بازتاب برخی ازاسطورهها و آيينهای ايران باستان را هنوز در تنديسها، پيکرهها، کنده کاری ها و نقوش برجسته و همچنين در حکاکی ظروف و ديگر آثار بجا مانده از اين دوران میتوان ديد. بسياری از اين آثار که در کاخهای تخت جمشيد و شوش و بيستون و مکانهای ديگر کشف شدهاند، اينک در موزههايی در گوشه و کنار جهان به نمايش گذاشته شدهاند. با آغاز دوران اسلامی اما اسطورههای ايران باستان کمتر دستمايه هنرمندان در آفرينش آثاری در گسترهی هنرهای تجسمی چون پيکره سازی و نقاشی قرار گرفت. خلاقيت هنرمندان سرزمينهايی که اسلام بر آنها استيلا يافته بود، بيشتر به سوی معماری سوق داده شد. بعدها نيز که نقاشی اندکی رونق گرفت، تصويرگری و شمايل نگاری، کمابيش صبغههای مذهبی داشت.
نهی صورتگری و مجسمه سازی
با آنکه در متن قرآن به طور صريح از ممنوعيت تصويرگری و پيکرتراشی سخنی به ميان نيامده است، ولی مراجع اسلامی و کلاً مسلمانان کمابيش از اين هنرها دوری میجستند. قرآن در دو مورد از "تنديسها" (تماثيل) سخن گفته است: سوره السبأ آيه ۱۳و سوره الابنياء آيه ۵۲. در سوره سبا حتی میتوان تفسيری مثبت و موافق از تنديس به دست داد؛ چرا که آن را در شمار نعمتهايی برشمرده که به سليمان ارزانی شده است.
تنها در يک مورد، يعنی در سوره انبيا است که میتوان آن را با تفسيری در نهی مجسمه سازی (آنهم بهمنظور پرستش) همراه کرد؛ آنجا که ابراهيم پيامبراز قوم خود می پرسد که اين تنديسها که به پرستش آنها دل نهادهايد چيستند؟ آنان در پاسخ می گويند پدرانمان را ديديم که آنها را میپرستيدند. و ابراهيم میگويد: هر آينه شما و پدرانتان در گمراهی آشکار بودهايد.
به اين ترتيب شايد بتوان گفت که نهی صورتگری و مجسمه سازی در صدراسلام در واقع نهی از بت پرستی وشرک بوده است و نه ممنوعيت اين هنرها. درهرحال، امروز تمثال و تنديس مشاهير و بزرگان و حتی سياستمداران را در ميادين و مکانهای عمومی کشورهای اسلامی و از آن جمله ايران می توان ديد. نمونه بارز و بی سابقه آن، نصب مجسمه آيتالله محمد بهشتی (يکی از شخصيتهای مذهبی که در اوايل انقلاب در يک حادثه بمبگذاری کشته شد) در يکی از ميدانهای شهر تهران است که به تازگی طی مراسمی پرده برداری شد.
اکنون ديرزمانی است که با گسترش هنرهای گوناگون در جهان، به تدريج درسرزمينهای اسلامی نيز نگاه مذهبی بههنر و هراس از بتواره پرستی تعديل يافته است. تا جايی که مثلاً در ايران، نه تنها پيش از انقلاب اسلامی که حتی هم اکنون نيز نوگرايی و جستجو برای بيان انتزاعی و نگاه غير مذهبی به هنرهای گوناگون رواج بسيار دارد.
نگارگری اسطورههای شاهنامه
در اين ميان اما آنچه بيش از همه جلب توجه میکند، بخشی از روايات عهد باستان است که به صورت آميزهای دلنشين از تاريخ و اسطوره در شاهنامه فردوسی بازتاب يافته است. اين کتاب حماسی عظيم بعدها اساس کار هنرمندان در آفرينش آثاری در گستره نگارگری گرديد. شاهنامه مصور بايسنقری و نيز نسخه خطی مصور شاهنامه تهماسبی، نقطه اوج هنر نگارگری ايرانی بود.
در "دايرهالمعارف هنر فرهنگ معاصر" میخوانيم که ويژگیهای ساختاری و روش هنری نگارگری ايرانی در اساس با سبک ناتوراليسم اروپايی مغاير بود. نگارگران ايرانی بر پايه سنتهای تصويری پيش از اسلام و با بهرهگيری از نقاشی چينی به نظام زيبايیشناختی منسجمی دست يافتند که اصول و قواعد خاص خود را داشت. بعدها از طريق نقالی و شاهنامه خوانی نه تنها داستانهای شاهنامه در ميان عامه مردم گسترش يافت، بلکه تصويرگران ايرانی با الهام از داستان های و مجالس شاهنامه و نبردهای حماسی آن، سبکی را در نقاشی بومی پديد آوردند که به مکتب نقاشی قهوهخانهای شهرت يافت. نقاشان اين مکتب، افزون بر داستانهای شاهنامه و خمسه نظامی، وقايع کربلا و قصه های قرآنی و حکايتهای عاميانه را نيز دستمايه کار خود قرار می دادند. اما در سرزمينهای اروپايی اسطورههای يونان و روم باستان از ديرباز دستمايه هنرمندان، شاعران، داستان سرايان و موسيقيدانان اروپايی به منظور آفرينش اثری هنری بوده است. خلق اين آثار هنری پيوسته و در دورههای گوناگون از سوی هنرمندانی با سبکهای متفاوت و برداشت های مختلف، تا امروز ادامه داشته است.
دگرديسی يک پيکر اسطورهای
يکی از اسطورههای مشهور يونان باستان، افسانه آپولون و دافنه است. دافنه، يکی از پريان اسطورهای يونان، دختر پِنئيوس خدای رودخانهها و دوشيزهای زيبا و شکارگر است. او از ملازمانِ وفادار آرتميس، دختر زئوس و خواهر دوقلوی آپولون و الهه شکارگری است. آپولون پس از آنکه اروس، خدای عشق را با آن تن ظريف و آن ساز و برگ نازک، در قياس با تير اژدهاکش و کمان پُرهيبت و هنر تيراندازی خود، تمسخر و تحقير کرد، هدف تير طلايی اروس قرار گرفت و دلباخته دافنه شد. اروس اما همزمان تيری از جنس سرب نيز به قلب دافنه نشاند تا او را برای هميشه از هر چه عشق و عاشقی است عاری کند و از آن پس دست رد به سينه همه خواستاران و عاشقان خود زند.
آپولون عاشق دافنه می شود و همه جا برای رسيدن به معشوقِ خود، او را تعقيب می کند. دافنه اما از دلدادگی گريزان است؛ او نه دل در گرو عشق خدايان دارد و نه خدای زادگان. دافنه سرانجام برای رهايی از آپولون، ناگزير به زئوس، خدای خدايان پناه میبرد. آپولون که همچنان در جستوجوی دافنه است، از پای نمینشيند و دافنه را نزد زئوس می يابد. درست در لحظهای که آپولون دست به سوی دافنه میبرد تا او را در آغوش گيرد، دافنه از خدای خدايان، زئوس (يا به روايتی ديگر، از پدر خود پِنئيوس) میخواهد تا او را به درختِ غار تبديل کند. دافنه مسخ میشود، جماد میشود و افسانه اين عشق يک سويه اسطورهای پايان میگيرد. از اين پس آپولون، به ياد عشق دافنه، همواره تاجی از برگ های درختِ غار بر سر مینهد. و چنين است که پديده "مسخ" پا بهعرصه هنر و ادبيات میگذارد.
روايتهای پيشين از اسطوره دافنه
از اين اسطوره روايتی ديگر نيز در دست است، اما آنچه گفته آمد، مشهورترين روايت است. شايد نخستين هنرمندی که روايت اين اسطوره يونانی را سرود، اوويد، شاعر نامدار روم باستان باشد که نه تنها اسطوره دافنه و آپولون و مسخ اين پری شکارگر، بلکه بسياری از اسطورههای يونانی و رومی را که دربارهی دگرديسی و تغيير شکل است در "کتاب مسخ" گرد آورد و در ۱۵ فصل و ۹۰۰ بيت به نظم کشيد.
افسانه عشق آپولون به دافته و دگرديسی دافنه به درخت غار، در روزگاران گوناگون، دستمايه نقاشان و پيکره سازان و شاعران و داستان سرايان بسياری برای آفرينش اثری هنری بوده است. اينان هر کدام با برداشتهايی متفاوت از اين اسطوره به خلق آثاری دست يازيدهاند که برخی در جهان جاودانه شدند. يکی از مشهورترين آنان، تابلو نقاشی "آپولون و دافنه" اثر نقاش ايتاليايی جيووانی باتيستا تيپولو (۱۶۹۶ تا ۱۷۷۰ ميلادی) است که در موزه لوور پاريس نگهداری می شود و ديگری تنديسی مرمرين اين دو است، آفريده دستان جان لورنتسو بِرنينی (۱۵۹۸ تا ۱۶۸۰) که هم اکنون در گالری برگسی رم قرار دارد.
http://www.naghed.net/Naghd_ha/myth_and_art.htm