logo





مسائلي كه در برابر جنبش براندازي قرار دارد

سه شنبه ۱۲ مرداد ۱۳۸۹ - ۰۳ اوت ۲۰۱۰

محمود راسخ (افشار)

يك سال از آغاز جنبش نوينِ اعتراضي مردم ايران مي گذرد. طي اين يك سال مردمِ استبداد كشيده و ستم ديده ي ايران در ادامه ي كوشش ها و مبارزات طولانيِ خود براي به دست آوردن استقلال، آزادي، مردم سالاري و اِعمال حق حاكميت خويش تجربه ها و درس هاي ارزندهاي آموختند.
جنبشي كه با شعار «راي من كو» آغاز شد، در روند خود، دست كم براي بخشي حتا در ابتدا نه چندان كوچك، با شعار «جمهوري ايراني» به جاي «جمهوري اسلامي»، «مرگ بر اصل ولايت فقيه» و «نه به جمهوري اسلامي» به جنبش براي براندازي نظام تبديل گشت. جنبش اعتراضي پس از برگزاريِ چندين تظاهرات ميليوني كه با عكس العمل وحشيانه و كشت و كشتار بسيجيان و سپاهيان امام زمان روبرو گشت و زندان ها و شكنجه ها و تجاوزها و اعدام ها، كه هنوز هم ادامه دارد، بر مردم جان به لب آمده آشكار ساخت كه فقط با تظاهراتِ خياباني نمي توان كار اين حاكمان ظالم و بي وجدان را ساخت و به اهداف خود رسيد. براي حاكمان جبار پاي منافع عظيم سياسي، اقتصادي و اجتماعي در كار است. در اين منافع تنها خامنه اي و بيت اش، احمدي نژاد و دارو دسته اش و... شريك و سهيم نيستند. بلكه بسيجي و پاسدار، و مزدورانِ بسيار ديگري نيز بر سر اين خوان يغما نشسته اند و به سادگيِ و با برگزاري چند تظاهرات خياباني و افشاگرهاي آن چناني ميدان را خالي نخواهند كرد. در اين يك سال مردم دريافته اند كه با دشمناني قوي، مصمم، بي وجدان، دزد و فاسد و سازمان يافته روبرو هستند كه براي حفظ موقعيت يك بارهي خود در تاريخ، حاضرند دست به هر فساد و جنايتي بزنند.
مردم در نتيجه ي يك سال تجربه ي مبارزاتي دريافته اند كه براي رسيدن به اهداف خود راه دراز و سختي را پيش رو دارند. بخش بزرگي از آنان هم اكنون دريافته اند كه بدون داشتن رهبري سياسيِ سازمان يافته و مصمم كه دست كم براي خودش روشن باشد كه چه مي خواهد و چگونه و با چه وسايلي مردم قادر خواهند گشت به سوي تحقق آن خواست ها گام بردارند، كار مبارزه به سرانجام دلخواه نخواهد رسيد. علت فروكش كردن تظاهرات خياباني درست در همين واقعيت نهفته است و نشان ارتقاء آگاهي و هوشياري مردم است و نه سركوب جنبش.
نگارنده از همان آغاز اين جنبش در مقالات متعددي در همين نشريه، «طرحي نو»، سعي كرده است با بررسي منطق دروني اين جنبش، ماهيت نظام اسلامي و جايگاه و وظيفه ي تاريخي آن در روند تكامل و تحول جامعه ي ايران از جامعه اي كهن و پيشاسرمايه داري به جامعه اي مدرن و سرمايه داري و تكيه بر تجربيات تاريخي گذشته نشان دهد كه مشكل مردم ايران در درون اين نظام قابل حل نيست، به اين دليل ساده كه مشكل اصلي، خودِ نظام است و نه اين فرد يا آن فرد يا اين جناح يا آن جناح كه در حاكميت قرار دارد. يا ميخواهد شريك حاكميت شود.
همين موضوع باز در مقاله ي آخري كه در اين نشريه انتشار يافت با عنوان «بحران كنوني و «راه حل اصلاح طلبان»» «طرحي نو شماره 158»، مورد بررسي قرار گرفت و نشان داده شد كه استراتژي اصلاح طلبان و «راه حل» آنان در واقع به هيچ وجه راه حلي براي برون رفت از بحران كشور و حل مشكلات و معضلاتي كه جامعه ي ما با آن ها روبروست نمي باشد. زيرا هم نظام اسلامي مانند هر نظام مبتني بر آيين معيني، آن هم از نوع الهيِ آن، اصلاح ناپذير است و هم اين كه حاكمان كنوني در برابر هر تغييري كه پايه هاي سلطهي نظامي- سياسي آنان را متزلزل سازد، پايه هايي كه اساس منافع اقتصادي و امتيازات اجتماعيشان را تشكيل ميدهد، تا به آخر ايستادگي و مقاومت خواهند كرد. به عبارت ديگر نظام كنوني يا در همين شكل و قيافهي كنونياش به حيات خود ادامه خواهد داد و مشكلات اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي جامعه را روز به روز عميقتر خواهد ساخت و يا آن كه از بين خواهد رفت. راه سومي وجود ندارد، راهي كه اصلاح طلبانِ مبتلا به توهم ارايه ميدهند كه ميخواهند همزمان هم همين نظام اسلاميِ واقعا موجود را حفظ كنند و هم اين كه آن را اصلاح نمايند، يعني آن را دمكراتيزه كنند، يعني آن را از جنبههاي اسلامياش، ولايت فقيه، اجراي احكام شرعيت و فقه شيعي مبرا سازند.
بنابراين، اگر براندازيِ نظام اسلامي تنها و تنها راه برون رفت از بحران كنوني است پرسشي كه بايد به آن پاسخ داد اين است كه در برابر ايستادگي و مقاومت حاكمان اسلامي، كه به طوري كه تا كنون نشان دادهاند از دست يازيدن به هيچ جنايتي و كشت و كشتاري براي حفظ سلطهي غاصبانهي خود بر مردم، ابا نخواهند كرد، طرفداران استراتژي دوم يعني استراتژي برانداختن نظام اسلامي در كليت آن، به عنوان تنها راهِ برون رفت از بحران كنوني، چه سياستها و تاكتيكهايي را پيشنهاد ميكنند.

راه كارهاي براندازان

1- طبيعي و منطقي است كه كساني كه تنها راه خروج از بحران سياسي- اجتماعي را در برانداختن نظام اسلامي در كليت آن و جايگزين كردنش با نظامي جمهوريخواه و لائيك ميدانند، كه در آن دين و دولت از هم جدا باشند، نه دين در كار دولت دخالت كند و نه دولت در كار دين، نميتوانند به اين بَسنده كنند كه فقط بگويند اين نظام بايد برود، بلكه بايد همزمان نظامي را كه به نظر آنان بايد جايگزين نظام اسلامي شود براي مردم مطرح سازند. ناگفته پيداست كه البته تصميم نهايي در تعيين نظام با مردم است. نظامِ جايگزين بايد حداقل تا آن حدي در جزييات توضيح داده شود كه تصوير روشني را از آن براي مردم ممكن سازد.
ولي، نيازي به گفتن ندارد كه طرح، توضيح و تبليغ چنين بديلي براي نظام جايگزين، به طور علني به دست عناصر، گروهها و سازمانهاي سياسيِ درون كشور، حداقل در شرايط سياسي كنونيِ كشور، امكانپذير نيست. به معناي خودكشي است. اين امر در شرايط فعلي فقط در خارج از ايران ميتواند عملي شود.
2- مشكل اساسي ديگري را كه «براندازان» بايد حل كنند مشكل رهبري سياسي و سازماندهيِ سياسي جنبش است. جريان اصلاحطلبي، رهبران سياسي خود را در وجود آقايان موسوي، كروبي، خاتمي، رفسنجاني و... در داخل كشور، و سروش و مهاجراني و گنجي... در خارج از كشور دارد و تا كنون چنين بوده است كه جريان براندازان چون نميتوانسته است به طور مستقل عمل كند، با شركت خود در تظاهرات اعتراضي به اجبار محكوم به آن بوده است كه در صف اصلاح طلبان قرار گيرد و حضورش به حساب آنان گذاشته شود. هر چند كه هر جا كه فرصتي بدست آمده است، آنان با سردادن شعارهاي نافع نظام، حضور مستقل خود را اعلام داشتهاند. به هر حال مشكل ارايهي نظام جايگزين، تدارك رهبري و سازماندهيِ سياسيِ جنبش براندازي، بنابر دلايل آشكار، فقط ميتواند در خارج از ايران عملي شود. اين بدان معنا نيست كه فقط جريانهاي سياسي خواهان براندازيِ كه هم اكنون در خارج از كشور حضور دارند وظيفهي انجام چنين كاري را دارند. اگر جريانها يا عناصر سياسيِ مؤثرِ خواهان براندازي در درون كشور نيز بخواهند به نيازهاي سياسيِ جنبش براندازي پاسخ دهند، آنان نيز بايد به خارج از كشور بيايند. وقتي حاكمان اسلامي مانع فعاليت سياسي كساني مانند موسوي و كروبي و شركا ميشوند كه هيچ فرصتي را براي اعلام سرسپردگيِ خود به نظام اسلامي از دست نميدهند و بجا و بي جا با صداي بلند ميگويند اين نظام اسلامي برغم سابقهي سي سالهي ننگيناش، «بهترين» نظام روي زمين است و برغم اين دروغ بزرگ، حاكمان اسلامي حتا اين طرفداران نظام را به زندان مياندازند و شكنجه ميدهند و بعضآ اعدام ميكنند، ديگر تكليف كسان و جريانهايي كه به طور علني خواهان براندازي نظام ميباشند، معلوم است.

وظايف احزاب، سازمانها و فعالان سياسي

علي القاعده علت وجودي هر حزب و سازمان سياسي بايد اين باشد كه در كليه ي امور كشور دخالت كند، براي تمامي معضلات و مشكلاتي كه كشور و مردم با آن دست به گريباناند راه حل بيابد و راه حل هاي خود را به مردم ارايه دهد و با توضيح و تبليغ آن راه حل ها و سياست هاي بديل و فعاليت در تمام مراحل و مراتب جامعه، آمادگي خود را براي بدست گرفتن حكومت و ادارهي كشور به مردم اعلام دارد. به عبارت ديگر هر حزب و سازمان سياسي، مدعيِ در دست گرفتن حكومت و ادارهي كشور است. بنابراين، عاجلترين وظيفهي هر حزب و سازمان سياسي در هر زماني اين است كه توجه خود را به اساسيترين مسئله و مشكلي كه جامعه در هر زماني با آن روبروست معطوف دارد و براي آن مسئله يا مسايل راه حل پيدا كند. و اما اكنون اساسيترين مسئلهي جامعهي ما براي سازمانها و احزاب سياسي كه مخالف نظام اسلامي ميباشند و براندازي كامل آن را تنها راه برون رفت از بحران سياسي- اجتماعيِ موجود ميدانند، چيست؟ پاسخ به سادگي اين است: يافتن راهها، شيوهها، ابزار و وسايلي كه براي براندازي اين نظام جنايتكار لازم است. بديهي است كه معناي اين حرف اين نيست كه به فعاليتهاي لازم ديگر نبايد پرداخت. بلكه آن چه اين گفته بر آن تاكيد ميورزد اين است كه: مسئلهي اصلي براي احزاب، سازمانها و فعالان سياسي بايد حل مشكل اصلي باشد.
متاسفانه در يك سال گذشته، پس از آغاز جنبش، احزاب و سازمانهاي سياسيِ جمهوريخواه در خارج از كشور، ريز و درشت، هيچ يك نتوانست به طور مؤثر به نيازهاي اساسي جنبش پاسخِ درخور را بدهد و اساساً به عنوان سازمان فعاليت مؤثري داشته باشد. هرچند بسياري از افراد وابسته به اين سازمانها در فعاليتهاي حقوق بشري فعالانه شركت داشتهاند. شايد يك دليل آن، و دليلي اساسي، وجود شكافي باشد كه در اغلب سازمانها ميان اعضاي آن در برخورد و ارزيابي آنان به و از جنبش وجود دارد. اعضاي اغلب احزاب و سازمانهاي سياسيِ جمهوريخواه در خارج از كشور به طرفداران اصلاح طلبان و كساني كه خواهان براندازي نظام هستند تقسيم ميشوند و اين امر هنگامي كه حفظ سازمان در شكل موجود آن، با تمام تضادها و تناقضاتاش به هر قيمتي به اصلي اساسي تبديل ميشود، مانعي بزرگ بر سر راه اتخاذ استراتژي و سياست روشن و شفاف در قبال نظام ايجاد مينمايد. ولي خوشبختانه روند مبارزات و بويژه عملكرد خصمانه و وحشيانهي حاكمان كه بي پايه بودن هر اميد واهي را به عقب نشيني آنان در برابر خواستهاي مردم روز به روز كم رنگتر ميسازد و براندازي كل نظام را به عنوان تنها راه برون رفت از بحران سياسي- اجتماعي روز به روز آشكارتر، زمينهها را براي پذيرش استراتژي براندازي و پرداختن به حل مسايل آن عموميتر ميسازد.
ناگفته پيداست كه حل مسايل و مشكلاتي كه استراتژي براندازي با آن روبروست كار يك سازمان يا يك حزب يا حتا تعداد محدودي از آنان نميتواند باشد. بلكه به شركت وسيع احزاب، سازمانها، شخصيتهاي سياسي- اجتماعي، فعالان سياسيِ جمهوريخواه، دمكرات و آزاديخواه نياز دارد. در اين رابطه بسياري، و به بدلايل آشكار به ويژه طرفداران اصلاح طلبان و طرفداران رهبريِ موسوي، كروبي، رفسنجاني و شركا، اين موضوع را مطرح و تبليغ ميكنند كه اپوزيسيون جمهوريخواه خارج از كشور تنها وظيفهاي كه دارد پشتيباني از مبارزات درون كشور است. خودش نميتواند و نبايد طرحهاي نظام آلترناتيو ارايه دهد، براي جنبشِ براندازي در كشور سياست، استراتژي، تاكتيك، خواست، شعارو...الخ ارايه دهد و اشكال گوناگون سازماندهي را طرح ريزي كند، ارايه دهد و براي بر قرار كردن ارتباط و پيوند دادن مبارزات پراكنده با يك ديگر كوشش به عمل آورد و به يك كلام به رهبري سياسيِ جنبش براندازي بپردازد.
ولي، كساني كه چنين حكمي را صادر مي‌كنند و بويژه طرفداران اصلاح‌طلبان و رهبري موسوي و كروبي، دلايل محكمي براي اثبات نظر خود ارايه نمي‌دهند. عمده‌ترين دليلي كه در اين رابطه ابراز مي‌شود اين است كه «ما از ايران دور هستيم، جامعه را نمي‌شناسيم، با ايران رابطه نداريم...» و مانند آن. اغلب كساني كه مسئله‌ي داخل و خارج را مطرح مي‌كنند، از داخل منظورشان تهران است. و الا از نظر پخش خبر، ارتباط گيري، سازماندهي و غيره، با توجه به وسايل ارتباطي، تلفن، راديو، تلويزيون و به طور عمده انترنت، تفاوت چنداني ميان شيراز و مشهد و تبريز و آبادان و پاريس و لندن و نيويورك و... وجود ندارد. چه بسا پيش از آن كه خبري در ايران پخش شود آن خبر به دست وسايل ارتباط جمعي به خارج برسد و تازه از آن طريق خبر در ايران پخش شود. و تازه اگر در اين رابطه مشكلاتي وجود دارد، جنبش براندازي بايد براي آن‌ها راه حل بيابد. زيرا راه ديگري وجود ندارد. تكرار مي‌كنم كه جنبش براندازي در درون كشور نمي‌تواند به طور علني يا نيمه علني فعال شود و خود را سازمان دهد و به سازماندهي بپردازد. تا كنون در كجاي دنيا چنين چيزي اتفاق افتاده است كه ايران نمونه‌ي دوم آن بشود.
ولي يكي از نتايج سركوب و شكنجه و اعدام بدست رژيم اين بوده است كه اكنون تعداد زيادي از كساني كه در يك سال گذشته در حوزه‌هاي مطبوعاتي، دانشجويي، كارگري و مانند آن بسيار فعال بوده‌اند مجبور گشته‌اند به خارج از كشور پناه‌ آورند. رويدادي كه ميتواند در دگرگون ساختن تركيب جمعيت خارج از كشور از نظر سني، سياسي، رابطه‌ي مستقيم با ايران، موضع نسبت به رژيم و غيره تاثير بسزايي داشته باشد و به صورت عاملي تسريع كننده نقشي اساسي ايفا نمايد.اين تبعديان جديد كه تعداشان رو به گسترش است و در ماههاي آينده به طور گستردهتر به خارج از كشور خواهند آمد و در شهرهاي اروپا و آمريكا مستقر خواهند شد، به يقين در دگرگون ساختن وضعيت و شرايط سياسي خارج از كشور نقشي اساسي ايفا خواهند كرد. اين فعالان و مبارزان از صحنهها و ميدانهاي مبارزه به خارج از كشور ميآيند. كساني هستند كه اغلب به دليل فعاليت و مبارزه، ماندنشان در ايران غير ممكن بوده است. حضور اين افراد در خارج از كشور شرايط را به سود استراتژي براندازي تغيير خواهد داد و ارتباط با ايران را تسهيل خواهد كرد. زيرا اين افراد كه اغلب از فعالان سايسي، مطبوعاتي، دانشجويي و غيره، بودهاند قادرند ارتباطهاي گستردهاي را كه با سراسر ايران و با محفلها و گروههاي فعال درون كشور داشته‌اند حفظ نمايند و گسترش دهند. پيوندهايي كه مي‌تواند هسته‌هاي تماس ميان خارج و داخل گردد.
براي پرداختن هر چه زودتر به حل مشكلاتي كه در برابر جنبش براندازي قرار دارد بايد هر چه زودتر يك كنفرانس جهاني از كليهي احزاب، سازمانها و فعالان سياسيِ طرفدار اين استراتژي براي بررسي راه كارها، سياست و مسايل سازماندهي و استراتژي براندازي سازمان داد.
m.rassekh@t-online.de

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد