پنجشنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۳۸۶ - ۳ مه ۲۰۰۷

گفت و گوی گزارشگران با محمد جلالی چیمه( م. سحر)

درباره اوضاع بحرانی و شرایط ِ خطرناک کشور

  واحتمال وقوع جنگ

 

دوستان گرامی گردانندهء سایت ِ گزارشگران از من خواسته اند تا در زمینهء اوضاع بحرانی و شرایط ِ خطرناک کشور  واحتمال وقوع جنگ ، به سؤالات چندی پاسخ گویم.

 پیش از طرح سؤالات و ارائه پاسخ ها ـ  که  متآسفانه اندکی به طول انجامید ـ  اشارات زیر خالی از فایده ای نیست :

سخنانی که خواهم گفت ، نه از جایگاه یک کوششگر حرفه ای عرصهء سیاست طرح می شوند ، نه از جانب یک « صاحب تخصص» در امور روابط بین المللی و دهلیز های سرگیجه آور آن ها  و نه از سوی « صاحب نظر» ی  در زمینهء انواع تضاد ها و درگیری ها میان  منافع عظیم و جهانروا و بی رحمی  که در دنیای سیاست و اقتصاد در کارند. بلکه نظرات خودم را به عنوان یک شهروند ایرانی اهل ِ هنر و فرهنگ که به زیستن 28 ساله ای در تبعید ناگزیر شده است ، ابراز می دارم و بر این باورم که  این سخنان هرچند به آگاهی و دانش اهل سیاست و اهل ِ حرفه نکته ای نخواهد افزود، با اینهمه ، از دارندگی ها و بررازندگی های آنان  در این زمینه ها  هم به طور قطع چیزی نخواهد کاست. زیرا به هر صورت  ــ  و به ویژه در این اوضاع خطیر و هراسناک و پردرد و دریغی که میهن ما بدان گرفتار آمده ــ نیک تر آن است که  همه گونه سخن ، از زوایای گوناگون طرح  و در معرض نگاه و داوری اهل نظر قرارداده شوند  زیرا تا زمانی که دیدگاه ها و افکار شهروندان ـ حتی اگرنادرست یا ناموزون باشند ـ  فرصت برخورد با افکار و آراء روشنفکران و مُصلحان را نیابند و مجال تضارُب اندیشه ها  در عرصهء اجتماع  و در برابر میدانداران حرفهء سیاست  و فرهنگ  فراهم نیاید ، افکار و آراء همچنان  ناگزیر از ایستایی خواهند بود و درمسیر تحول ناپذیری که خواهند پیمود  همچنان به «نادرستی » و «ناموزونی» خود استمرار خواهند بخشید و تأثیرات مخرّب خود رادر  درجامعه باقی خواهند نهاد  .

 

پرسش هایی که دوستان با من درمیان نهاده اند ، مربوط به اموری است که اتفاقاً ، من نیز اندکی به آن پرداخته بوده ام . زیرا حدود یک سال و نیم پیش از این « نامهء سرگشاده »* ای خطاب به مردم اسرائیل و آمریکا و نیز خطاب به مسئولان سیاسی این دو کشور نوشته بودم و به عنوان یک شهروند و یک شاعر تبعیدی ایرانی حاصل اندیشه های خویش و نگرانی ها و اخطار های خود را نسبت به جنگ خانمان سوزی که احتمال شعله ور شدن آن می رفت و می رود ، طرح کرده بودم.

در ژانویهء سال جاری نیز طی مقاله ای با عنوان ـ «آنچه به آمریکائیان باید گفت! »** برخی از گفتنی ها را ــ تا آنجا  که بضاعت فکری و قلمی ام اجازه می داد ــ در همین زمینه با هم میهنان درمیان نهاده بودم و تصور من آن است که دوستان گرداننده سایت گزارشگران ، بر اساس چنین زمینه ای ست که سئوالات ِ خود را دربارهء احتمال برخورد نظامی  میان آمریکا و ایران و آثار و تبعات آن و وظایف شهروندان و روشنفکران و سیاست ورزان  با من نیز درمیان نهاده اند.

به هرحال خواهم کوشید تا با بهره گیری از فرصتی که این دوستان فراهم کرده اند ، ضمن تشکر ازآنان پاسخ های مختصری عرضه کنم و نظریات  و دیدگاه های خود را (اگرچه  اندکی غیر متعارف و تا حدودی« بیرون از رسوم جاری » ست) با خوانندگان درمیان بگذارم.  

                                                                              م. س                           

 

 

گزارشگران

 

از جمله نگراني ها و گره هاي  فكري و عمومي ايرانيان و بخصوص تحليل گران سياسي،  احتمال حمله نظامي آمريكا و متحدانش و وقوع جنگي است كه آتش بيار معركه آن  از سوئي سران جمهوري اسلامي و از جانب ديگر امپرياليست هاي اشغالگر هستند كه در بحرانزائي در منطقه و در طي ماههاي گذشته از هيچ كوششي دريغ نكرده اند. تا چه حد اين احتمال با واقعيات موجود  و پارامترهاي سياسي اين بحران در تطابق قرار دارند؟

 

 

پاسخ:

 

این نگرانی واقعی است و این احتمال  متأسفانه وجود دارد  آنچه در این زمینه می توانم گفت ، همان است که در پاسخ سؤال سوم شما به آن پرداخته ام.

 

نقش و جايگاه روشنفكران سياسي مستقل در بحران موجود كدامند؟ و ايا اين نكته صحيح است كه يكي از اهداف  مهم سياست هاي جنگ افروزانه جمهوري اسلامي خاموش كردن صدا و خيزش هاي اخير جنبش هاي درون كشور از جمله زنان و معلمان و كارگران ميباشد؟

 

پاسخ:

 

روشنفکران سیاسی مستقل ، اگر روشنفکر و سیاسی و مستقل باشند از توصیه ورهنمود های امثال من بی نیازند و صد البته بحران زایی و بحران سازی ، همان کیمیای منحوسی ست که مس و مفرغ ِ قدرت خواهی مدعیان دین را در این دوران 27 ساله به «طلا»ی خالص بدل می کرده است. پیداست که این نظام از بحران تغذیه می کند و کارد و شمشیر و دشنهء او به صُلابهء بحران هایی که نو به نو می آفریند ، تیز و صیقلی می شوند.

اما آنچه مسلّم است ، آن است که چنانچه نیرو ها به هم بپیوندند و صداها درهم گره بخورند، محال است که بحران آفرینی هایی که  از سال ها پیش ، به بیماری مُزمن ِ این نظام متحجّر بدل شده ، کارسازاُفتد و  او را در استمرار کارکرد های  مخرّب سُلطه و استبداد و تداوم روش های سرکوبگر توانا نگاه دارد.

 

گفته ميشود حجم و گستردگي نيروهاي نظامي آمريكا و وابستگانش در ادامه اعزام ناوهاي هواپيمابر و پرسنل نظامي   در منطقه خليج فارس در اندازه هاي پيش از وقوع جنگ و اشغال نظامي كشور عراق است. آيا اين امر بر احتمال آغاز جنگ با ايران مي افزايد؟

 

پاسخ:

تمرکز غول آسای نیرو های نظامی ِ بزرگترین و پر قدرت ترین کشور مدرن معاصر یعنی آمریکا در اطراف میهن ما ، قطعاً بابت بازی ها و بلهوسی های یکی دوتن از کارگزاران و نمایندگان قدرت سیاسی در این کشور نیست. مخارج کلان و بیرون از حدّ تصوری که نثار چنین بسیج بی سابقه و هولناکی می شود ، دارای آنچنان ابعادی  است که اندکی  توجه بدان هرگونه خوش بینی و رؤیاپردازی و «انشالله گربه است » گویی در این زمینه  زایل می سازد و هرگونه سهل پنداری و آسان گیری در برابر فاجعهء محتمل را از دایرهء عقل ومدار خِرَد خارج می کند.

 در خوش بینانه ترین تصورات ، ایرانیان می باید این حضور متمرکز  و مداوم ِ تهدید را در اطراف خانهء خود بسیار پرمخاطره و شوم ارزیابی کنند.                          

وضعیت ایران و ملت ایران مشابه با وضعیتِ خانه  و سرنشینان ِ خانه ای ست که اسباب و اثاثیهء آن را در میان خانه رویهم انباشته و پیت های بنزین را یکی پس از دیگری روی آن ریخته اند و مشتی یاوه  و ناداشت و بی مسئولیت را گرداگرد آن به هروله و پایکوبی و عربده کشی واداشته اند.

در چنین اوضاعی ، امکان  و احتمال آن که عابری ، رهگذری یا ره گم کرده ای یا تماشاگری به اشتباه یا به عمد آتش سیگار خود را در میان خانه بیندازد یا جرّقه ای از سر خشمی یا تعصبی از گوشه ای بجهد و خانه را شعله ور کند  ، نه تنها ناچیز نیست ، بلکه هر لحظه به فزونی می گراید. در چنین شرایطی ارادهء  تصمیم گیرندگان جنگ افروزــ از هردوسو ــ همانقدر حائز اهمیت است که نقش اتفاقات و حادثات ِ بیرون از اراده وخارج از کنترل خِرَد و تدبیر.

 

 

چنانچه و مفروض چنين اتفاقي روي دهد بنظر شما اهداف حملات نظامي مهاجمان خارجي در ايران كدامند؟

 

پاسخ:

 

چنانچه چنین فاجعه ای رخ دهد، اهداف حملات ِ نظامی قطعاً منافع عالی و حیاتی ملت ایران (شامل زیرساخت ها و مراکز صنعتی ومناطق عمرانی) خواهد بود . و در هرحال هر خسارتی که به این کشور وارد شود ، مستقیماً به ملت ایران وارد خوهد شد. بنابر این  در چنین قمار شوم و فاجعه باری ـ چنانچه رخ دهد ـ  بازندهء اصلی ملت ایران و سپس کشور یا کشورهای مهاجم و در مرحلهء نهایی ـ احتمالاً ـ نظام متحجّر استبداد دینی خواهد بود. و ای بسا این« مرحلهء نهایی» به  واقعیت نپیوندد و سرانجام دست اوباش مسلح و فقهای حکومتگر به عنوان «برندهء بازی»  بر روی ویرانه های ایران و استخوان های سوختهء فرزندان این ملت بالا گرفته شود! پیداست که در چنین وضعیتی ملت ایران  قربانی مضاعف فاجعه خواهد بود زیرا هم مخارج جنگ ناخواسته را  به بهای خان و مان و فرزند و هست و نیست خود خواهد پرداخت و هم  به تحمل مجدد و طویل المدت ِ بربریتی ناگزیر خواهد بود  که طی 27 سال تمام ، با نام حکومت دینی و اسلامی به خشن ترین و ویرانگر ترین  و جهالتبار ترین شکل ممکن  بر هستی ملت ایران تاخته وسرنوشت بی شماری از فرزندان امروز و فردای کشور ما را  بازیچهء آزمندی ها و قدرت طلبی های رذیلاانهء خود کرده است .

 

 

نقش نيروهاي ضد جنگ و حاميان صلح  را در داخل و خارج از كشور چگونه ارزيابي ميكنيد؟

 

پاسخ:

 

نقش نیروهای ضد جنگ ، چنانکه تجربه نشان داد متأسفانه درمورد جنگ عراق ـ که تصمیم آن از پیش گرفته شده و حُکم حمله ازابتدای کار صادر شده بود ـ مؤثر نیفتاد. اما وضعیت ایران به گونهء دیگری ست و نقش نیرو های صلح طلب جهانی  ــ  چنانچه بسیج شوند و به سائقهء غیرت ملی و تلاش های میهن پرستانهء همهء ایرانیان داخل و خارج  به دفاع از صلح فراخوانده شوند ــ  در مقابله با آغازجنگی احتمالی بر علیه ایران بسیار کارساز خواهد بود زیرا :

نخست آنکه ایران عراق نیست و  ـ به دلائل گوناگونی که  اکنون مجال  توضیح و تشریح آن نیست ـ با این کشور از بنیاد متفاوت است. در عراق امکان اعتراض مردمی و کنترل ماجراجویی های صدام و حزب بعث در سطح ملی وجود نداشت . صدام حسین غیر قابل جایگزینی بود . حال آنکه در ایران نظرات ِ گوناگون ـ حتی در درون نظام  ـ در کارند و بخصوص مردم ایران از نیروی بالقوه و قدرتمند اعتراض و ایستادگی در برابر بدسگالی ها و نابخردی های روحانیت مفسد و سیاهکار حاکم برخوردار و آمادهء دفاع از سرنوشت کشور خویش و فرزندان خویش اند. بنابراین ملت ایران خود می تواند همچون مدعی اصلی و مشروع این نظام در فلات ایران سربرآورد و در برابر ماجراجوئی های مشتی ملای متحجّر بی وطن بایستد و بدینگونه موقعیت ِ شطرنجبازان بین المللی را در برابر کشور ما ونیزدر برابر منافع عالی و حیاتی  و ملی به حالت «آچمز» نگاه دارد.

فراموش نکنیم که  در ایران ملت بی گناهی وجود دارد که 27 سال است از سوی یک نظام ایدئولوژیک بنیادگرا

به گروگان گرفته شده  زندانی و شکنجه شده اما هرگزصدای اعتراض او خاموشی نپذیرفته است و فریاد او ــ از حنجره های زخمی مبارزان آزادی خواه ایران یعنی دانشجویان ، زنان ، معلمان ، کارگران وجوانان همچنان به گوش می رسد و خوشبختانه همین فریاد و صدا های رساست که مردم ایران را از هرگونه اتهام ِ همبستگی با دولت ِ مستبد توتالیتر و تروریست حاکم تبرئه می کند و دست قدراتمداران جهان معاصر را درقربانی ساختن ِ مضاعف ملتی که خود سال هاست  قربانی یک  استبداد سیاه ِ دینی است تا حد زیادی کوتاه می کند.

به ویژه آن  که این حاکمیت  ایدئولوژیک بنیاد گرا ، خود به همدستی و تبانی بسیاری از همین قدرت های کوچک و بزرگ بین المللی خاصه  دولت های تاجر سرمایه سالاری غرب بر ایران حاکم است و درسایهء مماشات و توافقات آب و نان دار آنان است که  همچنان بر سر پا ایستاده و سرنوشت ملت ما را  در این دوران سیاه 27 ساله وسیلهء تجارت و معاملات اقتصادی و سیاسی قرار داده است.

از این رو جلب حمایت انسانیت خاموش معاصر و بسیج افکار عمومی جهان در دفاع از ملت ایران و آرمان های آزادیخواهانه ء 150 سالهء او بسیار تأثیرگذار و حیاتی خواهد بود.

 

 

 از صداي سوم يا راه و خط سوم  گفته ميشود. اين صدا چه مختصاتي دارد و چگونه صفوف خود را سازمان خواهد داد؟

 

پاسخ: (ظاهراً منظور شما از « دو صدا» ی اول و دوم وجود دو نظرگاه جمهوری خواه و مشروطه طلب در میان کوشندگان سیاسی ایران است به هر صورت چنانچه صاحبان  این دو دیدگاه به دموکرسی اعتقاد راسخ داشته باشند در   اصل و گوهر،  هدف  مشترکی دارند و از یک جنم اند  و اختلاف آنان ظاهری و عَرَضی  ست اما ا گر به روش های دیکتاتوری  و سلطه گری دلبسته اند و خرقهء « دموکرات منشی » را در مقام « تقیه» همچون پردهء ساتری «بر سر صد عیب نهان» می پوشند ، در این صورت ، چه مشروطه طلب باشند و چه جمهوری خواه ،  هردو به گوهر و اصل از یک قماش اند و  همچنانکه همگان آگاهند ، تاریخ  جهان در سراسر قرن بیستم  نه مشروطه خواه دموکرات و انسان دوست کم دیده است و نه  جمهوریخواه دیکتاتورمنش و سرکوبگر مادام العُمر.)

در هرصورت  پاسخ به این سئوال شما ــ آنگونه که من دریافت کردم ـ این است:

من هنوز صدای اول و دوم را درست نشنیده ام! که امید وارم اشکال از سنگینی گوش من باشد .

به هر حال هروقت این دو صدا به یک صدا بدل شد و به گوش جهانیان رسید ، صدای سوم پا به عرصهء وجود نهاده است. تصور من این است که ــ به جز آنها که 27 سال است در قدرت اند  یا شریک در قدرت اند یا تداوم این توحش، منافع حقارتبار آنان را تأمین می کند ــ  همهء ایرانیان  در حراست ازمنافع حیاتی ایران و در ضرورت حفظ یکپارچگی کشور و برقراری آزادی و دموکراسی برای همهء اهالی این آب و خاک آمال  مشترکی  دارند و در راه تحقق این آرزو ها به صورتی بالقوه هم سخن و هم آوازند. روشن است که این هدفها و این آرزوهای150 سالهء مردم سراسر این سرزمین ـ از هر تبار و تیره و قوم و زبان و نژاد و فرهنگ که بوده یا هستند ـ  به ویژه در این برههء جانکاه از تاریخ ایران ، ارزش و اهمیت و شایستگی و حقانیت  آن را دارند که در راه آنها صداهای اول و دوم به یک صدای بلند و سراسری و نجات بخش بدل شود و «صدای سوم» یگانه  و پر طنینی ایجاد گردد .

 به نظر می رسد که نیرو های اجتماعی و سیاسی می باید  نخست در سامان یافتن چنین برنامه ای تلاش کنند.

مختصات این «صدای سوم» آن است که بیش از هرچیز و و پیش از هر مصلحت سیاسی ، گروهی یا ایدئولوژیک به حیات و بقای شرافتمندانهء انسان ایرانی و به سربلندی ایران می اندیشد و حذف ِ قطعی و بی بازگشت استبداد (در هر شکل و به هر جامه و زیر هرپرچمی) را هدف اعلای خود می شمارد و  بنیاد آزادی وجامعهء دموکراتیک  مبتنی بر حقوق بشر  و عدالت اجتماعی  را آرمان اصیل و دست یافتنی خود می انگارد.

 

گفته ميشود كه بزرگترين و موثرترين نيروي ضد جنگ در داخل كشور آمريكا و به تعبيري  شهروندان اين كشور ميباشند .آيا  اين نكته يك حقيقت است؟

 

پاسخ:

 

شهروندان آمریکا و مطبوعات آمریکا و روشنفکران آمریکا به طور قطع تأثیر بی همانندی خواهند داشت به شرطی که بنا بر کوشش های مداوم  خودِ ما ایرانیان ، مظلومیت ملت ایران و حقانیت او در برابر ارتجاع داخلی و قدرت های توسعه طلب خارجی ، به روشنی در برابر دیدگان جهانیان قد برافرازد و به ویژه ، هنرمندان ، نویسندگان و روزنامه نگاران انسان دوست کشور امریکا را به دفاع از دادخواهی ملت ایران برانگیزد.

            در این زمینه نقش هنرمندان ، نویسندگان و کادرهای تحصیل کردهء ایرانی و ایرانی تبار ، به ویژه کوشش های جوانان  و دانشجویان نسل دوم و سوم دیاسپورای ایرانی بسیار مؤثر و کارساز خواهد بود.

 

تاثيرات تحريم اقتصادي ايران از جانب شوراي امنيت و وابستگان را چگونه ارزيابي ميكنيد؟

 

پاسخ:

 

 چند ملیون تن  دیگررا به زیر خط فقر خواهد راند و  گرسنگان ایران را گرسنه تر خواهد کرد. کلیه های بیشتری را از پهلوی فرزندان ملت ایران بیرون خواهد کشید و به حراج خواهد نهاد . تعداد بیشتری از دختران نفرین شده و بی پناه میهن ما را به دلالی حاکمیت ملایان در آغوش شیخ های شپشوی نفتی منطقه و هیولاهای قرون وسطایی حاشیهء خلیج فارس خواهد افکند و صدالبته  گردن های ستبر حاج آقاهای مُحتکر و «پای تا سر شکمان » بازار سنتی و آخوندهای مُفتخوار را ستبرتر و پیداست که موقعیت «اولیاءالله» قدرقدرت و خونخوار حاکم بر ایران رامستحکم تر خواهد کرد. دست آنان را در عربده جویی ها و رجز خوانی های تبلیغاتی و نمایشات «ضد امپریالیستی»  بازتر و آنان را در پیگیری سیاست های سرکوب گرانهء پیشین حق به جانب تر و هار تر خواهد ساخت.

چنین تحریم هایی ، به عوض آن که نیروی مخرب نظام حاکم را محدود تر کند ، حیات اجتماعی و انسانی مردم ایران را

(در زمینه های بهداشت و فرهنگ و آموزش و معیشت ) مختل خواهد کرد و خسارات بی شماری به بار خواهد آورد.

بنا بر این اگرهدف جامعهء بین المللی  و قدرت های جهانی از این تحریم ها کیفردادان نظام و حاکمیت استبدادی ایران بوده باشد ـ که من شک دارم ـ این اقدام نقض غرضی بیش نبوده است.این گونه تحریم ها منافع  و حقوق ملت ایران را پایمال می کند و بیش از پیش جیب سرکوبگران  وغاصبان و دلالان و قاچاقچیان شریک در قدرت را می انبارد.

 

جريان و پشت پرده  گروگانگيري 15 ملوان انگليسي كه هم اكنون دست به افشاگريهائي چند زده اند و تيتر اخبار جهان را بخود اختصاص ميدهند را چگونه ارزيابي ميكنيد؟

 

پاسخ:

 

مردم ایران در این دوران 27 سالهء حاکمیت سیاه دینی از این گونه ماجراجویی ها و فیل هوا کنی ها فراوان دیده اند   وغالب آنان نیک می دانند که هنگامه گردانی هایی از این دست ، هدفی جز تولید سرگرمی های سیاسی و تبلیغاتی در جهت تحریک عوام الناس و تشجیع نیروهای سرکوبگر رژیم ندارند.

این گونه شعبده بازی ها علاوه بر مصارف داخلی در دو جهتِ توأمان ِ تبلیغ و سرکوب ، از کاربرد بسیار پرمنفعتی نیز در زمینهء تبلیغات ایدئولوژیک و سیاسی در خارج از ایران ـ  به ویژه در میان ملت های استعمار زده و استبداد پروردهء مسلمان جهان ـ برخورداراست . به نمایش و پز ضد استعماری و غرب و اسرائیل ستیزی ملا ها رنگ و لعاب می دهد و عقده های سرکوفته تودهء ناس ِ مسلمان،  به خصوص عامهء عرب رااندکی می گشاید و آنان را به هیجان می آورد. ملایان حاکم بر ایران با برپا داشتن تعزیه ای که طی آن  اسطورهء « شمشیر اسلام» در برابر اسطورهء «غرب کافرکیش» و به ویژه «اسطورهء انگلیس لعین و بدکار» برافراشته گردد ، لذت بسیاری به توده های مسلمان عرب می چشانند و زخم های ناسور تاریخی آنها را التیام می بخشند و برای خود محبوبیت می خرند و از آن نیرو می گیرند .

 به هر حال چنین معرکه گیری ها بیش از هرچیز به کار عوام فریبی های ضد مغربی و  جلوه فروشی های به قول خودشان ضد استکباری و به قول « بعضی رفقا» ضدامپریالیستی می آید.

 بنظر میرسد که صحنه گردانی سینمایی که به بازیگری چند  ملوانان  انگلیسی و کارگردانی ملایان ایرانی در انظار جهانیان اجرا شد ، نیز یکی از همین بازی های 28 ساله بود و قطعاً آخرین آن هم نخواهد بود.

البته به احتمال زیاد جنگ نفت و نزاع بر سر ِ ثروتی که در حواشی اروند رود و در اطراف و اکناف مرزهای ایران و عراق زیر آب ها و خاک ها مدفون است در این ماجراجوئی بی تاثیر نبوده است  زیرا  منافع و منابع نفت و گازی که در خطوط مرزی ایران و عراق موجود است  بی شک هم برای استعمار مغربی جاذبه انگیز و رؤیا آفرین است و هم برای ملایان نوقدرت و نوکیسه ای که اجاق حکومتشان به آتش نفت و گاز  شعله ور است. 

 

لاريجاني نماينده ارشد مذاكرات هسته اي جمهوري اسلامي بتازگي اعلام كرده كه رژيم ايران آماده تفاهم با كشورهاي غربي است. اين زيگنال را چگونه تحليل ميكنيد؟

 

پاسخ:

 

نمیدانم از چه زیگنالی سخن می گوئید. ما ایرانی ها هرگز نباید این سخن «امام و رهبر و پیشوا» و بنیان گذار نظام را فراموش کنیم که به روشنی فتوی داده است که « هرجا منافع نظام ـ یعنی حفظ نظام و نه منافع ملت ایران ـ حکم کند ، احکام اساسی و اصول دین (یعنی احکام و فرامین خدا و پیغمبر ) را هم باید ملغی انگارید و زیر پا نهید»  و اگر لازم بود با آنها استنجاء  کنید.

بر اساس ِ همین فرمان و بر مبنای همین حُکم ، حضرت مرحول ، خود زهر شکست در جنگ ِ ایران و عراق را نوشید و نوشیدن جام زهر یا هر نجاست دیگری را بر جانشینان خود حلال فرمود و واجب کفایی دانست.

پس آنچه از نگاه شما زیگنال ارزیابی می شود عین « حکم و فتوای امام» است و تا زمانی که چنین حاکمیتی بر مقدرات و سرنوشت ملت ایران فرمان می راند ، هیچ اصول و هیچ قاعدهء اخلاقی و شرعی و عرفی و انسانی و خدایی در جهان موجود نیست که به نفع حفظ حاکمیت ملایان قابل فروش و معامله نباشد. نظامی که قطب نمای سیاسی خود را بر فتاوی آیت الله خمینی تعبیه کرده است ، در فروش ایران و منافع ملت ایران و برباد دادن هست و نیست ِ او ـ به شرط آن که به حفظ و استمرار حکومت ملایان کمک کند ــ همچنان که بار ها شاهد بوده ایم ــ  ذره ای درنگ نخواهد کرد. پس در توضیح «زیگنال» های این نظام به این بیت نظامی گنجوی بسنده کنیم که گفته بود:

گر مَلـِک این است و گر این روزگار

زین دِه ِ ویران دهمت صدهزار !

 

در حال حاضر چه تحليلي  از افكار عمومي داخل و خارج كشور در مورد جنگ داريد؟ با توجه به اينكه برخي  از احزاب و نهادهاي چپ در اروپا بنوعي همسوئي با رژيم  ميپردازند و تنازعات موجود و سياستهاي جنگ افروزانه رژيم جمهوري اسلامي  را كه ميتواند فجايعي غير قابل جبران بلحاظ انساني و اقتصادي ببار آورد، ناديده مي انگارند

 

پاسخ:

 

تا آنجا که من می دانم در ایران یک اجماع ملی به نفع صلح موجود است.

البته  بخش نسبتاً وسیعی  از مردم ایران نیز در اثر تبلیغات ملایان به دام  فریبی افتاده اند که مسئلهء صنایع هسته ای را با تردستی و شیوه ء خاص گردانندگان این نظام تا حد یک مسئلهء حیثیتی و ملی در ایران ارتقاء داده  و تا حدودی حمایت بخشی از مردم رادر دفاع ازسیاست های ماجراجویانه و خطرناک قشری ترین و متحجر ترین نیروهای  استبدادی حاکم جلب کرده است. با اینهمه  در ماه های اخیر، خوشبختانه مردم ایران یا دیدن لجام گسیختگی های یک روانپریش نادان خرافاتی ــ که قبای ریاست جمهوری این نظام به نحو مضحکی درخور و برازندهء قامت اوست ــ ونیز با نگریستن و اندیشیدن درباره  آیندهء ایران  و سرنوشت هولناک ملتی که فرمان ِ قطار بی ترمزش در دست ِ مشتی جن زدهء کف به دهان ِ بی مسئولیت افتاده است ، به خود آمده اند وروز به روز آگاهی ملی در زمینهء مشکلاتی خطیری که حکومت ملایان ایجاد می کند و ماجرا هایی که می آفریند ، هردم افزونتر و گسترده تر می شود.

اعتراضات و جنبش های صنفی و مطالباتی معلمان کارگران و نیز حرکت های اعتراضی زنان ایران و حضور فعال جنبش دانشجویی در سراسر کشور ، خود نشانهء گویای وجود و بروز و گسترش این آگاهی ها نیز هست.

این جنبش های مطالباتی پیش از هرچیز میوهء آگاهی اند و دربنیاد  و به  گوهر، ظهور و نمود اعتراض مردم ایران  به استبداد دینی حاکم اند و  معترض به  پدیده ها و محصولات شوم وسیاست های  ویرانگر واقدامات  ضدفرهنگ و ضد اخلاق و ضد پیشرفتی  هستند که ثمرهء ناگزیرو محتوم این نظام ناهمزمان (آناکرونیک) و ضد ایرانی ست.

جهانیان نیز چنانچه ، متأثر از تبلیغات و منافع قدرت های اقتصادی و سیاسی کشورهای متبوع خود نباشند ، به گوهر عدالتخواه و طالب صلح اند.

آنچه می ماند و بسیار مهم است  رساندن  اطلاعات واقعی و صحیح  جهت گسترش شناخت و آشناکردن جهانیان  با چند و چون شرایطی ست که زمینه ساز  تهدید های نظامی اند  و طبل و  شیپور جنگ را پر طنین تر و کرکننده تر می سازند.

می باید تصویر درست و روشنی از ایران و حقیقت ملت ایران و موقعیت او در برابر ستم و جوری که حکومت ملایان بر او تحمیل می کند به جهانیان ارائه داده شود.  گسترش چنین اطلاعات و  آگاهی هایی در سطح افکار عمومی جهانیان و وجدان های بیدار بشری هرگز به خودی خود فراهم نمی شوند. از این رو نخستین کسانی که می باید در ایجاد  این آگاهی ها بکوشند مردم ایران و بخصوص ایرانیان برونمرزی (تبعیدی و مهاجر) اند.

خاصه در میان آنان نقش کسانی که در زمینه های علمی یا اقتصادی نقش برجسته یا موقعیت درخشان تری یافته اند بسیار اهمیت دارد و می توان گفت که هرگونه  اقدام و کوشش در این راه  وظیفهء انسانی و ملی آنان محسوب می شود ودر حقیقت  دِینی است  که هر ایرانی نسبت به  میهن و ملت خود ادا میکند.

 ایرانیان می باید با تمام توان در برابر جنگ افروزی بایستند چه در داخل و چه در خارج از کشور.

در داخل ایران هرچه  انتقادات و اعتراضات نسبت به لجام گسیختگی ها و ترمز دریدگی های روحانیت نادان و خشونت طلب حاکم پر رنگ تر و توانمند تر گردد به همان نسبت  فاجعهء جنگ از کشور ما دورتر خواهد شد  زیرا تضعیف استبداد دینی و تقویت جنبش آزادی خواهی و دموکراسی طلبی در ایران، زمینه های جهالت و تند روی و جنگ طلبی را  محدود و شرّ اشرار جنگ طلب داخلی را از سر این کشور دور تر خواهد ساخت.

بنا بر این کارساز ترین نیرویی که می تواند خطرجنگ وخطر نابودی ایران را به خردمندانه ترین و کم هزینه ترین روش ها کاهش دهد و به مرز صفر برساند همانا قدرت لایزال انسان های ایرانی و نیروهای کارساز ملی است.

کس نخارد پشت من ، جز ناخن انگشت من!

در این خصوص هرگونه اعتراض اجتماعی و صنفی و عقیدتی در برابر نظام استبدادی حاکم ، به گوهر از عنصر صلح طلبی مشحون است ، زیرا هرگامی که استبداد  به عقب بردارد  گامی ست که  نادانی و ماجرا جویی در جامعه ما   به عقب نهاده است . پیداست که  وجود دموکراسی و مشروعیت نظام سیاسی مبتنی  برحاکمیت ملی ، موقعیت ایران را در برابر جهانیان تقویت خواهد ساخت و عنصر خرد و تدبیر و اجماع ملی را بر امور خطیر مربوط به سیاست های  داخلی و خارجی کشور جاری و حاکم خواهد گردانید و بداندیشی های سیاست های استعماری و منفعت جویی زورمندان و قدرتمداران جهان معاصر را در برابر ملت ایران محدود و تابع قواعد و قوانین پذیرفتهء بین المللی خواهد ساخت.

پس آن نیرویی که می باید کمر همت بر میان بندد و سایهء جنگ و شومی و پلشتی و استبداد را از ایران دور سازد از هیچ منبعی جز آگاهی و  اراده ملت ایران سرچشمه نخواهد گرفت و خوشبختانه در ملت ایران چنین توانمندی و پتانسیلی موجود است  و در سراسر تاریخ کشور ما واقعیت یافتن و به عمل در آمدن ِ این توانمندی و این نیروی مکنون و متمرکز  هرگز  تا  این اندازه  فوریت نداشته و ضرورت نیافته بوده است.

در مورد نیرو ها و احزاب اروپایی(چپ یا راست) ، ما ایرانیان هرگز نباید اسیر توهمات ایدئولوژیک پیشین خود باشیم. و بیش از آنچه در حد مقدورات یا ماهیت این گونه احزاب است  به آنان دل ببندیم واز آنان انتظارداشته باشیم.  حقیقت آنست که احزاب چپ اروپا از منافع عالی کشور و حکومت متبوع خود پیروی می کنند و انسان دوستی آنان وحتی   صلح طلبی آنان چندان است که از مرز این « منافع عالی» بیرون نزند. ما این درس را از تاریخ معاصر جهان آموخته ایم و تجربهء دردناک ماــ  به خصوص درطیف نیروهای چپ ـ برای تعیین کردن حدود انتظاری که از دیگران داریم کفایت می کند.اتفاقاً جا دارد که جنبش چپ ایران هم همین روش را  به کار بندد و اصل حفظ « منافع عالی و حیاتی» کشور خود را به هیچ انگیزه و آموزهء ایدئولوژیک و مکتبی مقدم نشمارد.

البته نکته ای که در زمینهء کم توقعی از احزاب چپ اروپایی بیان داشتم ،  بدان معنا نیست که می باید  از کوشش های خود دست برداریم و  در جلب حمایت نیروهای انسان دوست و آرمانخواه جهان ـ  چه در جبهه ها و جنبش های چپ اروپایی متشکل باشند ، چه نباشند ـ  به نفع صلح و دموکراسی در ایران اقدامی نکنیم.

 

امیدوارم که توانسته باشم  تا حدودی به پرسش های شماپاسخ گویم !

                                

                                                                                                   محمد جلالی چیمه (م.سحر) 

 

                  

...........................................................................................

 

نامهء سرگشاده و مقالهء مرا در این زمینه می تواند در نشانی زیر بیابید:

 

*« نامه سرگشادهء یک شاعر ایرانی»

http://asre-nou.net/1384/bahman/26/m-sahar.html

 

** «آنچه به آمریکایی ها باید گفت !»

http://asre-nou.net/1385/bahman/5/m-sahar.html

 

 

با تشكر از شما

بهروز سورن