نامهء سرگشادهء یک شاعر ایرانی

 

ایران: یهودستیزی، بنیادگرائی دینی و کوشش های هسته ای

( سخنی با ملت های آمریکا و اسرائیل و اخطاری به تصمیم گیرندگان و مسئولانِ این دو کشور)

   محمد جلالی چیمه ( م- سحر )

 

چند صباحی ست که هنگامه گردانان حکومتِ دینی در ایران دست به بازی پرخطری زده اند و چنانکه همگان اطلاع دارند، از زبانِ لُعبتکی  که به لطایف الحیل بر کرسیِ نمایشِ «ریاست جمهوری» رها کرده اند؛ پردهء جدیدی از معرکه های  شومِ بیست و هفت سالهء خود را به نمایش نهاده  و مضحکهء بیمارگونه ای در ضدیت با یهود و اسرائیل به نام «حکومت ایران» در جهان به راه انداخته و بدین گونه ملت ایران و آیندهء کشور ما را در معرض ِ خطری بسیار جدی قرار داده اند.

ظاهراَ حاکمانِ دینی در ایران برای تحکیمِ قدرتِ خود به دخالتِ نظامی آمریکاو به خصوص اسرائیل نیازمند شده و بنیانِ تحریکات خود را بر این « نیاز و ضرورتِ» شوم و نفرت انگیز نهاده اند. تحریکاتی که خطر دخالتِ نظامی صاحبانِ قدرتِ دنیای معاصر را در پی دارد! و احتمال می رود که کشور و ملت ما را به روزگاری سیاه تر از آنچه که هست گرفتار سازد !

در چنین وضعیتی ، من بیش از هرچیز از بمباران ِ  مراکز اتمی در ایران وحشت دارم . آن گونه  که حملهء نظامی و خطر ورود به خاکِ ایران از سوی آمریکا را آنقدرها  فاجعه بار نمی یابم که بمباران هوایی مراکز اتمی را.

از این رو به عنوانِ یک ایرانی که از سرنوشتِ کشور و آیندهء مردم سرزمین خود اندیشناک است، نه به عنوان شهروندِ  اهلِ سیاست، بلکه در جایگاه شاعری که تجربهء رنجِ تبعید و فرصتِ نگاهی از بیرون به تاریخ کشور و فرهنگِ سرزمینِ خود را یافته، وظیفهء خود می دانم تا به سهمِ خود - هرچند کوچک – نسبت به فاجعهء شوم و جبران ناپذیری که احتمالِ وقوعِ آن چندان بعید نیست، با دردمندی تمام به جامعهء جهانی هشدار دهم و خصوصاً ملت ها و دولت های آمریکا و اسرائیل را از اقدام در ارتکابِ حادثه ای شوم و دهشتبار برحذر دارم. زیرا سخنان ِ من از زاویه و نگاه و نظری طرح می شوند که احتمال دارد از دیدهء حس و ادراک  مردمِ آمریکا و اسرائیل ، به خصوص قدرتمدارانِ این دو کشور پنهان بمانند !

گفته شد که آنچه بیش از همه وحشت آفرین است بمباران مرکز اتمی است، زیرا فاجعهء انسانی و طبیعی چنین جنایتی ، نه تنها دامنِ انسان ها و موجوداتِ زنده را خواهد گرفت بلکه سرزمین ما را برای ابد آلوده و تباه خواهد نمود و نسل های آتی و نیامدهء کشور ما را نیز دچارِ خطر نیستی خواهد ساخت.

فراموش نباید کرد که این مراکز به هرنیّت  و به سائقهء هرگونه تفکّر یا توهّمی و بنا به هر هدف مشروع یا نامشروعی که بنا شده باشند، به سرمایهء ملی ما و به قیمتِ قوتِ لایموتی که از سفرهء مردمِ رنج دیدهء ایران ربوده شده ، یعنی از حاصلِ خون و محنتِ مردم ، بر خاکِ میهن ِ ما و در کنار آبادی ها و خانه های مردم ِ بی گناه  کشور ما بنا شده است و تخریبِ آنها تنها تخریبِ ساختمان ها و سرمایه های مردم  ما نیست، بلکه ویران کردن جهان و محیطِ زندگانی انسان ها و آلودن ِ آب و خاک و رُستنی ها و مائده های طبیعی ِ سرزمینِ ما نیز هست. الی الابد!

         از این رو اَحدی در این جهان ، بنا به هیچ دست آویزی اعم از سیاسی، اقتصادی، عقیدتی و غیر آن ، حق ندارد که انسان های بی گناه معاصر و نیز کودکانِ آیندهء سرزمین ما را از حقّ حیات محروم سازد! و سنگ ها و صخره ها و چراگاه ها و آب های گوارا و کمیاب و زندگی بخش ِ چشمه ها و جوبار ها و کاریز های ما را که طیّ هزاران سال همچون میراثی بکر و سر به مُهر از پدرانِ خود دریافت داشته ایم، به سموم نفرت انگیز و جهنمی رادیو اکتیو و تشعشعات زندگی سوز اتمی بیالاید و دوزخ انسان کُش ِ دهشتناکی برای آیندگان به یادگار نهد، و بدین گونه از بوته ها و نهال هایی که بر خاکِ کشورِ ما می رویند دانه های تلخ نفرت  و میوه های زهرآلودهء نفرین و ننگ به بار آورد!

نه ! چنین آیندهء هولناکی نه تصور کردنی ست و نه به هیچ دستاویز و بر بنیادِ هیچ دلیلِ موجهی اجازهء ارتکابِ چنین جنایتی ، به احدی از ابناء بشر داده شده است!

ملت و کشور ما زلزله های ویرانگر و فروبلعنده را تاب می آورد چرا که خساراتِ آن ، نتیجهء نیروهای کور و کنترل ناشدنی طبیعت است و تحمل کردنی ست. زیرا مردم حواله به تقدیر می کنند یا تسلیم  نظام ِ قهاّر و مهار گسیختهء طبیعت می شوند. اما بمباران مراکز و تأسیساتِ اتمی یک کشور  که به فرمانِ یک یا چند انسانِ حقیقی و حقوقی، صاحبِ شناسنامه و هویت و ملیت صورت می گیرد و به وسیلهء انسان های بالغ و آگاه برفراز ِ آسمان ِ شهرها و روستاها به اجرا در می آید ، نیرو و ارادهء کور  طبیعت نیست ، یک اقدامِ از پیش اندیشیده شده و سازماندهی شده  بر ضدِ بشریت است، از این رو انگشتِ اتهام جامعهء انسانی ، افراد و دولت هایی را که در چنین جنایتی شرکت داشته اند، به جهانیانِ امروز و آینده نشان خواهد داد و حسّ انتقام و نفرتِ عظیمی که از وقوع چنین فاجعه ای بیدار می شود، دامن ِ مرتکبین یا میراث  داران  آنها  را خواهد گرفت !

بر مبنای حسّی چنین اندیشناک و دلهره ای چنین دردآور است که می خواهم ، صمیمانه محض اطلاع و اِخبار ِ قدرتمداران ِ دوران و آن ها که بیش از دیگران در مظان و معرض ِ خبط و غفلتِ جبران ناپذیرند، نکاتِ چندی را بیان دارم و امیدوار باشم که دولت های آمریکا و اسرائیل هرگز دست به چنین اقدامِ جنایتکارانه ای بر علیه مردم ایران نزنند و امیدوار باشم که این دو کشور درک کنند که :

مردم ایران – بالقوّه یا بالفعل – هرگز دشمن آمریکا و اسرائیل نیستند!

ایران تاریخاَ سرزمینِ مقدس ِ یهودیان محسوب است و تنها کشوری ست که پادشاهانِ بزرگش کوروش و داریوش هخامنشی ، از نظرگاهِ بنی اسرائیل در زُمرهء قدیسان محسوب اند و نامِ آنان در کتابِ مقدس به نیکی و ارجمندی یاد شده است!

کورش ، پادشاه بزرگ ایران ، بنا به روایتِ تورات نجات بخش ِ قوم  یهود است. و داریوش هخامنشی در کتیبه های خود آرزو کرده است تا کشورش از دروغ و اهریمنی و آزار و آسیب درامان بماند! این پیوندِ دینی وعاطفی و تاریخی و اسطوره ای با قومِ یهود، برای ما به ویزه در این دوران،  بسیار مغتنم و مبارک است.

ایرانیان به لحاظِ تاریخی ، فرهنگی و سیاسی یا اقتصادی ، هیچ دلیلی برای دشمنی با اسرائیل ندارند و هرگز دشمنِ این کشور نبوده اند! هرچند در ایران نیز مثلِ بسیاری از کشور های جهان – همچنان که در خودِ اسرائیل – هستند عدالت خواهانی که نسبت به سرنوشت مردمِ فلسطین حساسیت نشان می دهند یا با این مردم رنج دیده همدلی می کنند!

این مسئله در کادرِوجدانیاتِ انسان های روشنفکر و نیز در حوزهء اعتقادی افرادی مطرح است که به سائقهء اشتراکاتِ دینی یا قومی ، یا زبانی یا به دلائلِ هومانیستی با عرب های فلسطینی همدردند. وجود اینگونه عقاید، هرگز به معنای دشمنی ایران و ایرانیان با یهودیان و اسرائیل نیست، زیرا ایران یک کشور عربی نیست و  هرگزدر تضاد و تقابلِ ریشه دار و کهن میان ِ اعراب و اسرائیل شرکت نداشته و نخواهد داشت!

زیرا هرگز منافع  ملی و امنیتِ سیاسی ، اقتصادی و مرزی کشور ما با اسرائیل تضاد و تقابلی نداشته و ندارد، در حالیکه این تضاد و تصادم ، همواره با نیروی مقابلِ اسرائیل یعنی با اعراب متأسفانه موجود بوده است. جنگِ خونین و ویرانگر هشت سالهء ایران و عراق  - که در آن بسیاری از کشورهای عرب فعالانه شرکت داشتند – نمونه ای از این تقابل و تصادم است.

پس ایرانیان دلیلی برای دشمنی با اسرائیل ندارند. حسابِ حکومت دینی و ایدئولوژیکِ فعلی از مردمِ ایران جداست، زیرا این حکومت که به اُمّتِ واحدهء مسلمان معتقد است و صاحبِ تفکّری بالذات ضدِّ ایرانی ست و تاریخِ حیاتِ خود را ادامه و استمرار ِ موجودیت و سیر ِ تاریخ ایران نمی داند و اصولاَ  نه تنها هویت و بنیادهای تاریخی کشور ما را به رسمیت نمی شناسد، بلکه در صددِ نابودی میراث و مظاهرِ مدنیتِ ماست.( ساختنِ سدِ سیوند جهتِ ازمیان بردن آثارِ باستانی و سرگذشتِ تاریخی و فرهنگیِ مردم  این سرزمین تنها یک نمونه از ضدیتِ ماهوی این نظام با تمدن و تاریخِ ایران است!)

حسابِ چنین دولتی که بدتر از بیگانه و قومِ اشغالگر در ایران عمل می کند ِ از حسابِ مردم  ایران جداست.

اقلیتِ یهودی ایرانی همواره از ایران دوستان و وطن پرستانِ سرزمین ما بوده اند و همواره در پیشرفت های علمی و اقتصادی و فرهنگی کشور ما نقش  مهم و کارساز داشته اند. از این رو دولتمردان فعلی اسرائیل مجاز نیستند که میان مردم ایران و یهودیان جهان درّهء هولناک ایجاد کنند! یعنی در میان مردمِ ایران بذرِ کینه بیفشانند و حس ِ انتقام جویی آنان را برای همیشه بر ضدِ اسرائیل و یهود برانگیزند و ملتِ ایران را واردِ جبههء اعراب سازند. این همان خواسته و هدفِ شومی ست که حاکمیتِ ویرانگر و متحجر حاکم بر ایران تعقیب می کند و هذیانات و عربده جویی های رذیلانه و در عین حال مضحکِ احمدی نژاد بر ضدِ یهودیان و بر علیه اسرائیل ، دلیلِ مؤکّدی است بر حقیتِ این سخن! 

به تأکید و مکرراَ می گویم که دولت اسرائیل هرگز نباید چنین هدیهء بدیمنی به حکومتگران ِ بی وطن ِ امروزی ایران تقدیم دارد  و بدین گونه زمینه سازِ ترویج آنتی سمیتیزم و ضد سامیگری ِ مزمن و ریشه دار ِ دنیای مسیحی غرب، در ایران گردند یعنی بذر نفرتی بیفشانند که هرگز در سرزمین ما جوانه نزده بوده است!

مردم اسرائیل و جامعه یهودیان ِ جهان باید بدانند که دولتِ اسرائیل برای حفظِ امنیتِ خود در منطقه به ایرانی نیازمند است که ملتِ آن به آرزوهای دیرینهء خود یعنی دموکراسی و لائیسیته دست یافته باشند و گرنه ایرانی که آب و خاک و هوای اجتماعی ، فرهنگی و روانیِ آن مساعدِ روئیدنِ بذرهای کینه و نفاقِ ایدئولوژیک و دینی و نژادی گردد  و عنصرِ ایرانیت و هویتِ تاریخی و فرهنگیِ ایرانیان در کورهء استبداد ِحاکمیت ایدئولوژیک و بنیادگرایی اسلامی ذوب شود؛ کشور و جامعهء ایران هرروز بیش از پیش در پوستهء اسلامی - که جز عنصرِ عربیت چیز دیگری نیست -  پوشیده و فرورفته تر خواهد شد و چنانکه خواستِ ملاّ های متحجّر و حاکمیتِ بنیادگرای امروزی ست ( 1) ، ایران به جبههء اعراب خواهد خزید و قدرت و قوت و پتانسیل کشوری همچون ایران با هویتِ غیر ِ عربی به نام اسلام در خدمتِ نیاتِ اعراب و نتیجتاَ در مقابل ِ اسرائیل قرار خواهد گرفت!

و نیز همینجا، به عنوانِ یک هم وطنِ کوچکِ شما ، یا هم وطنِ پدران  شما، از اسرائیلیان و یهودیان ایرانی تبار صمیمانه می خواهم که با کوشش در آگاهی و اقناءمردم و دولتمردانِ آمریکا و اسرائیل ، مردم و میهن و سرزمینِ آباء و اجدادی خود را از دامِ هول آوری که بخشی از روحانیتِ حریص و قدرت طلب و بی وطنِ شیعی  پهن کرده است ، درامان نگاه دارند و مطمئن باشند که کوشش و همدلی آنان را وجدان ِ عمومی ملتِ ما همواره پاس خواهد داشت و دریابند که شایسته است تا در این لحظهء تاریخی ، ایران را در بلایی که به آن گرفتار آمده و پیش ِ روی چاهی که سر ِ  راه ِ ملتِ ما تعبیه شده است تنها نگذارند تا تصویرغرورآفرینی از حق شناسی و سپاسمندی قومِ یهود در قبال ِ تاریخ ایران و مردم این سرزمین بر لوح ِ ضمیر ملتِ ما به جای مانَد و صفحهء تابناک و زیبایی از این وامگزاری تاریخی و انسانی و عاطفی و دینی و فرهنگی در دلِ یهودیانِ جهان و ملتِ ایران رقم زده شود و جاودانه گردد.                       

 

                                                            ***

 

درمورد آمریکا نیز باید گفت که علی رغم ِ شرکتِ نابخردانهء حکومتِ وقتِ آمریکا در کودتای سالِ1953 بر ضد دولتِ ملی دکتر محمد مصدق و آزردگی ِ شدیدِ ملت ما از کودتاگران (2)، مردم  ایران قلباَ و تاریخاَ با آمریکا که سراسر ِ تاریخ خود را درگیر مبارزه برای رهایی از سلطهء اروپائیان و کوششگر پی ریزی و استحکام بنای آزادی بوده، دشمنی ندارند.

در فاجعهء 11 سپتامبر، تنها کشوری که جوانانش بلافاصله به خیابان ها  آمدند و برای تسلی و همدردی  با مردم آمریکا شمع افروختند، ایران بود!

آمریکائیان نباید از یاد ببرند که اشغال سفارت آمریکا ، نه به جهتِ تنبیه یا مبارزه با دولتِ این کشور ، بلکه در مرحلهء نخست برای تسلطِ روحانیتِ متحجر شیعی و نابود کردنِ آزادیخواهان و گروه های سیاسیِ رقیب طرح ریزی شد و هدفِ آن پیش و ببیش از آن که ضربه ای به منافع آمریکا باشد، تسلط بر اوضاء داخلی و تسخیرِ کاملِ قدرتِ  سیاسی و برقراری حاکمیتِ ولایتِ فقیه و نتیجتاَ نابودی آرزوهای آزادی خواهانهء ملتِ ایران بود. پس بهای این گروگان گیری را ، بیشتر و پیشتر از آمریکا، ملتِ ایران پرداخته است و همچنان می پردازد! از این نمایش و سیرکِ ضّدِ آمریکای که بیش از یک ربع قرن است به کارگردانی بخشی از روحانیتِ متحجر و غدّار ِ شیعی در ایران به اجرا درمی آید، هیچ آمریکایی ضرر و آزاری ندیده است بلکه بهای آن را ملتِ ایران پرداخته که کودکانش به واسطهء تحریم های اقتصادی گرسنگی کشیده و بیمارانش از بی دارویی مرده اند، و فرزندانِ شجاع و آگاهش به اتهاماتِ گوناگون اعدام شده یا به زندان ها و شکنجه گاه های نظامِ اسلامی فرستاده شده اند. مهاجران و تبعیدیانِ جان به در برده اش ، به جُرم ایرانی بودن و منتسب بودن به کشوری که در آن نظامِ تروریستیِ «جمهوری اسلامی» حاکم است ، در اکثر کشور های غربی تحقیر شده  و انواع اهانت ها و برخورد های شرم آور نژاد پرستان را شاهد بوده اند و با رفتارهای تبعیض آمیز و خفت بار فراوانی در محیط اجتماعی و  شغلی خود در کشور های میزبان روبرو شده اند!

در دورانِ انقلابِ مشروطیتِ ایران، آمریکا به چشمِ برادر و یار در نظر مبارزانِ آزادی خواهِ صدرِ مشروطیت حضور و نمود داشت.

اخراج کارشناس مالیهء ایران یعنی  مورگان شوسترِ آمریکایی ، به هنگامِ اولتیماتوم روس ها  در تاریخِ 1911 شورش مردم ایران را در پی داشت و یکی از زیبا ترین تصنیف ها و آواز های دورهء مشروطیت به وسیلهء شاعر و هنرمند بزرگِ ما عارف قزوینی ، در ستایش او  و در مخالفتِ با اخراج وی سروده  و در کنسرت هایش اجرا شد! کنسرت هایی که شوستر آمریکایی را به یکی از قهرمانان ملی  ایرانیان بدل ساخت:

« ننگِ آن خانه که مهمان ز سر خوان برود

جان نثارش کن و مگذار که مهمان برود

گر رود شوستر از ایران رود ایران بر باد

ای جوانان مگذارید که ایران برود!»

در دوران جنگِ جهانی دوم و اشغالِ شمال و شمالِ غربی کشور ما به وسیلهء ارتش سرخ شوروی؛  شخص استالین و نوکرش باقروف صحنه گردانِ اصلی توطئه ای بودند که به نامِ «دولتِ مستقل آذربایجان» شمال غربی کشور ما را در معرض خطر تجزیه قرار داده بود.

در این ماجرا، اگر یاری آمریکا و تهدید وی بر علیه شوروی نمی بود ، این عزیز ترین و کهن ترین بخش از خاکِ کشور ما طعمهء روس ها می شد و  و این خاطره هرگز از روح و جان ایرانیان محو نشده است و از این بابت حق شناسی ملتِ ایران از ملت آمریکا همچنان برجای خود باقیست.

هم اکنون جامعهء ایرانیانِ مقیم آمریکا به لحاظِ علمی ، اقتصادی و فرهنگی از درخشان ترین و کارآمد ترین اقلیت های مقیم آمریکا هستند و نقش بسیار مهم و کارسازی در آن کشور دارند! بسیاری از کسان و بستگان و فرزندان مردم ایران که غالباَ از دانش آموختگان ایرانی هستند و به سرمایهء ملتِ ما پرورش یافته اند ، هم اکنون در آمریکا به سر می برند و به واسطهء وجودِ آنان میان ِ ملتِ ما و جامعهء آمریکا پیوندی عاطفی و انسانی برقرار شده است، به طوری که دل های مردم دوکشور  را به هم  نزدیک ساخته و در سرنوشتِ یکدیگر شریک کرده است.

این واقعیتی ست که از سال ها پیش، به خصوص پس از تسلط بنیادگرایانِ اسلامی بر کشور ما، ذهن و روح و بازو و خلاقیتِ بخشِ مهمی از پتانسیل ِ هوشمند ایرانی در آمریکا مشغولِ ساختن و آفریدن است، از این رو، هرگونه اقدام ماجراجویانه و ضدِ ایرانی ِ مسئولانِ آمریکایی از دیدهء انتقاد و اعتراض آنان پنهان نخواهد ماند. پیداست که ایرانیان و ایرانی تبارانی که در توسعه و پیشرفت های علمی و اقتصادی و فرهنگی جامعهء آمریکا شرکت دارند و در مقام شهروند یا مقیم، به دولت آمریکا مالیات می پردازند، از این حق برخوردارند که به انواع صورت های ممکن و مشروع، اعتراض کنند و افراد و احزاب و نیروهایی را که به نام دولتِ آمریکا برضد ملتِ ایران فاجعه آفریده اند ، ناگزیر از پرداخت تاوان و از کردهء خود پشیمان سازند!

ما با آمریکا همسایه نیستیم و میخواهیم که این کشور با ما روابط اقتصادی ، سیاسی ، علمی ، فرهنگی عادلانه و انسانی داشته باشد. ما که نفت و فرش و و پسته  و زعفران می فروشیم ، هیچ عیبی در آن نمی بینیم که به آمریکا هم بفروشیم و ما که ماشین آلات و مصنوعات مدرن  صنعتی را خریداری می کنیم، هیچ ایرادی در آن نمی بینیم که از آمریکا نیز خریداری کنیم.

خواستِ ما یک رابطهء عادلانه و بر اساس حقوق برابر است و می دانیم که در مسیرِ تکوینی تاریخِ آمریکا ، برای استقرار آزادی و برابری مبارزاتِ طولانی صورت گرفته است. و آزادی اروپا ، هم در عرصهء نظر (فکر دموکراسی و حقوق بشر) و هم در عرصهء عمل (دخالت نظامی بر ضد فاشیسم) مدیون آمریکاست. این خواستِ مشروع و انسانی ِ ایرانیان را بسیاری از مردم ِ آمریکا به خوبی درک می کنند!

چنین است که مردمِ ایران هرگز انتظار ندارند که حرکاتِ تجاوزگرانه و نا سنجیده از سوی دولت آمریکا بر ضدِ مردمِ ایران صورت گیرد و اختلافِ دولتین ِ ایران و آمریکا را به یک کینهء تاریخی و فراموشی ناپذیر میان دو ملت بدل کند!

آمریکا می باید در خصوص ِ ایجادِ مودّت با مردم ایران ( و نه با حکومت ایدئولوژیک، متحجّر و جنایتکار فعلی) بکوشد. ایرانیان عمیقاَ وطن دوست اند و غیرتِ میهنی دارند. چنین حمله ای یک فاجعه ، هم بر ضدّ ایران و هم در دراز مدت بر ضدّ آمریکاست.

دولتِ آمریکا می باید از ایجاد چنین درهء هولناکی میانِ مردم ما و ملت آمریکا به شدت خودداری ورزد. زیرا در صورتِ حملهء آمریکا به ایران ، علاوه بر آن که دشمنی مردم، بر ضدّ این کشور ریشه دار و آشتی ناپذیر خواهد شد، به صورت خطرناکی بر ضدّ آزادی و دموکراسی در ایران عمل خواهد کرد، چرا که مردم ایران را با شدت و حدّتِ بسیاری به گردِ حکومتِ مرتجع و ضدّ آزادی حاکم متحد خواهد ساخت و سلطهء استبدادِ دینی و اسلامیسمِ رادیکالِ سیاسی را در کشور ما و نیز در منطقه مستحکم تر خواهد نمود و تخم انواع بن لادن های بین المللی، از سودان و سومالی و الجزایر و مراکش گرفته تا اندونزی و ترکیه و پاکستان را زیر پر و بال ِ توحش ِ  دهشتناکِ خود پرورش خواهد داد و سرانجام دولت های کاسبکار و سیاستمدارانِ تاجر اروپا را از منافعی که بیش از یک ربع قرن اندوخته اند و به بهای خون و شکنجه ملتِ ایران و ویرانی کشور ما به خزائن ِ سرمایه داران اروپایی ریخته اند ، از کرده خویش پشیمان خواهد کرد!

ایرانیان که بیش از یک چهارم قرن،  انواع  صدماتِ این رژیم را با گوشت و پوست و خونِ خود آزموده اند ، بی شک  روش های خاص و بومی این نظام و انواع حیله ها و ترفند های گردانندگان آن را بسیار بهتر از سیاست شناسان و تحلیل گران و جامعه شناسان و طراحان و استراتژیست های عالیمقام  اروپایی و آمریکایی درک می کنند؛  به خوبی می دانند که سخنانِ تحریک آمیز یک عروسک خیمه شب بازی به نامِ احمدی نژاد چه معنا دارد و به واسطهء شناختی که  از سننِ مذهبی و روحیاتِ ملی  خود و و فریبکاری و شعبده پردازی های  روحانیون دارند، نیک دریافته اند که مافیای حکومتِ دینی  و گردانندگان استبدادِ مطلقهء فقها با طرح عبارات و شعارهای آتش افروزانه، چه حوادثی را آرزو می کنند!

مردم ما به خوبی آگاهند که یک حملهء نظامی آمریکا یا اسرائیل (و به خصوص اسرائیل) موقعیتِ ملایان ایران را هم در جهانِ عرب تقویت خواهد کرد و هم بسیاری از مسلمانان را در پنج قارهء جهان به حمایت از آنان برخواهد انگیخت و از همه بدتر به روحانیون حکومتگرِ ایران فرصتِ تجهیز دوباره و سازماندهی ایدئولوژیک و روانی نیروهای ملیونی ِ جهل و تاریک اندیشی در کشور ما را خواهد داد. نیروهایی که بیش از یک ربع قرن روی آنها کار شده و در سایهء بذل و تبذیر ِ ثروتِ ملی به اعتبار و موقعیت های سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی دست یافته اند!(3)

 باید دانست که بسیاری از این جمعیتِ چند ملیونی داخلِ ایران ، برای شهادت آمادگی یافته و برای سفر پارانویاک و هذیانی خود به «بهشت» ، از انگیزه ها و جاذبه های عینی و ذهنی کافی برخوردارند. از جمله انگیزه های عینی آنان این است که : حفظِ نظامِ استبدادِ دینی به منزلهء حفظِ موقعیتِ اجتماعی و سیاسی و استمرار ارضاء عقده های فروخورده و سرکوفتهء آنان و حفظِ منافع مادّی  و زمینی و ارتزاق روزانهء آنهاست. بنا بر این حاضرند به قیمتِ جانِ خود از این منافع دفاع کنند.

انگیزه و دلیل و جاذبهء ذهنی آنان نیز برخاسته ازهمان اعتقاداتِ ریشه دار و کهنی ست که قرن ها وسیلهء سوء استفادهء صاحبانِ قدرتِ دینی و سیاسی بوده است. موقعیتِ جدیدِ اجتماعی و اقتصادی این توده های سُنّت زده و  کهنه پرست به سهم خود ، آنان را در اعتقاداتِ تاریک اندیشانهء خود پایدار تر کرده و زمینه های فرهنگی کهنه اندیشی وفاناتیزمِ مذهبی را تقویت ساخته و به جهالتِ ریشه دار و کهنِ بومی اعتماد به نفس ارمغان کرده و معتقدین را در اعتقاد خود راسخ تر و جهتِ فداکاری در راه آن رادیکال تر و مصمم تر کرده است!خاصه آن که فرهنگِ مداحی ، روضه خوانی و قاریگری و رمالی و جن گیری و انواع خرافاتِ سابقه دار، از حمایت و پشتگرمی سیاستِ روز و هیأتِ حاکمهء کشور ایران برخوردار شده ، از توان و تجهیزاتِ اداری و اجتماعی و اقتصادی مملکت بهرهء کامل یافته و خلاصهء کلام آن است  که با برقراری حکومتِ دینی در ایران ، نادانی و عقب ماندگی فکری و تعصب و تحجّر مذهبی به نمایندگی و مدیریتِ بخشی از روحانیتِ شیعه به اساسنامهء کشوری مجهز شده و بنیاد ها و نهادهای اداری را به خدمت گرفته و کاملاَ دولتی شده است.

شرع و عُرف ، لاهوت و ناسوت ، عرش و فرش و خدا و خرما ، همه در خدمتِ حکومتِ روحانیتِ شیعه ، کلیهء پتانسیل و توانمندی انسانی ، اقتصادی و اجتماعی و علمی و صنعتی و اداری مملکت را یک جا غصب کرده و به انحصارِ خود درآورده است و در این مسیر ، بخش عظیمی از بوروکرات ها و تکنوکرات های داخلِ ایران به مزدبگیران ِ بی اعتقاد و کارگزاران ِ ریاکار ِ نظام دینی بدل شده اند و در  اِزای نقدی و شبچره ای روح ِ خود را به شیطان و کاردانی ِ خود را تقدیم حکومت کرده اند تا به انواع تمهیداتِ علمی ، فنی، سیاسی ، فلسفی و فرهنگی ، پایه های یک نظام عهدِ بوقی را در مسیلِ بنیان کن تحولاتِ قرن بیست و یکم ایستاده نگاه دارند! و چنین است که هستی ملتِ ما سراسر به وسیلهء روحانیتِ قدرت طلبِ شیعه به گروگان گرفته شده است.و متأسفانه  علم و تکنیک و بوروکراسی و تکنوکراسی مدرن هم در خدمتِ این گروگان گیری به کار گرفته شده است!

برای همین است که درست هنگامی که دولت های آمریکا و اروپا در فکر بازداشتن ِ ایران از کوشش در راه  ایجادِ صنعتِ هسته ای و بمبِ اتمی هستند، مافیای استبدادِ متحجّر حاکم در حالِ غنی ساختنِ بمب های انسانی  خود در اعماق ِ چاه های دوگانه ای ست که در روستای جمکران حفر کرده است و مدعی است که این دو چاه ، پنهانگاهِ امام غایبِ شیعیان است  که قرار است به زودی تحتِ « رهبری های داهیانهء»  روحانیتِ حاکم بر ایران از این دو چاه ظهور کند و بساطِ شرک و سلطهء «تمدن کفر ِ غربی» را براندازد. و چنین است که سالانه ملیون ها دلار خرج راه ها و ساختمان ها و تأسیسات آن  می کند و توده های عوام و مردم  بدبخت و تهی دست و بی پناه را دعوت به پرکردن  چاه های دوگانه از اسکناس ها ، شکایت نامه ها و تقاضانامه ها می کند!

پیداست که قصدِ حکّام ِ مذهبی ایران از بنا کردن این گونه مؤسسات  نه فقط فروش بهشت وبرداشتِ منافع کلانِ اقتصادی ، بلکه بسیار مهم تر از آن ، یعنی پیاده کردن یک برنامهء دهشتناکِ سیاسی و تبلیغاتی ست!

حکومتگرانِ دینی ایران ، سربازان شهادت طلب و پیشمرگان و فدائیان ِ « امام غائب » یعنی مدافعانِ و جانبازان ِ نظام  سیاسی مذهبی حاکم را از اطرافِ این چاه ها و حول و حوش ِ دیگر اماکن ِ متبرکّهء ایران جلب می کنند و به استخدام ِ هدف های تبهکارانهء خود درمی آورند.

لشکر عملیاتِ استشهادی – یعنی اقداماتِ  « شهادت طلبانه » یا کامیکاز – که اخیراَ به دعوتِ یک ملاّی تروریستِ جنایتکار به نام آیت الله مصباح یزدی – یکی از پدرخوانده گانِ متنفّذِ مافیای قدرتِ مالی و سیاسی – در ایران اعلامِ وجود کرد ، متشکل از مسحور شدگان و از خود بیگانه شدگان ِ زن و مردی ست که از اطرافِ همین اماکن و بر اساس آموزه های تبلیغاتی و بر مبنای تزریقاتِ ایدئولوژیک گوناگون و انواع دستکاری های ذهنی و روانی ، سازماندهی و آمادهء مرگ می شوند!

شاید مردم جهان این نکته را درک نکنند که یکی از بزرگ ترین و پولساز ترین صنایع نظام ِ استبدادِ مذهبی حاکم بر ایران صنعتِ زائرپروری و توریسمِ دینی و زیارتِ معابد و مقابر مُتبرکهء شیعی ست و این همه در حالی ست که با سینه های انباشته از کینهء کور و نفرتِ ایدئولوژیک مذهبی نسبت  به تاریخ و هویت فرهنگی و مدنی سرزمین ما ، بی هیچ  شرمی ، میراثِ عظیم و باشکوه تاریخی 3000 سالهء ایران را خائنانه  ویران می سازند (4). با این وجود ، مدام درحالِ کشفِ امام زاده های معجزه گر و ساختن مقابر دروغین و قدّیس سازی های تصنعی هستند وبا دیدن استخوان هر چارپای  مرده ای دُلدُلی یا ذوا لجناحی می یابند و قدیسی بر آن می نشانند و قدمگاه و آخورگاه  و مقبره ای بنا می کنند و گلدسته ای بر آن می نهند تا هم از منافع اقتصادی آن که حاصل ِ سرکیسه کردن و دوشیدن اقشار تهی دست و بی پناه مردم خرافی و سنّت زدهء جامعهء ایران است، سودِ سرشار حاصل کنند  و هم از مواهبِ سیاسی، تبلیغاتی این گونه مراکز برای بسیج متعصبان ِ دینی و قربانیانِ فقر اقتصادی و فرهنگی در جهتِ حفظِ نظام حاکم برخوردار گردند!

شاید مغرب زمینیان ندانند که بعد از صنعتِ نفت ایران، دستگاهِ آستانِ قدس ِ رضوی یعنی ارگانیزاسیون و نهادهای وابسته به مقبرهء امامِ هشتم در مشهد ثروتمند ترین شبکهء اقتصادی در ایران امروز است.و در چنگِ بخشی از روحانیتِ حاکم و هم پیمانانِ بازاری و نظامی و امنیتی آنهاست!

این مؤسساتِ دینی که امر تقدّس و ثروت اندوزی یعنی نیل و درکِ بهشت اخروی و مطامع دنیوی و نیز امر سیاست را به شیوهء مطلوبی به هم پیوند داده و زیر چترِ حمایت و هدایتِ داهیانهء ملایان به پولساز ترین مؤسساتِ اقتصادی و مالی در ایران بدل شده اند؛ جدا از توریسم ِ دینی و خرید و فروش بهشت از کارکرد های بسیار مهم تر و حیاتی تری نیز برخوردارند.

یکی از حیاتی ترین و کارساز ترین کارکرد ها و توانمندی های اینگونه مؤسسات، بسیجِ عمومی ِ  نیرو های جهل از طریق سیاسی کردن ِ امر عبادی است. (5) این تأسیسات و تشکیلات زیر نظر و با هدایت حوزه های علمیه ، امام جمعه ها و دیگر روحانیون وابسته به حاکمیت و با همکاری بنیاد ها و نهاد های اداری و نظامی حکومت به کار تبلیغ سیاسی – ایدئولوژیک  و شستشوی مغزی قشرهای سنتی ، به خصوص جوانان ایران مشغولند و در این زمینه ازکلیهء امکانات  و استعداد های مشاغلِ سنتی همچون مداحان ، نوحه خوانان ، دسته گردانان، ذاکرین ، مناقب خوانان ، تعزیه گردانان  و چاوشان و دعوت کنندگان به زیارات و اماکن متبرکه  برخوردارند . این گروه از عملهء تبلیغ و تشجیع  و تحمیق ،  همگی  نو نوار شده ، به نوعی از هویت و موقعیت رسمی (statut) و شأن و مرتبهء اداری و دولتی دست یافته اند!

اعادهء موقعیت و حیثیت به دارندگان شغل هایی که سابقاَ درزمرهء پارازیت های اجتماعی و نوعی  متکدّی دینی  و ارتزاق کنندگان از عقاید عوام محسوب می شدند،  اینک  موجبِ پیدایش قشر جدیدی درهرمِ سیاسی و اقتصادی ایران شده و بدین گونه سازمان و جامعهء  مداحان و ذاکرین سنتی و دروایش دوره گردِ اهلِ تکّدی  در کشور ما  به یکی از نهاد های بسیار مهمِ تبلیغاتی قدرت بدل شده است!

 همچنین باید گفت که روحانیتِ حاکم بر ایران کلیهء این توانمندی ها و کارکرد های سنتی و آرکائیک را به انواع دستاورد های تکنولوژی مُدرن مجهز ساخته و کلیهء پیشرفت های انفورماتیک و اینترنتی و رسانه ای، اعم از صوتی و تصویری، ازاقسام  «سی دی» ها  و «دی وی دی» ها و دیگر توالیداتِ مافوق مُدرن ِ جامعهء «غربِ کافرکیش» را در خدمتِ این دستگاه های ترویجِ جهل و تبلیغ ِ خرافات و تهییج و جذبِ قشریون و متعصبین و سنگواره های عهدِ عتیق و این   گروه های مستضعفِ فکری و فرهنگی نهاده است!

شما هیچ رمال و جن گیر و دعا نویس و ذاکر و مداح و منقبت خوان و دسته گردان و مصیبت خوانی را نمی بینید که از سایتِ خصوصی برخوردار یا در پی ایجاد آن نبوده و از اینترنک یا انواع امکاناتِ مدرن انفورماتیکی و الکترونیکی ِ دیگر بهره نگیرد!

علم و دانش معاصر در ایران امروز ، نه در خدمتِ غنی کردن اورانیوم یا تولید آب سنگین در مراکز هسته ای ، بلکه بیش از همه در خدمتِ تجهیز و«غنی کردن» جهل و خرافه و تعصبِ دینی ست. بد نیست یک بار دیگر به فیلمِ مستندی  که در آن رئیس جمهور ولایت فقیه از هالهء نوری صحبت می کند که گرد سر او را گرفته  و نمایندگان کفّار و شرکِ جهانی را در سازمان ملل مبهوت و بی اراده کرده بود نگاه کنید تا حقیقت این سخنان بر شما روشن تر شود! هرچند جهان ِ غرب به دلایل منافع اقتصادی خود یا منافع  دیگری – که به هر حال به سعادتِ بشریت ارتباطی ندارد - از دیدن این حقایق دهشتناک عاجز است یا به عمد چشمِ خِرَد و انسان گرایی مغرب زمینی خود را بروجودِ خطراتی اینگونه بزرگ و عظیم می بندد و با آنکه شاهدِ تعبیه و تولیدِ سلاح های به غایت مخرّب تری در ذهن ها و مغز های کودکان و جوانان ایرانی و مسلمانان دیگر نقاطِ جهان است ، 27 سال است که دستِ حاکمیت دینی را  برای رشد و تقویتِ فوندامانتالیزم ، خرافه گرایی و تعصبِ دینی  بازگذاشته و تنها به تجارت و منافع سرشاری که از قِبـَل حکومتِ ضد انسانی ایران می بَرد ، دل خوش داشته است!

از این رو به جای دیدن مرکز و هستهء اصلی فاجعه ، به مراکز اتمی ایران خیره شده است و به تأسیساتی که خودِ او یا رقبای اقتصادی او به قیمت فقیرتر کردن و گرسنه تر کردن مردم ایران به بانیان و مجریان این نظام فروخته است!

گویی دیدن مراکز اتمی ایران و تجسس درصنایعِ تولیدِ انرژی اتمی و ویران سازی احتمالی این تأسیسات برای او سود آور تر است تا دیدن واقعیاتِ تلخ و دهشتناکی که حکومتِ دینی در ایران نمایندگی می کند!

چرا که پیش از هرچیز به فکر فروش مصنوعاتی است  که پس از ویرانی این تأسیسات در آینده ای نه چندان دور، دوباره به حکومتگرانِ مستبد خواهد فروخت  تا لابد زمینهء ویرانسازی های بعدی نیز فراهم گردد !

 اینچنین دولتهای سوداگر غرب ، در عین آن که از حقوق بشر ، انسانیت و صلح جهانی دم می زنند، از دیدن و درک واقعیتِ وحشتناکی که در لایه های متنوع اجتماعی و فرهنگی جامعهء ایران  به کوشش و تلاش همه جانبهء آخوندهای متعصب و قدرت پرست مکرراً و مستمراً در حال شکل گیری و انتشار  است ناتوانند ! واقعیتِ تلخی که ازهر سلاح تخریب گری برای حقوق انسانی و صلح جهانی خطرناک تر و نابودکننده تر است.(6)

همهء این توضیحات برای آن بود تا به یاد بیاوریم که حملهء احتمالی آمریکا یا اسرائیل به ایران ، یعنی میدان عمل دادن به چنین حکومتی با چنین ذهنیتی و باز کردن ِ دست او و فرصت آفریدن برای وی جهتِ آزاد سازی این انرژی ویرانگر مخوف و این جهالتِ متمرکز ِ بومی که به صورت بالقوه و بالفعل عنان اختیار تامُ و کامل خود را به روحانیتِ مستبد و تبهکار حاکم بر ایران سپرده است.

آیا میدانید که در حکومت دینی حاکم کسی به ملتِ ایران پاسخ گو نیست؟

 روشن است که دربرابر هر سرباز آمریکایی که در منازعه با حکومت دینی ایران کشته شود مسئولان و سیاستگران آمریکایی می باید در برابر ملتِ آمریکا و والدین ِ سربازان پاسخ گو باشند ، اما اگرهزاران فرزندِ ایرانی در جنگ ها به قتل برسند، نه تنها کسی در برابر ملت ایران مسئولیتی نمی پذیرد و به مردم ایران پاسخی نمی دهد ، بلکه یک خانوادهء ایرانی می باید از روحانیتِ حاکم سپاسگزار هم باشد که فرزند او را به بهشت راهنمایی کرده است!

آیا می دانید که در طول جنگِ 8 سالهء ایران و عراق ، هنگامی که جوانان و نوجوانان ایرانی به دسته گردانی و ترغیب و تبلیغ  روحانیون وتحریک و تهییج ِ تبهکارانهء مداحان و نوحه خوانان در مزارع مین گذاری شده نابود می شدند، ملایان به والدین کشته شدگان تبریک می گفتند و آنان را از افتخاری که به دلیل«شهادتِ» فرزند به دست آورده اند، مرهون و مدیون خود میدانستند و همچنان خانوادهء قربانیان را مرهون و مدیون خود می شناسند و از آنان طلبکارند؟!

آیا می دانید و درک می کنید که: مرگِ آنها که به راهنمایی آخوند ها و به تأثیر از دکترین ضد انسانی ِ ملایان نابود می شوند ، هلاکت و تهلُکه نیست بلکه «شهادت» یعنی زندگی جاویدان است، اما مرگِ سربازان ِ اردوگاه مقابل ، به خصوص اگر « کافر و نامسلمان»  باشند تهلکه و نابودی ست؟

آیا این برتری روان شناختی که وقاحتِ و قساوتِ ملایانِ شیعی ،  بی قانونی مطلق ، بی اعتنایی دول تجارت پیشهء غرب و مظلومیتِ مردم ایران به گردانندگان نظامِ اسلامی ارزانی داشته است  را درک می کنید؟ و آیا میدانید که جنگِ فرزندانِ شما که در هوای آزادی پرورش یافته اند با فرزندانِ کشوری که به قول شاعرش « مزدِ گورکن از آزادی ِ آدمی افزون است»،  هرگز یک جنگِ عادلانه و برابر نیست؟

 

به یاد داشته باشید که : شما نمی توانید فرزندان ملت هایی را که از موهبتِ آزادی برخوردارند و طاعون تحجّر و فوندامانتالیزم ، ذهنیت و روان سربازانشان را به تاراج نمی بَرد ، به مقابله با لشکر مجذوب و مرعوب و مظلومی بفرستید که با انواع حیله ها و شِگرد های خرافی و تزریقاتِ ایدئولوژیک و اعتقاداتِ تعصب آمیز مذهبی و نیز به قوّتِ تطمیع و ترغیبِ اقتصادی و مالی برای «شهادت» آمادگی یافته  و بر این باور است که کشته شدن او موجبِ تسریع در ظهورامام غایب و برخورداری از زندگی جاویدان در بهشتِ موعودِ ملایان خواهد بود!

در چنین مقابله و قتالی، کشته شدگان ِ اردوگاهِ شما بازخواست کننده خواهند داشت و آحادِ مردم ِ کشور شما با بهره گیری از حقوق طبیعی مشروع و مکسوب خود و با همراهی و هم صدایی انواع امکانات و انستیتوسیون های دموکراتیک و قانونی ، مسئولان و مسببین را به پاسخ گویی فراخواهند خواند! اما فرزندان مظلوم و فریب خوردهء ایران را  هم خانواده رها کرده است ، هم قانون!

لطف و محبتِ  انسان گرائی و حقوق بشر اروپایی هم متآسفانه به دلیلِ دوری راه  یا به دلائل سودآور تر دیگر، به مرزهای ایران نمی رسد!

سعدی شیرازی شاعر بزرگ ما که حدود 8 قرن پیش فلسفهء حقوقِ بشر را در دو بیت خلاصه کرده و گفته بود:

بنی آدم اعضای یک پیکرند

که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار

دگر عضو ها را نماند قرار ،

داستانی در کتابِ گلستان دارد که  به طرز دردناکی گویای  وضعیتِ  تراژیکِ ملتِ مظلوم ایران به ویژه جوانان زن و مردِ این کشور است :

سعدی داستان پادشاهی را روایت می کند که مرضی مُهلک داشت و پزشکان  زَهره آدمی، با صفات ویژه ای  به او تجویز کرده بودند. پسری دهقان زاده یافتند که دارای آن صفات بود. شاه پدر و مادر این کودک را طلبید و به مال دنیا آنها را راضی کرد و قاضی فتوی داد که ریختن خون ِ رعیت برای سلامتِ پادشاه جایز است. هنگامی که جلاد قصدِ کشتنِ پسر را کرد ، پسر ، سر بر آسمان برداشت و خندید .«گفتند: چه جای خندیدن است؟ گفت: ناز فرزندان برپدران و مادران باشد و دعوی پیشِ قاضی برند و داد از پادشاه خواهند. اکنون پدر و مادر به علتِ حُطام ِ دنیا مرا به خون درسپردند و قاضی به کشتن فتوی داد و سلطان مصالح خویش اندر هلاک من می بیند ، به جز خدای عزّ و جلّ پناهی نمی بینم».

و نیک که بنگریم برای پسرکِ دهقان زاده هنوز پناهی باقی مانده بود و می توانست به خدای خود روی آورد. اما برای ملتِ ایران و فرزندان او خدایی هم باقی ننهاده اند زیرا روحانیتِ مستبد حاکم 27 سال است که خدای این ملت را به احتکار نظام دینی درآورده است، و همهء فساد و جنایت و قساوتِ جاری بر ایران یا بیرون از ایران  را به نام او و« برای او» ست که انجام می دهد. این است تراژدی انسانِ ایرانی معاصر!

27 سال است که روحانیون غدّار قدرت طلب ِ ثروت اندور، خدا را به تصرف و در انحصارِ خود در آورده و مسئولیتِ همهء جنایات و ویرانگری ها و تباهکاری هایی را که در ایران و جهانِ مرتکب می شوند ، به او نسبت می دهند و بدینگونه این آخرین ملجاء و پناهِ مردم ایران را نیز از او دزدیده اند!

این است وضعیتِ ما ایرانیان که همچون شما مغرب زمینیان از تبار انسانیم و هم عصر با شما در این کرهء مشترک خاکی زندگی می کنیم و همان هوائی را استنشاق می کنیم که شما می کنید و از همان آب می نوشیم که شما می نوشید. این وهن و تحقیری که به ملتِ ایران و مردم  سرزمین ما تحمیل می شود سهمی نیز نصیبِ  شماست چه بدانید  و چه  خود را به نادانسیتن زنید .و افسوس که چشم بر آن فرو می بندید ، تنها به این دلیل که زیر خاک کشور ما چاه های نفت و گاز در جوش وخروشند و منافع اقتصادی ، ( واینجا روی سخنم بیشتر با رهبرانِ اروپایی به خصوص آلمانی و فرانسوی  ست)،  به شما حکم کرده است که بیش از یک ربع قرن  دستِ جنایتکاران و تروریست های  دینی حاکم را بفشارید ، اندیشه ها و آرمان های بنیادین دموکراسی و حقوق بشر را به سکه های رایج بدل سازید و در حجره ها و بازار ها ی قرون وسطایی بر سر ِ خون و آزادی و هستی ملت ایران با ریشو های آدم کش معامله و تجارت کنید !

و اینچنین ملتِ ما تنهاست.

و اینچنین  ملتِ ما از آن پسرکِ دهقان زادهء سعدی تنها تر است.  انسانِ ایرانی در ماجراجویی ها و فجایعی که ملایان ِ حاکم بر ایران به او تحمیل می کنند تنهاست و حقوق طبیعی و انسانی و قانونی اش به تمام کمال  از او سلب شده است! از این رو یک کشور و یک دولتِ متمدن و ملت هایی که بشریت را پیکره ای واحد می شمارند و حقوق بشر را جهانشول(universel)  می دانند، حق ندارند که در بازی آخوند ها شرکت کنند و بر سر ِ ملتِ ایران بمب بریزند یا مردم ایران را کشتار کنند!

ملت ایران نه به لحاظِ تاریخی ، نه به لحاظِ فرهنگی و نه از جهتِ منافع حیاتی و عالیهء خود هرگز تمایلی به کشته شدن در راهِ حکومت دینی و ایدئولوژی های رذیلانه ای که بنیادگرایانِ اسلامی و محتکران ِ اسلام سیاسی به جامعهء ایران تحمیل کرده اند، ندارد و بر آن نیست تا فرزندانِ خود را قربانی توهّمات و خرافاتی سازد که به جهتِ تسریع در «ظهور امامِ زمان ِ»  شیعیان و «نجاتِ جهان از کفر» ترویج و تبلیغ می شود. ملت ایران هرگز نخواسته است که کشور خود را فدای منافع سیاسی و اقتصادی یک قشر مافیای بی وطن به نام روحانیتِ شیعه کند که طعم قدرت و حرص ِ چپاول ، آنان را به قساوتگرانه ترین و ضد بشری ترین شکل ممکن در حفظِ حاکمیتِ جاهلانه و عقب ماندهء خویش مصمم ساخته است ، تا آنجا که حتی به قیمت نابودی ایران و به بهای قتل عامِ ملیون ها انسان ، حاضر نیستند از کرسی ریاست و موقعیتِ سیاسی و اقتصادی بادآوردهء خود دست بردارند!

نه ! ملتِ ما در رویارویی با غرب و اسرائیل هیچ نفعی ندارد. ماجراجویی های اتمی آخوندها تنها یک دستاویز است برای تحریک حس ملُی و جز بهانه ای برای فریبِ بخشی از ملتِ ایران نیست!

قدرتمندان جهان معاصر نباید دستِ روحانیتِ حاکم بر ایران را در جهتِ فریبِ مردم این کشور باز بگذارند و با کوفتن بر دُهل جنگ و آرایش ِ نیروهای نظامی خود در برابر ایران ، دلایل کافی و عینی ، برای پذیرش دروغپردازی ها و فریبکاری های حاکمیتِ دینی ایران فراهم سازند!

هر حمله ای به ایران از سوی آمریکا یا اسرائیل به منزلهء تدارک زمینه برای فعلیت یافتن نیروهای مخرّب و ریشه داری ست که در اعماق ذهنیتِ سنتی و ازخود بیگانه و عقل از کف نهادهء بخش های قابل توجهی از جامعه ایرانی تعبیه شده و سال هاست که تقویت می شود.

درچنین صورتی ، نخست فکر آزادی خواهی و بقایای جامعه مدنی و دموکراسی طلب ایران زیر پای جهل ِ پوپولیستی و هیستری ضدِ تجدد خواهی و ضدیت با غرب و تمدنِ غربی ، به نام «مبارزه با آمریکا و اسرائیل» لگدمال خواهد شد و بقایای دانشجویان و روشنفکران و اندیشمندان ایرانی به سیاهچال ها و جوخه های اعدام روانه خواهند شد و یک بار دیگر فاشیسم مذهبی حاکم ، انتقام شکست خود را ازجنگ ها و منازعاتی که به سرمایه و خرج  ملتِ ایران به راه انداخته است ، از خودِ ایرانیان خواهد گرفت! (7)

به هر حال ایجاد چنین فرصتی برای ملایان، دشنه ای دیگر به پیکر ملتِ رنج دیدهء ایران است و سپس نوبتِ شرمساری و پشیمانی قدرت هایی فراخواهد رسید که در حملهء نظامی یا بمباران مراکز حساس ایران دخالت داشته اند!

انتظاری که ملت ایران دارند آن است که دولت های بزرگ، خاصه آمریکا سرزمین ما و هستی ملت ما را هدف نگیرند بلکه او را یاری رسانند تا از سلطهء استبداد و فاشیزم مذهبی حاکم  رهایی یابد. از این رو هر اقدامی ، چه نظامی ، چه سیاسی که به قصدِ زخم زدن و ضربه زدن به سرزمین ما و به تمامیتِ ارضی کشور ما صورت گیرد، هرگز از خاطر ایرانیان محو نخواهد شد ونفرت و کینه ای فراموشی ناپذیر برخواهد انگیخت!

مردم ایران همچنین از آمریکا انتظار ندارند که به قصدِ تضعیفِ حاکمیتِ دینی فعلی ، دست به دامنِ تنی چند از خودفروختگان داخلی ما شود و به نام دفاع از حقوقِ اقلیت های قومی و ملی دست حمایت به سوی کسانی دراز کند که در میان مردم ایران هیچ ریشه ای ندارند و هرگز از هیچ بخش از اقوام ایرانی، نمایندگی نگرفته اند. کسانی که به سائقهء افکار فاشیستی و نژاد پرستانه، به نام « ملت ها» در ایران تلاش می کنند، جز مشتی قوم پرست و قبیله گرا نیستند که غالبِ آنها درس های «ناسیونالیسمِ»  اِتنیک و عشایری خود را درروسیهء کمونیستی و از مکتب تزاریسمِ سرخ ِ استالینی آموخته اند!(8)

این قبیل افراد هیچگونه نمایندگی از احدی در ایران دریافت نکرده اند، اینان اگر نمایندگی داشته باشند ، همانا از سوی محافل و مراکز امنیتی برخی کشورهای همسایهء ایران است که همواره چشم طمع به سرزمین ما داشته اند و با ترویج افکاری از نوع پان تورکیستی یا پان عربی - صرفاً به دستاویز تنوعاتِ زبانی و دیالکتال – هدفی جز ربودن بخش هایی از سرزمین 3000 سالهء ملتِ ایران را دنبال نمی کنند.

ایرانیان بیش از 100 سال است که با این گونه تحریکاتِ دشمنانهء برخی همسایگان (از روسیهء تزاری و روسیهء شوروی گرفته تا ترکان عثمانی و نژادپرستان ِ پان تورکیستِ معاصر یا پان عربیست های عبدالناصری یا بعثی منطقه) آشنایی کامل دارند و در سراسر تاریخِ معاصر خود شاهد بوده اند که هرزمان ایران دچار ضعف ها و آشفتگی های داخلی شده است سربرآورده اند و به قصدِ ارضاء طمع های دیرینهء خود دندان تیز کرده اند.

پر وبال دادن به این گونه عناصرِ ضد ایرانی از سوی کشوری به قدرت و اعتبار آمریکا در منطقه، دشمنی ایرانیان را بر ضد آمریکا برخواهد انگیخت و جز جمع شدن ملتِ ایران به گردِ محور حاکمیتِ استبداد دینی و تقویتِ این حکومتِ ضد آزادی نتیجه و حاصلی به بار نخواهد آورد.

جنگ ایران و عراق نشان داد  که مردم ایران برای حفظِ خاک و سرزمینِ خود از دادن ملیون ها کشته یا زخمی  باکی نخواهند داشت و حکومتِ مرکزی فعلی از این احساس ریشه دار وتاریخی مردم ایران نهایتِ استفاده را خواهد برد و بازنده ، کشور ها و قدرت هایی خواهند بود که چنین آتشی را برافروزند ودست به تحریکات داخلی جهتِ ایجادِ برادرکشی در ایران بزنند.

وجدانِ آگاهان ِ ایران از ملتِ آمریکا و دولتِ نمایندهء وی این انتظار را دارد که در اتخاذ سیاست های خود نسبت به حاکمیت فعلی ایران ، روحیات و فرهنگ و تاریخ ایران را از نظر دور ندارند و هرگز دست به اقدامی ناسنجیده نزنند.

ما خواستار صلحیم و صلح میوهء دموکراسی ست.

مردم ما نمی خواهند کشورشان به واسطهء حکومتی که بر او تحمیل شده است درجامعهء ملل انگشت نما و سرافکنده باشد و نمی خواهند بیش از این،  بابتِ اسلامیسم سیاسی و استبدادی  که آنها را به چنین روز سیاهی نشانده و قدرت های بزرگ جهانِ امروز ، به ویژه اروپائیان در ایجاد و تحمیل  آن نقش اساسی داشته اند، جریمه بپردازد!

مردم ایران خواستار همدلی و دوستی با مردم آمریکا و همهء ملت های دنیای معاصرند و این دوستی را در اقدام و رفتار ملت هایی می جویند که از خواست مشروع  او حمایت می کنند و این خواست مشروع جز برقراری دموکراسی در ایران نیست. خواست و آرزویی که بیش از 150 سال است این ملت برای  دستیابی به آن بهای سنگین پرداخته و همچنان می پردازد.

ایرانیان همچنان که تاریخ یکصد و پنجاه سالهء اخیر نشان داده از پیشروان  فکر آزادی خواهی در منطقه اند و پیش از روس ها و ترک ها و عرب ها برای ایجاد حکومت قانون و آزادی اقدام کرده اند.

ما به خوبی توانایی آن را داریم که کشور خود را به شیوهء دموکراتیک اداره کنیم. تنها خواست ما این است که با ما به عدالت و انسانیت برخورد شود. ایران در این 200 سال گذشته هرگز به جایی تجاوز نکرده  وهمواره در وضعیتِ دفاعی بوده است.فرهنگِ ملتِ ایران همچنان صلح طلب و تاریخ آن سرشار از آموزه های مدارا و تسامح است و مردم این کشور جز به دفاع از سرزمین خود و دفاع از آزادی و دموکراسی در چارچوبِ ایران ِ خود ، خواستِ دیگری نداشته اند.

آمریکا و سایر قدرت های بزرگ ، چنانچه در گفتار خود صداقتی دارند و نیز چنانچه نیاتِ خود را با گفتار و روش های خود هم آهنگ و هم خوان می بینند، می باید از این خواست عمیق و ریشه دار ملت ایران که به نیاز حیاتی آنان بدل شده است حمایت کنند و اجازه دهند که ملتِ دیرینه سال ما ، خود ، از خود و درخود، ضمن دلگرمی به حمایتِ جامعهء جهانی ، در جهتِ تحقق آرزوی دیرینهء خود بکوشد و سرنوشتِ خود را در راهء ساختنِ ایرانی که نمونه و مُدل ِ ملت های خاورمیانه گردد رقم زند.

ملت ما بهای بسیار سنگینی بابتِ این آرزو پرداخته و دفاع از چنین حقی ، دفاع از انسانیت و حقوق بشر است. و این است انتظار ما از ملتِ آمریکا و نیز دولتی که به هرحال پرچم نمایندگی این ملت را به دوش گرفته است!

مردم ایران با عبور از دوزخ هولناکی که طی آخرین ربع قرن بیستم به آن گرفتار شدند و با پشتِ سر نهادن آزمون ناگوار و تلخِ حکومتِ دینی در ژرفای وجدان جمعی و عمق روح ِ ملّی خود، آنچنان آگاهی عمیقی اندوخته و به آنچنان درک و درایتِ ریشه داری دست یافته اند که آیندهء حیاتِ اجتماعی و سیاسی و  فرهنگی آنان را از همهء کشورهای مسلمان نشینِ دیگر متمایز ساخته است.

ایرانیان با گذر از این آزمون ِ دهشتبار حکومتِ مطلقهء روحانیت، با اخذ یک تجربهء منحصر به فرد،  در سراسر حوزهء تمدن اسلامی، بیش از هر کشور مسلمان نشینِ دیگر در جهان ، آمادگی پذیرش آزادی و دموکراسی و لائیسیته را کسب کرده اند و بی هیچ تردید، وجدان های آگاه بشری می توانند از هم اکنون اطمینان یابند که در صورتِ پیروزی و تحقق آرزوهای دیرین  ملت ایران و برقراری یک حکوکت دموکراتیک، مردم ایران ، کشور خود را به بهشتِ اقلیت های خود بدل خواهند کرد. زیرا این ملت بابتِ استقرار دموکراسی و آزادی در کشور خود ، از پر مخاطره ترین و سهمناک ترین امتحانِ تاریخی خود گذر کرده و فرهنگ دیرین و پایدار و مستمر صلح طلبی و مداراجویی خود را به روشنائی حاصل از این  تجربهء دردناک مجهزساخته و باپرداختن بهایی بس سنگین ، آرمان ِ دست یافتنی خود – که همان تحقق دموکراسی و آزادی است- را دربرابر هجوم فرهنگ استبدادی و انواع تحجر دینی و قرائتِ های ایدئولوژیک از سیاست و حکومت ، بیمه و روئین کرده است.

آنچه ملتِ ایران از ملتِ آمریکا و جامعه جهانی می خواهد این است که : ضمن حمایت و همدلی  و همراهی خود به ملت ایران و به جامعهء ایرانی اعتماد به نفس دهند  و با ایجاد تحرک در ابراز همبستگی های معنوی  و انسانی خود ، مردم ایران را در کارزار سرنوشت سازی که پیش ِ رو دارند ، یاری رسانند. در چنین صورتی ، جهانیان خواهند دید که چگونه با کمترین خساراتِ ممکن، مردم ِ ایران خود، این نظام  متحجر و پوسیده را – که در مرحلهء نخست بزرگترین دشمن آنان است – به کنار خواهند نهاد و بنای آزادی و تعقل و خِرَد باوری را در کشور خود پی خواهند ریخت و اذهان جهانیان را از خطراتِ ناشی از تأسیسات اتمی و به خصوص تروریسم برخاسته از اسلامیسم  سیاسی و حکومتِ دینی آسوده و آرام خواهند نمود!

                 چنین باد!

 

      محمد جلالی چیمه (م . سحر)

      پاریس  15 ژانویهء  2006

      انتشار :  15 فوریه  2006

 

 

یادداشت ها:

 

- حکومت استبداد دینی ایران بارها  دستِ گدایی  برای ورود به اتحادیهء اعراب دراز کرده  و همواره  از سوی دولت های عربی پاسخ رد شنیده است!

2 – سرانجام  پس از گذشت 50 سال ، دولتِ آمریکا  از زبان رئیس جمهور بیل کلینتون ، بابتِ ظلمی  که حکومت  این کشور در سال 1953به  ایرانیان  روا داشته بود ،  از ملتِ ایران عذر خواهی کرد!

3 -  هم اکنون بسیاری از موقعیت های اجتماعی و شغلی در اختیار ِاقشارِ خرافی و عقب ماندهء کشور ماست. بیهوده نیست  که کشورهای دو قارهء اروپا و آمریکا ، از مغز ها و تحصیل کرده های ایرانی بیشتر از خودِ ایرانیان برخوردارند و بیهوده نیست که هر انسانِ درس خوانده و از دام جهل گریخته ای در آرزوی فرار از کشور مُلازدهء ماست!

4  - نمونه ها متعددند: در اوایل استقرار حکومتِ دینی با بولدوزر به قصدِ خراب کردنِ آپادانا در تخت جمشید به راه افتادند ، طی دههء اولِ حکومت بسیاری از آثار باستانی را به حال خود رها کردند یا به عمد ویران کردند و قدیمی ترین  و زیباترین تئاتر ایران در شهر تبریز به دستور یک ملا ویران شد و ارگ تبریزو کتاب خانهء مرکزی این شهر  را خراب کردند و قصد ویرانی کاملِ ارگ را داشتند . بر روی تصاویر و فرسک های مینیاتوری در بناهای ملی در اصفهان  گچ کشیدند ، تئاتر نصر یعنی قدیمی ترین تئاتر پایتخت را رها کردند تا بر سر هنرمندان طرد شدهء ایران خراب شود. اکنون هم به اسم آبادگری و سد سازی ، بسیار زیرکانه در صدد انهدام شهرهای باستانی و ابنیهء دورانِ هخامنشی و ساسانی در پاسارگاد و نابودی آرامگاه نخستین پایه گذارِ امپراطوری در جهان و نخستین منادی تسامح و حقوق انسانی در جامعهء بشری یعنی مقبرهء کورش کبیر هستند !

5- این سیاسی کردن امور آئینی و عبادی نه تنها برای مصارفِ داخلی که به عنوانِ وسیله ای جهتِ صدور اسلامیسم سیاسی و بسطِ نفوذ ایدئولوژیک و سیاسی  روحانیتِ حاکم در دنیای مسلمان مورد توجه رژیم ایران است و روی آن سرمایه گذاری های کلان می شود. نمونه برجستهء آن ماجرای بلوای  زائرین حزب اللهی ایران بود که به هدایتِ ملاها  و به دستور شخص خمینی  به نام و با شعارِ« برائت از مُشرکین» در سال  در سال 1366، هنگام زیارت حج مکه   برپا گشت  و به خون کشیده شد و با قتل تعداد زیادی از زائران از سوی دولت سعودی نسبت  به ملت ایران اهانت بزرگی روا داشته شد! همین سیاست البته بدون هیچ مقاومت اجتماعی یا فرهنگی از سوی حاکمان ، سال هاست که در داخلِ ایران به ملتِ ما تحمیل شده و کودکان مدارس و و هیأت ها و دسته های آئینی همواره به عنوان ابزار چنین سیاستی سازماندهی و هدایت می شوند.

6- هرچند نتیجهء دردناک و دهشتبار این حقیقت پوشی ، یک باردر 11 سپتامبر سال 2001بر جهانیان روشن شد، باوجود این در مورد حاکمیتِ دینی ایران ( که نمونهء کاملی از یک نوع طالبانیزم خاصِ ایرانی و تنها مدل و نمونهء حکومتِ دوام یافتهء دینی و آئینهء آرزوهای قشری ترین  فوندامانتالیست ها و متعصبان تُهی مغز و خطرناکِ دنیای اسلام است)  ، همچنان چشم پوشی و فراموشی بر ذهنیتِ سودپرست غربیان و دولت های تجارت پیشهء آنها حاکم است . گویی ایرانیان باید پیوسته این سخنِ  شاعر بزرگ خود، حافظِ شیرازی را به آنان یادآوری کنند :

فردا که پیشگاهِ حقیقت شود پدید

شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد !

7- در سال 1367  پس از شکست از عراق و و پذیرش قطعنامهء 598 و اعتراف خمینی به نوشیدن جامِ زهر، روحانیت حاکم شیعی( یعنی همان دسته ای که تا امروز بر سر کار مانده است)، دست به یک تصفیهء خونین و یک ژنوسید دهشتناک زد و هزاران فرزند معصوم و بی گناه ملت ایران را که در زندان های خود به گروگان نگاه داشته بود ، در حالی که بیشتر آنها دوران محکومیتِ بیدادگرانهء خود را گذرانده بودند  قتل عام کرد  وبدین گونه  یکی از جنایت های بزرگ بر علیه بشریت را در قرن ببیستم به نام روحانیت شیعه ثبت کرد  و اسلامیسم سیاسی را به لجنزار قساوت و  جنایت آلوده تر ساخت!

8 – «ملت گرائی» این قبیل افراد از نوع همان «ناسیونالیسم  ِ» میلوسویچی در صربستان است که پس از فروپاشی روسیهء شوروی ، چهره دیگر کرده  و از«خلق گرایی ایدئولوزیکِ اردوگاهِ سوسیالیسم روسی» به « ناسیونالیسم » اِتنیک و نژاد پرستی پان اسلاویستی  یا پان تورکیستی یا پان عربیستی و انواع دیگر  فاشیسم های قبیله ای و عشیره ای تغییر لباس داده است!

 

 

 

بعد التحیر:

 

هموطنانی که مضمون و مطالب این نامه را با عقاید و عواطفِ خود همگون و همسان می بینند ، در انتشار و ارسال آن مختارند و به شرطی که به مطلب و طرز بیان نامه صدمه ای  وارد نشود،می نوانند به هر زبانی که بر آن مسلطند  ترجمه و هرجا که مناسب میدانند چاپ کنند  یا منتشر سازند!

                                                                                   م. س