logo





یک آسمان ستاره ی نوباوه"

پنجشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۹ - ۱۰ ژوين ۲۰۱۰

جهانگیر صداقت فر

راستی،
چرابه نغمه های شادیانه ی شعر
سکوت این شب خاموش را سینه نشکافم
چرا به تار ِ صوت و پرند ِ پود سخن
به قامت ظلمت ردایی از حریرنور نبافم؟

چرا ننگارم به نیت جلوه ی خورشید
براین سیاهی سیا ل
طرحی زصبح امید.
به آفرین ِ عروس ِ سَحرچرا نیفشانم
گلبرگ سرخ شقایق به بام ِ هوا،
چرا به شوق و طرب نکوبم پا؟

***

من از دیار یاسم و از سُلاله ی نور
کشیده رد ِ تبارم تا "هلا انالحق ِ" منصور.

من از شرار آتش زرتشتم؛
مرا به ساعت میلاد
درنغمه های اوستا نگاشتند.
پیشینیان من،
کجا درون قفس اندیشه های اسیر
دریچه فرازو قفس واگذاشتند.

مرا به سکر بینش خیام،
مرا به ِسحر خامه ی خواجه ی رند
مرا به رقص رومی عاشق در مدار ِ سماع و
شمیم گلستان شیخ ِ زیرک ِ شیراز،
مرا به شیهه ی هشدار رخش در صخره های اساطیر،...
مرابه حکمت فارابی و ابو علی سینا،
به چنگ نکیسا،
به بدعت نیما،
به مزامیر زمزمه های وامق و عذرا،
مرا به سلسله های مردم فرزانه پیوند است
نژاد من از پاک مردمی خرد مند است.

***

بار ی
به باوری که سپیده می دمد عاقبت از نهایت شب،
من از دریچه ی آفاق
یک آسمان ستاره ی نوباوه می بینم؛
برخوانچه های غرور و شعور
بشارتی از فروغ طلیعه ی نور
زی مرز پر گهر روانه می بینم.
تا دور ِ منظر بی کرانه ی میهن
باغهای ُپر جوانه می بینم.

***

اکنون به نغمه های شادیانه ی شعر
من از چه رو نسرایم امید فردا را،
بر آسمان ِ بلند ِ جاودانه ی شعر
چرا، چرا ننگارم این طلوع زیبا را.

***
سال 2008

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد