عصر نو
www.asre-nou.net

عمله ها، انقلاب عملی است

زیرسنگفرش خیابان، ماسه ها منتظرند .
Sun 26 10 2008

روسیا روشن

اگردرغرب اگزیستنسیالیست هادرقرن بیست لباس سیاه می پوشیدند، آنارشیست ها درقرن 19 پرچم سیاه را برافراشته وحمل میکردند. مورخین آنارشیسم مینویسندکه درفرانسه، کابوس شکست وسرکوب کمون پاریس هیچگاه فراموش نشد ونیازبه این تئوری ازآنجابود که جنبش کارگری درزمان کمون پاریس دریک بن بست قرارگرفته بود.جریان ازاین قراربود که درماه مه سال 1871 درخیابانهای پاریس 20000 تظاهرکننده ازطرف نیروهای دولتی کشته شدند؛آنها خلافی نکردند غیرازاینکه علیه دولت خود دست به اعتراض زدند.آن قتل عام، دیگر مبارزه طبقاتی نبود بلکه یک جنگ بود؛جنگ یک دولت زورگوعلیه مردم معترض خود.بعدازآن حادثه چون سازمانهای انقلابی فلج شده ونظریه پردازان مجبوربه سکوت شدند،راهی نماندغیرازآنکه اشخاص وگروههای پراکنده اعلان جنگ دولت خودرابا مقاومت پاسخ دهند،چون زمانیکه جنبش جمعی شکست بخورد،مبارزه فردی آغازمیگردد.کنگره آنارشیست ها درسال 1881 درلندن توصیه ای غیرازآن نداشت که به هوادارانش بگوید دریک مبارزه زیرزمینی به مبارزه ادامه دهند،به این سبب گفته میشود که بمب،سنبل این دوره شد- ودینامیت،وسیله ای معجزه آمیزعلیه سئوال " چه باید کرد ؟ " گردید.هدف هر اتوپی آنارشیستی تاکنون،آزادزیستن در زندگی بوده است. خانم آگوسته وایلانت مینویسد :" انفجاربمب نشان خشم یک فردنبود بلکه بیان نیاز یک طبقه بود تاغرش آن برفریادفردغالب گردد". گروه دیگری میگفتند که انسان باید فقط با یک اردنگی به زانوی دولت وسرمایه بزند تا آندو بزمین بیفتند.
امروزه اشاره میشود،آنهایی که آنزمان دست به خشونت انقلابی فردی زدند،متکی به یک تئوری آنارشیستی بودند.آنزمان مشکل نبودتا درآثار: اشتیرنر،باکونین،کروپتکین و مالاتستا،جایی برای توجیه مبارزه مسلحانه بیابند که بکارگیری خشونت را قانونی نماید وبا کمی سلیقه ومخلوط نظرات: بلانک ، روبسپیر، و نچارف، یک تئوری شورشگرانه بوجود آورند.اوج اینگونه مبارزات بین سالهای 1894-1891 درفرانسه وروسیه بود.البته درکشورهای دیگری مانند اسپانیا،ایتالیا،آلمان،ایالات متحده، و آمریکای لاتین نیزمبارزان آنارشیست دست به مقاومت زدند. مشهورترین سوء قصد سیاسی تاریخ در سال 1888(؟) قتل آلکساندردوم درروسیه بود. در دهه 80 قرن 19 خلقیون(نارودنیکها) روس باترور علیه مقامات امنیتی و نمایندگان دولت تزار،جنجال آفریدند. البته نقش مهم نظرات نچارف روس درآن دوره رانباید فراموش کرد. درمیان آنارشیستها،زنان بیشماری مانند: ورا فینگر،صوفیه پروسکایا،ورا ساسولیچ، و مردی بنام بوریس ساوینکف بودند. دردهه 90 قرن 19 خشونت،مبارزه مسلحانه، وترور حاکمان حتی جنبه های عامیانه و فولکلوریک بخودگرفته بود.بعدها صاحبنظرانی مانند کروپتکین و ملاتستا آنرا یک رسم ومد خونین نامیده و از این شیوه مبارزه فاصله گرفتند.
رنسانس آنارشیستی قرن بیست میان جوانان وروشنفکران درماه مه سال 1968 درپاریس آغازشد.بعداز دهها سال فروش کتب آنارشیستهای ریشویی مانند پرودن،کروپتکین و باکونین درزیرمیز کتابفروشی های مترقی مدروز شد و بچه بورژواهایی که هیپی شده بودند،نزدیکی پرولتاریای کشورخودراجستجو میکردند و درکمونهای خانگی آنان، پیرامون روابط عشقی آزاد و انقلاب جنسی گفته میشد که باید به ملی و عمومی نمودن احساسات پرداخت،گرچه انسان کمتراز حیوان اسیر غرایزش است .تئوری اجتماعی آنارشیستی درآن سالها مدعی کشف مدل ها و جایگزین هایی درمبارزه اجتماعی بود،وغرب در یک بن بست اقتصادی و محیط زیست قرارگرفته بود.سالهاست که سئوال میشود آیا آینده بشر آنارشیستی خواهدبودیانه؟ وگروهی میگویند که گرچه طبیعت وجودخواهد داشت ولی کسی نمیداند که بشر نیز وجودداشته باشد. به این دلیل تنهاشانس انسان آنست که ازساختارهای آنارشیستی،یک جامعه انارشیستی بسازد. غمنامه و تراژدی آزادی زنان نیز بخشی ازمبارزه آنارشیستها بود،عجیب نیست که زنان و موضوعات فمنیستی ازآغاز،درجنبش وفلسفه انارشیستی نقش بزرگی داشته اند.انتقاد به رواط مردسالاری یکی ازعنوانهای هرکتاب تئوریک آنارشیستی است.چهرههای اسطوره ای زنان مبارز مانند فدرسیا مونتازی، لویزه میشل، و عما گلدمن امروزه درمحافل انارشیستی مورداحترامند.بایداشاره نمودکه درحین انقلاب اسپانیا درسال 1936 سازمان "زنان آزاد" 20000 عضوداشت. خانم گلدمن در مخالفت باازدواجهای سنتی مینوید: " عشق انسانی تحقیرکننده قوانین دست وپاگیراست،قوانینی که روزی جای خودرابه برابری واتحاد خواهنددادودیگربجای ازدواج فقط،، روابط آزاددوستی وعشق باقی خواهندماند" .
آنارشیستها پیرامون هنروادبیات نیزدارای نظریه هستند.درنظرآنان،آزادی وخلاقیت هنری برای انسان به اهمیت نان روز برای زندگی است.بدین سبب بجای یک تئوری آنارشیستی هنروزیباشناسی،آنان حتی چندین تئوری را مطرح میکنند. ژولس رومان مینویسد که زیباترین هنرها،هنرزندگی است که درعین حال مشکل ترین آنان نیزمیباشد،زندگی تنها خوردن،خوابیدن،کار و سازماندهی نیست،بلکه زندگی باید جامع،متنوع،خلاق،رنگین،آزاد و آنارشیستی باشد . وچون درنظام سرمایه داری،بی نظمی، نبوغ،تنوع و خلاقیت برای جامعه مدرن صنعتی مزاحم هستند،آنان به این بهانه خریده میشوندتادرزمینه تولیدهدایت گردند.آنارشیستها درزمینه ادبیات وهنر ازنام هایی مانند: کامو،واگنر،هایریش بول،کافکا، اسکاروایلد،برناردشاو،تولستوی،داریو فو، جرج آورل،والت ویتمن،راسل،امرسن،پارناس،مالرمه، پیکایو،انسنزبرگر،ریکارد هوخ و غیره نام میبرند که با جهانبینی آنارشیستی خویشاوندی دارند.سبکها، گروهها، و جنبش های فرهنگی بیشماری نیز تحت تاثیر ایدههای آزادیخواهی آنارشیستی قرارگرفته اند؛ ازآنجمله: آوانگاردها،پست امپرسیونیستها و دادائیستها. آنارشیستها فرهنگ فولکلوریک و کلاسیک مردمی را نیز ارج می گذارند. آنان مدعی هستند که بعضی انسانها خودرا آنارشیست مینامند،دیگران رفتاری آنارشیستی دارند،گروهی هوادارآنارشیسم هستند، وبعضی هاازنظرهنری خودرا باآنارشیسم سرگرم میکنند.درفرهنگ آنارشیستی کوشش میشود تاجدایی میان هنر،کار،زندگی،وسیاست کنارگذاشته شود،چون زندگی،کار،تفریح،و وقت آزاد نباید بیشتراز این بطورمصنوعی ازهم جدا گردند. اریش موهزام،شاعرآنارشیست آلمانی مینویسد که واقعیت گاهی براثر "به واقع پیوستن " درادبیات وهنر بوجود می آید.
آنارشیستها چون مخالف سازماندهی هستند،ازتشکیل حزب سیاسی نیزخودداری میکنند.انان درمخالفت با انتخابات درجوامع بورژوایی نیز میگویند که مثلا تراژدی کشور شیلی درآنجا بود که نظامیان طرفدار آمریکا آلنده را یکسال بعدازبقدرت رسیدن بقتل رساندند، و چنانچه انتخابات درجوامع سرمایه داری قادر به تغییراتی باشد،ممنوع خواهدگردید وکوچکترین اقدامات اجتماعی سوسیالیستها و سوسیال دمکراتها در جوامع بازارآزاد موجب عکس العمل های عجیبی مانند:فرارسرمایه،سقوط بورس،تهدید مهاجرت،اعتصاب کارفرمایان،بایکوت،مقاومت منفی،طردخواسته های مردمی،تا توطئه گری و پرونده سازی برای افرادطرفدارمردم میگردد و درپایان تنها فرق میان سیاست سوسیالیستها و محافظه کاران به مسائلی مانند مالیات فروش،کمک هزینه اجتماعی تا حدود یک درصد کاهش می یابد.طبق نظر آنارشیستها، سوسیالیستها و سوسیال دمکراتهای غرب،بعدازصدسال بازی پارلمانی تسلیم مقامات بورژوایی و محافظه کار کشورهای سرمایه داری شده اند.
آنارشیستها مدعی هستندکه آنان برای حق بجانب بودن بحث نمی کنند بلکه برای پیشنهاد مدلهای جایگزینی کوشش مینمایند.آنان گرچه نقش خود درپروسه انقلاب را آوانگارد بشمارنمی آورند،منقدین انان ولی آنان را یا تحت تاثیر باکونین میدانند ویا زیرتاثیر نظرات لنین،چون آنان همیشه وجودخوددرمبارزه اجتماعی رامهم بشمار می آورند. باکونین درمخالفت با ماکسیسم گفته بود: " من از کمونیسم متنفرم چون آن نفی آزادی است و هیچ موضوع انسانی بدون دفاع ازآزادی وجودنخواهد داشت". آنارشیستها نقش خوددرانقلاب را به نیاز خمیربه مایه ترش مثال میزنند که موجب تغییر کیفیت خمیرمیشود و درباره فروتنی شان درامور اجتماعی میگویند بهتراست ما برای تهیه نان، مچه خمیرهایی کوچک را به تنوربزنیم تابامشت،قهرمانانه روی کیسه های آرد بکوبیم .
درباره تعلیم وتربیت مردمی کودکان ونوجوانان نیزآنارشیستها دارای نظراتی هستند.آنها مینویسند که تربیت کودکان بایدآزاد از : دین،راسیسم،ناسیونالیسم، و تنبیه بدنی باشد،درغرب، بورژوازی همیشه کوشیده است تا کودکان را ناسیونالیست و طرفدار مذهب بارآورد.آنهادرسیستم دولتی مدارس یک ستون قدرت را می بینند که میخواهد کودکان را بطوراتوریته برای فرمانبرداری تربیت کند چون بورژوازی میخواهد انسانهایی مطیع تربیت نماید تادرجامعه بوروکراتیک کاپیتالیستی مورداستفاده قرارگیرند. تولستوی یکی از ادیبان آنارشیسم مذهبی درسال 1859 پایه گذار مدرسه ای باسیستم تربیت آزاد آنارشیستی بود.دراسپانیا چون فرانسیس فرر درسال 1901 کوشیدتاازنفوذ دولت وکلیسا برای تربیت کودکان جلوگیری نماید،به اعدام محکوم گردید.غیراز آندو،دهها صاحبنظر دیگرکوشیدندتا تعلیم وتربیت کودکان راباکمک روشهای آزاد وآنارشیستی بعهده بگیرند؛ ازآنجمله: پاولو فرایره در برزیل .
برای آنارشیستها درانجام هرکاری بایدهدف آن باشد تاازروشهای : هرمی،اداری،حکمرانی،و تمرکز، خودداری شود.مخالفت آنارشیستها باسازمانها به این دلیل است که آنان سازماندهی بدون حکمرانی و دستوردهی را غیرممکن میدانند.جامعه آنارشیستی مخالف جامعه ای است که درآن: برگزیدگان،ازما بهتران،اداره چی ها، و هرم قدرت وجودداشته باشد. آنان از یک فردگرایی "اجتماعی" حرف میزنند که سالم وصادق نیروی محرک ترقی اجتماعی باشد.

falsaf@web.de
روسیا روشن