پنجشنبه ۲۹ ارديبهشت ۱۳۸۴ - ۱۹ مه ۲۰۰۵

                                      

 

تراژدي يک ملت و شارلاتانيزم«پيامبران دروغگو»

(بخش ششم)

 

دکتر کا ظم رنجبر

---------------

( بخش يکم)، (بخش دوٌم)، (بخش سوٌم) ، (بخش چهارم)  ، (بخش پنجم)

گويندسلطان حسين ، هنگام مراسم تاجگذاري ، اجازه نداد که کسي از صوفيان به رسم معمول شمشير سلطنت را زيب پيکر وي سازد و در عوض انجام آن را از شيخ ا لا سلام محمد باقر مجلسي( مجتهد معروف آن عصر ) خواست.(شمشيري که شيخ ا لاسلام محمدباقر مجلسي به کمر شاه ميبندد ، تعجب آور نيست که بدست جوان 22 سالهً افغان به نام  محمود افغان به خفت و خواري از کمر شاه سلطان حسين باز ميشود، ملت و مملکت به تاراج ميرود ، و سه سال بعد جلادان افغان شاه را همراه با 39 شاهزاده مثل گوسفند ذبح ميکنند !!! . تاکيد از نويسنده .)

شاه پس از پايان مراسم از ملا محمد باقر مجلسي پرسيد ، که در ازاي اين خدمت چه انتظاري دارد؟ محمد باقر پاسخ داد که تمناي وي آن است که شاه باده نوشي ، جنگ طوايف ، دستجات کبوتر بازي  تفريحي علي الظاهر بي زيان را با صدرور فرماني ممنوع سازد. شاه با طيب خاطر موافقت خود را با اين تقا ضا اعلام داشت و فورأ فرامين لازم را صادر کرد.همچنين وي را اغوا کردندکه فرماني ديگر براي اخراج کليه صوفيان از پايتخت ، صادر کند. حا ل آنکه او خود پيرو و بزرگ اين فرقه به شمار ميرفت و 200  تن از مسحفظان شخصي وي نيز پيرو اين طريقه بودند. ( نقل از کتاب « انقراض سلسلهً صفويه و ايام استيلاي  افاغنه در ايران » تا ليف لارانس لکهارت، ترجمهً مصطفي قلي عماد ، چاپ تهران ، سال 1343 ، انتشارات تابان صفحات 43 و 44 ) امٌا همين فرمان شاه سلطان حسين توسط عمٌه  ً خود او با يک حيله و نيرنگ زيرکانه زير پا گذاشته شد.

دين اجباري ، انسانها را دروغگو و مزٌور به بار ميآورد .

 

«... اجراي بي چون و چراي فرمان منع باده گساري، تنفر و خشم عمومي  بلا خص محافل در باري را بر انگيخت. مريم بيگم عمه شاه از زمرهً کساني بود که اين فرمان بر او اثر نا گوار گذاشت. خواجه سرايان با لطبع از اين تحول آزرده خاطر شده بودند. چه آن  فرمان  مانع اجراي نقشه آ نان  در سوق دادن شاه به باده گساري  براي انصراف توجه وي از اعمال آ نان ميگرديد . خواجه سرايان ميدانستند، که مريم بيگم به باده ميل فراوان دارد و در مورد به تخت نشانيدن  عزيز کرده اش ، خود را مديون ايشان مي شناسد، براي فراهم آوردن موجبات الغاي فرمان نفرت انگيز با او داخل مذاکره شده ، بي هيچ زحمت و اشکال به مشارکت وي توطئه اي در اين باب چيدند.

 قرار بر اين شد که مريم بيگم تمارض نمايد و به شاه ، که نسبت به وي از خود بيخود بود ، اطلاع داده شود که تنها راه نجات او بر حسب تجويز اطباي معالج وي ، نوشيدن کمي باده است .کروسينسکي قضيه اين تو طئه را که چگونه سر انجام مثمر ثمر واقع شد به بهترين وجه بيان کرده است: شاه تگران از حا ل مخاطره آميز دروغين عمهً خود آنچنان دلش سوخته بود که هر چند نيمي از شب  ميگذشت ، بيدرنگ پيکي باد پيما براي تهيه باده نزد ارامنهً جلفا فرستاد . اين باده فروشان به تصور اين که دامي برايشان گسترده شده ، اظهار داشتند، از وقتيکه شاه باده را بر آ نان شديدأ منع کرده است ، ديگر از آن پس جرات نگاه داشتن را نداشته و ا کنون قطره ا ي براي تقديم به شاه باقي نگذاشته اند.چون آ نان محلي که کسي قدري باده داشته باشد سراغ نداشتند، و ميدانستند اگر اشخاص هم چيزي ذخيره کرده باشند از ترس آن که يک خدمت کوچک ولو هر قدر در همچو موقع به ديدهً قبولي تلقي گردد ، روزي اسباب زحمت فراهم مي سازد، آ ن را از دسترس خويش دور نگاه داشته اند. به شاه فهماندندکه شايد بتوان نزد سفير لهستان که اکنون در پايتخت حضور دارد و به علت سمتش از رعايت قانون معاف است ، کمي باده پيدا کرد. همان طور هم شد و شاه جامي از آن پر نمود و با دست خود به جده اش (عمه ا ش )داد . اين بانوي محتال  (حيله گر )که به نقش خود واقف بود ، ابتدا از قبول جام خوداري کردو گفت : اگر شاه اول لب به آن تر ننمايد، او چگونه خود سرانه ياراي نوشيدن باده  خواهد داشت ؟

چون شاه خود را موافق احکام قران از نوشيدن باده معذور ميشمرد ، او فورأ پاسخ داد : مقامي که به شاه تفويض شده ، وي را بر تر از کليه قوانين قرار داده است. زيرا در نزد ايرانيان اصلي متبع است که پادشاهان تابع هيچ قانوني نيستندو هر آنچه از ايشان سرزند ، مرتکب گناه نشده اند  .. او سپس به شاه ياد آورشد که کليه نيا کان و ا سلاف وي نه فقط باده مينوشيدند، بلکه شراب را براي در باريان مجاز ميشمردند. او سپس سخن را ادامه داده و گفت: وا قعأ چطور آ نان بدون چنين تکيه گاهي ميتوانستند، با امور همچو امپراتوري وسيع را تحمل کنند؟ پس اگر شاه با نوشيدن آين بادًه  جانفروز مرارت سلطنت را در کام خود شيرين نه گرداند، چگونه از عهدهً تحمل خستگي ها و نا راحتي ها ي آن بر مي آيد و در مورد خود افزود که وي با وجود حساسيت فوق العاده اي که  دارد، با اينکه هيچ چيز جز باده موجب طول عمرش نخواهد گرديد ، اگر پاي جانش در ميان باشد ، تا شاه مقدم نگردد ، هر گز به شرب آن دست نخواهد يازيد.شاه در برابر تقا ضايي آن چنان مصرانه تاب نيا ورده و جامي لبا لب نوشيد و في الحال سر زندگي و نشاطي  بي سابقه به وي دست داد. او بعد طوري دل به باده  بست که ديگر به ندرت توانست به هوش بگذراند و دقايق امور مملکت رسيدگي کند.» ( انقراض سلسله صفويه ... صفحا ت 45-46)

 همين يک واقعه بظلاهر ساده ، عمق تزوير ، دروغگويي ، حيله و نيرنگ و در نهايت سقوط اخلاقي جامعه را نشان ميده که در تمام زوا ياي جامعه نفوذ کرده بود.نظير همين عمل امروز در «جمهوري اسلا مي » رايج است. به عنوان مثال ربا و نزول خواري در اسلام حرام محسوب ميشود، در صورتيکه يکي از رايج ترين نحوهً ثروت اندوزي در ا يران امروزي است اصطلاح رانت خواري کا ملأ در فرهنگ سياسي ، اقتصادي و اجتماعي ايران بسيار گسترش پيدا کرده است.

 نفوذ باور هاي خرافي در تمام ابعاد جامعه يک امر معمول در دوران صفويه بود . شا هان بدون اجازهً منجمان  خود ، دست به کاري نميزدند. يک روز قبل از جنگ نيروهاي نظامي ايران با سپاه افاغنه ، منجمان شاه گفته بودند که ستارگان تا هشتم مارس در طالع سعد قرار نخواهند داشت . « ... شاه خرافا تي و ساده لوح که به پيشگويي منجمان خويش ا کتفا نکرده بود اوامرصادر کرد که سپا هيان وي در آن شب با آ بگوشتي سحر آ ميز اطعام شوند . يکي از سرداران شاه به وي اطمينان داد که اگر سپاهيان با اين آ بگوشت تغذيه گردند ، به صورت نا مريي مبدل  خواهند شد و در نتيجه مزيتي عظيم بر دشمن خواهند داشت . اين آ بگوشت بايد در ظرفي تهيه ميگرديد  که در هر يک از آن ها دو پاچهً بز نر با 325 غلاف سبز نخود با آب پخته مي شد و دوشيزه اي بر هر ظرف کامات تشهد را 325 بار تلا وت ميکرد . اين دستورات چنان که بايد به موقع اجرا گذارده شد.

 چون صبح روز بلا خيز هشتم مارس آ فتاب بر آمد ، دو لشکر يک ديگر را به دقت بر انداز کردند  ميان آ ندو حقيقتأ تضادي بس فاحش وجود داشت . ايرانيان نه فقط بر ا فاغنه فزوني داشتند، بلکه البسه  متحد الشکل و سازو برگ اکثر سربازان آ نان همان قدر پر شکوه مي نمود که از آن حرفاي (حريفان ) ا يشان رنگ و رو رفته و چرک آ لوده سفر بود . »(ماًخذ صفحات 158 و159 )

 با وجود اين نوع ا عما ل و باورهاي خرافي که جا معه ايران  را چون بيماري وا گير در بر گرفته بود ، سپا هيان محمود افغان که بيش از 30 هزار نفر نبود، چنان با شها مت و شجاعت جنگيدند ،که سپاه 80 هزار نفري ايران را در 8 مارس 1722 در گلنا باد اصفهان تار مار کردند.مورخين ميگويند،: « ...ايرانيان اين جنگ را به علت تقسيم فرماندهي و فقدان سربازان تعليم ديده و با لاتر از همه رفتار حيرت انگيز اعتماد ا لدوله و والي عربستان (خوزستان ) از دست دادند. محمد محسن پس از ذکر محامد و توصيف  رشادت و دلاوري رستم خان و سربازان گرجي  وي موضوع را چنين خلاصه ميکند : « اگر امراي ديگر نا مردي نميکردندو با قوللر آ غاسي اتفاق ميکردند، افغان از ميان برداشته ميشد. به هر تقدير قضاي فلکي و تقد يرات عا لم علوي چنين شده بود که شکست عظيمي روي دهد »

محمود در صف افاغنه اگر در گرما گرم جنگ از خود و حشت نشان نداد ، گرفتار تزلزل شد ، امٌا بر اثر راهنمايي  ا مان ا لله کار آزموده کفارهً اين لغزش را داد .( اين نکته را نبايد فراموش کرد  که محمود افغان فقط يک جوان بيست  دو ساله بود ) ميان او و سردارانش  حسد و کينهً شخصي و جود نداشت و از اين رهگذر بين آ نان  جدايي نيفتاد و سربازان وي با همان شجا عت و سر سختي معمول خويش نبرد را پا يان دادند .( ماخذ همان کتاب صفحه 165  )

 عمق وا ماندگي و نا آ گاهي شاه سلطان حسين را که در دامن زنان حرم و آ خوند هاي در باري چون مجتهد بزرگ ملا محمد باقر مجلسي ، تربيت شده بود ، ميتوان از نحوه ً کنار ه گيري او از سلطنت و مطالبي را که به محمود افغن بيان ميکند ، به خوبي فهميد . « ... محمود در گوشه تا لار نشسته بر مخدهً زر بفت تکيه داشت . شاه  ( شاه سلطان حسين ) به گوشه ديگر تا لار هدايت شده و در آ نجا قرار گرفت . شاه سلطان حسين ، پس از اداي تحيات گفت :  « فر زندم  چون اراده قادر متعا ل بر اين قرار گرفته که من بيش از اين سلطنت نکنم و به موجب مشيت اش و قت آن شده که تو از اورنگ سلطنت ايران با لا روي ، من از صمم قلب ، سلطنتم را به تو  وا ميگپذارم و از خداوند توفيق تو را ميخواهم »

شاه پس از اداي چند کلمه طرهً پادشاهي را از دستار بر گرفته ، آ نرا جهت تسليم به محمود  افغان به ا مان الله سپرد و لي چون متوجه شد که محمود از اين کار آزرده خاطر است طره را از امان الله باز گرفت و خود نزد محمود رفت  و مححمود همين طور نشسته بود  و آن را با دست هاي خويش به سر محمود بسته ، بار ديگر براي وي توفيق  خواست . شاه مخلوع  ( وي را ديگر از اين پس بايد چنين خواند ) بي درنگ به جاي خود بازگشت و نشست . سپس قهوه و چاي  صرف شد . محمود ظا هرأ در اين موقع ، نسبت به سلطان حسين احساس ترحم کرد ، وي را مخاطب ساخته و گفت : تو  اندوه به دل راه مده ، بخت و اقبال  انساني اين چنين بي ثبات است . خداوند چون اراده اش تعلق گيرد به يکي سالطنت ميبخشد و چون خواست آن را منتزع ساخته ، از دستي به دستي و از قومي به قومي ديگر منتقل ميگرداند . ليکن من عهد ميکنم که هماره به چشم پدر به تو بنگرم و هيچگاه بد ون صواب ديد تو به کاري دست نزنم . ( ماخًذ همان کتاب صفحه 199 )

همين محمود افغان که به شاه مخلوع قول داده بود که هيچگاه بدون صواب  دست به کاري نزند، در 8 فوريه 1725 ، در يک حا لت جنون با دو تن از يا رانش با دست خود تمام شاهزادگان صفوي را با شمشير قطعه قطعه کرد ، که مورخين مجموع کشته شدگان را 39 نفر ياد ميکنند. خود شاه سلطان حسين  نيز در سال 1727 به دست اشرف افغان به قتل رسيد  ( همان ما خاًذ صفحه 239 )

 از آ نجائيکه  فرهنگ اروپايي بر فرهنگ نوشتاري متکي است ، وقايع نگاري و سفر نامه ها و مشا هدات مسيونر هاي مذهبي يکي از با ارزش ترين مدارک و اسناد براي شناخت اوضاع و ا حوال اجتماعي ، فرهنگي و ا قتصادي آ ن جوامع را تشکيل ميدهند . بعضي از اين مسيونر ها علا وه بر تحصيلا ت ديني ، به ساير علوم و فنون ، چون گياه شناسي ، دارو سازي ، نجوم و فلسفه آ شنايي داشتند و بخاطر اقامت طولاني در کشور هاي شرقي و غير مسيحي  و آ شنايي به زبان و آ داب و رسوم مردمان بومي ، مي توانستند به تمام زوا ياي زندگي  اجتماعي آن ها نفوذ کرده و مشا هدات خود را بطور منظم و دقيق در بخشهاي مختلف جامعه نوشته و از خود بيادگار گذارند.

تا کنون سفر نامه ها و مشاهدات  تاورنيه (Tavernier  )، شاردن (Chardin  ) فرير (Freyer  )و کامفر (Kaempfer) مورد استفاده محققين و پژوهشگران ايراني قرار گرفته اند. اما در بين مبلغين مسيحي ، آثار را فائل دومان (Raphael Du Mans) جاي بسيار قابل توجهي دارد که حتي تاورنيه ، شاردن ، فرير و کامفر که بعد از  رفا ئل دو مان به ايران سفر کرده  بودند ، قبل از مسا فرت خود ، از خا طرات  اين مسيونر مذهبي  بسيار استفاده کرده اند .

را فائل دومان بيش از 49 سال زندگي خود را ، يعني از سال 1647 ميلادي تا 1696 ميلادي  ، از زمان سلطنت شاه عباس دوٌم ، شاه صفي ، و شاه سلطان حسين ، در ا صفهان گذرانيد . رافائل دو مان در آ وريل 1696 ميلادي در سن 83 سالگي در اصفهان در گذشت و در گورستان مسيحيان جلفاي  اصفهان به خاک سپرده شد . رافائل دو مان در طول 49 سال زندگي خود در دوران صفويه  زبان فارسي را به طور کامل آ موخت و به عنوان مترجم سفراي کشور هاي بزرگ اروپا به در بار پادشا هان صفويه راه يافت و هميشه مورد ا عتماد و احترام در بار بود .

 را فائل دومان خا طرات و مشا هدات 49  سال زندگي خود در پايتخت صفويه را  همراه با مکاتبات خود با شخصيتهاي مهم سياسي و مذهبي  زمان خود ، بصورت دو جلد کتاب به نام : را فائل دو مان مسيونر  در ايران قرن هيفدهم (Raphael du Mans ; Missionnaire en perse au XVII ) را به زبان فرانسه  سبک قرن هيفدهم و زبان لا تين نوشته است . اين دستخط رافائل دو مان با شمارهً 5632 در کتابخانه ملي فرانسه نگهداري ميشود . اين اثر براي ا ولين بار در سال 1890 توسط شارل شفر( Charles Schefer ) در پاريس به چاپ رسيد . در واقع اين اثر براي پژوهشگران و مورخيني که در خصوص قرن هيفدهم دوره ً صفويه ميخواهند تحقيق بکنند ، يکي از  منا بع بسيار با ارزش  تاريخ ايران عصر صفويه است . اين اثر بار دوم در سال 1955 ، توسط  ا نتشارات  هارماتان (Harmattan ) در دو جلد  ، جلد اول 318 صفحه و جلد دوم 403 صفحه ، به زبان فرانسه و لا تين منتشر شد  اين اثر مهم مربوط به يک قرن از تاريخ ايران متا سفانه تا کنون به زبان فارسي ترجمه نشده است .

 براي شناخت وضع فرهنگي و اجتماعي  و خصوصأ نحوهً تعليم و تربيت و نفوذ روحانيون در تمام سطوح جامعه ايران در زمان صفويه ، براي اولين با ر از آ ثار رافائل دومان در انجا نمونه ميآوريم.. هدف از بيان اين مشاهدات در اينجا  اين است که خواننده با مقايسه جامعه  فرانسه و انگلستان  ، با جامعه ايران همان عصر به اين مطلب مهم توٌ جه کند که چرا در انگلستان و فرانسه ، بعد از سا لها جنگهاي مذهبي ، اين دوملت ، انگلستان و فرانسه ، توانستند ، از درون اين خرابي ها  و ويراني ها و کشت و کشتار ها ، بلا خره به دموکراسي ، مداراي ديني ، جدائي دين از حکومت  دست يابند ، امٌا جامعه ايران در قرن هيفدهم ا گر چه در دورهً سلطنت شاه عباس بزرگ به عظمت و شکوفائي  رسيد ، امٌا نتوانست جهل و خرافات و استبداد  ، ظلم و زور گويي و عوام فريبي را از بين ببرد ! ؟ فساد و خرافات و استبداد ديني سلسله صفويه را آنچنان به تباهي کشيد که اين امپراطوري به ظاهر قوي و لي از درون پوسيده به دست افغانها از هم پاشيد ، در صورتيکه انگلستان و فرانسه حد ا قل بيش از دو قرن و نيم بزرگترين کشور ها و قدر تهاي جهاني تبديل شدند ، که در اصل پايه  ها ي  اين قدرتها ، نا شي از حاکيت دموکراسي و عدالت اجتماعي در جوامع اين دو کشور بودند.

کينه توزي  ايرانيان نسبت به قبور و جسم خاکي دشمنان خود

رافائيل دومان در خا طرات خود ، از کينه توزي ايرانيان نسبت به قبور دشمنان خود مينويسد و ميگويد : در اينجا ، ( منظور در ايران ) مرده را به دفعات در قبر ها ي مختلف جا بجا ميکنند ، بطوريکه کسي نداند که در حقيقت جسد ، در کدام قبر است . براي اينکه  کينه و نفرت حتي بعد از مرگ طرف تمام نميشود. اين بار اگر به قبر و جسد دشمنان خود دست يابند، هزاران بي حرمتي نسبت به قبر او ميکنند .» ( صفحه 70 ، جلد دوم خا طرات رافائيل دو مان ) تا ورنيه هم به اين موضوع در خاطرات خود اشاره ميکند و مينويسد ، که قبر واقعي شاه عبا س بزرگ معلوم نيست . (جلد دوم خا طرات تا ورنيه صفحه 230 )

نوع حکومت در ايران ، استبداد مطلق شاه است . شاه همانطوريکه به يک فرد معمولي به آ ساني مقام و منزلت ميدهد ، به همان آساني نيز او را و يا فرد صاحب مقام و منزلت را بر کنار ميکند. وزير بزرگ را به لقب « اعتماد الدوله » مفتخر ميکند .شاه ا لقاب مختلف دارد ، اما معمولأ  « جهان پناه » و يا خورشيد کلاه » لقب دارد . در آمد ساليانه شاه عباس ثاني را ششصد هزار تومان ، معادل 28 مليون لير تخمين ميزنند . (صفحه 11 ، جلد دوم همان ماًخذ )

اتحاد شاه و شيخ.

شاه شمشير را بخاطر خدمت به مجتهد بزرگ ( جانشين ا مام زمان ) به کمر بسته است . آ نجا که مجتهد بزرگ با پند و اندرز نميتواند مردم را قانع کند، شاه با شمشير  فتاوي او را به جاي ميآ ورد. (در ولايت مطلقه فقيه که امروز در ايران ،به ظاهر بنام جمهوري اسلامي مينامند  ، در حقيقت ، شاه را برداشته و يک نظام شيخ شاهي بجاي آن نشانده اند .رهبر هم شيخ است و هم شاه . تاکيد از نويسنده .)

کشيش رافائل دو مان اضافه ميکند،: هر مسجد خود در آمد ما لي مستقل دارد، امٌا  خادمان مسجد هم خود درآ مد مستقل دارند . اولين خادم مسجد ، متولي مسجد است ، که به کارهاي دخل و خرج مسجد ميرسد و در ضمن از بناي مسجد محافظت ميکند. شخصيت دوم مسجد، ملاي مسجد است ، که در روزهاي جمعه در مسجد نماز ميخواند. نماز گزاران گفتار و حرکت هاي پيشنماز را تکرار ميکنند .

 سوٌمين شخصيت مسجد ، موًذن است که با تمام قدرت گلو ، صداي اذان را به دورترين محلات ميرساند. بعد از پا يان مراسم نماز ، ملا حظه ميکنيد که اين مدعيان دروغين زهد ، چگونه گردن خود را روي شانه خم کرده اند ، ا ما دست ها يشان براي در يافت پول و هدايا و حتي دست بوسي  حاضر و آ ماده است . مردم لباس و دست هاي آن ها را ميبوسند ، و برايشان غذا  مياورند . آن ها لقب « اکرام » و « اکروم»  شخصيت هاي محترم محسوب ميشوند . ( صفحه 123 ، جلد دوم خا طرات را فائل دو مان )

 

  ادامه دارد .

 

·         پاريس 19 ماه مه 2005

·          به قلم کا ظم رنجبر : دکتر در جامعه شناسي سياسي

       kazem.randjbar@wanadoo.fr

·         اقتباس و استناد به اين مقاله ، بطور کا مل و يا اختصار ، با ذکر  نام نويسنده و سايت عصر نو بلا مانع است.