برای بی تا
صدای بوی گلی پیچید ، میان خنده ی زیبایت
هزار پنجره شد بیدار ، به سمت ِ روشن ِ شب هایت
من آن مسافر حیرانم که دل سپرده به رؤیایت
رسیده ام به « نمی دانم کجا» ی وسعت ِ دنیایت
نشسته ام چه شکسته ، باز ، به استغاثه ی چشمانت
کویر تف زده ای هستم که دل سپرده به دریایت
بیا و گریه کن آخر تا رها شوی – به خدا عمری است –
طنین هق هق سازی پیر ، نشسته ، خسته در آوایت
تو آن حکایت «بی تا»یی ، بر آسمانه ی والایی
همان حکایت رعنایی ، که کس نیافته همتایت
خیال سبز قدم هایت ، به ذهن خسته ی هر جاده است
چقدر جاده نشسته آه...به شوق زمزمه ی پایت
بخند ماه قشنگم تا بهار بشکفد از لب هات
شکفتنی است جهان تا هست ، شکوفه خنده ی زیبایت
مهدی خطیبی
www.mehdikhatibi.blogfa.com
khatibi_mehdi@yahoo.com