logo





نامه سرگشاده به آقای موسوی

چهار شنبه ۲۶ خرداد ۱۳۸۹ - ۱۶ ژوين ۲۰۱۰

رضا هیوا

reza-hiwa.jpg
]این نامه یک روز پیش از نخستین سالگرد جنبش نوشته شده و لذا پاسخی به بیانهٔ شماره ۱۸ آقای موسوی نیست. نگارنده در حال نوشتن نقدی بر این بیانه است[

رئیس جمهور محترم آقایِ میر حسین موسوی
با درود به شما اولین سال‌روز جنبش سبز میهنمان را به شما و خواهر محترم خانم رهنورد تبریک می‌گویم.
در همین آغاز نامه ام، آقای رئیس جمهور، می‌خواستم اشاره ای به نقش شما در به راه اندازی این پیکار آزادی‌خواهانه بنمایم. تا پیش از خرداد سال گذشته، و بویژه در دوران ریاست جمهوری آقای خاتمی، هر بار که ولی فقیه "فرمان" می‌داد، حتی اگر آشکارا برای سرکوب اصلاح طلبان بود، آقایان، گاه با ریختن اشک، "تمکین" می‌نمودند و بیعتشان را با "رهبر"تکرار می‌کردند. این بار، با غافل گیری سراسر کشور، شما با پایداری و با اتکا به پشتیبانی مردم، به قلدری هایِ وی بی اعتنایی کردید. "ولی فقیه" صبح از شما خواست که به آقایِ احمدی نژاد تبریک بگویید، شما چند ساعت بعد، انتخابات را "کودتا" نامیدید. وی از مردم خواست به خانه هاشان برگردند، شما از آنان خواستید به خیابان بیایند. و آن شد که دیدیم. میلیون‌ها هم میهنمان در تظاهرات مسالمت آمیز برای کسب آزادی. ورشکستگی رهبر که تمام قدرتش در "اطاعتِ بی چون و چرا" خلاصه می‌شود. در واقع آقای رییس جمهور، این بی اعتنایی و ایستادگی شما در برابر ضحاک بود که شما را این کرد که هستید.
اگر آنروز شما نیز "تمکین" می‌کردید، چیزی که همه مان ازآن هراس داشتیم، ما بی‌شک در نقطهٔ دیگری از تاریخ جنبش می‌بودیم. هر چه در آینده پیش بیاید و هر گزینه ای که در آینده داشته باشید، این ایستادگی شما و خدمتتان در شکستن "بُتِ رهبر" در تاریخ ثبت خواهد شد. من امید دارم که شما همواره در گزینش بین "منافع مردم" و اطاعت از ساختاری که "نمی‌توان از آن دفاع کرد" جانب مردم را بگیرید.
آقای رئیس جمهور، من یک شاعر تبعیدی هستم و ترجیح می‌دادم وقتم را به شعر و هنر بپردازم. من هم مانند شما شیفتهٔ معماری هستم و از قرار معلوم هر دو به چند معمار بزرگ قرن به چشم تحسین می‌نگریم. این که برای دومین بار به شما نامه می‌نویسم به این دلیل است که بعنوان یک شهروند احساس اضطرار و خطری را که حس می‌کنم در یک بُطری می‌گذارم با این که به دست شما برسد و بر آن بیاندیشید.
اجازه بدهید درد دل‌هایم را لیست وار بیرون بریزم.

*) ساختار ضد مردم‌سالانهٔ جمهوری اسلامی

پس از پیروزی انقلاب، بعد از شور و شوقی که همگی داشتیم، رهبران انقلاب، قانون اساسی ی را تصویب کردند که در آن ستون فقرات ساختار بر روی "اصل ولایت" فقیه گذاشته شد. این اصل بجز در جزوه هایِ درس آقای منتظری در حوزهٔ علمیه، در هیچ متن دیگری، نه نهج البلاغه، نه قرآن…، وجود دارد. هیچ تجربه ای در هیچ کشور اسلامی در هیچ مقطعی از تاریخ در کاربرد این مدل وجود نداشت. در هیچ سخنرانی، بیانیه و شعار پیش از انقلاب از آن نامی نیامده بود. در دو طرح نخستین پیش‌نویس قانون اساسی، که هر دو سر از زباله دانی در آوردند، نامی از آن برده نشده بود. اکثریتِ قاطع اعضایِ شورایِ قانونِ اساسی حتی از وجود چنین اصلی بی خبر بودند و برخی با شنیدنِ آن تهدید به استعفا نمودند. بر خلاف وعدهٔ برگزاریِ انتخابات برایِ تشکیل مجلس موسسانِ قانون اساسی، چنین مجلس تارخی ی بجای انتخاب شدن توسط مردم (جمهور) در یک انتخابات آزاد با بحث در بارهٔ گزینه هایِ قانون اساسی، توسط آقایِ خمینی به "انتصاب" رسید.
در اوج جشن و سرور پیروزی انقلاب، در شرایطی که آقای خمینی هر متنی، حتی نامه به همسرشان را ، را می‌توانست در هر رفراندمی به تصویب برساند، این پیش‌نویس به تصویب رسید. و اگر مردم نمی‌دانستند که چه اژدهایی درین متن خفته است، مؤلفین پیش نویس می‌دانستند که "دورانِ جشن" کوتاه است و لذا تمام اصولِ "آزادی کُش" در قانون اساسی، اصل "ولایت فقیه" و اصول ضمیمهٔ آن، "الی الابد و غیر قابل تغییر" اعلام شدند.
آقای رئیس جمهور، آن روز جمهوری اسلامی به مردم اعلام کرد که اصلاح نمی‌پذیرد و اصلی من درآوردی ی را که تا چند هفته پیش چهار نفر از آن در سراسر کشور خبر داشتند، به ردهٔ متن مقدس الهی تبدیل کردند. و چون گویی این اصل به اندازه کافی استبدادی نبود نام آنرا نیز عوض کردند و نامیدندش: اصل مطلقهٔ ولایت فقیه!
وقتی شما می‌گویید: چیزی در ساختار این نظام هست که مانع استقرار مردم‌سالاری می‌شود (نقل به معنی)، من به خود می‌گویم: آقای رئیس جمهور چرا پیش‌تر نمی‌روید؟ چرا به کلی گویی بسنده می‌کنید؟ "کدام بخش" از ساختار این نظام استبداد زاست؟
نخستین نتیجهٔ این سرقتِ ماکیاولی دستاوردِ انقلاب این بود که "ولایت فقیه" را به "جمهوری اسلامی" با سریشی "الی الابدی" چسباندند به نوعی که حتی برخی از اصلاح طلبان که مخالفِ اصل "ولایتِ فقیه" بودند ولی مدافع نوعی جمهوریِ اسلامی بودند مجبور به "تمکین" و سکوت مصلحت آمیز شوند. "چه بخواهید، چه نخواهید، همگی در یک قایقیم!"

*) جمهوریِ دینی و مردم‌سالاری

از زنده یاد آقایِ منتظری در بارهٔ تخریب و هتکِ حرمت به قبرستان خاوران که در آن قربانیان کشتار سال ۶۷ آرمیده اند پرسیدند[i]. پاسخ ایشان را می‌آورم:
"قبرستانی که افراد مسلمان از هر مذهب و گروه در آن دفن شده اند محترم است و تخریب و اهانت به آن جایز نیست. بلکه هتک حرمت غیر مسلمانان نیز محل اشکال است" [تاکیدها از من است]
اگر آقای منتظری که آزاده ترین آزادگانِ "جمهوری اسلامی" است حق را نه در راستایِ "شهروندی" و "بشری" بلکه بر در رستایِ "مذهبی" تعریف کند، چه برسد به ائمهٔ جمعهٔ درنده ای که هر هفته عربده می‌کشند: "بکشیدشان!" ما خواهان "منشور جهانی حقوق بشر" هستیم نه منشور "مؤمنان" (بخوان شیعهٔ اثنی عشره)، "مردان"، "فارس ها"، و "ثروتمندان".
ما یک "اُمَت"، یک گردِ همایی "مؤمنین" نیستیم. ما یک "ملت" یم، یک "خلق" یم، گردهمایی ِ "شهروندانِ آزاد".
در قانونِ اساسی این (نا) جمهوری، برایِ رهبر یا رئیس جمهور شدن باید نه تنها مسلمان، بلکه دقیقن شیعهٔ ائنی عشری بود. کُردستان، بلوچستان، ترکمن صحرا … که اکثریتشان از اهل تسنن هستند زیر اتباع هستند. پیروان دیگر ادیان هم چنین. بگذریم از غیر مذهبی ها و بهایی ها که بهتر است دنبال مخفی گاه بگردند.
امروز در رژیم نژاد پرست اسرائیل حقوق ِ اتباع عرب مقیم کشور با حقوق اتباع یهودی برابر نیست، هر چند هر دو گروه دارای شناسنامه و ملیت اسراییلی هستند. عرب ها، که یک چهارم کشور را تشکیل می‌دهند، دارایِ پلاک‌های اتوموبیل ویژه ای هستند و نمی‌توانند در جاده هایِ ویژهٔ یهودی ها رانندگی کنند و از منطقهٔ داخل دیوار و سیم خاردار خارج شوند. درست مثل آفریقای جنوبی پیش از آزادیِ نلسون ماندلا. امروز تنها دو کشور در دنیا هستند که رسمن حقوق پیروان ادیانِ مختلف در آن برابر نیستند: جمهوری اسلامی و اسرائیل. در آنجا هم یک مسلمان هرگز نخواهد توانست رئیس جمهور کشور شود.
باور کنید که اگر خدا و پیامبران و همهٔ نهادهایِ وابسته را به کار رها کنیم تا به تعریف اخلاق و انسان و معنایِ زندگی، بر حسب جهان بینی خودشان بپردازند، این به نفع همه است، و شاید پیش و بیش از همه پیروان این ادیان. هزارها کلیسا در بعد از انقلابِ فرانسه و جنگ هایِ داخلی اسپانیا سوزانده شدند و هزاران کشیش درجا به دار آوخته شدند چراکه از استبداد پشتیبانی می‌کردند. امروز جمعی، که من آنان را "خلخالی هایِ سکولار می‌نامم، با فریاد خواهانِ اعدام "آخوندها" را می‌دهند. رژیم شما صدمه ای به اسلام زده که هزار کیش و مذهبِ رقیب نمی‌توانست بزند. بهتر نمی دانید که هر چه زودتر مذهب را از سیاست جدا کنیم؟ بهتر نیست که شما به عنوان رئیس جمهور منتخب به مردم و هوادارانتان توضیح دهید که سکولاریسم یا حکومت فرادینی یک حرکتِ ضد مذهبی نیست؟
آقایِ رییس جمهور، برخی از دوستان من، خواهر یا برادر، امروز نمی‌توانند بخوبی و به مدت طولانی راه روند چرا که در زندان‌هایِ جمهوری اسلامی، هنگامی‌که شما نخست وزیر کشور بودید، هر بار که از نماز خواندن سر باز می‌زدند جیرهٔ شلاق کفِ پا داشتند. این را تنها من نمی‌گویم، آقایِ منتظری هم می‌گوید. نامه هایِ ایشان را بخوانید. اگر نمی‌دانید خواهید دید که با زندانیانِ سیاسی باکره، به نام اسلام، و با استناد به فتواهایِ لازم، چه کردند؟

*) آیا رژیم جمهوری اسلامی اصلاح پذیر است؟

اگر امروز به یاری یک چوبِ جادوگرانه و یک‌شبه آقایِ احمدی نژاد را از سرکار بر داریم، شما را رئیس جمهور اعلام کنیم، اکثریتِ مجلس را به هوادارانِ شما دهیم، شهرداری‌ها و استانداری‌ها را به هواردارانِ شما واگذاریم، ارکانِ اقتصاد را از سپاه بازپس‌گیریم، رسانه ها را کمابیش آزاد اعلام کنیم، اتحادیه هایِ دانشجویی را … به عبارتِ دیگر، اگر این چوبِ جادویی ما را به دورانِ اوج قدرتِ آقایِ خاتمی باز گرداند، این یک عقب‌گرد تاریخی خواهد بود که دیدیم به کجا انجامید.
ولایت فقیه، و تمام نهادهایِ ضمیمه اش، با هم توانستند گام به گام آقایِ خاتمی را منزوی کنند، و حتی وزیران و نمایندگان مجلس اصلاح طلب را بازداشت نمایند.
بزرگترین خدمتِ جنبش ِ اصلاحاتِ آقایِ خاتمی به کشور، در واقع، اثباتِ این واقعیت بود که "جمهوری اسلامی" اصلاح پذیر نیست.
خودِ این (نا) جمهوری از روز اول اعلام کرد: "آی مردم! من اصلاح پذیر نیستم!" این ترجمهٔ به فارسی ِ روشن و خودمانی ِ اصولِ آزادی کش ولایت فقیه در قانونِ اساسی است. با این اصول جمهوری اسلامی اولین کلنگ را برای دفن ِ خود بر زمین زد. امروز اگر شما در بن بست این قانونِ اساسی هستید، نه راه پیش و نه را پس دارید، دلیلش همین قفل کردن نظام است.
شما، و آقای خاتمی پیشتر از شما، از خدا می‌خواستید که دستتان در اصلاحات بازتر می‌بود. اما می‌دانید که رد ولایت فقیه مرگ جمهوری اسلامی است. نظامی را که نشود اصلاح کرد تنها می‌شود از سر راه برداشت و نظام دیگری بر جایش نشاند.

*) "ولی فقیه" بد، "ولی فقیه" خوب

در بیانه هایِ شما و برخی از هوادارنتان با سماجت از آقایِ خمینی به عنوانِ "ولی فقیه نمونه" نام آورده می‌شود. برخی با این کار می‌خواهند بگویند که "مساله امروز مسالهٔ "ولی فقیه بد" است. لذا کافی است "ولی فقیه خوب"ی پیدا کنیم، مثل آقایِ خمینی. از جمله بندی ساده لوحانه پوزش می‌طلبم. قصدم برداشتن لفافِ عوامفریبی از سخنرانی‌های رسمی ست.
با تمام احترام به ارادتِ شما نسبت به آقایِ خمینی، لازم به یادآوری می‌دانم که باید به ایشان بعنوانِ یک رهبر سیاسی که بالاتر از قانون نیست نگریست و از ایشان کیش شخصیت نساخت. ایشان را نخست "نایبِ امام"، سپس، "امام" خواندند و، بجز آقای منتظری، هیچ کدام از مقاماتِ این (نا)جمهوری تا کنون کوچکترین انتقادی از ایشان نکرده اند. آقای رئیس جمهور این خلافت است نه جمهوری.
نه تنها این (نا)جمهوری شاخهٔ تازه ای در تشیع اختراع کرده به نام "تشیع سیزده امامی"، بلکه از قرار معلوم ایشان از امامت هم بالاترند و با خودِ خدا به رقابت می‌پردازند. به این بخش از یکی از خطبه هایِ نماز جمعهٔ هفته هایِ پیش گوش دهید:
"مخالفتِ با فرمان امام مخالفتِ با خداست!"
نمی‌دانم آیا شما متوجه بُردِ این فاجعه که ما را به دوزخ ِ فاشیسم امروز آورده می‌شوید. اینان "امام" و "خدا" و "تانک" و "باتون" و "بسیجی" و … از آستین بیرون می‌آورند تا در قدرت بمانند. هالهٔ تقدس و تابویِ دور آقایِ خمینی باید شکسته شود و به ایشان به عنوان "یک رهبر سیاسی" نگاه شود.
آقای منتظری چند روز پیش از درگذشتش گفت:
"آقای خمینی معصوم نبود. اشتباهاتی داشت"
برایِ کمک به شما در شکستن ِ تابو در بارهٔ آقای خمینی جملاتِ زیر را از نامهٔ آقای منتظری به ایشان می‌آورم:
"آيا ميدانيد در زندانهاي جمهوري اسلامي به نام اسلام جناياتي شده كه هرگز نظير آن در رژيم منحوس شاه نشده است ؟ آيا مي دانید در زندان مشهد در اثر نبودن پزشك و نرسيدن به زندانيهاي دختر جوان بعدا ناچار شدند حدود بيست و پنج نفر دختر را با اخراج تخمدان و يا رحم ناقص كنند؟ آیا می‌دانید عده زیادی زیر شکنجه مردند؟ آیا می‌دانید که در بعضي زندانهاي جمهوري اسلامي دختران جوان را به زور تصرف كردند؟ آیا می‌دانید عده زيادي زير شكنجه بازجوها مردند؟ آيا مي دانید در زندان شیراز دختری روزهدار را با جرمی بلافاصله پس از افطار اعدام کردند؟ […] آیا می‌دانید که بسیارند زندانیانی که در اثر شکنجه های بی رویه کور یا کر فلج یا مبتلا به دردهای مزمن شده اند و کسی به داد آنان نمی‌رسد؟[ii]"
آقایِ منتظری هم برایِ آقایِ خمینی احترامی بی‌کران داشتند اما برایِ آزادگان لحظاتی هست که باید بین وفاداری به یک رهبر یا یک سازمان و وفاداری به مردم انتخاب کنند.

*) گذار جنبش به مرحلهٔ بعد از انتخابات (رأی من کجاست)

جنبش سبز که با شعار "رای من کجاست" شروع شد بسیار سریع نگاهش را از "دولت" و آقایِ احمدی نژاد به سویِ "نظام" و آقایِ خامنه ای باز گرداند. و این، بر خلافِ ادعاهایِ مکرر آقایِ خاتمی، به دلیل "سم پاشی" و نفوذِ منفی ِ ما مهاجرین در خارج از کشور نبود. گناهش با آقایِ خامنه ای ست که نتوانستند ازآن بیشتر نقابِ دروغین ِ "بی طرفی" را به چهره نگاه دارند و ریش ِ خونینشان آنچنان از نقاب بیرون می‌زد که می‌باید ابله بود تا ایشان را نشناخت. و شما آقایِ رئیس جمهور خوب می‌دانید که مردم ما ابله نیستند.
بخش بسیار بزرگی، شاید اکثریت، مهاجرین در خارج مردم را به تحریم انتخابات دعوت می‌کردند. ولی مردم، خوشبختانه، راه خود را رفتند. روشن بینی نسل تازهٔ میهنمان همهٔ ما را قافل گیر کرده.
امروز شعار مردم "مرگ بر دیکتاتور" و "مرگ بر ولایت فقیه" است. مساله جنبش امروز، جدا از این شعار و آن شعار، مسالهٔ "ولایت فقیه" است و نه انتخاباتِ خردادِ سال گذشته. ندیدن، خود را به ندیدن زدن و سعی در برگرداندنِ مسیر و شعار جنبش اشتباه بزرگِ تاریخی و خیانت به مردم است.

*) مسالهٔ زنان

تحولِ ژرف و جمعیت شناسانه ای که جامعه ما گذرانده در تاریخ ِ معاصر جهان نادر است. علی رغم تمام کوشش رژیم "ولایت فقیه" برای سد کردن مدرنیسم، جامعهٔ ما یکی از نزدیکترین جوامع سراسر منطقه به جوامع اروپایی است. و در مرکز این دگرگونی ِ تاریخی، نقش تازه ایست که زنان ِ ایرانی در جامعه و در جنبش دارند.
ما درین زمینهٔ نقش زنان در جامعه نه در شرایط سال ِ ۵۷ هستیم و نه سال‌هایِ جنبش ِ اصلاحاتِ آقایِ خاتمی. امروز جنبش ما بر گرده هایِ زنان به پیش می‌رود. چگونه کسی که کمترین رابطه ای با جامعهٔ ایران دارد می‌تواند تصور کند که زنانِ ما به چیزی کمتر از "برابری کامل حقوق ِ زن و مرد در تمام پهنه های اجتماعی" بسنده کنند؟ چگونه می‌توان "تجدیدِ بیعت" با ضحاک را به زنانِ کشورمان قبولاند؟
امروز زنان ما، هم به عنوان شهروند برایِ آزادی سراسر جامعه، و هم به عنوان زن برایِ کسب برابریِ حقوق جنسی، در رأس جنبش هستند.

*) مسالهٔ ملی

[…]
به سنندج بگو
که "کوره ره ش"
پسر سیاهه آمده
با لحجهٔ فارسی اش
تا پلی بزند از جوادیه تا سنندج
به آبیدر بگو
که در پی باران رحمت
آنگاه که رنگین کمان
- که راه و مقصد من است -
چون زیباترین پرچم، آسمان را می‌ آراید
من سرود می‌خوانم
"ای ایران ای …"
[…]

آقایِ رئیس جمهور، خطوط نا قابل فوق از منند. ولی حکومتِ شما، منظورم شورایِ فرهنگی در زمانِ نخست وزیریِ شما ست، وقتی مرا از دانشگاه اخراج کرد یکی از اتهاماتم را "تجزیه طلبی" خواند. من تنها نبودم. هزاران عزیز دیگر را حکومت شما به این اتهام از ادامهٔ تحصیل منع کرد. چه چیزی به شما اجازه داد که خود را بیشتر از من و رفقایم میهن پرست بدانید؟
شما ریشه تان آذربایجانی ست و من از یک خانوادهٔ کُرد می‌آیم. از نقشنبدی هایِ کردستان. میهن من ایران است، این زیباترین موزاییکِ خلق ها، زبان ها، فرهنگ ها و ترانه ها، رقص ها و چشم اندازهایِ جهان. من به این چندگانگی چون بزرگترین ثروتِ میهنم می‌بالم. و حکومتِ شما مرا "تجزیه طلب" نامید. می‌دانید مجازات تجزیه طلبان در آن روزها چه بود؟ آقایِ خلخالی را به یاد دارید؟ من پیکر بی جانِ پدرم را در کردستان و در زیر بمب هایِ این (نا)جمهوری دفن کردم.
یکی از محبوب ترین بازی‌های خانوادگی ِ ما در کُردستان مشاعره بود. با سواد و بی سواد، پیر و جوان، همگی به از بَر بودن اشعار حافظ و خیام به خود می‌بالیدیم. رندِ شیراز به شما بیشتر تعلق ندارد تا به کُردها. کشور ما نه عراق است، نه اُردن، نه سوریه. این کشورها را استعمار انگلیس و فرانسه با شتاب پس از جنگ جهانی اول برایِ تقسیم دنیا بین خود سر هم بندی کردند. از "نوروز" گرفته تا "کاوهٔ آهنگر"، کُرد و فارس و سایر خلق‌های میهنمان را، یک تاریخ، یک فرهنگ چند هزارساله به هم پیوند می‌دهد. اگر کسی ملیت ایرانی مرا از من بگیرد تا ابد به دادگاه خواهمش کشاند. تنها چیزی که می‌تواند این همدلی ملی را تضعیف کند باز گذاشتن دستِ آنانی ست که کردستان و سایر مناطق کشور را در "اشغالِ" تهران می‌دانند.
برابری حقوقی و سیاسی ِ کامل همهٔ شهروندان کشور علیرغم تعلقات مذهبی و قومی، خودگردانی ِ اداری و فرهنگی، آموزش به زبان ِ مادری، تقسیم عادلانهٔ ثروتِ کشور و ایجادِ جو اعتمادِ ملی از شرایطِ کلیدیِ بازسازیِ مردم‌سالارانهٔ میهنمان است.
عدم قبول روشن و بدون ابهام این شرایط نظام آیندهٔ ایران را واخواهد داشت تا چون گذشته با سرکوب و اعدام کردستان و سایر مناطق ِ غیر فارس را اداره کنند.

*) حرف آخر

به گمانِ من رویِ صدها هزار سرباز آمریکایی که در سراسر مرزهای کشورمان هستند برایِ تضمین استقلالِ میهنمان نمی‌شود چندان حساب کرد! هم چنین هزاران کارشناس ِ اسرائیلی که در مرزهایِ غربی کشورمان فعالیت می‌کنند. همگی این میهمانان ناخوانده، با گشاده دستی ِ کم سابقه، از تجزیهٔ کشورمان دفاع می‌کنند.
ساختار مورد نظر و قابل قبول اینان برایِ کشورمان چیزی ست شبیه به یکی از جمهوری‌هایِ سرتاپا مردم‌سالار و "دوست"شان چون: مصر، افغانستان، پاکستان و یا یک پادشاهی پیشرو چون اُردن! دورنماهایی یکی از دیگری درخشان‌تر! یک قرن است که منتظر چنین آزادی بودیم!
سکوت شما در بارهٔ مساله مرکزی ولایت فقیه و یا بیعت مجددتان با ضحاک امکان گذار مسالمت آمیز به مردم‌سالاری را ضعیف می‌نماید و آب به آسیاب میهمانان ناخوانده می‌ریزد.
بار دیگر از نقشی که در به راه اندازیِ جنبش سبز داشتید قدردانی می‌کنم.
میهنمان را آزاد کنیم
با احترام فراوان،
رضا هیوا
پاریس
بیست و یک خرداد ۱۳۸۹
________________________
[i] http://www.youtube.com/watch?v=ZQw35nhgpgI
[ii] همین جا، برایِ آگاهی خوانندگانی که هنوز نمی‌دانند، اضافه کنم که کشتار سال ۶۷ با فتوایِ آقای خمینی به راه افتاد و برکناری و تحقیر آقای منتظری به دلیل افشایِ این جنایات و مخالفتِ علنی با آن بود.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد