درباره نافرمانی مدنی چه به لحاظ تئوری و چه در عمل، نظرات و دیدگاه های مختلفی مطرح بوده و هست که جمع آوری و دسته بندی این دیدگاه ها به زبان پارسی کمتر صورت گرفته است و بعضی از آنها به شکل پراکنده در میان مقالات یا کتابها، دیده می شود. در ادامه این نوشتار با توجه به ضرورت بحث های پیش رو در این نوشته، به ذکر نظرات مختلف بزرگان عرصههای اندیشه و مبارزهی سیاسی درباره نافرمانی مدنی پرداخته و سعی می شود که با دسته بندی این نظرات، به شناختی جامع تر از مشخصات و شرایط این عمل اعتراضی دست یابیم.
در این مبحث نگاهی اجمالی به نظرات و همچنین سیره مبارزاتی شخصیت های فکری و سیاسی مختلفی از جمله، ابداعکننده نظریه نافرمانی مدنی هنریدیوید ثورو، نویسنده مشهور روسی لئو تولستوی، رهبر فقید استقلال هند مهاتما گاندی، رهبر ضد تبعیض نژادی علیه سیاهپوستان آمریکا مارتین لوترکینگ، فیلسوف سیاسی مشهور آلمانی هانا آرنت، فیلسوف سیاسی مشهور آمریکایی جان رالز، فیلسوف نامدار معاصر آلمانی یورگن هابرماس، فیلسوف حقوق آمریکایی رونالد دورکین و مبارز نستوه ضد آپارتاید نلسون ماندلا خواهیم داشت. یقینا به این مجموعه می توان نظریه پردازان و فعالان دیگر مبارزات مدنی را اضافه نمود، لیکن سعی شده است تا در اینجا به نامدارترین و تاثیرگذارترین شخصیت ها در این زمینه پرداخته شود.
1- هنری دیوید ثورو(1862-1817)
دیوید ثورو، طبیعی دان و فیلسوف آمریکایی را واضع نظریه نافرمانی مدنی می دانند. او در جزوه مشهور خود - نافرمانی مدنی1- ، نگاه خویش را درباره حکومت، قانون و سیاستهای دولت وقت آمریکا بیان می دارد و چرایی و چگونگی سرپیچی از قانون ناعادلانه را با ذکر مثال هایی در جامعه خویش شرح می دهد و خصوصیات آنرا برمی شمارد.
او با پرسش هایی ساده آغاز می کند: "آیا شهروند می باید مجبور باشد وجدانش را حتی لحظه ای، یا ذره ای، به قانونگذاران بفروشد؟ پس وظیفه ی وجدان بشری چیست؟" و سپس پاسخ می دهد: "فکر می کنم که قبل از هر چیز می باید انسان بمانیم و پس از آن شهروند. خردمندانه نیست که به قانون همان احترامی را بگذاریم که به حقیقت و راستی. تنها وظیفه ای که من حق پذیرش آن را دارم این است که در هر زمانی، آنچه را که «درست» تشخیص می دهم انجام دهم... قانون، هرگز انسانها را ذره ای منصف تر و عادل تر نکرده است و با احترام آنان به خود، حتی طرفدارانش را به کارگزاران هر روزه ی ستم قانونی تبدیل نموده است."
ثورو با مثال زدن سربازان و درجه دارانی که به طور منظم اما برخلاف اراده و میل شان و حتی بر خلاف عقل سلیم و وجدان شان به سوی جبهه های جنگ - با مکزیک - می روند، می گوید: "اینان شکی ندارند که درگیر جریانی نفرین شده اند، اما بدون هیچ مقاومتی به آن تن می دهند... توده های آدمیان به این ترتیب است که به حکومت خدمت می کنند، نه بمنزله انسان بلکه با جسم شان، بیشتر بهعنوان ماشین، به خدمت حکومت درمی آیند... در بیشتر موارد، در اینان اثری از تمرینی آزادانه، چه در زمینه ی قضاوت یا احساس اخلاقی بهچشم نمی آید، بلکه خود را تا سطحی پست همچون چوب و خاک و سنگ کاهش می دهند... با این وجود همین انسان هایند که معمولا شهروند خوب بهشمار می آیند. باقی افراد از قبیل اکثر قانونگذاران، سیاستمداران، حقوقدانان، روحانیون و کارمندان دفتری، بیشتر از طریق مغزشان در خدمت حکومت اند،... اینان به همان اندازه ای که به خدا خدمت می کنند احتمال دارد که ناخواسته به شیطان نیز خدمت کنند. درمقابل، تعداد اندکی هم- از جمله قهرمانان، وطن پرستان، شهدا، مصلحین و نیز انسانهای حقیقی- از طریق وجدان بیدارشان به حکومت خدمت می کنند و به همین دلیل بهوقت ضرورت، بیشترین مقاومت را در مقابل دولت نشان می دهند. ازینروست که حکومت معمولا با آنان بمانند دشمن رفتار می کند. انسان خردمند، تنها هنگامی مفید است که انسان باقی بماند."
ثورو سپس در پاسخ این سوال که آدمی اگر بخواهد انسان باقی بماند، در برابر دولتی که ناعادلانه رفتار میکند، چه باید بکند؟ به حق خودداری از وفاداری و تبعیت از حاکمیت و حق مقاومت در برابر آن، هنگامی که ستمگری یا بی کفایتی اش عظیم و تحملناپذیر شده باشد تاکید میکند و میگوید: "در اینگونه موارد، مردم و همچنین هر فردی، می باید به هر قیمتی که شده عدالت را اجرا کنند و هزینه های احتمالی آن را نیز پذیرا باشند."
ثورو سپس با اشاره به مردمانی که از اصناف و طبقات مختلف، به عدالت بهای لازم را نمیدهند و بیشتر از انسانیت، به بازرگانی و کشاورزی علاقهمندند، میپردازد و آنها را مانع اصلی اصلاحات میداند. او مینویسد: "باید توجه داشت که هزاران نفر وجود دارند که در«نظر» مخالف بردگی و جنگ اند: کسانی که با اینهمه، در «عمل» کاری برای پایان دادن به این اوضاع صورت نمیدهند. کسانی که خود را فرزندان واشنگتن و فرانکلین میدانند، با دستانی در جیب مینشینند و میگویند که نمیدانند چه کنند و البته که کاری هم نمیکنند؛ کسانیکه حتی مسئله آزادی بشر را نسبت به مسئله آزادی تجارت درمرتبهی دوم میبینند... [اینان] حداکثر اینکه، تنها یک رای ارزان و بی ارزش به صندوق میاندازند، و هنگام عبور حقیقت از کنارشان، با اکراه، کلاهی به احترام او از سر برمی دارند."
ثورو با تاکید به انجام اقدامی قاطع و موثر، درباره کسانی که تنها به رایدادن برای حصول تغییرات دل خوش کرده اند، میگوید: "حتی رأی دادن به حقیقت و راستی، مساوی با انجام کاری برای آن نیست. فقط بیان ضعیفی است از میلتان به پیروزی آن. انسان خردمند، «راستی» را به دست بخت و اقبال نمیسپارد و به آرزوی غلبه از طریق رأی اکثریت نیز نمینشیند."
ثورو وظیفه انسان نمیداند که خود را وقف برچیدن هر گونه نادرستی - حتی بزرگترین آنها – کند، لیکن حداقل وظیفهی انسان میداند که از آن نادرستی دست بشوید و اگر دیگر نمیخواهد لحظهای به آن بیاندیشد، حداقل در عمل هم از نادرستی پشتیبانی نکند.
در ادامه او به مهمترین سوالی اشاره میکند که مابقی مقاله به توضیح آن میپردازد و میتوان آنرا مبانی تئوری نافرمانی مدنی از نظر ثورو دانست. او اینگونه میپرسد و پاسخ میدهد:
"قوانین ستمگرانه همیشه وجود دارند: آیا باید در مقابلشان کرنش و اطاعت کنیم، یا بکوشیم تا کم کم اصلاح شوند (و در عین حال) تا وقتی که در این کار موفق شویم از آن قوانین پیروی نماییم، و یا اینکه باید بیدرنگ آنان را زیر پا بگذاریم؟
بهطورکلی انسانها تحت انقیاد چنین حکومت هایی، معتقدند تا زمانی که اکثریت را به تغییر این قوانین متقاعد نکرده اند، میباید از آنها پیروی کنند. اینان بر این باورند که اگر مقاومت کنند، نتیجهی کار بدتر از خود «شر» موجود خواهد شد. اما برعکس باید بدانند که اشکال اصلی در خود دولتی است که با برخوردهایش، نتیجهی اصلاح را بدتر از شر میسازد. حاکمیت است که اصلاحات را به سوی «بدتر» سوق میدهد. چرا حکومت قبل ازاینکه صدمهای ببیند، داد و فریاد برمیآورد، هیاهو بهراه میاندازد و با اصلاحات مخالفت میورزد؟ چرا شهروندانش را تشویق نمیکند که برای کشف و نقد خطاهایش در آماده باش همیشگی بهسر برند، و چرا با آنان برخورد سزاوارتری نمیکند؟ چرا همیشه مسیح را به صلیب میکشد، کپرنیک و ولتر را از جامعه طرد میکند و واشنگتن و فرانکلین را شورشی نام مینهد؟"
ثورو سپس تاکید میکند که اگر بیعدالتی در حد اصطکاک لازم برای حرکت ماشین دولت باشد، میتوان آنرا به حال خود گذاشت. اما اضافه میکند که: "اگر ذاتش طوری است که از تو میخواهد تا عامل بیعدالتی نسبت به دیگری باشی، پس من قاطعانه میگویم قانون را زیر پا بگذار. بگذار هستیات ضد آن اصطکاک باشد تا ماشین نظام را متوقف سازد. آنچه من باید انجام دهم این است که مطمئن گردم در هیچ حالتی، به نادرستیای که محکومش میدانم، تسلیم نخواهم شد."
ثورو وظیفهی عملی هر فرد در مقابله و اعتراض به بیعدالتی را، در قطع حمایت از دولت ستمکار میداند و عمل قاطع یک نفر را، ارزشمندتر از ناله کردن تمامی مردم میداند:
"بی تردید میگویم، آنانی که خود را «ضد بردگی» میدانند ، قبل از اینکه به حقیقتی لطمه وارد کنند که در پی پیروزی آنند، میباید بهصورتی فوری و مؤثر، حمایت جانی و مالی خود را از دولت قطع کنند و منتظر کسب اکثریت عددی در آینده نمانند... بهخوبی میدانم که اگر نه یک هزار، اگر نه یکصد، بلکه اگر ده نفر انسان (بتوان نام برد) - بله اگر فقط ده نفر انسان شریف - باز هم نه، اگر فقط یک انسان شریف در این ایالت ماساچوست، که در تلاش برچیدن بردگی است، در عمل وجود داشت - که حاضر بود ازین مشارکت خارج شود، و به همین خاطر در زندان ولایتش محبوس میشد - همین به تنهایی میتوانست بهمعنی الغا بردگی در آمریکا باشد. چرا که مسئله اصلی این نیست که آغاز کار ممکن است چقدر بی اهمیت در نظر آید؛ آنچه که یک بار بهخوبی انجام شود، برای ابد انجام شده است. ولی در عمل این چنین نیست، و ما فقط عاشق صحبت کردن از خوبی هستیم. مأموریت ما، سخن گفتن از آن است نه عمل به آن! اصلاحطلبی فقط انبوه روزنامهها را بهخدمت میگیرد، اما نه آن تک نفر را."
مسالهی قبول هزینه بهخاطر نافرمانی در برابر قوانین ظالمانه دولت، در ادامه مقاله ثورو توضیح داده میشود و این هزینه را افتخاری برای انسان آزاد و رسوایی برای حکومتی که انسان را بهخاطر تنندادن به ظلم بزندان میاندازد، میداند:
"در حاکمیتی که بدون انصاف انسانها را به زندان میاندازد، طبیعی است که جای راستین انسان منصف نیز در زندان باشد. تا امروز، تنها جایی که حاکمان ماساچوست برای جانها و روحهای نسبتا آزادتر و امیدوارتر شهروندان خود تأمین کرده اند ، زندانهایش میباشد تا آنان را بنام قانون خودساختهشان از حکومت دور نگهدارند... زندان، سرزمین تکافتاده، اما آزاد و قابل احترامی است که حکومت، آنانی را که بر علیه او میباشند، در آن جای میدهد و تنها مأمنی است در یک حکومت بردهدار، که انسان آزاد در آن میتواند با افتخار بسر برد."
ثورو همچنین اقدام اعتراضی جمعی با قبول هزینه را، تنها راه عقب راندن حکومت و پیشگیری از اقدامهای خشونتبار بعدی میداند:
"زمانی که حاکمیت بر سر دوراهی به زندان انداختن همهی انسانهای منصف از یکسو و ترک جنگ تجاوزگرانه و بردهداری از دیگر سو قرار میگیرد، در انتخاب خود تردیدی راه نمیدهد. اگر امسال یک هزار مرد مصمم میشدند که احکام مالیاتیشان را نپردازند، اقدامی خشن و خونین نمیتوانست باشد. بالعکس، پرداخت آن مالیات هاست که خشونتبار و خونبار است، چرا که حکومت را قادر میسازد تا دست به خشونت زند و خون بیگناهان را بزمین ریزد. این در واقع بهمعنی «انقلابی صلح آمیز!» است ، اگر چنین انقلابی ممکن باشد."
در ادامه جزوه نافرمانی مدنی، ثورو به ذکر خاطرات خود از زندانی شدن یک روزهاش بهدلیل عدم پرداخت مالیات میپردازد و بیان میدارد که این تجربه چگونه باعث متحول شدن نگاهش به حاکمیت و مردمانی که با آنها زیست میکند، گردید:
"علاوه بر اینها توانستم حاکمیتی را که زیر سایهاش زندگی کرده بودم، از آن هم واضح تر و شفاف تر ببینم. فهمیدم مردمی را که بین شان زندگی میکردم تا چه حدی میشود بهعنوان همسایگان و دوستانی خوب رویشان حساب کرد... در فداکاریهایشان برای بشریت، دست به هیچ خطری نمیزنند، حتی در حد اموالشان. در نهایت اینکه خیلی هم شریف نیستند، بهطوریکه با دزد همانگونه رفتار میکنند که دزد با آنان، و امیدوارند با کمک برخی مراسم مذهبی ظاهری، قدری نماز، روزه، دعا و عمل کردن به یک روش سرراست اما بی فایده، روح خود را نجات بخشند."
در انتهای مقاله با اشاره به اینکه او به انجام وظایف شهروندی (مانند پرداخت عوارض راهسازی و پشتیبانی مالی از مدارس) عمل میکند، حساب خود را از آشوبطلبان و سهلانگاران جدا میسازد و میگوید:
"به زبانی سادهتر تنها آرزومندم که از پشتیبانی و ابراز وفاداری به حاکمیت خودداری کنم، از حوزهی اقتدار آن خارج شوم و بهطور مؤثر دامن خود را ازو دور نگهدارم... در اندیشهی ردیابی آثار پشتیبانی و وفاداریام میباشم. در واقع به شیوهی خود، در سکوت به حاکمیت اعلام جنگ میکنم، با اینحال، آنطور که معمول است هنوز هم تا آنجائی که میتوانم از مزایای حکومت استفاده میکنم."
ثورو سپس فروتنانه میگوید که با امید به وجود انسانهایی همدل در میان شهروندانش بتواند این فرجام خواهی ظاهرا ناممکن را توسط خود آنان از حکومت امکان پذیر سازد تا حاکمیت را بهسوی احترام حقیقی به فرد حرکت دهد. او در پایان آرزوی خویش را برای داشتن حکومتی حداقلی، مردم سالار و مقید به حقوق بشر که بتواند نسبت به همه انسانها منصف باشد، و با فرد محترمانه رفتار کند، بیان میدارد. "حکومتی که اگر عده انگشت شماری بی توجه به او زندگی کنند، نهراسد ازین که امنیت و آرامشاش دچار آسیب شود."
در اینجا باید نکته دیگری در ارتباط با اندیشه ثورو دربارهی نافرمانی مدنی ذکر شود که در مقالهای دیگر از ثورو با عنوان «رسالهی دفاع از جان براون» بدان پرداخته شده است. جان براون، مزرعهداری که طرفدار الغای بردگی امریکایی بوده است، واپسین سالهای زندگیاش را به مبارزهی خشونتآمیز علیه بردگی اختصاص داده بود. ثورو در آن رساله، دفاع از او را بر عهده گرفت و با ستایش آرمان تعالیگرای او حمایت بدون محدودیتی از عمل خشونتآمیز وی بعمل آورد.
"ثورو، خشونت جان براون را تحت عنوان حق مطلق کاربرد قدرت علیه قدرت، توجیه میکند. او میگوید: « من نه میخواهم بکشم و نه کشته شوم. اما میتوانم تصور کنم زمانی فرا خواهد رسید که این یک یا آن یک اجتناب ناپذیر خواهد بود.» ثورو - برعکس گاندی - خشونت را فی نفسه، بد تلقی نمیکند و در مورد توجیه اعمال خشونتآمیز، بدون هیچ گونه ابهامی مینویسد: «یکبار هم که شده تفنگ ها... با هدف خوب بکار گرفته شدند و این ابزار در دستهایی قرار گرفت که میدانستند چگونه از آن استفاده کنند... دیگر مساله این نیست که از چه سلاحی استفاده میشود، بلکه مهم آناست که با چه نیتی مورد استفاده قرار میگیرند.»"2
٭ ٭ ٭
در جمع بندی نظرات ثورو میتوان ویژگیهای زیر را درباره نافرمانی مدنی در اندیشه وی برشمرد:
· وجدان انسانی، حقیقت و راستی مهمتر از قانون بشری؛
· پرداخت هزینه در راه پایبندی به اجرای عدالت؛
· اگر قرار باشد عامل بیعدالتی باشی، همانوقت قانون را زیر پا بگذار و منتظر متقاعد کردن اکثریت نباش؛
· وظیفهی فردی و نه در انتظار جمع بودن؛
· نافرمانی مدنی، راه پیشگیری از خشونت؛
· انجام وظایف شهروندی جهت نشان دادن اختلاف نافرمانی مدنی با نافرمانی مجرمانه؛
· استفاده از ابزار خشونت علیه بیعدالتی بهعنوان یک حق؛
· نیت پاک اهمیت دارد و نه وسیله رسیدن به آن؛
ammarmaleki@yahoo.com
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد