logo





دروغِ ِ حقیقت

شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۹ - ۰۷ اوت ۲۰۱۰

کتایون آذرلی

katayoun-azarli-s.jpg
شما راست می گویید!
من همه ی زندگی را در طعم خوش عشق گذر داده ام
با شیر و عسل
با نیش زنبور و مار
و ساده و دلشاد ماه را به آغوش گرفته
آفتاب را در دلربایی اش نوازش کرده ام
و اندامم را به آب سپاردم، آب
تا مگر رخسارتان را از پُر رنگی و دلتان را از کدورت بشویم

شما راست می گویید!
فراموشی من همه از گذر زمان است
و ما هرگز یکدیگر را باز نخواهیم شناخت.
تقویم من در آرامش گورستان ها هم ورق نمی خورد
شب ارغوانی از من عبور نکرده
و هرگز قاصدک های سفید از سکوتم نهراسیده اند
و دستی که همیشه جدا از تن است
مرا هرگز به آغوش نگرفته است
شما راست می گویید!

عقربه های ساعت خانه ام همواره روی هم موازی و یکسانند
و حرف از شیر و قهوه و چای و گرما
سرمای گرداگرد وجودم را کتمان نمی کند.
شهر من پُر از اضطراب سایه ها و حضور احمق هایی ست که گل ِخرـ زهرا را پیغمبری می پندارند
و شمع را دختر نیمه بالغی در حال سوختن

شما راست می گویید!
من همیشه به خاطر آورده تا فراموش کنم
و گل سرخ هرگز کودکی هایم را به خاطر نخواهد آورد
هم چنان که جوانی ا م را
خطوط آرام و موازی شعرهایم را
و دست ـ خطِ آخری که برای ماه فرستادم

شما راست می گویید!
من هرگز با انسان نزیسته ام
انسان را نسروده ام
و آسمان ِ شرق را در بامم زخمی ندیده ام
و زن را ندیده ام
که در حافظه ی خویش شعر را به چنگال و قاشق های نقره ایی می فروخت
و مرد را
که شقیقه اش از تپانچه ی انکار منفجر می شد
من هرگز ندیده ام
هرگز نسروده ام
شما راست می گویید
من هرگز نبوده ام.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد