویسد، کتابی قطور و چندین صد صفحه ای خواهد شد. لذا در اینجا من با اشاره به چند تجربه دیگر اخیر خود در برخورد بابرخی ازبکار گیرندگان عادتهای کهنه و تا حدودی عادت غیر مفید، کوشش می کنم مطالبی ارائه دهم که در اصل منعکس کننده واقعیت در زندگی روزمره همه ما انسانها است. امیدوارم خواندن این نوشته نیز سود مند باشد.
یکی از مراجعین تعریف می کرد، پزشکی و خانواده اش را که ازدوستان هستند، در یک روز ماه رمضان به ناهار دعوت کرده بود. آن پزشک جوان که خودش زمانی استادیار دانشگاه هم بوده و خانم تحصیل کرده ای هم داشت، با خوش روئی و میل دعوت را پذیرفته و با ادب و احترامی که داشت، چیزی در باره روزه اش در آن لحظه نگفت. او هنگام سفارش غذا، برای خودش حتا یک آب یا چای نیز سفارش نداده وگفته بوده: که معذورم، هیچی نمی خورم، زیرا روزه هستم و حاضر هم نمی شد حتا یک روز روزه اش را بشکند! البته این غذا سفارش ندادن او برای خودش اگر به دلایل دیگری می بود قابل فهم بنظر می رسید، اما هر کسی از خودش می پرسد، این جوان تحصیل کرده که در سنین نوجوانی پزشک و استاد یار دانشگاه شده است و بظاهر هیچ مقررات و فرایض دینی را به جا نمی آورد، دیگر چرا؟ مراجعه کننده در ادامه گفت: او آن گونه که نشان می داد، شخصیتی با استعداد و فهمیده است و برای اثبات این ادعا، او اکنون نیز یک پروژه تحقیقی در دست دارد و قصدش در دراز مدت استاد دانشگاه شدن در خارج است. جالب اینجا است که ایشان باوصف روزه گرفتن، آن گونه که اشاره شد، ابتدائی ترین قوانین اسلامی را ازنظر ظاهری رعایت نمی کرده. پیراهن آستین کوتاه ویخه باز و ریش دو تیغه تراشیده و غیره، داشته است، اما درعین حال روزه و زبان مهر و چه بسا نمازش نیز باطل نمی شده. شنیدن این مسئله برایم معمائی شده بود. نخست فکر می کردم، خوب او حتمن در آینده قصد ایران رفتن دارد و از هم اکنون تمرین می کند که فراموشش نشود. اگرچه این یک فرصت طلبی است، اما هیچ کارش را نمی توان کرد. پس از شنیدن داستان، بعدها متوجه شدم که نه، گویا او هیچ قصد ایران رفتن هم ندارد واحتمالا اگر موفق به گرفتن کرسی دانشگاه بشود، در همین اروپا هم خواهد ماند. علاوه بر همه اینها، بطوری که شنیده می شد، من هیچ فکرش را نمی کنم که این پزشک جوان، آدم فرصت طلبی باشد. مجموعه این اطلاعات و دانستنی ها مرا به فکر فرو برد که راه سومی را بجویم و آن عادت مزمن و کهنه ای است که هزاران سال بر جامعه ی بشری حاکم بوده و هنوز هم هست. از همان بچگی به پدران و پدران پدران ما تلقین کرده اند و به ارث به برخی از ما رسیده است که باید کاری برای آخرت یا زندگی پس از مرگ انجام داد! بهمین دلیل بسیاری ازما دراین شک و تردید مانده که نکند، همان گونه که صدها سال است موعظه کرده و می کنند، بهشتی و آتش دوزخی باشد! پس باید کاری کرد، بهمین دلیل پیش خود می گوئیم؛ اینکه زیانی ندارد، از نظر سلامتی هم روزه گرفتن بد نیست که انسان سالی یک ماه روزانه چیزی نخورد واین احتمالا بدن انسان ومعده را پاک می کند. لذا روزه راهم می گیریم وگاهی نماز هم که یک نوع ورزش است، می خوانیم. اگر بهشتی و دوزخی هم بود این خداوند بزرگ فرقی بین ما انسانهای خدا ترس و نیمه مؤمن با بی خدایان خواهد گذاشت و ما را درآن کنار دروازه بهشت جائی خواهد داد و اگر هم بهشت و دوزخی وجود نداشت و پوچ بود، ما که ضرری نکرده ایم و تازه مانند دیگران (بی خدایان) خواهیم بود!!
البته یاد آوری این تئوری از طرف من بر می گردد به دوره اوایل اینترنت و پال تاک که یک بچه مسلمان شیعه فرصت طلب این بحث را راه انداخته بود وموضوع را با دیگران، هنگامیکه در بن بست گیر می کرد، به عنوان استدلال مطرح می نمود!! که بنظر من، بنا به تعریف درست ازواژه ها، این نمونه کلاسیک فرصت طلبی بود و کلاه سر خدا گذاشتن. البته همانطور که در پیش اشاره شد، فرصت طلبی به این پزشک جوان نمی چسبید، پس اعمالش را می توان، مانند یک استاد جامعه شناس عرب تونسی که درمقاله تعصبهای ملی و مذهبی به آن استناد کرده ام، "مبنی بر اینکه نماز خواندن و روزه گرفتن برای ما مردمان تحصیل کرده عرب بدون آن که لای قرآن مجید را باز کرده باشیم، بطورعادت این فریضه دینی را انجام می دهیم و این عادت شده" (نقل بمعنی). ایشان نیز این فریضه را عادتی انجام می دهند. معمولا این گونه شخصیتها که پای بند به عادات کهنه می مانند، زندگی ایدآل در اجتماع را نیز در تأمین زندگی شخصی و فردی می بینند. در تأیید این تئوری، مراجعه کننده ادامه داد: که پزشک جوان متأسفانه در خلال صحبتهایش حدس شنونده را به یقین تبدیل کرد، از اینکه خوشبختی زندگی یک زوج را در شغل خوب و پر درآمد مرد وداشتن خانه و اتومبیل شخصی و دیگر وسایل لوکس می دانست. بدون آنکه به خواستهای عاطفی وآرزوهای درونی ورؤیاهای شریک زندگی اش توجه جدی بکند. پس نقش عادت بطور کلی در زندگی این هموطن عزیز، محقق و جوان با استعداد، نمی توانست کم باشد.
مثال دوم، چند روز پیش در همین ماه رمضان برای ناهار به فروشگاه بزرگ نزدیک به دفتر کارم رفته بودم. در یکی از رستورانهای کوچک که نشسته و منتظر آماده شدن غذا بودم، درجلو مغازه روبروی رستوران، خانم بظاهر مسلمانی را با مانتو و رو سری و لباس کاملا پوشیده اسلامی، پشت ویترین زیتون فروشی، نظرم را جلب کرد که درملاء عام شیشه آب میوه ای راکه دردست داشت، باهمان بطری سر می کشید. توی دلم گفتم، اگراین خانم درایران بود نه اینکه صد ضربه شلاق بخاطر روزه شکستن در ملاء عام می خورد، بلکه چون این کار از طرف یک خانم مسلمان انجام می گیرد، مجازات دیگری احتمالا شامل حالش هم می شد. با این افکار غذایم را خوردم و سر صبر بلند شدم که به دفتر کارم بروم. تصادفی یک خانم دیگر را با روسری و یک بچه شیر خوار و یک خانم مدرنتر بدون روسری در رستوران ایتالیائی بغل دستی دیدم که بیرون از رستوران نشسته اند و ایشان در عین اینکه بچه اش را در ملاء عام با دستی شیر می داد، با دست دیگرش مشغول خوردن ناهار بود و با خانم مدرن به زبان ترکی حرف می زد. در اینجا زود مسئله عادت بخاطرم آمد و پیش خود گفتم، اگر این خانمهای مسلمان عادتی نمی بودند، و برای روزه نگرفتن شان دلایلی هم می داشتند، مانند قاعدگی و مسافرت و غیره، حداقل می بایستی رعایت حال دیگر مؤمنان ومسلمانان را می کردند و درملاء عام غذا ونوشابه نمی نوشیدند و نمی خوردند. پس متأسفانه در میان ترکان و عربان، مسلمانان عادتی فراوان داریم که مثلا با دندان شیشه آبجو را باز می کنند اما از خوردن گوشت خوک خودداری کرده و روزه ماه رمضان را نیز می گیرند! اینها دقیق از آن نوع مسلمانان عادتی هستند که هیچ گاه لای قرآن مجید را باز نکرده اند و همینها که لای قرآن را باز نمی کنند، اکثرا مورد تأیید این آیت الله های دربار ایران هستند. آنها بهیچ وجه هم نمی خواهند که کسی قرآن مجید را باز کند و بخواند، بلکه به تفاسیر آیت الله ها و تقلید ازآنها بسنده شود. لذا آنها از این نوع مسلمانان فرصت طلب کلاسیک نیاز دارند که فقط از سیاست آنان به طورجدی پشتیبانی کنند و هیچ پرسشی مطرح نگردد. نمونه بارز این نوع مسلمانان در ایران را علی کردان با مدارک تقلبی درجه دکترا و صادق محصولی، میلیاردر معروف را می توان نام برد که این آخری در اوایل انقلاب 57 به عنوان یک پاسدار 24 ساله یا کمی بیشتر احتمالا صد تومان هم نداشت. اما امروزه (بنا به اعتراف خودش درسال 1384 خورشیدی) بیش از 160 میلیارد تومان ثروت دارد. پس به نظر من ترک عادتهائی که به انسانیت لطمه وارد می آورد، قبل از همه، فرصت طلبی، دروغ، قسم خوردن ونظیر آنها برای هر انسان بامنطق ضروریست.
هایدلبرگ، آلمان فدرال 28.8.2010 دکتر گلمراد مرادی
g-moradi@t-online.de

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد