تراژدي يک ملٌت ، و شارلا تانيزم
پيامبران «دروغگو»
(بخش چهارم )
-
چرخهً (سيکل
) بي پايان حاکميت جهل ، فساد و استبداد ، زير پوشش ايده ئولوژي هاي تماميت خواه.
-
با چه معيار هاي عقلاني
و منطقي ميتوان قبول کرد ، که ملت آلمان ، يکي از با فرهنگ ترين ملتهاي جهان ، مهد
علوم پيشرفته ، فلسفه و موسيقي ، خصوصأ در قرن نوزدهم ، روزگاري در دام يک باند
آدمهاي خود کامه ، قدرت طلب ،و کور فهم و کور دل ، به سرکردگي يک سرجوخهً اطريشي بيفتد ، و با يک ايده اولوژي احمقانه ، چشم بسته تا انتهاي ويراني وطن خود و بخش مهم از
جهان، با عث قتل و آوارگي مليونها انسان بشود ؟ و اين باند دايوانگان
را همراهي بکند ؟
-
با چه معيار هاي عقلاني
و منطقي ، ميتوان قبول کرد ، که محمد رضا شاه ، که تمام تحصيلات و دانشش ، تا حد
دبيرستان و دو سال دانشکدهً افسري ، بيش نبود، مدت 37 سال ، و بخصوص در ربع قرن
آخر سلطنت اش ، خود را « خدايگان شاهنشاه آريا مهر بزرگ ارتشتاران فر مانده »
بنامد، و به کمک قدرتهاي بيگانه ً ذينفع
کا سه ليسان و دستيارانش ، آنچنان قدرت استبدادي و خود کامگي اش را بر مملکت و ملت تحميل بکند، که در اين سالهاي خاموشي و مرگ، ملت آ نچنان از
خود بگانه بشود، که علنأ بگويد: بعد از محمد رضا شاه ، هر چه و هر کس بيايد بدتر
نخواهد بود ؟!
-
با چه معيار هاي عقلاني
و منطقي ، ميتوان قبول کرد ، که « آيت اْْلله» خميني ، که تمام تحصيلات و افکار و
انديشه هايش ، که ازا عماق قرون وسطي ، عصر تاريکي و جهل ،
عصر حا کميت بلا مانع روحانيون متحجر
،نشاً ت گرفته بود،آن چنان ملٌت را مسحور و کور بکند، ، که حتي بخش مهمي از تحصيل
کرده هاي دانشگاهي، حتي مارکسيستها ، که باور هاي مذهبي ندارند، کورکورانه به
دنبالش راه بيافتندو از او «ولي امر مسلمين ، زعيم عا ليقدر و رهبر مستضعفان جهان
» بسازند؟!
-
اين بازيگران
تشنهً قدرت و ثروت ، اين ساحران جادوگر ، از بطن خود جامعه ، و توسٌط خود ملتها ،
ساخته و پرداخته ميشوند. روحانيون حکومتي
حا کم بر ايران، بازتاب قرنها باور هاي متحجرانه و خرافي خود ملت ايران هستند، که در شرايط مناسب در صحنهً سياسي جامعه
ظهور کردند. تظاهر به دين ، ريا ، سا لوس ، دروغگوئي ، قصاوت قلبي ، کينه توزي،
تزوير، پول پرستي، عدم همبستگي ملٌي ، حسودي نسبت به موفقيت ديگران ، چا پلوسي ،
چاکرم، نوکرت ام ، خاک زير پايت ام، بخشي از فرهنگ ايراني است . اين روحانيون حکومتي ، فرايند اين فرهنگ مسموم و مصدوم ، قرنها حاکميت
استبداد شاهي و شيخي است، که ايراني حتي در چهار ديواري خانهً خود، حق زيستن آزادانه
را نداشت و هنوز هم ندارد .
-
در بارهً شخصيت علمي
روحانيون و آثاري که در مدارس و حوزه هاي ديني در ايران و تمام کشور هاي مسلمان
تدريس ميشوند،و آنرا بنام علم و دانش ، به ملتهاي مسلمان ارائه ميکنند، چند سطر از نوشته هاي «آيت
الله» دکتر علي گلزاده غفوري را، بعنوان سند اينجا ميآوريم. فراموش نکنيد
که آ قاي گلزادهً غفوري هم روحاني و هم حقوق دان هستند . و دورهً دکتراي حقوق را
از يکي از دانشگاه هاي پاريس گرفته اند. بعبارت ديگر حد ا
قل چند سا لي يکي از مراکز مهم علمي و
فرهنگي جهان معاصر را از نزديک ديده اند، و معني واقعي عا لم و علم و مراکز علمي
را خوب ميدانند. ايشان در هفته نامهً « کتاب هفته »شمارهً 38 شنبه 15 دي 1380 ،
صفحهً 18 چاپ تهران چنين ميگويند :قران يعني
«خوانده شده »،و کتا ب ، يعني « نوشته شده »، تنظيم آورده هاي ديني بايد بر اساس
معرفت زمان و توجه به زمينه پذيرش باشد. مخصوصأ اينکه با توجه به ترجمه هاي ا حيانأ
نا رسايي که هست، جوان وقتي قران را باز ميکند،با اولين چيزيکه پس از سورهً حمد بر
خورد ميکند « ذلک الکتاب لاريب فيه » است. جوان ميپرسد
« لا ريب فيه » يعني چه ؟ يعني «شک ندارد »>جوان از خود ميپرسد : يعني چه ؟ من
حق شک کردن ندارم؟!در صورتيکه من اولين سوره را در تنظيم اولين سوره نازل شده
آورده ام يعني « اقر باسم ربک الذي خلق »من در آ
ثارم قراني انديشيدن را توصيه ميکنم . اگر به خواننده حق سئوال بدهيد ، احساس شخصيت
ميکند، و اگر به او گفتند « تو نميفهمي » شايد از نظر عا طفي بپذيرد، اماٌ در خرد
خود نمي پذيردو بسيار فاصله است از عاطفه ً ديني و خرد ديني..
-
سئوال –(سئوال روزنامه
نگار )در همين ارتباط، کيفيت فعاليت حوزه را در زمينه تا ليف متون آ موزشي و عمومي
ديني چگونه ميبينيد؟
-
من ده سال در حوزه و بيشتر
در قم بودم ، در آ غاز بار ها تذکر دادم ، که اين کتابها اغلب مربوط به قرن چهارم
و پنجم و ششم هجري است .(يعني بين حد اقل 800 تا 1000 سال پيش ! توجه بکنيد به دانشي که
بشر هزار سال است در همان حا ل باقي ما نده است تا کيد از نويسنده است ) ، نزديکترين و تازه ترين کتاب ، مربوط به دو
قرن پيش است . در گذشته ، مديريت حوزه ، بدون توجه به نويسنده و هدف او ، از اين آ
ثار استفاده ميکرد. حجيم بودن غير ضروري بعضي از متون درسي - مثل زبان عربي کهن – وقت طلاب را بسيار تلف ميکند.
در حوزه بايد مفهوم اجتهاد ، به منظور دين شناسي
بيشتر مورد توجه و عنايت باشد . طللاب بايد با تو جه به ارزش خدمات
شان از حا لت وابستگي و تقليد محض از گذشته خارج شوند؛ واز اطاقهاي در بسته بيرون بيايند، عا لم به
زمان باشند، وابستگي اقتصادي نداشته باشند، جزو مردم و اهل مردم باشند ، و با يک استقلال فکري ، با مراکز علمي
دنيا و فن آوري جديد در ارتباط باشند ، چه بسا براي ياد گيري چيزي که در حال حاضر
ده سال عمر خود را صرف ميکنند، بتوانند، در چهار سال يا حتي کمتر ، به نتيجه بهتري
برسند. (بخشي از مصاحبهً آقاي دکتر علي گلزاده غفوري ). اگر ما به اين جملات دقيق بشويم ،
ريشهً تمام بدبختي هاي ملتهاي مسلمان را درست در اين جملات خواهيم يافت
. آقاي دکترگلزاده غفوري که خود روحاني
هستند، ، آشکارا ميگويد ، : طلا ب از اطاق
ها ي بسته بيرون بيايند عا لم به زمان باشند،
و وابستگي ا قتصادي نداشته باشند .
در د مسلما نان درست در بيسوادي و
طفيلي بودن «روحانيون مسلمان » است که آقاي گلزار غفوري اشاره ميکنند .فرض بکنيد ، که تعدادي از ما هي ها از اول خلقت در يک برکه و
مرداب بسته بدنيا آمده اند و قرنها در اين
محيط بسته زندگي ميکنند. براي اين ما هي ها
عظمت آب ،و و پهنا و عرض و طول و عمق دريا ها و آقيانوسها ، بر مقياس همان مرداب بسته تداعي ميشود. اين ماهي ها فکر ميکنند ، که اقيانو
س ، همان مرداب بسته است. ا گر يکي از اين
ما هي ها بر حسب تصادف راه به دريا ها باز بکند ،و از آنجا به اقيانوسها برسد ، در
آن موقع است ، که ميفهمد دريا و اقيانوس يعني چي ؟ اگر آقاي دکتر گلزاده غفوري ، پايش به اروپاو
ومرکز يکي از فرهنگهاي مهم معتبر دنيا
نميرسيد، و تمام
عمرش در همان اطاقهاي تاريک و بسته حوزه هاي علمي قم و مشهد ميماند، و از لحاظ ما
لي وابسته به خمس و ذکوت و سهم ا مام بود، ايشان هم مثل « آيت الله »خميني فکر ميکرد که «علم از قم برميخيزد!» . و دستور
ميداد :بشکنيد اين قلم ها را ، و صا حبان آنها را مرتد و مهدور الدم ميدانست. و يک
عده جوان جاهل و نا دان را با سوء استفاده از باور هاي معصو مانهً مذهبي شان تحريک،
تهيج و مسلح ميکرد و دستور ميداد شعار : خميني عزيزم بگو که خون بريزم را بدهند !.
خون چه کسي را بريزند ، چرا بريزند مهم نيست ، همين که ا مام فرموده است کافي است
. با اين علماو اين دانشها ميخواهيد وضع مسلما نان جهان بهتر لز ا ين باشد ف که حتي
در وطن خود ، بيگانگان اشغالگر به شرف و نا موسشان تجاوز ميکنند. ؟
-
پايگاه اجتماعي اغلب
روحانيون در ايران ، خرده مالکان روستائي
تشکيل ميدهد. اغلب روحانيون فرزندان روستا ئيان بسيار فقير هستندد، که در دهات و قصبات زندگي ميکردند
و زندگي ميکنند. البته از سا لها ي بسيار
قديم و هميشه ، روحانيون درباري ، با جلال
و عظمت ، دست در دست پادشا هان جبار و
خونخوار ، براي پدر تاجدارشان دعا و نماز ميخواندند ، و از شاه انعام ، وصله دريافت
ميکردند. حساب اين «آيت الله هاي در باري
» با حساب روحانيون چون « آيت الله » خميني
، منتظري ، خزعلي ، جنتي مصباح يزدي ، خامنه اي ، رفسنجاني، کروبي ،مشکيني
، جد ا هستند. همهً اين آقايان روستائي زاده ، و بر
خاسته از طبقه فقير جامعه بودند. پنجاه سال يا
شصت سا ل گذشته را اغلب ملت ايران
بياد دارند. اين آقايان را و گذشته ها و آ با و اجدادشان را همه ، خصوصأ ، همسايه
هايشان ، همکلا سهايشان مشناسند. شرايط اجتماعي و فرهنگي روستا ها ي ايران در يک
قرن پيش است ، که شخصيتهاي فکري و روحي اين
آ قايان را ساخته اند . در آ ن سالها در
دهات ، چه آ ثاري از تمدن ، ترقي و فرهنگ وجود داشتند ، که بتوانند، در فکر و انديشه
هاي اين آ قايان تاثير بگذارد؟ وقتيکه همين روستا زادگان ، بعنوان طلبه به شهر هاي
مذهبي ميآ مدند، زندگي آ نان در همان اطاق ها ي بسته ، با انديشه هاي بسته ، با
کتابها ي مربوط به 800 سال پيش ، شکل ميگرفت. بعلاوه وابستگي ما لي ، شهريه هاي بسيار
نا چيز ، و عقب ماندگي شهر هاي مذهبي نيز بر اين دنياي خالي از علم و فرهنگ ،که هيچ
رابطه با واقعيت هاي زمان معا صر خود در
سطح جهاني نداشتند، بر نا آ گاهي آ نان ميافزود. در صورتيکه در پنج قرن دوران
شکوفائي علمي جهان اسلام ، در کنار مسائل و احکام ديني ، در همين مدارس ، دروس
فلسفه ، حکمت ، رياضيات ، نجوم ، تارخ ، جغرافيا ، پزشکي ، داروسازي و ساير علوم
تجربي بوسيلهً دانشمندان مسلمان تدريس ميشد
. ابو علي سينا ، شاگرد ابو نصر فارابي ،
در مدرسه نظاميه بغداد به علوم طبٌ و فلسفه يوانان آ شنا شد ، و بعدأ خود استاد
مسلم فلفسه ، زمان خود بود ،و در علم پزشکي ، بي نظير بود. چرا آنموقع مغز و فکر و شعور مسلمانان کار ميکرد
، امٌا امروز از درک و خلاقيت باز مانده است؟«آيت الله» منتظري در خاطرات دوجلدي خود ، که در خارج از کشور نيز
چاپ و منتشر شد ، بطور روشن و آ شکار بيان ميکند، که « آيت الله » بروجردي دستور
داده بود که در سهاي فلسفه ، علامه طباطبائي ، که فلسفهً ملا صدرا را تدريس ميکرد آز حوزه ها برچيده شود ! خود فلسفهً ملا صدرا معروف به
فلسفهً حرکت جوهري ، يک فلسفه متافيزيک ، درست در تضاد با عقل و خرد است .
ريشه فکري اين فلسفه يک مخلوطي است از
باور هاي ديني ، در قالب مفاهيم فلسفي پا يه ريزي شده است.چون بوعلي سينا بر اين
عقيده داشت ، که معاد جسماني ، از لحاظ عقلي و منطق ، باور کردني نيست. ملا ٌ صدرا با فلسفه حرکت جوهري ميخواست انديشه بو علي سينا
را بکوبد . با و جود اين آقاي بروجردي حاضر نبودند ، که چنين بحثها وارد حوزه هاي
ديني بشوند ! زنده ياد ، سيد احمد کسروي ، در کتاب خود :سرنوشت ايران چه
خواهد بود ،مينويسد مردم بروجرد ، از ترس همين
«آيت الله » به خزينه ميرفتند، و در اين شهر به دستور اين « عا لم دين» حمام دوش وجود نداشت ! چقدر ا
نسانها از برکت آن خزينه هاي کثيف ، و غير بهداشتي ، به انواع بيماري ها ميتلا شده
اند ، و باني اين بيماري ها و مرگ و مير ها، فقط و فقط تبليغ جهل و خرافات توسط اين
حضرات بود و هست . هرگز تا کنون يک نفر از روحانيون اين ا عمال و اين انديشه هاي باز مانده از اعماق قرون وسطي اين حضرت را
انتقاد نکرده اند. گوئي رو حانيون در ايران
هرگز اشتباه نميکنند !
-
سلا طين جبار و
دنيا پرست نيز در تبليغ جهل و خرافات به روحانيون احتياج داشتند. بعنوان مثال ، رضا
شاه که در دوران سلطنت اش دست به اصلا حات اداري و سازماني مملکت زد، امٌا اين
اصلا حات از محدودهً شهر هاي بزرگ ، جلو تر نرفت.اين سياست مسلمأ يک سياست آ
گاهانه بود، که روستائيان ، که آن موقع اکثريت جامعه ايران را تشکيل ميدادند،، در
فقر مادي و فرهتگي اسير شده ،و رعيت دائم العمر باقي بمانند.رضا شاه که با يک جفت
چکمه ، وارد قزاقخانه شده بود ، و چيزي از ما ل دنيا نداشت، بهنگام ترک ايران در
سوٌم شهريور 1320، مالک پنج هزار ده و آبادي را به وليعهد خود ، محمد رضا شاه پهلوي منتقل کرد.
مسلمأ چنين فئودال و زمين دار بزرگ ، از آگاهي و رشد سياسي و فرهنگي روستائيان در هراس بود.همين حرص و طمع و شهوت
ما ل اندوزي را که رضا شاه برخاسته از دنياي فقرو تحقير ، با خود داشت، امروز به صورت
يک نوع بيماري در روحانيون حکومتي و فرزندان آن ها « معروف به آقا زاده ها »مشاهده ميکنيم. اين نوع
رفتار ها ، علل رواني دارند. ا نساني که در طول سالها ي دراز ، بخاطر فقر مادي و
فرهنگي احساس خود کم بيني ميکند، وقتيکه به قدرت ميرسد، نه تنها از صاحبان علم
وانديشه متنفرومنجرميشود، بلکه در جمع آوري
ثروت و غارت ملت ، از هيچ عمل غير قانوني روي گردان نيست.
-
يکي از هموطنان عزيز ،
که شغل شريف پزشکي دارد، و هميشه در خدمت
هم ميهنانش در ايران زندگي ميکند، با يکي از روحانيون حکومتي هم سن و هم
ولايتي است. اشان نقل ميکرد ، که من و اين آقا ، از سنين ده دوازده سالگي هم ديگر
را ميشناسيم. همين آقا در فصل برداشت کشت، همراه با پدرش ، براي در يافت «سهم امام »سر خرمن ميامدو پدرم 5 تومان آنروز ،( يعني
60 سال پيش) به پدر او ميداد، و او چقدر دعا ميخواند ، و شکر گزار ي ميکرد. اين
حضرت ، و آقا زاده هايشان امروز براي دريافت سهم امام ، بر سر خرمن نميروند، بلکه
سهم ا مام را مستقيمأ از شرکتهاي گاز و
نفت ، و از سرمايه و ثروت ملت ايران برميدارند. از برکت همين سهم امام گازي و نفتي
، روحانيون حکومتي دهها هزار جوان بيکار و بيسواد را مسلح کرده و
بنام «حزب الله »و دفاع از« ارزشهاي اسلامي » به جان ملت بياندازند .
-
وابستگي روحانيون و طلاب
به در آمدهاي حاصل از خمس و زکا ت وسهم امام به تجار بازار ، و نداشتن يک حرفهً مفيد اجتماعي
، همان طوريکه آقاي دکتر علي گلزاده غفوري اشاره کردند، آن ها را به قشر وابسته و
طفيلي تبديل کرده، و آزادي تفکر و تعقل را از آنان سلب نموده است. چنين قشري با چنين
وا بستگي ها نميتواند، واقعيت ها و سازماندهي و مديريت عقلاني جامعه را در سطوح
مختلف آن درک بکند. در حا ليکه از گذشته هاي بسيارقديم تاريخ بشريت ، مبارزات
طبقاتي و جنگهاي ويرانگر ، در نهايت براي منافع مالي و اقتصادي بوده است «آيت الله
» خميني چنان از مسائل جهان نا آ گاه بود،
که در يک سخنراني اين چنين دسته گلي به آب داد و گفت : « اقتصاد ما ل خر است ، ما
براي خربزه انقلاب نکرده ايم ، ما براي اسلام عزيز انقلاب کرده ابم ! » البته آقاي
خميني تا اندازه اي حق داشت چنين بگويد. چونکه ايشان هرگز در طول زندگي اش کار ،و
خصوصأ کار مفيد اجتماعي انجام نداده بود که ارزش کار ، و معني و مفهوم کار توليدي
و اقتصاد را بداند . براي
او نان و گوشت ، خربزه ، از برکت خمس ز کات و سهم
ا مام ، تا دم در خانه اش مفت و مجاني آورده ميشد. مسلم است ،که براي «آيت الله
» خميني اسلام اش عزيز است،و از برکت اين «اسلام عزيز » آخوندي است ، که يک مشت تا
آخر عمرشان مفت و مجاني سربار جامعه ميشوند. همين روحانيون در با لا ي منبر ميگويند
، ا مير المومنين حضرت علي عليه ا لسلام هم کار ميکرد،و هم امت مسلمان را ارشاد و
راهنمائي ميکرد.کسي از اين حضرات بايد بپرسد ، اگر کارو کارتوليدي و مفيد اجتماعي
، خود عبادت و فضيلت است ، که البته نيز چنين است ، شما چرا يک حرفه اي براي خود پيدا
نميکنيد؟
-
براي اينکه خوانندگان
به عمق و نفوذ جهل و خرافات، بجاي تقوي ، فضيلت، اخلاقيات ، علم و دانشهاي واقعي ،
پي ببريم ، بطور مختصر ، نظري به تاريخ ايران
دورهً صفويه ميا ندازيم. فراموش نکنيم که در ايران بعد از اسلام ، سه بار روحانيون
در ادارهً مملکت نفوذ مطلق داشتند. بار اول در دورهً صفويه بود. چنان جهل و خرا فات و فساد سازماني هاي دولتي را نا توان کرده بود ، که که
افاغنه به فرماندهي يک جوان 21 سا له ، بنام محمود افغان، اين نظام بظاهر با قدرت
، ولي فاسد از درون را تار مارکرد. همين نفوذ روحانيون را بار دوم در دورهً سلسله قا جاريه مشاهده ميکنيم
، که روحانيون در باري چون ملٌا احمد نراقي ، واضع نظريهً « ولايت مطلقه فقيه »و ساير روحايون آ
نچنان پادشاه نا آ گاه قاجار فتح عليشاه را فريب دادند ، که در نهايت با عث جنگهاي
طولاني بين ايران و روسيه شدند، که به
شکست ايران و تجزيه کشور منجر شد. بار سوم ، در ايران امروز ، حا کميت مطلق و بلا
منازع روحانيون، تحت رهبري « ولي امر مسلمين جهان » است .در طول 26 سال حکومت ، با 8 سال جنگ
خانمانسوز ، ، و حا کميت فساد ، جهل ، ظلم ، مملکت چنان به سير قهقرائي رفته است ،
که آقاي حجت ا لا سلام و ا لمسلمين محمد ابطحي ، در استعفاي خود از معاونت حقوقي رئيس جمهوري ،
در استعفا نامهً خود دستگاه حکومتي روحانيون را علنأ به نا کار آمدي و فساد معرفي
ميکند.
-
با وجود اين همه خسارات مادي و معنوي ، که کشور و ملت از حکومت
استبدادي روحانيون حکومتي متحمل شده است ، در نهايت ، يک دست آورد مهم و بسيار با
ارزش، نصيب ملت شده است، که در تحليل نهائي بسيار با ارزش و مهم است. با روي کار
آمدن روحانيون ، بلا خره بعد از قرنها ساده نگري ، و نا آگاهي مردم ، و باور ها ي معصومانه ً اغلب
آنان ، که اغلب توده هاي مردم فکر ميکردند،
که روحانيون وا قعأ نمايندهً پروردگار ، و مظهر عدل ، تقوي ، فضيلت هستند.با به قدرت رسيدن روحانيون در ادارهً مملکت،امروز پرده هاي نا آ گاهي بر
افتاده اند، ماهيت و جوهرهً آ نان بر ملا گشته است. بي جهت نيست که آ قاي مهدي
کروبي ميگويد :« با ماشين ضد گلوله مجبور به اياب و ذهاب هستيم!» روحاني ايکه وظيفه
اش ارشاد تودهً مردم است و بايد با مردم و در کناز و همراه مردم باشد، ، آنچنان
مورد تنفر ملت است ،که نميتواند در بين مردم کوچه و بازار حاضر شود! و اين که
شارلاتاني به نام «دکتر اهورا»به همراه يک
مشت همراهان . مبلغان همطرازش ، اين چنين بي آبرو شده ،که از « هخا ، به خفا »خزيده
اند، دست آورد همين بلوغ سياسي است . فراموش نکنيم که دموکراسي هاي معتبر جهان هم
، يکشبه مستقر نشده اند . ملتهاي آ زاد
جهان يعد از قرنها مبارزه و جنگهاي خونين
، که شار لاتانهاي قدرت و تشنگان ثروت ، بنام دين در مقابل خرد راه ميانداختند، ،
و روشنفکران و انديشمندان را ملحد مينا ميدند، بر قرار شده است . امروز آن
تشنگان قدرت و ثروت، ننگ ابدي تاريخ را با خود بهمراه دارند .
-
*******************************
-
فراز و فرود
سلسلهً صفويه.
شيخ
صفي ا لدٌين اردبيلي (وفات 735 هجري –برابر با 1334 ميلادي )مردي عارف و شاعر بود.
تيمورلنگ دستور داد اردبيل و کليه دهات و قصبات و اراضي متعلق به آن وقف ، به خاندان صفوي منتقل شود.آنطوريکه مورخين
نوشته اند، روزي که تيمور يورش سهمگين هفت
ساله خود را شروع کرد، و رو به ديار مغرب نهاد،هيچ نيروئي در برابر او مقاومت
نکرد. ديار بکر ، دشت قبچاق و شهر هاي شام و ارزنگان ، پي در پي سقوط کردند.(سال
802هجري برابر با 1399 ميلادي ) . در جنگ سيواس که در پنجم ماه محرم رخ داد ، تيمور
عموم سپا هيان را زنده زنده در چاه نهاده و به خاک بي انباشت. او شام و انطاکيه را
نا بود کرد، آ ن گاه به طرف انگوريد |(انقره – آنکاراي امروز ) رفت و يک روز جمعه
در سال 805 هجري (اول اوت 1404 ميلادي )با
ايلدرم با يزيد ، به نبرد پرداخت، تا او را اسير کردندو به در گاه تيمور آوردند.تيمور
آنگاه بفکر بازگشت به سمر قند، از راه گرجستان افتاد. در حا لي که « مجموع اقوام
تا تار را که از نواحي سوري حصار و آق شهر ، به طرف آذربايجان کوچانيد، و ايلدريم
با يزيد را با خود ميآورد. اين کا روان اسرا ً که بيشتر شا مل روساي ايلات شاملو ، قاجار ، استا جلو ، افشار ، بيات ،
ذولقدر ، تکلو ، روملو ، و زنگنه بودند ، به اردبيل رسيدند. در آنجا تيمور بخاطر
آورد که در اردبيل پير نازنيني سکونت دارد.اين مرد خواجه علي ( معروف به سلطان علي سياهپوش ، متوفي 830هجري
قمري ، برابر با 1426 ميلا دي )پسر شيخ صدر ا لدين و نوهً شيخ صفي ا لدين اردبيلي
بود.
روايت است، که خواجه علي براي آزادي اسرا تمهيدي
بکار برد، بدين معني که شيخ از تيمور خواهش کرد ، که اسراي روم را به ببخشد. تيمور
به او گفت که همهً اسرا را که نميتوان بخشيد. يک تعداد معين را بخواه تا قبول بکنم
.شيخ گفت از اين اسراآنقدر که در خانقاه من بگنجد، به من ببخش! تيمور پذيرفت و
دستور داد اسيران وارد خانقاه شوند. گويند، خانقاه شيخ دو در داشت، به دستور شيخ
در عقبي را باز کردند، و بدين طريق از يک در اسرا وارد و از در ديگر خارج ميشدند. يک
وقت تيمور متوجه شد که ديگر اسيري باقي نمانده است.
بعضي
از مورخين ، در باب ملاقات تيمور با شيخ شک کرده اند، امٌا بايد دانست که در ا واسط
دوران صفويه ، هم اين وا قعه معروف و مشهور بوده است. صاحب «عالم آراي عباسي » مينويسد :« بين الجمهور چنين
مشهور است ، که تيمور را بر حضرت سلطان صدر ا لدين موسي ملا قات افتاد. امٌا اصلح
آن است که سلطان خواجه علي بود.اگر چه اين روايت در کتب تاريخ ، و حا لا منظوم و
منثور اين سلسله ، به نظر احقر نرسيد .....» ( ماًخذ سياست و اقتصاد عصر صفويه ،
از استاد باستاني پاريزي ، انتشارات صفيعلي شاه ، تهران ، 1348 شمسي ، صفحات 10،
11، و 12 )
درست يک
صد سال پس از عبور تيمور ، يعني در سال 907 هجري قمري ، برابر با 1501 ميلادي ،
فرزندان اين اسراي آزاد شده در کنار شاه اسماعيل فرزند حيدر (مقتول 893 ) فرزند جنيد
(مقتول 860) فرزند شيخ ابراهيم معروف به شيخ شاه (متو في 851 ) پسر سلطان علي سياه
پوش (متوفي 830) پسر شيخ صدر ا لدين موسي (متو في 793) پسر شيخ صفي (متو في 735)
شمشير زدند، و او را به سلطنت ايران رساندند..
شيخ صفي خود مريد شيخ زاهد گيلاني بود و شيخ
زاهد گيلاني دختر خود ، فاطمه خا تون را به وصلت او در آورد . شيخ صفي طريقت را با
شريعت توام گردانيدو پيروانش را به حفظ ظاهر احکام شرع ترغيب نمود. خانقاه هاي شيخ
صفي در بغداد ، فلسطين ، شام و لبنان پيروان متعدد داشتند، و ماليات و زکا ت خود
را به خانقاه شيخ صفي ميپرداختند. در زمان شيخ ابراهيم ، صحن ها و شبستان هاي
خانقاه صفويه ، و سعتي عظيم پيدا کردندو هر شام و نهار چندين هزار زائر که از هر جانب و از هر کشور به اردبيل شتافته
بودند، بر سر سفره ً خانقاه مينشستند.
ازدواج شيخ سلطلان جنيد ، با خواهر امير حسن بيک
آق قويونلو ، که بر قسمتي از ديار بکر فرمانروائي ميکرد، بر قدرت و اعتبار خانقاه
و خا نوادهً صفويه افزود. در جهان سياست، ازدواج هاي مصلحتي ، يکي از سکه هاي رايج
است . کاري را که با شمشير نميتوان کرد، چه بهتر که با صيغهً عقد به انجام رساند.
شيخ حيدر فرزند جنيد ، خواهر زلادهً ا مير حسن بيک آق قويونلو ، دستور داد ، که از
قماش براقي به نام سقراط که به اطلس قرمز شباهت داشت ، کلاهي دوازده ترک بسازند،
به علا مت شعار شيعهً دوازده امامي . اين کلاه معروف ، همان کلاه قزلباشهاي صفوي است ، که در حقيقت
اولين نطفهً قدرت نظامي ساسله صفويه را تشکيل ميدادند.
از
سلطان حيدر ، چهار پسر از بطن علم شاه بيگم ، دختر امير حسن بيک پادشاه ، بوجود
امدند. تولد شاه اسما عيل سر سلسلهً دودمان
صفويه در روز سه شنبه بيست و پنجم رجب سال 892 روي داد (ادامه دارد)
- پاريس 29 آوريل 2005 ّه قلم کا ظم رنجبر . دکتر
در جامعه شناسي سياسي .
- اقتباس و يا ستناد ، بطور کامل و يا اختصار
با ذکر نام نويسنده و سايت عصر نو بلا مانع است.
- Kazem.randjbar@wanadoo.fr
-
-