فلسفهً سیاسی، یا فلسفهً روضه خوانی؟!
(بخش سوٌم)
به قلم : کاظم رنجبر
kazem.randjbar@wanadoo.fr
- پیشگفتار:
از روزی که ولایت مطلقه فقیه ، با نام جمهوری اسلامی ، با روش استبداد دینی ،
برایران حکومت می کند ، این نظام ،« متفکرین واندیشمندان! » مخصوص خود را دارد ،
که فضای فرهنگی جامعه ایران را مطلقأ ، در اختیار دارند .بخشی از این « متفکرین واندیشمندان !» ،چه در لباس
روحانیت و چه در لباس شخصی ، خود را
فیلسوف ، معرفی می کنند .یک عده از این « فیلسوف ها » خود را در زمرهً « فیلسوفان و روشنفکران دینی !» ،در جامعه ایران جای زده بودند و هنوز هم جا
می زنند . مرحوم آحمد فردید ،آیت الله مرتضی مطهری ، آقای دکتر عبدالکریم سروش ،حجت
السلام محسن کدیور ، بخشی از این «فیلسوفان اسلامی –ایرانی ) بودند و هستند ،که در
فقر فر هنگی حاکم در جامعه ً« اسلام ناب
محمدی »، بنام فیلسوف ، اظهار وجود می کنند
. برای اینکه ریشه این شارلاتانیزم و حقه بازی روشنفکری ، برای همیشه ،در ایران خشک شود ، بخش سوم این
رساله را ، که قرار بود در باره فلسفه متافیزیکی نو-افلاطونی ملا صدرا ، تخصیص
بدهم ، به تحلیل و تفسیر ، فیلسوف کیست ؟ دستگاه فلسفی چیست ؟ اختصاص داده ام . تا
این مفهاهیم ، به روش مختص به اصول فلسفه، و تدریس آن در اروپا ، در بین ایرانیان
کنجکاو ، اهل مطالعه جای نگیرند ، فردا و پس فردا ، هر کسی ادعای فیلسوفی می کند .
ا میدوارم این بخش که نسبتأ جنیهً تخصصی
دارد ، مورد توجه خوانندگان و پویندگان
کنجکاو قرار بگیرد.
فیلسوف کیست ؟ دستگاه فلسفی و مفاهیم فلسفی چیست ؟
خوانندگان توجه بکنند ،ممکن است فردی
خود را فیلسو ف معرفی بکند ، اما اگر به فرهنگستان( دایره ات المعارف ) های معتبر
دنیا دقیقأ نگاه بکنید ، تعداد فلاسفه
دنیا ، از یونان باستان ،تا امروز ، شاید بیش از پانصد نفر نباشند. در رابطه با
ایران ، آخرین فیلسوفی که بنام ایران و ایرانی ،در فرهنگستان های معروف دنیا ، از
او نام برده شده است، صدر الدین محمد ابن
ابراهیم ، معروف به ملا صدرای شیرازی ، متولد 1570 –مرگ 1640 است. فلسفه او ریشه در
فلسفه نو افلاطونیان دارد ،که ترکیبی است از عرفان ،یعنی راه اصلاح و تصفیه نفس ،و
فلسفه اشراق، در جستجوی حقیقت خدا و پا
لایش روح ، دیدن آنکه نا دیدنی است از
طرق نورایمان یا حکمت متعا لیه . ملاصدرا
همانطوریکه قبلأ اشاره شد ، از شاگردان
شیخ بها الدین جبل آملی است . ملا صدرا ،با تفسیرسوره النور و آیت الکرسی ،
خالق ،دستگاه فلسفی(Le système philosophique) ،و مفاهیم فلسفی (Les concepts philosophiques )خود
است ،به همین جهت نیز درجهان ،به عنوان فیلسوف شناخته می شود . البته فلسفه او ،
فلسفه ای است نو افلاطونی و متافیزیک ،که در حقیقت در رد ،فلسفه حکیم ابو علی سینا
است ،که به معاد جسمانی ، اعتقاد نداشت . این اختلاف ریشه در اختلاف بین فلسفه
افلاطون ،و وفلسفه ارسطو است ، که ریشه هایی فلسفه افلاطون را می توان در ادیان مسیحییت و اسلام ،مشاهده کرد .ملا
صدرا ، تحت تاثیر استاد خود شیخ بهائی
الدین جبل آملی بود ،که در رد فلسفه بو علی سینا ، شعر معروف :
« چند چند از حکمت یونانیان --- حکمت
ایمانیان را هم بخوان
«دل منوٌر کن به انوار جلی ---چند باشی کاسه لیس بوعلی .
و ادامه این اشعار......
را سروده است . البته اختلاف بین فلسفه افلاطون ، با فلسفه ارسطو ، معروف به
فلسفه مشائیون ،تاریخ طولانی دارد، که در حقیقت ، ریشه اش از سخن معروف سقراط ،
استاد افلاطون مایه می گیرد ، که سئوالی است تا امروز، بخشی از فلاسفه را، به عنوان، دوستداران خرد پویا ،
بخود مشغول کرده است .سقراط ،خطاب به
یونانیان اهل آتن چنین میگوید : من خرد خدایان یونان را
نفی نمی کنم ، امٌا من سقراط ، این خرد را نمی توانم درک بکنم ، چون خرد من ،خرد
انسانی است. .اگر همین اندیشه سقراط راامروز در شرایط فرهنگی ، اجتماعی سیاسی جمهوری اسلامی پیش بکشیم ، مسلمأ سقراط ،
فلسفه ایجاد چاه جمکران ،و خرد و قدرت متافیزیک ناشی از آن چاه را، که بخشی
از ایرانیان در انتظار معجزه آن چاه هستند ، نخواهد فهمید . همین اندیشه و خرد سقراط بود ،که حاکمان آتن ، تاب
و تحمل شنیدن آنرا نداشتند ، اورا به اتهام ، تبلیغ فساد ،و انحراف جوانان،به مرگ
محکوم کردند ،و دلیل اینکه روحانیون حکومتی ، در عین حال که دگر اند یشان را کارد
آجین میکنند ولی ، امروز از فلسفه صدرا دفاع می کنند ، به خاطر همین ساختار
متافیزیکی این فلسفه است ،که می توان ملیونها ایرانی را با آن سرگرم کرد ،و از این
طریق ثروت های معنوی و مادی ملت را به تاراج داد.
برگردیم به موضوع اصلی این بخش : فیلسوف کیست ؟ دستگاه فلسفی و مفاهیم فلسفی چیست . در بخش گذشته ، گفتیم ،که فیلسوف ، در زبان
یونانی ، یعنی ،دوست داران خرد پویا . اما این دوست داشتن خرد پویا ، این چنین سهل
و آسان ، بی پایه و بی مایه بدست نمی آید . هر نوع روده درازی ،و راجی را فلسفه
نمی گویند. اگر به آثار علی شریعتی دقیق بشوید ، بیش از بیست جلد ، نوشته ها و و
سخنرانی هایش ، جمع آوری و مجلد شده اند ، اما
مجموع این آثار ، هرگز اثر فلسفی ، یا جامعه شناسی محسوب نمی شوند، بلکه باید آنها را درزمرهً آثار روضه خوانی و مصیبت اهل بیت
جای داد . در صورتیکه شخصیتی بنام اتین دو لابئوسی (Etienne De La
Boetie – متولد1530-مرگ
1563) درطول 33 سال عمر کوتاه خود ، یک اثر 40 صفحه ای و مقداری شعر ،بجای گذاشته
است ، همین اثر 40 صفحه ای اش ، با عنوان : رساله ای
بر بردگی دواطلبانه ،این شخص را در جرگه فلاسفه قرن شانزدهم فرانسه جای
داده است .یا فیلسوف معروف آمریکا ، جان
رالس (John Rawls –
متولد 1921-مرگ 2002) در طول بیش از 50 سال استادی در دانشگاه های معتبر آمریکا ،
پرنستون ، آکسفورد ، کرنل ، هاروارد ، فقط سه اثر ، منتها سه اثر بسیار غنی و با
ارزش ، با عنوان های : تئوری عدالت ،در سال 1971 ، لیبرالیسم سیاسی ، در سال 1993
، حقوق مردم ، در سال 1996 ، از خود بجای گذاشته است . مجمو عه آثار و سخنرانی های
آیت الله خمینی ، از 150 جلد بیشتر است . منتها به قول استاد گرامی ، دکتر عزت
الله فولاد وند ،که بخشی از آثار جان رالس را به فارسی ترجمه کرده است ، بجا می
گویند : یک
عده کم فکر می کنند زیاد می نویسند ،و یک عده ، زیاد فکر می کنند کم می نویسند .
گفتیم ،که فیلسوف باید ، دستگاه فلسفی
خود را داشته باشد ،و مفاهیم
فلسفی در چهار چوب دستگاه فلسفی خود بیا فریند .برای خوانندگاه ایکه فلسفه ، رشته ً تحصیلی شان نیست لازم است چند
لحظه ،با آنها بر این موضوع دقیق بشویم .
خصوصأ اینکه : اولأ - در ایران ، در زبان کوچه بازاری اصطلاحی هست ، که میگوید : فلسفه بافی نکن ، یعنی در افکار و باور
های مردم ایران ، فلسفه یعنی حرف مفت و طولانی زدن . تعجب آور هم نیست ،که حتی در
دانشگاه های ایران ، رشته فلسفه ، تو سری خورده ترین رشته ا است. و اگر کسی در رشته فلسفه تحصیل می کند ، بیشتر
بخاطر استفاده از مزایای اداری آن تکه
کاغذی است که مدرک لیسانس نام دارد.مسلم
است ، در نظام های استبدادی ، خرد گرائی
و دوست داران خرد پویا ، جایگاهی ندارند . ملت ایران به روضه خوان احتیاج دارد ،
که از ملت برای « نجات آخرت و بعد از مرگ » اشک چشم بگیرد . فلسفه مخصوص ملت های پویا و تلاش کار است ،که می
خواهند ، دنیای امروز خود را به عزت و
تعالی برسانند ، و دنبال مرده پرستی نستند .
I - مفهوم فلسفی چیست ؟
مفهوم فلسفی ، عبارت است از ،فکر
تجریدی ، یا موضوعی که از طریق شعور ، یا
از خود شعور در ذهن انسان متفکر جای می گیرد ،و به انسان امکان می دهد که دایرهً شناخت اش را تنظیم و سا زمان
بدهد.در فکر تجریدی،(Abstrait) بر عکس فکر ملموس و واقعی(concrète) ، فیلسوف خود پدیده را ،بصورت مجرد
،جدا از رابطه اش باسایر پدیده ها مورد مطالعه قرار می دهد .هر فیلسوف ، برای
ساختن دستگاه فلسفی خود ، ملزم به ساختن مفاهیم فلسفی مخصوص خود است ،که در واقع
مفاهیم فلسفی هر فیلسوف را ،در دستگاه
فلسفی آن فیلسوف باید درک کرد . به عنوان مثال ، مفهوم آزادی انسان ،از منظر فلسفه کارل مارکس ، با مفهوم آزادی
انسان ، از منظر فلسفه جان لاک ، کاملأ فرق میکند. مارکس ،آزادی انسان را در نظام
سرمایه داری را ، در رابطه مستقیم ،با محتوی کیف پول و قدرت خرید آن می داند .یعنی
هر اندازه که انسان ثروتمند باشد ، به همان اندازه نیز آزاد است ،و از طریق قدرت
سرمایه اش خواسته های خود را عملی میکند
. در صورتیکه برای جان لاک ، فیلسوف قرن 18 انگلستان ، که قانون اساسی ایالات
متحدهً آمریکا و حقوق بشر ،از اندیشه های فلسفی او ،مایه گرفته اند ،انسان در
جامعه ای آزاد است ،که جان و مال و اندیشه ها و باور های او مورد تجاوز قرار
نگیرند،و تودهً مردم ، با داشتن حق انتخاب نظام حکومتی ،به مقام شهر وندی می رسد
،و شهروند کسی است که نه تنها دارای حقوق در جامعه است ، بعلاوه ،نسبت به جامعه و
در مقابل سایر شهروندان ، وظایفی نیز دارد .جان لاک برعکس کار مارکس طرفدار مالکیت
خصوصی است . منتها مالکیت ، یا سرمایه ایکه ،ناشی از کار مفید اجتماعی باشد .
ملاحظه می کنید ،که مفاهیم فلسفی ومنطق یک فیلسوف ، در ساختن دستگاه فلسفی ، یا
سیستم فلسفی خود ،متفاوت هستند.
II-دستگاه فلسفی چیست ؟
برای تعریف دستگاه فلسفی ،و فهم آن برای خوانندگان ایکه تخصص و مطالعات فلسفی
ندارند ،و بعلاوه وجود حقه بازان و شارلاتان هائی که در این مدت حاکمیت استبداد سلطنتی و مذهبی ، خود را به
عنوان فیلسوف بر جامعه ، خصوصأ جوانان و دانشجویان شیفته آموختن و دانستن ، قالب کرده اند ، در این جا لازم است ، دو مثل از دستگاه ، یا سیستم را در علم مکانیک، و بعدأ در خود فلسفه بیاوریم ، که خوانندگان متوجه بشوند ،که منظور
از دستگاه فلسفی چیست .
تعریف دستگاه
دستگاه عبارت است ازرابطهً منظم و مشخص مجموعه از عناصر، که به تنهائی ، هیچ
یک از این عناصر ، استقلال فردی ندارند، وعمل کرد هر عنصر ، فقط در چهار چوب یک نظم ، و جایگاه مشخص ،و کار آئی مخصوص
خود و در رابطه با سایر عناصر است ،که در
نهایت ، به پیداش یک دستگاه فعال ، منتهی
می شود .بعنوان مثال : سیستم یا دستگاه یک موتور بنزینی چهارهنگامه (چهار زمانه )
، متشکل از قطعات مختلف ، چون بدنه موتور ، سوپاپ ، پیستون ، کوئل ، دلکو ، باطری
، باک بنزین ، کاربوراتور ، شمع ، چکش برق ، رادیوتور ، دینام ، پروانه ، تسمه
پروانه ،مدار بنزین ، مدار برق ، ساسات ، استارت ،و.....تشکیل شده است. هر یک از
این قطعات ، به تنهائی ،کار کردی ندارند . اما در مجموع ، تحت یک ارتباط بینابینی ،و نظم و جایگاه مشخص خود ،
به پیدایش یک سیستم ، یا دستگاه موتور چهار هنگامه بنزینی منتهی میشود ،که کار کرد آن ، تبدیل انرژی حرارتی ، به انرژی
مکانیکی است .اگر مهندسین روسی ،آلمانی ،
امریکائی و یا «جابلقائی » بخواهد موتور بنزینی چهار هنگامه بسازند ، مجبور هستند از این سیستم و یا دستگاه ، پیروی بکنند . همانطوریکه
در بالا به آن اشاره کردم ، فیلسوف نیز باید دارای دستگاه فلسفی مخصوص خود را
بیافریند،و مفاهیم فلسفی خود را در داخل آن سیستم ، یا دستگاه بگذارد .
به عنوان مثال ، این بار به دستگاه فلسفی
، شارل منتسکیو(متولد1689 –مرگ1755)
بزرگترین فیلسوف سیاسی قرن 18 فرانسه و کارل مارکس (متولد 1818-مرگ 1883)، که فلسفه
اش بخشی از تاریخ قرن بیستم بشریت را رقم زد ،بطور خلاصه نظری می اندازیم.
خوانندگان فراموش نکنند ، منتسکیو 17 سال
عمر خود را در راه ساختن سیستم فلسفی خود ، یعنی حاکمیت قانون در جامعه برای دفاع
از آزادی های فردی ،و مسئولیت او در جامعه ، صرف کرد و اثر معروف
خود ،« روح القوانین » را آفرید ، و کارل مارکس 30 سال عمر خود را برای
ساختن سیستم فلسفی خود ،یعنی شناخت نقش سرمایه
در نظام سرمایه داری را با نوشتن اثر معروف خود ،« کاپیتا ل» (سرمایه ) صرف کرد . ، لذا خوانندگان فکر نکنند ، در جامعه ایکه قرن
ها درفقر فرهنگی و استبداد بسر می برد، هر کسی که مقداری از قدرت کلام و نطق و
بیان و خواندن شعرو نقل واقعه کربلا، یا داستان های مولانا بر خوردار است ،و می تواند سا عت ها مردم ا با گفته های بی محتوی خود ، سرگرم بکند ، می توان آن
شخص را فیلسوف نامید.
آقای دکتر عبدالکریم سروش ، در سال 1354 ، بایک لیسانس بیوشیمی ، به انگلستان
رفتند ، و چهار سال بعد، با یک دکترای فلسفه علوم به ایران برگشتند ،و از برکت
اسلام ناب محمدی ،و اشعار مولا نا ، خود را فیلسوف به جامعه ایران ، جا زدند! حتی
بعضی از طرفداران ایشان ، از او فیلسوف شرق ، نام می برند ! اینجا فقط یاد آورمی شوم ، امثال کارل مارکس ،یا شارل
منتسکیو ، نه تنها به زبان مادری خود ، یعنی ، آلمانی ،و فرانسه آشنا بودند ،
بعلاوه هرکدام از این فلاسفه ، در طول تحصیل مجبور به آموختن ، زبان یونانی قدیم ،
زبان لاتین بودند ،که این دو زبان ،در آن عصر و تا اندازه ای امروز ، منابع اصلی
برای تحصیل در رشته فلسفه و حقوق در اروپا بودند وهستند. بعلاوه کارل مارکس هم به
زبان انگلیسی و هم به زبان فرانسه ،کاملأ مسلط بود ،و منتسکو نیز به زبان انگلیسی
،درسطح تحصیل و تدریس آشنائی داشت . من راقم این سطور ، از خود می پرسم ، آشنائی و
تسلط مرحوم فردید ،به زبان فرانسه و یا آلمانی و یا آقای عبدالکریم سروش ، به زبان
انگلیسی تا چه حد بود ، که ایشان توانستند ، در عرض چهار سال ، از رشته بیوشیمی ،
به رشته فلسفه در حد دکترا ارتقاء یابند؟
فراموش نکنید که زبان فلسفه ، حتی برای خود فرانسویان ،آلمانی ها و انگلیسی ها و
دانشجویان این کشور ها ، زبانی است بسیار مشکل .لذا هر گز یک فرد ایرانی ، با اقامت چهار ساله در انگلستان ، نمی تواند ، به زبان فلسفه در زبان انگلیسی مسلط باشد ، مگر اینکه زبان انگلیسی را چون زبان اولیه از دوران کودکی برای تحصیل
در مدارس انگلیسی زبان آموخته باشد ..
برای شناخت نظام فلسفی منتسکیو ، لازم است یاد آور شویم ،که این فرد ،هم
نویسنده و هم حقوق دان بود . اولین کتاب
معروف او ، بنام :نامه های ایرانی ،
برای ما ایرانیان ، کتابی است آشنا (البته ایرانیانی که اهل کتاب هستند). منتسکیو
، وضع جامعه فرانسه و استبداد حاکم و ویرانگر لوئی چهاردهم را ،از زبان دو ایرانی
تخیلی ،که به فرانسه آمده اند ،در چهار چوب تبادل نامه این دو نفر تفسیر و تشریح می کند . این کتاب ،بخاطر
سانسور حاکم ، اول با نام مستعار چاپ و منتشر می شود ، و همین کتاب با عث شهرت او
می گردد .منتسکیو که خود تحصیلات حقوقی داشت ابتدا مشا ور پارلمان شهر بردو بود ،
در سال 1716 به ریاست آن منصوب می شود .بعدأ از انجام مشاغل قضائی دست می کشد ،و
بقیه عمر خود را صرف مطالعه و نوشتن می
کند .منتسکیو تحت تاثیر انقلاب 1688 انگلستان ، که نظام دموکراسی را برای اولین
بار در اروپا حاکم کرد ، بعداز مسافرت های مختلف در اروپا ، دوسال در انگلستان
ساکن می شود ،و ضمن مطالعه آثار فلسفی جان لاک ، از نزدیک ، دموکراسی نو پای انگلستان را مورد دقت و تفحص قرار می دهد
.وفصل های اول اثر معروف خود ، روح
القوانین را در انگستان به تحریر در می آورد . بعداز مراجعت به فرانسه ،و با صرف
17 سال عمر خود ، بلاخره این اثر معروف را در سال 1748 چاپ و منشر می کند .
دستگاه فلسفی منتسکیو .
نکته حرکت منتسکیو در پایه گذاری دستگاه فلسفی اش ، از اینجا شروع می شود ،که
او ، جهان آدمی را جهان هوشمندان ، یا جهان ذیشعور ،می
نامد و جهان سایر موجودات را جهان فیزیکی ،نام
گذاشته است . با بیان و توضیح فرق بین این دو ، دستگاه فلسفی خود را می سازد .
منتسکیو می نویسد «.. حکومت و ادارهً جهان هوشمندان ، به خوبی حکومت جهان فیزیکی
نیست و با آن اختلاف فاحش دارد، زیرا اگر چه جهان هوشمندان نیز واجد قوانین مخصوص میباشد ،که برحسب طبیعت
آن لایتغیر است ، معهذا آن توافقی که در جهان فیزیکی موجود است ،در جهان هوشمندان
نیست .سبب این است ،که موجودات هوشمند ، بر حسب طبیعت و خلقت خود ،محدود می باشند
،و در نتیجه در معرض سهو وخطا قرار دارند
. از طرف دیگر طبیعت ایشان، مستلزم آن
است که عواملی باشند آزاد . لهذا به سهولت تسلیم قوانین طبیعت نمی شوند.فی الحقیقته
به تکرار ، حتی از قوانین موضوعه خویش سر پیچی می نمایند ( قوانین موضوعه ،قوانینی
را می گویند که خود انسانها وضع کرده اند
). خواه حیوانات محکوم به حکم قوانین عمومی حرکت باشند ، یا تابع حرکت خاصی باشند ،ما نمی توانیم حکم بدان کنیم
. ولی هر چه خواهد باشد...سبب اینکه هر فرد در حفظ حیات خویش می کوشد ، همانا وجود
دام لذت است .(منظور منتسکیو این است ،
که انسان بخاطر لذت بردن از زندگی ، تلاش می کند با حفظ حیات خود ، بیشتر از زندگی
لذت ببرد).سبب تولید نسل و ادامه ً نوع (بشر ) نیز همین نکته است . حیوانات در
روابط بین خود ، تابع قوانین طبیعی هستند ، چون بواسطه ًوجود حس ،که در آنها مشترک
است ،باهم جمع آمده اند (دلیل اجتماعی
زندگی کردن حیوانات تابع هوش واراده نیست
). حیوانات فاقد قوانین موضوعه (قوانین
پزتیف ، قوانینی که خود نوشته و خود تصویب کرده باشند ) هستند، زیرا فاقد علم
هستند . نباتات نه حس دارند ونه شعور . انسان
نیز از این جهت با حیوانات و نباتات مشترک است ،که مانند آن دو موجودی فیزیکی است،و لذا برای وی نیز قوانین ثابت و لایتغیر طبیعی در عالم کون وضع شده و لی چون صاحب شعور
است ، آن قوانین آسمانی والهی را شکسته و تجاوز از آن می کند،و حتی ، قوانین موضوعه
خویش را ،نیز تغیر می دهد،و اگر چه موجود محدودی است و مانند تمام مشاعر محدوده در
معرض اشتباه و نادانی قرار گرفته ، معهذا از طرف خالق ، اختیار وی به خودش سپرده
شده ، تا هر طریقی که می خواهد بگزیند. ولذا چون (اولأ)موجودحساسی است و در معرض
انواع شهوات واقع شده و ممکن است هر لحظه
خالق خود را فراموش کند، لذا خالق انجام تکالیفی را ، بنام مذهب و بوسیله ً قوانین
مذهبی ، به وی یاد آوری می کند. (ثانیأ )انسان هر لحظه در معرض سهو و نسیان است و
ممکن است خویشتن را نیز فراموش کند. در اینجا فلسفه بوسیلهً وضع قوانین اخلاقی
، با این حس فراموشی مقابله می کند. (ثالثأ)انسان از طرف دیگر چنان آفریده شده
است ،که شایستهً زندگی در جامعه باشد و بواسطه ً همان حس نسیان و شهوت ،ممکن است
جامعه را نیز از یاد ببرد. پس برای مقابله با این نسیان ، قوهٌ مقننه ، قوانین
سیاسی و عرفی را وضع نموده،و انسان را ،
بد ین طریق محدود به انجام وظایف خویش کرده است.»
.(ماًخد: تاریخ فلسفه سیاسی جلد دوم صفحه 691 –روح القوانین جلد اول قسمت اول
، به قلم دکتر بها الدین پاسارگاد تهران مرداد ماه 1336-چاپ تهران مصٌور ).
منتسکیو بر این باور است که چون انسان بر خلاف حیوانات ممیز به دو عنصر هوش واراده است و
قوانین طبیعت را ممکن است بشکند برای مقابله با این دو غریزه ، سه عنصر،- مذهب –اخلاق
– سیاست- بوجود آمده و وجود آن در جامعه بشری ضروری است . و سه عنصر را منتسکیو به طریق زیر تعریف و
سبب وجود آنرا ذکر می کند .
مذهب – برای آن بوجود آمده است که فرد از خدا غفلت نکند.(خدا)
اخلاق- برای آن بوجود آمده است که فرد از نفس خویشتن غفلت نکند (خویشتن)
سیاست – برای آن بوجود آمده است ،که فرد از هم نوع خویش ، یعنی جامعه
غفلت نکند .(جامعه ) (ماًخذ همان –صفحه684).
در مجموع انسان برای زیستن دریک جامعه متعادل
و معقول ، در مقابل ، سه مقوله : خدا-
خویشتن –و جامعه - قرار دارد. نظام فلسفی منتسکیوسعی دارد ، بر این
سه مسئله جواب بدهد .
دستگاه فلسفی کارل
مارکس
نکته حرکت فکری مارکس ،در ساختن دستگاه فلسفی خود ، از اینجا شروع می شود ،که
مارکس میگوید: انسان نسبت به سایر موجودات زنده ، از دو خصوصیات مشخص و منحصر،
برخوردار است . 1- انسان موجودی است که باید غذای مورد احتیاج خود را ، خود تهیه
بکند . 2- انسان موجودی است ابزار ساز .و این ابزار را برای تهیه مواد غذائی ،و
همچنین برای تامین امنیت خود لازم دارد .مارکس وقتیکه تاریخ را نقد میکند ، به این
نتیجه می رسد که در حقیقت ، تاریخ چیزی جز مبارزات طبقاتی نیست .از آنجائیکه انسان
برای ادامه حیات خود ، احتیاج به مواد غذائی ، پوشاک و مسکن دارد ،و فقط بخشی از
اقشار جامعه ،با دست یابی به ابزار کارو
سرمایه ابتدائی جهت تولید مواد غذائی ،و
همچنین ابزار به عنوان سلاح برای دفاع از خود و منافع شخصی ،و سلطه جوئی نسبت به دیگران ایکه فاقد چنین
ابزار هستند ،نها یتأ مسئله مالکیت ،و به همراه آن صورتبندی های اجتماعی بوجود می
آیند. مارکس بر این عقیده است، که جامعه در نهایت به دو طبقه متضاد ،معین و مشخص تقسیم می شود . در جوامع ابتدائی ،
این صورتبندی ، با نظام برده داری شروع می شود ، بعدأ این نظام جای خود را به نظام فئودالیته می دهد ، و با رشد وسایل
تولید ، تجارت ، در سطح گسترده ، طبقه ای جدیدی ، با نظام سرمایه داری وارد تاریخ
می شود . مارکس بر این عقیده است ،که در نهایت جامعه انسانی ، با مبارزات طبقاتی ،به استقرار نظام کمونیتسی ،و نفی
مالکیت خواهد رسید.(اگر چه کارل مارکس ،
و اندیشه های فلسفی او علیه ظلم و بیداگری سرمایه داری لجام گسیخته ، در قرون نوزدهم و قرن بیستم ، وامروز عصر جهانی
شدن سرمایه است ، بعلاوه مارکسیسم توانست ، شرایط سخت کار کارگران را ،حد اقل در کشورهای
سرمایه داری ، تا حدی بهبود بخشد ،و هیچکس نمی تواند منکر آن باشد . اما اینکه بر
این باور باشیم ،که بشریت روزی به جامعه کمونیستی ،بدون طبقاتی خواهد رسید چیزی جز
اوتوپیا و یا خوش باوری نیست.عدالت اجتماعی ، در درجه اول ، برابری در مقابل قانون
است ،که این قانون توسط نمایندگان منتخب
آزاد ملت تصویب شده است، واین قوانین
،برای هر شهروند ، حق حیات شایسته حرمت و کرامت انسانی را، به رسمیت می شناسد .تاکید از ما .)
البته مارکس ، این دستگاه فلسفی خود
را در یک گوشه آرام دفتر کار خود نساخته است . او بعداز پایان تحصیلات دانشگاهی
در رشته فلسفه ، بخاطر مبارزات سیاسی ، مجبور به ترک وطن خود می شود . مدتها در
فرانسه بحال تبعید زندگی می کند .در فرانسه شاهد کودتای 2 دسامبر 1851 ، لوئی بناپارت ، معروف به ناپلئون سوم بود.این
کوتای نظامی با اتحاد بورژوازی فرانسه ، با
اقشارمختلف خصوصأ لومپن پرولتار ، متشکل
از لات ها ، فاحشه ها و قواد های پاریس ،(
مثل کودتای 28 مرداد 1332 و مشارکت ، بخشی از روحانیون و چاقوکشان چون شعبان جعفری و آیت الله کاشانی ، علیه
دولت دکتر مصدق ) جمهوری دوم فرانسه و
قانون اساسی آنرا لغو کرد ،و پسر برادرامپرا طور معروف فرانسه ناپلئون بناپارت را بنام ناپلئون سوم بر قدرت
نشاند . شکست فرانسه در جنگ با پروس در سال 1870 و فرار ناپلئون سوم به انگلستان
،و تشکیل اولین نطفه دولت کارگری در جهان ، معروف به کمون پاریس در ژانویه 1871 ،و
بخاک و خون کشیدن این دولت در ماه مه
همان سا ل ، نمونه های از مشاهدات عینی و تاریخی مبارزات طبقاتی بودند ، که مارکس از نزدیک
شاهد این وقایع مهم بود . ودر باره هر یک از این وقایع مهم تاریخ فرانسه ، او
آثار بسیار با ارزش جامعه شناسی و تحلیل
مبارزات طبقاتی از خود بجای گذاشته است
.
مارکس در هنگام اقامت خود در انگلستان در بطن جامعه سرمایه داری آن کشور ،
که در آن زمان ، پیشرفته ترین نظام سرمایه داری جهان بود ،به مطالعه بسیار دقیق
این نظام دست می زند .معروف است ،که زن
مارکس ، با دیدن پشتکارشوهرش ،در مطالعه دقیق سرمایه داری ،و عمری را که
برای نوشتن کاپیتال صرف کرده بود ، با داشتن وضع مادی نسبتأ مشکلی که خانواده
اش با آن دست به گریبان بود ، میگوید :
اگر مارکس عمری را که برای نوشتن کتاب سرمایه صرف کرده است ، صرف جمع آوری سرمایه
میکرد ، خود ما ، یک سرمایه دار می شدیم .
بی جهت نیست که در دنیا ، در مراکز علمی و دانشگاهی ، مارکس را با سه عنوان
علمی می شناسند .مارکس فیلسوف . مارکس جامعه شناس ،و مارکس اقتصاد دان . کارل مارکس
در این سه رشته صاحب مکتب است .
.فرق
بین انقلاب سیاسی و انقلاب اجتماعی چیست ؟
قبل از اینکه این بخش پایانی را توضیح داده و تفسیر بکنم ، لازم است ، به یک
واقعیت فرهنگی و تاریخی اشاره شود .ملت
روس و زبان روسی ، متعلق به گروهای نژادی و زبانی اروپائی هستند .این ملت ،شعرا ،
نویسندگان بسار معتبر ، به
فرهنگ و ادبیات دنیا هدیه کرده است.
نقاشان ، موسیقی دانان و هنرمندان روسی در زمینه تئاتر ، اپرا ، در دنیا مشهور
هستند. اما اگر به تاریخ عصر روشنگری اروپا ، که از قرن 17 ،تا اوایل قرن 19 میلادی است دقیق
بشویم ، می بینیم ،که این ملت ، در این عصر بسیار مهم ، هیچ فیلسوفی به دنیای
فلسفه ارائه نکرده است .در آن سه قرن
ایکه ، فلاسفه انگلیس ، فرانسه ، آلمان ، هلند ،دانمارک ،ایتالیا ، اسپانیا ،در
حال پایه گذاری دنیای مدرن، از جنبه ً ارزشهای حقوق و کرامت انسانی بودند ، چرا
جامعه روس،از این غافله عقب مانده بود ؟ امروز هم نتیجهً این عقب ماندگی از منظر
فرهنگ فلسفی جامعه روسیه را حتی با
فروپاشی نظام دیکتاتوری کمونیستی بطور
آشکارمی توان ملاحظه کرد ، گوئی این ملت
، هنوز به بلوغ سیاسی نرسیده است .این ملت انواع ماهواره ها و موشک های بالیستکی قاره
پیما ، میتواند بسازد ، اما، حتی شورای
شهری ،برای اداره شهر مسکو را نمی تواند در چهار چوب یک مدیریت دموکراتیک سازمان بدهد . همین مثال در رابطه با جامعه
ایران صادق است .این سئوا ل پیش می آید ، آیا دموکراسی را ،انسان های دموکراتیک در
جامعه نهادینه می کنند ، یا فقط میتوان
آن را ،از تجربیات ملت ها و فرهنگ های دیگر آموخت ؟آیا فرهنگ عمومی جامعه ،که قرنها بصورت ارزش ها و ضد ارزشها ، در
باورهای تودهً مردم، جای گرفته اند ، زمینه ساز رشد معقولانه دموکراسی در جامعه هستند، یا بصورت نیروهای
منفی و باز دارنده عمل می کنند ؟هر فرد ایرانی ، با فرهنگی که در طول قرون ، در بطن آن تربیت و رشد کرده است ،یک «نماد مستبد
در مقیاس کوچک» نیست ؟این قسمت رادر بخش چهارم این رساله ، با مثال های تاریخی ،
ازجوامع و فرهنگهای مختلف اروپائی ،چون انگلستان و فرانسه ، و جامعه ایران تفسیر
خواهیم کرد .(ادامه دارد )
-
به قلم کاظم رنجبر . دکتر در جامعه شناسی سیاسی .
-
اقتباس بطور کامل و یا به اختصار ، با ذکر نام نویسنده ،وسایت عصر نو بلا مانع است
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
فلسفهً سیاسی ، یا فلسفهً روضه
خوانی ؟!
(بخش چهارم )
بخش اول و دوم این مقاله در عصرنو:
فلسفه سيا سی ، يا روضه خوانی سياسی ؟!
(بخش نخست)
دکتر کاظم رنجبر
فلسفه سياسی يا فلسفه روضه خوانی
(بخش دوم )