تراژدي يک ملٌت،و شارلاتانيزم«پيامبران
دروغگو»
(بخش سوٌم )
اتين دو لا بئوسي، با تمام ظرافت و موشکافي ،
به تحليل شخصيت رواني مستبد، دست ميزند، و اعماق روح و روان بيمار او را به خوانند
ه ، بطور آشکار نشان ميدهد. او چنين ، ادامه ميدهد: حاکمان غاصب براي رسيدن به
قدرت و ثروت ، از تمام امکانات و وسا يل استفاده ميکنند .بخاطر داشته باشيد ، سيلا –Sylla ديکتاتور معروف روم باستان ( تولد138 قبل از ميلاد، مرگ 78 قبل از ميلاد) کاخ
خصوصي اش را تبديل به مرکز و کار گاه قدرت مطلق خود کرده بود ، و در آن کاخ جلا
دان و شکنجه گرانش در حضور خود او به جان و نا موس مخالفان وي تجاوز ميکردند.
از آ نجائيکه
مستبد از قربانيان ظلم و وستم خود
ترس و واهمه دارد ، هميشه تلاش ميکند، بر شدٌت و قدرت استبداد خود بيا فزايد. مستبد
نه تنها علم و آ گاهي را از ملٌت خود دريغ ميکند، در مقابل ارتشاً ، فساد و فساد
اخلاقي را در تمام سطوح کشور رواج ميدهد.( سطح آلودگي جامعه به ارتشاً و فساد ا
خلاقي ، در تمام جوامع ايکه در آنجا استبداد حا کم است ، به مراتب بيشتر از جوامع
دموکراتيک است.خصوصأ در جوامع ايکه رهبرانشان دين و مذهب را وسيله کسب قدرت و ثروت
ميکنند ! )مستبد تمام ريا کاري ها و تزوير ها را بکار ميبرد ، و سعي بر آن دارد که
به ظاهر نقش پدر مهربان را بازي بکند. گاهي انعام و صدقه ميبخشد، اين هديه و بخشش
هاي ظاهري ، نشانه آن نيست که مستبد ملٌت
خود را دوست دارد، درست بر عکس ، ذا ت روحي و رفتاري مستبد به گونه اي است ، که او
هر گز نميتواند، نه کسي را دوست بدارد ، و
نه بکسي اعتماد بکند. اين گونه رفتار هاي
به ظاهر مهربان و دست و دلبازيها ، نشانهً حقٌه بازي و حيله گري هاي مستبد
است ، که با طرز حساب شده ا عما ل ميشود.
مستبد فقط نگران آن است ، که مردم از او نفرت داشته با شند. به محض اينکه احساس کرد که ملٌت
از او متنفر است، دست به حيله ميزند، و گدائي محبت ملٌت را ميکند. در اوج انقلا ب 1357 ، محمد رضا
شاه با چشمان اشگ آ لود به تلويزيون مي آ يد و ميگويد: صداي انقلاب شما را شنيده است! در اوج 18 تير 1376 و مبارزات
دانشجويان عليه سلطه روحانيون حکومتي ، رهبر جمهوري ا سلا مي قلب
اش آزرده و رنجيده ميشود ! و علنأ
ميگويد، ا گر دانشجويان عکس مرا هم پاره کردند، با آ نان با خشونت رفتار نکنند!( چون عکس حضرت ايشان بسيار بسيار مقدٌس است ! )
مستبد
غرق در يک منش کينه توزانه ، گاهي دست به بازي دو گانه ميزند.اين نوع رفتارهاي مخا
لف اخلا ق براي مستبدعمل چندان مشکلي نيست. براي اينکه مستبد غريزه هاي نازل و
ابتدائي رعيت را مورد نظر قرار ميدهد .
مثلأ کراسوس ، سردار معروف روم ، بعد از فتح کشور ليدي ، دستور داددر آنجا فاحشه
خانه باز کنند. نمو نه هاي ايراني چنين رفتار هها ، رواج کا باره هاي مبتذل زمان «
خدايگان آريامهر » تعدد زوجات ، صيغه هاي اسلامي ، و « خانه هاي عفٌت» در حکومت
جمهوري اسلا مي است !
لا بئوسي ادا مه ميدهد و چنين مينويسد :عا ري کردن ا نسان
ها از ارزشهاي معنوي آ نان يکي از خواسته ها و سياستهاي عمدي مستبد است.
فراموش نکنيم ، که مستبد خود را ابر مرد و ا نسان بر تر ميداند . ( خدايگان
شاهنشاه آ ريا مهر ، امام امت ، زعيم عالي قدر، رهبر مستضعفان جهان « آيت الله خميني
» استالين رهبر پرولتارياي جهان ، پدر
ملٌت ، عنوانهاي مستبدان همين 70 سال گذشته ايران و ساير کشورهها هستند. .( همين بيماري
رواني را ما ئو تسه دونگ نيز داشت.!) در اينجا
به يک نقطه بسيار حساٌس در شخصيت رواني مستبد اشاره ميکنيم . مستبد خود را
نما يندهً خدا و گاهي هم خود را « خداي روي زمين » معرفي ميکند . (فراعنهً مصر خود
را خدا معرفي ميکردند. ) مستبد سعي ميکند با استفاده از باور هاي ديني مردم، آ نها
را چنان کرخت و در خواب نگاه دارد ، تا قدرت بيان و انديشيدن از آ نها سلب شود. او بدون کوچکترين شرم و حيا
از طريق مردم فريبي ، اکثريت جا معه را زير سلطه و استثمار خود نگاه ميدارد . بهمين
جهت ، خرافات و داستانهاي اساطيري موجود در کتاب هاي ديني ،؛ قوي ترين متحد مستبد است .
مستبد همهً نيرنگها ، معجزه ها و تما م باورهاي
ديني را براي فريب مردم بکار ميگيرد ، و آ نها را وادار ميکند، که اين خرا فات را
باور بکنند. اين خرا فات و دروغ ها آ نچنان در مردم نا آ گاه تاثير ميگذارند ،
که خود آ نها نيز به نوبهً خود ، به اين
دروغها متوٌسل ميشوند. ( ادعاي « آ يت ا لله» ابو القاسم خز علي ، که با رابط ا
مام دوازدهم شيعيان در ارتباط است، و يا
ادعا ي آ قاي « دکتر آهورا » که ايران تا
چند روز آينده آ زاد ميشود، بخشي از اين دروغها و مردم فريبي ها است.) در وا قع
براي اينکه مستبد ، از مقام و منزلت برخوردار شود، بايد ملت با هر حيله و نيرنگ ،
محو و نا بود گردد.
همين رفتار مستبد با رعا يا و مردم خود، ما هيت
قدرت سياسي و مديريت جا معه را از ذات و طبيعت اش خا لي ميکند. با به خا ک نشاندن
مردم ، و نا بودي آ نا ن خود مستبد هم با از دست دادن عقل سليم و و خرد و منطق عقلاني
، از معنويت و ذات ا نساني تهي ميشود . درست است که مستبد ا دعاي خدائي ميکند ،و
خود را عقل کل ميداند، ولي درست اشتباه
مستبد در همين نکته نهفته شده است.او مديريت و حا کميت جا معه ، از طريق سياست مبتني بر عقل و خرد جمعي
را ، با اشتها ي قدرت فردي ، و لا يتنا هي بودن آن اشتباه ميگيرد . براي اينکه او باور هاي ذهني
خود را وا قعيت هاي عيني ميداند. به همين خاطر نيز تبديل به هيولا ميشود.. چنان که
خطيب و سياستمدار معروف روم باستان ، سيسرون
(Ciceron) ميگو يد : ديکتا تور معمولأ تبديل
به هيولا ميشود، از قالب انساني خا رج ميشود، و لو اينکه به ظاهر شبيه ا نسان است
، امٌا در حقيقت تبديل به موجودي شايستهً تنفر و انزجار ميشود . حتي قيافهً به ظا
هر انساني او نيز حا لت طبيعي خود را از دست ميدهد و تبديل به مظهر و نماد نيهليزم
( پوچ گرائي )و انسان فا قد اخلا ق و معنويت ميشود .
بخاطر
ساختار نظام حکومتي که مستبد برقرار ميکند، از يک طرف با عث رشد ترس و زبوني ، و
از طرف ديگر با عث رشد حرص ، طمع ، و زياده
خواهي در جا معه ميشود. ( نظا م ولايت مطلقهً فقيه در ايران بهترين نمونه
از ديد لا بئوسي است )
لا
بئوسي ميگويد :وقتيکه فردي به ديکتا تور « نه » ميگويد، آن فرد
انسان بودن خود را به اثبات ميرساند، چو نکه آزادي حق طبيعي ا نسان است، ا نسان
فاقد آزادي ، از حيوان هم کمتر است. ديکتا تور ها و
روحانيون حا کم در ايران ا مروز ، به اين آزادي که لا بئوسي از آ ن دفاع ميکند، انأ انگ بي بند و باري ، بي اخلاقي و بي عفتي ميزنند
! و از آ ن بعنوان آزادي حيواني نام ميبرند
! لا ببئوسي ميگويد : آزادي انسان با خرد و منطق ،
جوهر مشترک دارند، او در اين انديشه باز هم گام خود را جلوتر ميگذارد ، و ميگويد،:
حق بر خوردار بودن از آ گاهي ، و وجدان اجتماعي ، براي استقرار عدا لت در جا معه ،
حق طبيعي انسان است. همين با ز خواست دختر دانشجوي
فرانسه از رئيس جمهور مملکت اش ،«…. که آ
قاي رئيس جمهور من به چشمان زيباي شما راًي نداده ام، راي داده ام که شما آزادي هاي
فردي اجتماعي ، و امنيت جاني و ما لي مرا
تا مين بکنيد،…» اين حقوق انساني را ملتهاي
آ زاد و دموکراتيک جهان ، به آ ساني بدست نياورده اند.قرنها در همين اروپا «روحانيون متحجر ، تشنهً قدرت ، دهها متفکر ،
دانشمند، فيلسوف را، به اتهام مرتد، لا مذهب، زنده زنده در آ تش ميسوزاندند، تا به
باور هاي ساده انديشا انهً مردم عادي ، روح اين متفکرين را از چنگال شيطان آزاد
بکنند !در همين ايران زير سلطه ولا يت
مطلقه فقيه ، آ قاي دکتر ها شم آ غا جري ،
که خود استاد دانشگاه و معلول جنگي است، فقط به « جرم » گفتن اين حقيقت ، که انسان ميمون نيست ، تا از اين و يا آن تقليد
بکند، بلکه صاحب عقل و شعور است، مورد آ زار و اذيت قرار گرفت ، وحتي يکعده «
روحاني نما يان »که تما م علم و دانششان
چند جلد کتاب ، چکيده فکري، از اعماق دوران تاريک و سياه قرون وسطي مي
باشند، علم شنگه راه انداخته بودند، که به مقٌدسات اسلا م توهين شده است ، بايد آ
قاي آ قاجري ا عدام بشود !
با تفسير
و تو ضيح مختصر از انديشه هاي فلسفي لا بئوسي ، خوانندگان اين سطور ، با سطح بحث فلسفي
حا کم در جامعهً فرانسهً قرن شا نزدهم
آشنا شدند. اکنون لازم ميدا نم جا معه ا يران عهد لا بئوسي ، يعني دوران صفويه را
بطور مختصر نظر بيا ندازيم ، دوران صفويه دوران استبداد شا هان و اوج نفوذ روحا نيون شيعه در د ستگاه حکومتي است.
مورخين
بر اين عقيده اند ، که با مطالعهً تاريخ گذشته، ميتوان زمان حا ل را درک کرد. چرا
در هزاره سوٌ م دو قوم ، مسلما نان و سياه
پوستان ، اين چنين ذليل و عقب مانده ، از قافلهً تمدن هستند؟ در شهر هاي اروپائي ،
وقتيکه قدم ميزنيم ، ملاحظه ميکنيم ، ا غلب کار هاي سخت کم
ارزش ، و کم در آ مد ، تحقير آ ميز
را به سياه پوستان آ فريقائي ، و مسلما نان محول ميکنند ! چه عواملي با عث اين عقب ماندگي ها ي علمي ،
فرهنگي ، فقر عمومي شده اند؟ جوامع اسلامي
حتي با تصديق و تائيد دانشمندان جهان غرب ، يعني مسيحيان ، که چه بسا ممکن است
بخاطر وابستگي هاي ديني و فرهنگي شان
احتما لأ صداقت نشان ندهند؛ در حدود پانصد سال
( از قرن نهم تا پايان قرن چهاردهم ميلادي)در تمام علوم تجربي ، ريا ضيات ،
نجوم طبٌ فلسفه و معماري ، روشهاي کشاورزي و آبياري پيشرفته تر از ساير کشورها
بودند . در طول دو قرن جنگهاي صليبي ( 1095 تا 1293 ميلادي )کشور هاي مسيحي به
دستور پاپهاي ،9 بار با ارتشهاي مجهز آ ن زمان متشکل از ارتشهاي آ لمان ، فرانسه ،
انگلستان ، ايتا ليا ، به کشور هاي مسلمان حمله کردند ، ا ما هرگز مو.فق نشدند
سرزمينهاي مسلما نان را اشغال بکنند. امروز در وطن مسلما نان ، نيرو هاي اشغالي ،
در مقابل ملياردها بيننده تلويزيون در جهان ، مشاهده شد ، که حتي به نا موس مردان
مسلمان تجاوز ميکنند.مورخين اروپائي ، که شرح جنگهاي صليبي را نگاشته اند، بلا
تفاق به سه موضوع در مشا هدات خود از سرزمينها ي اسلامي اشاره ميکنند. اين سه موضع
عبارتند از :1 – پا کيزگي شهرهاي اسلامي که بدون استثنا همه آنها داراي حمامهاي
عمومي بود ند.2- پاکيزه گي مسلما نان- 3- با لا بودن سطح دانش پزشکي در بين
مسلمانان. بطوريکه آنها بخاطر داشتن اين دانش در سطح بسيار با لا ، ميتوانستند زخمي
هاي ناشي از جنگ را نجات بدهند ، در صورتيکه زخمي هاي صليبيون ، بخاطر نا آ گاهي
از جلوگيري از عفونت ، و يا عدم آشنائي به جراحي ، از بين ميرفتند.. امٌا امروز
مردمان فقير و ژنده پوش و شهرها ، کوچه هاي کثيف
، تصوير رايج کشور ها ي اسلامي است.
در حاليکه تمام سرزمينهاي مسلمانان، از لحاظ منابع طبيعي سر شار از ثروتهاي بيکران
است ، فقر ، بيماري ، استبدا فساد ،
خرافات ، و جها لت تمام ا عماق جا معه را بمانند، يک سرطان در بر گرفته است. آ يا
خدا ، پيامبر ، قران مسلما نان در دوران شکوفائي تمدن ا سلامي ، همان خدا و همان پيامبر
، و همان قران نبود؟ چرا در اين دوران شکوفائي تمدن اسلا مي صاحبان قدرت و متوليان
دين، آزادي بيان و انديشه را تحمل ميکردند؟ و از برکت و جود چنين آزادي هاي بيان و
انديشه فيلسوفان و دانشمندان چون ا لکندي ، ابو نصر فارابي ، بوعلي سينا ،ابن ارشد
، بيروني ، خوارزمي ،عمر خيام ذکرياي رازي، جابر ابن حيان، خوا جه نصير الدٌين طوسي و دها
متفکر و دانشمند ، جهان اسلام بد دنياي علم و دانش ارائه ميکرد. در حاليکه اگر به
دايره المعارف هاي مختلف در جهان نگاه بکنيم ، از پانصد سال گذشته تا به ا مروز
براي نمونه نام يک مسلمان دانشمند را نخواهيم ديد. چرا ؟امٌا هزار ما شا الله عا
ملا يان رنگارنگ «آيت الله »ها، حجت الا سلامها ، شيخ ا لاسلامها
و مبلغان جهل و خرافات، بنام دين و مذهب تا دلتان بخواهد فعال ، و صاحب
قدرت هستند. « آيت الله » مشکيني، يکي از« علماي عا لي مقام» در جمهوري اسلامي ،در
يکي از کتابها ي يشان چنين مينويسد: خرس در ابتدا انسان
بود، چون او گناه کبيره کرد ، خدا وند او
را مسخ کرد ، و به حا لت خرس درآورد ! ِ اين سخن معروف « آيت الله » خميني ، که ميگفت
:علم از قم بر ميخيزد منظورش « همين علم آيت الله مشکيني است !» .اين حضرات با اين «علمشان » ميخواهند مسلمانان را به دنياي ترقي و پيشرفت ، و عدا لت اجتماعي و معنويت
، راهنمائي بکنند!
خوانندگان فکر نکنند که اين نوع خرا فات و تبليغات
و تحٌجر فکري ، مختص و در انحصار روحانيون
در جهان اسلام است . قرنها روحانيون دنياي
مسيحيت ، آ نچنان مردم را در جها لت و خرا فات نگاه داشته بود ند ، که حتي زن و
شوهر رسمي و قانوني ،و شرعي در روابط خصوصي
شان، ميبايستي دستورات پدر روحاني محله شان را اجرا ميکردند. يکي از مورٌخين
فرانسه روي اين موضوع ،کتا ب تحقيقي نوشته
است ، که بخاطر عفٌت قلم و حجب و حيا،
بر
ازنده نميدانم ، نمونه هائي از اين کتاب را در اينجا بيان بکنم ، تا خوانند گان
متوجه بشوند تا کجاي زندگي خصوصي ا نسانها
، اين « روحانيون » مسيحي دخا لت ميکردند.
همين رو حانيون ايکه عدهٌ آ نها به فساد اخلاقي معروف بودند ،و امروز هم
هر از چند گاهي افتضاح و کثا فتکاري هاي
تعداد معدود آ نها ، خصوصأ تجاوزات جنسي به کود کان ، بر ملا ميشوند. مراسم اعتراف به « پدر روحاني »
يکي از تحقير آ ميز ترين رفتاري است ، که در سنٌت مسحيت ، روحا نيون براي حفظ قدرت خود بر انسانها ، رايج کرده ا ند.
انسان با لغ ، و عاقل ، بايد به « پدر روحاني » اعتراف بکند ، که چه کرده است! و اين
انسان بصورت يک موجود فا قد عقل و شعور ، در مقابل کشيش صاحب قدرت ، که حتي از
زندگي خصوصي او با خبر است زانو ميزند ، و طلب بخشايش ميکند ! اين « پدران روحاني»
خود را نمايندهً خدا در روي زمين ، به مئو منان، مثل بنگاههاي ملکي بهشت ميفروختند، و ديگران را از عذاب جهنم ميترساندند.
تعجب نکنيد که بهترين جا هها بهشت را معمولأ به پادشاهان و ثروتمندان حوا له ميدادند،و
جهنم معمولأ براي فقرا و مستمندان بود. چون فقرا آ نچنان قدرت مالي نداشتند ، اين حضرات را به ميهماني هاي با
شکوه شان دعوت بکنند. همين را بطه را شما در بين روحانيون جوامع اسلامي ميتوانيد
مشاهده بکنيد. رابطه بازار ، با رو حانيون يک رابطه ديالکتيک است. بازاريان
گرانفروش ، از يک طرف ملت را ميچاپند، و از طرف ديگر بخشي از اين درآمد را بنام
سهم ا مام به روحانيون ميدهند، که ما ل آنها را پاک بکنند. بي جهت نيست که ارتجاعي
ترين آ فکار و انديشه ها را در جوامع سنتي
، شما در بين بازاريان ايران ميتوانيد پيدا
بکنيد ، که بعنوان قدرت ما لي «روحانيون سنتي» در سيا ستهاي کشور تا ثير گذار
بودند ،و هستند. بهشت فروشي و تهديد به جهنم در جهان مسحيت آ نچنان به افتضاح و
مسخره کشيده شد ، که بلاخره به دستور پاپ ژان پل دوٌم ، تصوير و وجود جهنم ، از
تعليمات دروس الهيات برداشته شد. امروز در
مدارس ديني در ممالک مسيحي ، تصوير خداوند ، خداوند جبار و شکنجه گر نيست ، بلکه
پروردگاري است مهربان و بخشنده ، همراه با عطو فت است.
آيا اسلام مخاف حا کميت عقل ، خردگرائي ، حکمت ،
فلسفه ، توسعه علم و دانش بشري است ؟
اين موضوع هنوز در خاطرهً تاريخي ملٌت ايران زنده است ، که رحانيون با ايجاد مدارس به سبک
اروپائي مخالف بودند. خصوصأ گشايش مدارس دخترانه را بعنوان گسترش فحشا قلمداد ميکردند
.ا ماً همين روحانيون امروز هم ، و لو اينکه با تمام ترفند ها و اتهامات بيجا مانع رشد سالم علم ، دانش ، و شکوفائي شخصيت
انسان ، چه زن و چه مرد در سطح کشور ميشوند،امٌا خود شان با اتو موبيل هاي لوکس ضد
گلوله، با هوا پيما هاي بئوينگ و اير باس ، سا خت کشورهاي « کافر ، نجس» جا بجا ميشوند.در
حا ليکه بظاهر خود را تا بع سنت حضرت محمٌد(ص)معرفي ميکنند، امٌا مثل آن حضرت ،
براي اياب و ذوهاب ، از اسب و شتر استفاده
نمکنند. در حاليکه ميخواهند در شهر قم دانشکدهً پزشکي زنانه مردانه تا سيس
بکنند، روحانيون حکومتي و ثروتمند، خود
شان هر وقت کسا لت پيدا ميکنند، در بيمارستانهاي آ لمان و انگلستان بستري ميشوند،
و توٌسط پرستاران « مو طلائي نجس فرنگي»پرستاري ميشوند.!
ا لبته
کسي منکر نيست که بر تعداد مدارس و و دانشگاه ها و محصلين و دانشجويان چه دختر و
چه پسر به تناسب رشد جمعيت افزوده شده است
.اما منظور از کسب علم و دانش ترويج خرا
فات و انديشه هاي دوران سياه قرون وسطي نيست.در
کشوريکه آزادي انديشه و بيان و ترويج آ ن
ممنوع باشد ، در چنين مملکتي صحبت از توسعه فرهنگي و علمي ، چيزي جز مردم فريبي نيست.
امروز روحانيون جهان اسلام بايد به صراحت و دور از سفسطه و عوام فريبي ، به تمام
مسلما نان جهان جواب بدهند ، که آ يا اسلا م مخالف حا کميت عقل ، خرد و توسعه ً
علم و دانش در بطن جا معه است ، يا نه؟
همه ًمورخين مسلمان و غير مسلمان، بر اين امر
عقيدهً واثق دارند، که پيامبر اسلام حضرت محمد (ص) امٌي بود . به عبارت ديگر از
نعمت خواندن و نوشتن محروم بود.بعلاوه تمام علماي سنٌي و شيعه، اين حديث معروف را
قبول ميکنند، که ، :در اولٌين جنگ مسلما
نان با کفٌار ، که به جنگ بدر معروف است ، عده اي از کٌفار ، به اسارت مسلما نا ن
در آمدند.در بين اسرا کساني بود ند که خواندن و نوشتن ميدانستند . پيامبر اسلام اين
شرط را با اسرا بست، که اگر هر کدام از شما ها يک مسلمان را با سواد بکنيد، من در
ازاً اين عمل نيک ، شما را آزاد ميکنم
.آنها شرط پيامبر را بجاي آوردند و پيامبر
نيز به عهد خود وفا کرد . دور از هرگونه تعريف و تمجيد از پيامبر اسلا م ، اگر اين رفتار وعمل راتفسير بکنيم ، خواهيم ديد ، که چه
عظمت و دور انديشي در اين عهد و پيمان نهفته است ..يک طرف معا مله دشمن است ، اما دشمني که صاحب علم و قلم است ،در طرف
مقابل پيروان و اصحاب، و مومنان فاقد سواد و دانش . پيامبر در مقابل انتقال دانش
به يک فرد بيدانش ، دشمن خود را که عليه
او شمشير کشيده ا ست ، ميبخشد و آزاد ميکند. ا ينجا منظور از علم و آ موختن، فقط
خوا ندن و نوشتن نيست ، بلکه فراهم آوردن آن زمينه ها ئي است، که ا نسان نا آ گاه
را دانش و معنويت ، به اوج انسايت ميرسانند. چنين ا نسان نه تنها بردهً ديگران نميشود
، حتي بردهً نفسا نيات ، و شهوات ،پول و
مقام ، و جاه طلبي نميشود. آ يا ميتوانيم قبول بکنيم که امٌت چنين پيامبري ، در
جهان امروز بخشي از بيسواد تر ين و عقب مانده ترين ملتهاي دنيا هستند؟ چه دستها ئي ، چه سياستهاي شيطاني با عث فقر علمي مسلمانان جهان
شده اند ؟ تعداد نسخه کتا بهائيکه در طول يکسال
در انگلستان ، با جمعيت 62 مليون نفر چا پ و منتشر ميشود ، به مرا تب بيشتر از کتا
بهائي است ، که در 57 کشور مسلمان با جمعيت
يک مليارد و دويست مليون نفر چاپ و منتشر ميشود !وقتيکه با يک حکم حکومتي ر هبر
جمهوري اسلا مي 80 نشريه را توقيف ميکند، چه
انتظاري بايد غير از حا کميت فقر مادي و فرهنگي در جامعه داشت ؟
آيا دليل
اين فقر فرهنگي و بيسوادي جوامع اسلامي هم انگليسها ، اسرائيلي ها روسها و ا مريکائي
ها هستند؟ اين کشور هاي استعماري بودند ، که نويسندگان و روزنامه نگاران ايراني را
کارد آ جين کردند؟ آ يا آقاي خميني نبودند
، که فرمودند : بشکنيد اين قلم ها را ؟ آ يا اولين آيه قران با اين جمله شروع نميشود
: اقرا بسم ربک ؟ بخوانيد بنام پروردگار
تان ؟ ( بخوانيد زنان و مردان ) آ يا در
قران چندين بار به حرمت قلم ، پروردگار عالم به نام قلم سوگند ياد نميکند ؟چگونه ميتوان
قبول کرد که زن و مرد مسلمان از لحا ظ دانش و علوم ، نسبت به ساير ملتها در سطح بسيار پائين باشند؟زندانيان سياسي در ايران
مگر صاحبان انديشه و قلم نيستند؟ جرم و گناهشان چيست؟ چه کسي دستور تعطيلي دانشگا هها را داد که ميخو
اهيم علم را اسلامي بکنيم !؟. ( رياضيات ، فيزيک ، شيمي ، مکانيک ، ووو دهها رشته
هاي ديگر را ميخواشستند اسلامي بکنند !) و 350 هزار ايراني را با مدارک تحصيلات دانشگاهي و استا دان با تجربه
دانشگاه ها را از وطن آ واره کرد ند.؟ مگر اينها به روي پيامبر اسلام شمشير کشيده
بودند؟ آ يا اين همه استا دان و دانشگا هيان به اندازه « آيت الله» خميني وطن و
ملت خود را دوست نداشتند؟ چه کسي ميتوانست معيار تقوي ، پاکي ، انسان دوستي ، خدمت
به بشريت اينان را تشخيص بدهد و بسنجد ؟ چرا اين عزيزان و اين ثرمايه هاي ملي را ازبين بردند ؟
همه بخاطر داريم که ، محمد رضا شاه هم به مخا
لفان خود پاسپورت و بليت بدون بر گشت توصيه ميکرد، گوئي ايران ملک پدري اش بود. اي
کاش صاحبان قدرت ، که به ملٌت خود ارزش قائل نيستند، حد ا قل سرنوشت رضا شاه و
محمد رضا شاه را بخاطر بسپارند.. اين تحصيل کرده ها که بخاطر حا کميت جهل و
استبداد در وطن خود ، چه در نظا م محمد رضا شاهي و چه در نظام «آيت اللهي» استبداد
ي ، وطن خود را ترک کردند، هيچ کدام در غربت از گرسنگي نمردند . هر کدام به فراخور
سرمايه هاي عظيم علمي و ا ستعداد و پشتکارشان ، موفق شدند و روز بروز موفق ميشوند.اما هزار افسوس، چه بايد
کرد، اين حا کميت جهل بود که در واقع ملٌت و خا نواده هايشان ، مليارد ها صرف تعليم
و تربيت آ نان کرده بودند ، که در نهايت ميبايستي ملت از دانش و تجربه هاي آ نان
براي بهبود وضع زندگي و ترقي جا معه استفاده ميکردند، به بيرون رانده شدند، و اين
بيگانگان بودند ، که از دانش و تجربه ا نان استفاده ميکنند.
در يک سخنراني
راديوئي « آيت الله » خميني علنأ گفت :
گذاشتيم مدرسه باز کردند ! رهبر انقلاب اسلا مي نا راحت بودند که چرا در ايران
رجال وطن دوست اقدام به تا سيس مدارس و دانشگاه کردند! براي «آيت الله » خميني
مرکز جهاني علم ، شهر قم است!!! اين سخن نغز از پيامبر ا سلام ، بسيار معروف است ،
که ميفرمايد: اگر علم در چين هم باشد ، مسلما نان وظيفه دارند براي کسب آن، تا
آنجا بروند. خوانندگان اين دو سخن را در کنار هم بگذارند،و خود به قضاوت بنشينند.
اگر همين حضرات ، همين علماي فارغ ا لتحصل از
مرکز علمي جهان به قول « آيت الله » خميني از طريق عقل و منطق و علم و دانش به دين
و مذهب روي آورده اند، چرا مخا لفان عقيدتي
شان را با همان عقل و منطق و علم و دانش فانع نميکنند؟چرا به سلاح اتهام به ارتداد ، ناصبي بودن ، مرتد بودن ملحد
بودنمتوسل ميشوندو تهديد به مرگ ميکنند؟براي اين که مستبدان ، چه در لباس پادشاهي
و چه در لباس روحاني، از انسانهاي متفکرو آ گاه و صاحبان علم و دانش متنفر هستند.آ
نان به ملت احتياج ندارند( بلا نسبت از
ملت بزرگوار ايران )آنها به گله هاي گاو و گوسفند احتياج دارند، که هر کجا خوا
ستند، به چرا ببرند، و در نهايت پوستشان را بکنند، و گوشتشان را بخورند! گوبلز ،
وزير تبليغات آ لمان نازي ، علنأ ميگفت :«وقتيکه کلمه
فرهنگ را ميشنوم ، دلم ميخواهد طپانجه ام را از غلاف بيرون بياورم! اين مرد بي
فرهنگ، که تحصيلات دانشگاهي هم داشت اين چنين و تا اين حد با فرهنگ دشمني داشت ،
چون نها يتأ مستبد بود ، واي به حال کسا نيکه تمام دانش و علمشان در چند رسا له
توضيح ا لمسا ئل خلا صه ميشوند ؟
***********************************
نگاهي بسيار کوتاه به قران مجيد ، ميا ندازيم
تا ببينيم در باره علم و آزادگي انسان
خداوند قران چه ميفرمايد.جمله اي است در
قران بسيار کوتاه ،امٌا دنيائي از حکمت. درست همين حکمت است ، که
پايه هاي کاخ استبداد دين فروشان را به لرزه مياورد . اين جمله چنين است:ا ليوم لا تنفعل مال ، لا انبون.ترجمه : در روزقيامت ( در روز حساب و کتاب)نه ما ل و نه آبا و اجداد شما به
دادتان نخواهند رسيد. اين جمله يعني چي ؟ يعني : اي انسان ، من تو را آزاد و مسئول
در مقابل عمالت آ فريده ام . در روز داد خواهي
تو تنها در مقابل ا عما لت جوابگو هستي. اين آيه درست در تضاد با مفهو م و فلسفهً ولايت فقيه است ، که اساس فکري
اش ، بر صغير بودن انسانها ، و محتاج بودن آ نان به قيم تکيه دارد !. انسان صغير ، مسئول ا عمال خود نيست ، همچنانکه در هيچ دادگاهي شايسته
ً اين نام ،کود کان صغير را محکوم نميکنند
، بلکه آ نها را ارشاد و تربيت ميکنند. ا ينکه
در ايران يک عدهً روحانيون انحصارأ قدرت حکومتي را در دست گرفته اند، و فردي را
بنام رهبر ، با قدرت بدون نظارت با ا تکا
به قدرت سلا ح و خفقان و فشار ، بر ملت تحميل
کرده اند ، کا ملإ مخا لف نص صريح اين آ يه است .در تائيد و تصديق اين دليل به کلمهً اسلام و معني لغوي او مراجعه ميکنيم. کلمهً اسلام ، از فعل سٌلمه(
être soumis به زبان فرانسه) : يعني
خود را در قيد کسي قرار دادن. تسليم کسي شدن. در اسلام اين کس،
فقط و فقط پروردگار عا لم است . .
به عبارت ديگر، يک فرد مسلمان جز در مقابل پروردگار در مقابل کسي زا نو نميزند،
دست احدي را نميبوسد. جز به پروردگار عا لم بکسي حساب پس نميدهد. و اين سخن معروف پيامبر اسلام ( ص ) که ميفرمايد من آخرين رسول
خدا هستم ، يعني اينکه بعد از من اگر کسي آمد و ادعاي پامبري کرد ، و گفت من با
پروردگار عا لم در ارتباط هستم ، بدانيد که اين آدمها پيامبران کاذب هستند. مسلما
نان به « آيت الله » هاي درشت و کوچک حساب پس نخواهند داد. اين حضرات فقط و فقط
اگر مسلمان واقعي باشند، وظيفهً شان ارشاد است و بس . آنهم بشرطيکه خودشان در
اعمالشان از لحاظ اخلاق ، تقوي ، فضيلت،
پا کدامني نمونه باشند.
اين آزادي را که خداوند، به نوع بشر عطا کرده
است ، آزادي حيواني نيست ، براي اينکه به همان ا نسان ،خداوند عقل و شعور عطا کرده
است، که حيوانا ت فاقد آن هستند.آزادي انسان با خرد و منطق جوهر مشترک دارد . همين
آزادي هم جوهر با خرد و منطق است ، که فلاسفه در طول قرون ، آن را حقوق طبيعي ا
نسان ميدانند. درست به اين جهت است ، که در طول تاريخ ، دين فروشان ،و شارلاتانها
هميشه براي استقرار قدرت خود ، سه سياست
مشخص دا شتند .1- تبليغ جهالت ، و خرا فات، بنام دين.2-سرکوب متفکرين ، و آزاد انديشان،
و متهم کردن آ نان به لا مذهبي ، بيديني ، ارتداد . 3 – حا کميت سانسور ،و جلوگيري
از آزادي بيان و انديشه .
ا ين
دستگاه ها ي قتل و شکنجه ، حبس و زنده
زنده سوزاندن متفکرين ، که « روحانيون دين
فروش » شيفتهً قدرت ، ثروت ، در طول تا ريخ راه انداخته بودند، و هنوز هم راه ا
نداخته اند ، براي خدا و ودين نبوده و نيست . اگر شما از نزديک کاخ واتيکان و
لباسهاي زرٌين پا پ و کا ردينالها را ببينيد، از خود خواهيد پرسيد ، کي حضرت عيسي ،
کاخ نشين بود، که اين حضرات بنام او ، در چنين جلال و شکوه زندگي ميکنند؟ آ غلب
روحانيون حکومتي در ايران امروز ، تا قبل از انقلاب از قشر متوسط و حتي فقير ، و
حتي بسيار فقير بودند (رجوع شود به زندگي نامه « آيت الله » خامنه اي به قلم خود ، در سايت www.khamenei.ir/ ) در طول 26 سا
ل حا کميت ولا يت مطلقهً فقيه ، 8 سال جنگ
ويراني و خرابي، و عدم آ گاهي مسئولان به مسائل اقتصادي ، که مملکت و ملت بيش از پيش فقير شده اند ، آيا اين « معلمان اخلاق و مبلغان تقوا و فضيلت » حاضر ميشوند،
که يک کميسيون بيطرف ، ثروتهاي آ نها و آ قا زاده هايشان را بررسي و تحقيق بکنند
؟ و حضرات به ملٌت ميتوانند بگويند ، که اين
ثروتها را از کدام راه و اصول اسلامي و قا نوني بدست آ ورده اند؟ در فرهنگ تبليغاتي خرا فات و جهالت و مردم فريبي ، « روحانيون » تبليغ ميکردند : فقير
بودن فخر ا ست .! براي کي ؟ براي ملت، يا براي حضرات ؟
حضر ات « حزب الله » تشکيل داده اند ! يک لحظه روي همين کلمه ً مرکب مکث بکنيم. در
قران مجيد سورهً اي هست بنام سورهً الا
حزاب ( سورهً 33 ) اين سوره شرح جنگ احزاب ، يا همان جنگ معروف خندق است ، که
مسلما نان با وجود اينکه ، نسبت به کفٌار از لحاظ
تعداد نفرات قليل بودند، پيروز شدند. اين واقعيت تاريخي ، و اين
کلمه حزب ،در 14 قرن پيش ، با بار سياسي که ما ا مروز
از حزب در معني و در عمل داريم ، کا ملأ فرق ميکند.در سوره احزاب همبستگي
مسلمانان را نوضيح و تفسير ميکند ، که چگونه بر کفاٌ ر غا لب شدند، چونکه در راه
خدا مجاهدت ميکردند.به عبارت ديگر مسلما نا ن تحت رهبري پيامبر
اکرم (ص)عليه کفٌار ميجنگيدند . ا مٌا
فلسفه و سياست تشکيل حزب بنام« حزب
الله »، در نظا م ولايت مطلقهً فقيه ا
مروز چيست ؟ اولأ رهبر جمهوري ا سلامي ايران
مقام پيامبري ندارند ، و هرگز هم پيامبر اسلا م براي خود جانشيني تعين
نکرده است . ثانيأ پيامبر اسلا م در جنگ با کفٌار
از حزب (به معني گروه ) مجاهدين اسلام ، که در راه خدا ميجنگند ، از آ نان
قدر داني ميکند. ملت ايران قبل از انقلاب هم مسلمان بودند ، ا مروز هم
مسلمان هستند، و بعد ازجمهوري اسلا مي هم
مسلمان خواهند بود. قشري که در جا معهً ما بيش از همه به مسلمان
بودن ا يرانيان آ گاه هستند، خود جا معه
روحانيت ايران است . تمام زندگي و هستي و
رفاه ولو نسبتأ فقيرانهً رو حانيون
را ملٌت مسلمان ايران تا مين ميکردند . «
آيت الله » خامنه اي خود شان در زندگي نامًه خود
که آدرس سايت آن در با لا اشاره شد ، بطور آ شکار و روشن مينويسند، که در يک
خانه ايکه 60 مترمربع بيشتر نبود ،و يک
اطاق بيشتر نداشت ، با خانوادهً شان زندگي ميکردند. بعدأ مردم خٌير آمدند و تکه زميني
را خريدند ، و بر وسعت خانه شان افزودند.( فقير بودن نه عيب است و نه ننگ. ، اما
سوً استفاده کردن از لباس روحانيت ، براي
ثروت اندوزي و استقرار استبداد ، مايه تنفر خدا و پيامبر و ملت است .) همين با وره
اي مردم ايران بر پا کي و معنويت و تقواي رو حانيون صديق و مئو من بود ، که ملت را مثل دريا
بخروشان در آورد و ريشهً سلطنت را براي هميشه از ايران برکند. امٌا روحانيون حکومتي ، بعد از رسيدن به قدرت ،
چگونه از ملٌت قدر داني کردند ، بحثي است جدا گانه و تاريخ به نسل هاي آينده هشيار خواهد داد ، که به گفته هاي هيچ
فردي اعتماد نکنيد، فقط و فقط يه اعما لشان دقيق بشويد و بس .
حزب الله ، از منظر فرهنگ سياسي امروز ، و نقش آن
در نظام « جمهوري اسلامي» .
در عهد معاصر ، در منطق جهان سياست ، و مبارزات
سياسي، حزب را حهت گرفتن قدرت سياسي تشکيل ميدهند. مثا ل حزب کمونيست ( بلشويکها تحت رهبري
ولا دمير ايليچ لنين در انقلا ب اکتبر 1917 ) حزب نا سيونال سوسياليست آ
لمان به رهبري آدلف هيتلر، حزب فلانژ يست در اسپانيا به رهبري فرانکو و دهها
حزب ديگر . امٌا تشکيل حزب بنام حزب
الله در ايران مسلمان ،و مسلح کردن آن براي
سر کوب کي؟ به حساب پروردگار عا لم ، آيا مردم فريبي نيست؟ نعوذ با لله ، خداوند همطراز لنين ، استا لين ،
هيتلر و فرانکو است ، که به حزب احتياج داشته باشد؟ آ يا پروردگار عا لم قدرت اش
را از دست داده است ، که ميخواهد با تشکيل حزب دوباره قدرت را بدست بگيرد ؟ چرا رو حانيون حکومتي ،براي اميال و اهداف سياسي خود
، از حسا ب پروردگار خرج ميکنيد ؟ بيا ئيد
، روشن و آشکار اسم اين سازمان را با
واقعيت و وسيا ست ايکه به عهده دارد ، نامگذاري بکنيد.رهبران سياسي در نظام هاي تک
حزبي ، و استبدادي در دنيا ، هر کدام براي خود حزب و دسته و گروه هاي فشار و مسلح
دارند ، هيچ کدام اين رهبران ، براي اميال و
اهداف سياسي شان، خود را تا اين حد
ايکه در« جمهوري اسلامي » در ايران رايج است، خود را زير اسم آلله قائم نميکنند
! از برکت همين دستگاه فشار و خفقان است ، که
« حجٌت ا لسلام » آ قاي مهدي کروبي
علنآ ميگويد : ما ( منظور روحانيون
حکومتي که تمام دستگاه دولت را در اختيار
دارند )در اتو موبيل هاي ضد گلوله رفت آ مد ميکنيم ، امآ توهين و نفرت مردم را روحانيون ساده و معمولي کوچه و محله تحمل ميکنند.(
نقل به مفهوم از سايت خبري ايران ا مروز ، 15 شهريور 1383 )
در ا ينجا
جاي دارد از آن روحانيون صديق و مئومن، که
از اوٌل انقلاب هرگز وارد صحنه هاي سياسي
نشدند، دين و ايمانشان را به ما ل و منال و مقام نفروختند، و در همان زهد و تقوي و پاکدامني زيستند،به نيکي ياد کرد.
اين سخن بسيار نغز را هميشه مئومنان واقعي ، و خدا جويان بر زبان مياورند که ميگويد
: اين دنيا براي مئومنان دنياي امتحان است. بايد گفت متا سفانه خيلي ها در اين دنيا ، خصوصأ آن روحانيون ايکه وارد دستگاه حکومت شدند،مقام
و ثروت، زهد و تقوي و حرمت اجتماعي آ نان
را بر باد داد. قبل از انقلاب هر کدام از
اين آقايان در يک محٌله و يک بازار از احترام واقعي و معنوي بر خوردار بودند ، هر
کدام براي جامعه مظهر اخلاق و معنويت
محسوب ميشدند ، امروز مجبورند،با اتومبيل
ضد گلوله جا بجا بشوند !
بلا خره در آنجائيکه خداوند در قرا ن ميفرمايد:
« هل يستو ا للذٌين يعلمون و ا للذ ين لا يعلمون؟ » ترجمه : آ يا کسي که صاحب علم
است ، با آن کسي که فاقد علم است برابر هستند؟اينجا به طور وضوح و روشن ، خدا وند
صاحبان علم را از فاقدان علم بر تر ميداند.
مسلمأ در يک جامعه انساني ، عا لم فاقد فضيلت ، جايگاهي نخواهد داشت. و پيامبر
اسلام در تائيد اين آ يه است ، که ميفرمايد : طلب علم براي همهً مسلمانان ( چه زن
و چه مرد)وظيفه است. با اين دستور الهي و پيام رسول خدا ، در بارهً کسب علوم و
دانشهاي پيشرفته امروز ، در جهان اسلام هيچ
فرد بالغ ، چه زن و چه مرد ، بيسواد و فاقد حرفه و شغل شرافتمندو شايسته ً شخصيت
انساني و جود ندا شته باشد. ا مآ وقتيکه ميبينيم ، جان و مال و نا موس مسلما نان در تمام جهان، اين چنين مورد تو هين و
تحقير و تجاوز قدرت هاي استعماري قرار ميگيرند، آيا جاي آن نيست که دنبال شناختن عاملان اين
عقب ماندگي علمي ، اقتصادي و فرهنگي در
بطن جا معه ً خود باشيم ؟ وقتيکه خود حا کمان
فاسد ، متحجر ، دنيا پرست کشورهاي مسلمان ، ملت هاي خود را به اسارت ميگيرند، و
کوچکترين احترامي به حقوق آ نان نميگذارند، آ يا بيهوده و عبث نيست ، که ما از
قدرت هاي اشغالگر و جهانخواران استعمارگر ، انتظار احترام و رعايت حقوق ا نساني مسلما نان را داشته باشيم ؟ (ادامه دارد )
*-
پاريس 25 آوريل به 2005-به قلم
کاظم رنجبر دکتر در جامعه شناسي سياسي.
*-اقتباس از اين مقاله ، بطور کا مل و يا بطور
ا ختصار ، با ذکر نام نويسنده ،و سايت عصر نو ، بلا مانع است.
*
kazem.randjbar@wanadoo.fr
.