عصر نو
www.asre-nou.net

گذار از سرمایه داری به سوسیالیسم

۲:شکل گیری بنیان‌های سرمایه داری
Mon 22 12 2025

اسماعیل رضایی

۲:شکل گیری بنیان‌های سرمایه داری

در فئودالیسم فرهنگ آسمانی و قدسی تدریجا جای خود را به خرد و تعقل سپرد؛ و بنیان های نوینی را پی ریزی کرد. بنابراین رابطۀ انسان با خدا و زمین به رابطه اش با کار و سرمایه در نظام سرمایه داری مبدل شد.این دگرگونی که بر بستر رشد و پیشرفت دامنه های مادی حیات اجتماعی ایجاد شد؛ زمینۀ تغییرات بنیادی از طریق انقلابات و تضادها و تخاصمات طبقاتی را عمق بخشیده؛ و بسترهای نوین تعاملات اجتماعی را فراهم ساخت. مذهب که نقش محوری را در حفظ چارچوب های فئودالیسم به عهده داشت و به عنوان ترمز و مانع نیازهای برآمدهای نوین بود؛ از درون دچار تناقضات و تعارضات اساسی شد و منشاء بسیاری از انقلابات برای تطبیق با الزامات تاریخی گردید. رفرم پروتستانی قرن شانزدهم با چهره های شاخصی چون مارتین لوتر و ژان کالون با رفع بسیاری از محدودیت های حاکمیت کلیسایی برای انباشت سرمایه، جهان بینی لازم را برای ظهور سرمایه داری فراهم ساخت. به دنبال آن انقلاب کبیر انگلستان در قرن هفدهم با رهبرانی چون الیور کرامول و ویلیام اورنج با محدود کردن قدرت سلطنت و اشراف زمنیدار، ایجاد پارلمان قدرتمند و حاکمیت قانون، تضمین حقوق مالکیت خصوصی و همچنین تبدیل زمین به سرمایه، اولین چارچوب های حقوقی و سیاسی دولت سرمایه داری مدرن را شکل دادند. به دنبال آن انقلاب کبیر فرانسه با چهره های شاخصی چون ژاکوبن ها، ژیروندن ها و... و همچنین انقلاب مذهبی و ملی هلند بر علیه امپراطوری اسپانیا، و انقلاب صنعتی در انگلستان با شاخصه انقلاب تکنیکی و اجتماعی و انقلاب آمریکایی و اصلاحات میجی در ژاپن و در نهایت انقلابات بورژوایی و ملی، در بنیان های فکری، اخلاقی و ارزشی خود، بنیان های سرمایه داری را ایجاد کردند.

تمامی انقلابات یاد شده پیش شرط های لازم برای گذار از فئودالیسم به سرمایه داری محسوب می شوند.چرا که بر اساس ضرورت های تاریخی و اجتماعی گذار به مراحل نوین ساختی، جامعه نیاز به تغییر در جهان بینی و ارزش های نوینی دارد که با گذشته تفاوت بارز و شاخص دارند.در حقیقت جامعه به یک انباشت کمی از آگاهی و پتانسیل نوین نیازمند است که بتواند تغییرات کیفی لازم را درک و هضم نماید. بنابراین بدون تغییر در نهاد سیاسی برای شکل گیری دولت ملی، قانون واحد، حقوق مالکیت و بازار نیروی کار آزاد که نیاز شکل گیری سرمایه داری محسوب می شوند؛ امکان حذف فئودالیسم به سرمایه داری ممکن نبود. چرا که فئودالیسم با تکیه بر زمین داری، اشراف و کلیسا به شدت ضد بازار، ضد صنعت و ضد انباشت بوده، و با نیازهای دنیای جدید بیگانه بود. دقیقا همان روندی که اکنون صاحبان ثروت و قدرت در نظام سرمایه داری در برابر نیازهای نوین تکامل و تحوّل مقاومت خونباری دارند. با رشد نیروهای مولده، تولید انبوه، تجارت جهانی و رشد تکنیکی ابعاد نوینی یافتند که با نظام فئودالی در تضاد بود. و با انقلاب تکنیکی و اجتماعی، ماشین بخار، کارخانه، تولید انبوه و تقسیم کار شکل گرفت که پایه های مادی نظام سرمایه داری را پی ریخت.بنابراین سرمایه داری زمانی ظهور کرد و پایه های خود را مستحکم ساخت که جهان بینی، نهادها، ساختار قدرت و تکنیک و تولید دگرگون شدند.

پس زمانی که زمین، کار و زمانِ انسان به کالا تبدیل شد؛ سرمایه داری زاده شد.سرمایه داری با مالکیت خصوصی وسایل تولید، سیستم کار مزدی، کالا و مبادلۀ پولی در روابط اجتماعی و انباشت سود و ارزش اضافی تعیّن یافته است. این فرماسیون اقتصادی و اجتماعی در نتیجه گسست روابط ارباب و رعیتی و بازار نیروی کار آغاز شد؛ و با انباشت اولیه از طریق غارت و سلب مالکیت به تنظیم و تحکیم بنیان های خود گام برداشت. منابع اصلی این انباشت عموما، مصادرۀ زمین های دهقانان، استعمار و غارت کشورهای دیگر با جمع آوری طلا و نقره، برده داری از افریقا و منبع استعماری آسیا، شرکت های استعماری چون کمپانی هند شرقی و غربی و... و همچنین پیدایش بانک ها، اوراق قرضه و بازار سرمایه بودند. نتیجه این روند، انباشت سرمایه در دست اقلیتی از بازرگانان و مالکان بود؛ و توده ای عظیم از کارگران فاقد زمین و ابزار تولید که منشاء دو طبقه بورژوازی و پرولتاریا گردیدند.با کشف قاره های جدید و گسترش دامنه تجارت بین المللی، سرمایه تجاری به سرمایه صنعتی تبدیل شد؛ و بانک ها و بورس ها زمینۀ ظهور پیدا کردند. روندی که به تثبیت مفهوم سرمایه در گردش، سود، بهره و اعتبار روی آورد؛ و پول را از ابزار مبادله به سرمایه زاینده مبدل ساخت.با انقلاب صنعتی ماشین جای دست را گرفت؛ و افزایش بهره وری و انباشت عظیم ممکن شد؛ تقسیم کار و تخصص و پیدایش طبقات اجتماعی مدرن ممکن گردید. بدین ترتیب، استعمارو تجارت جهانی مرزهای ملی را در نوردیدند؛ و جهان به بخشی از تقسیم کار جهانی(مواد خام از جنوب و صنعت از شمال) مبدل شد. این روند سرمایه داری را از نظامی ملی به نظامی مسلط جهانی تبدیل کرد.

در گذار از فئودالیسم به سرمایه داری، لیبرالیسم به عنوان یک مکتب سیاسی و جهان بینی عصر بورژوازی بوجود آمد. لیبرالیسم به مفهوم آزادی در مکتب سرمایه داری نه به عنوان آزادی وجودی و جمعی بلکه با آزادی فردی در چارچوب مالکیت خصوصی، بازار آزاد و محدودیت دولت شکل گرفت.لیبرالیسم اگرچه به عنوان جنبشی انقلابی بر علیه فئودالیسم نمود یافت؛ ولی تدریجا به ایدئولوژی تحکیم و تثبیت بنیان های سرمایه داری مبدل شد.از مهمترین چهره های واضعان لیبرالیسم کلاسیک، می توان از جان لاک به عنوان پدر لیبرالیسم سیاسی که بر آزادی و مالکیت، مشروعیت دولت ها با حمایت های مردم و حق عصیان و شورش مردم در برابر تعدی دولت به حقوق مردم باور داشت. چهره شاخص دیگر منتسکیو با کتاب روح القوانین و ایده تفکیک قوا برای جلوگیری از تمرکز قدرت، و همچنین آدام اسمیت به عنوان پدر لیبرالیسم اقتصادی با کتاب ثروت ملل و با اعتقاد به اینکه تنظیم بازار با دست نامرئی، پیوند نفع شخصی به نفع کل جامعه و عدم مداخله دولت در اقتصاد بازار، و یا توماس جفرسون و بنیانگذاران آمریکا را می توان نام برد.

از قرن نوزدهم لیبرالیسم فایده گرایانه با چهره هایی چون جرمی بنتامین و با دفاع از رضایت افراد و اصلاحات قانونی و آزادی بیان و فردگرایی منطقی و همچنین جان استوارت میل با کتاب در بارۀ آزادی، که بر آزادی اندیشه و گفتار تاکید ورزیده؛ و مدافع حقوق زنان و آموزش همگانی بوده است را می توان نام برد..با بحران بزرگ ۱۹۲۹ لیبرالیسم کلاسیک ناکارآمدی خود را نشان داد؛ و نئولیبرالیسم به سرمایه داری چهرۀ نوینی بخشید.از تئوری پردازان اصلی نئولیبرالیسم، می توان از فردریش فون هایک با کتاب راه بردگی نام برد که از بازار آزاد در برابر دخالت های دولت های سوسیالیستی دفاع کرد.میلتون فریدمن با مکتب شیکاگو مخالف هرگونه دخالت دولت در اقتصاد و موافق ایده بازار جهانی و خصوصی سازی های گسترده بود.

در واقع لیبرالیسم کمیت کیفی شدۀ مرحله ای از تکامل تاریخی سرمایه داری است که در برابر اشرافیت رو به موت فئودالیسم نمود یافت. نمودی که با آزادی خواهی آغشته به اندیویدوالیسم افراطی همراه با فرصت سازی های لازم برای انباشت و توسعه و تحکیم روابط و مناسبات تولیدی نوین در آمیخت. در روند تحولی و تکاملی، لیبرالیسم نتوانست به آرمان های آزادی خواهانه و مساوات طلبانه اش وفادار بماند.چرا که آزادی در خشونت های درون زای قدرت و مکنت لگد مال شد؛ و برابری فرصت ها در تنگناهای معرفتی و معیشتی از درک واقع گذر حیات باز ماند. بیان و اندیشه نیز در حد و حصر بودن ها و هستن ها متوقف شد؛ و حقوق شهروندی در تمنیات و افزون خواهی های صاحبان قدرت به یغما رفت. پس لیبرالیسم کلاسیک در نهادینگی سودبری محض و فایده گرایی افراطی تحلیل رفت. از این پس معیارهای سنجش عمومی و سنجه های انسانی با فایده گرایی در آمیخت؛ و زیستن از قِبَل دیگران به امری مرسوم و معمول درآمد.با تحول تاریخی دامنۀ تولید و تکنیک، لیبرالیسم ناتوان از پاسخگویی به برآمدهای نوین الزام و نياز تاریخی در بحران های سخت و ثقیل فروخسبید؛ و بسترهای مناسبات نوین اقتصادی و اجتماعی سرمایه داری یعنی نئولیبرالیسم را فراهم ساخت.

شکل ارزش و باز تولید سرمایه در سه مرحله از تحولات درونی سرمایه داری قابل تبیین و تحلیل می باشند. در مرحله پول:کالا:پول به عنوان جوهر نظام سرمایه داری صنعتی، کالا با کار انسانی به عنوان سرچشمه ارزش اضافی، به انباشت سرمایه منجر می شود. پس در سرمایه داری کلاسیک کارخانه با ماشین و کارمزدی و با منطق انباشت از طریق تولید تعیّن یافت. ولی تدریجا محدودۀ تولید مادی با دانش، علم و فناوری در آمیخت.یعنی اگر در سرمایه داری صنعتی، ماشین ابزار تولید محسوب می شود؛ در مرحلۀ بعدی دانش و نوآوری به عنوان ابزار تولید برجستگی ویژه ای یافته؛ و با دانش:پول:دانش مشخص می شود.بدین مفهوم که تولید با ایده، فرمول، الگوریتم، مدل و نوآوری پیوند می خورد. در مرحله سوم پویایی درونی سرمایه، با داده ها و اطلاعات عصر دیجیتالی روبرو می باشیم که با پول:اطلاعات: پول همراه می گردد.اطلاعاتی نه الزاما به عنوان یک امر حقیقی که داده ای قابل مبادله و سرمایه گذاری می باشد. در واقع ذهن و روان انسان در پیوند با توجه، احساس و انتخاب او مانند ابزار تولید عمل می کنند. در تمامی این پروسۀتغییر و تحول تاریخی، سرمایه داری از تولید مادی به تولید دانشی و از تولید دانشی به کنترل اطلاعاتی گذر می کند. در واقع جامعه از مرحله پول:کالا:پول تا پول:اطلاعات:پول با یک کمیت یابی قابل توجهی از آگاهی های زیستی برخوردار می گردد که اکنون روند تدریجی تغییرات تاریخی را به تغییرات لحظه ای و انفجاری مبدل ساخته است. در واقع امر، انسان دیگر فقط تولید کننده نیست؛ بلکه مدار باز تولید داده و معنا می باشد. بدین مضمون که با هر کلیک، هر نگاه و هر تصمیم ناخودآگاه، تولید ارزش می کند.

عصر دیجیتالی را می توان عصر گذر از روشنگری به عصر روشن بینی تعبیر کرد. عصری که دستیابی به بسیاری از داده ها و اطلاعات سیال، انبوهی از رمز و رازهای استتار شدۀ عصر روشنگری را هویدا ساخته است.در عصر روشنگری انسان با عقل استدلالی، استفاده از روش علمی برای کشف حقایق و شفافیت صرفا با افشاگری ممکن بود؛ و هر امر بیرونی ارتباط تنگاتنگ با آگاهی های افراد داشت. در حالی که در عصر دیجیتالی، داده ها سیال، فهم شبکه ایی، پردازش جمعی، شفافیت خود بخودی و هر امر و سوژه ای جمعی عمل می کند. در عصر روشنگری به دلیل محدود، متمرکز و انحصاری بودن دانش، انسان ها برای دستیابی به حقیقت با افشاگری روبرو بودند. در حالی که اکنون در عصر دیجیتال، به دلیل سیال و جاری بودن داده ها، استتار فرو ریخته؛ و تمامی چیزهایی که زمانی راز بود؛ اکنون الگوی آماری می باشند.روندی که عصر دیجیتال را از روشنگری جدا کرده؛ و از فهمی که نتیجه مطالعه و نقد بود را به جریان داده ها و کشف خودکار الگوها سپرده است. بدین مضمون که در روشنگری فرد با عقل نقاد می فهمید؛ در حالی که در عصر دیجیتال جمع با فرآوری داده ها فهم می کند.بنابراین در عصر دیجیتال، الگوهای پنهان هویدا شده؛ و حقیقت در پیوند با نقد به جریان داده ها سپرده شده که انحصار و استتار، رازهای بی دفاع و حقیقت را از دانش متمرکز عصر روشنگری به فضای دانش توزیع شدۀ عصر دیجیتالی یا روشن بینی سپرده است.

نتیجه اینکه: نظام سرمایه داری با رشد کمی بنیان های مادی و ارزشی جامعه و انسان، بسترهای کیفی خود را گسترد؛ و در یک روند تدریجی زائده های فکری و مادی فئودالیسم را زدود؛ و بنیان های ساختی سرمایه داری را تحکیم و تثبیت کرد. روندی که بسترهای انباشت سرمایه را در دست اقلیتی از بازرگانان و مالکان فراهم نمود؛ و با پیدایش توده های وسیعی از کارگران مزد بگیر، صف بندی طبقاتی بورژوازی و پرولتاریا شکل گرفت. یعنی سرمایه داری برای فربه شده نیاز به کار زنده کارگران داشت تا بتواند به سرمایه مرده هردم جانی تازه ببخشد. در مرحله شکل گیری بنیان های سرمایه داری، دیالکتیک درونی شکل ارزش و بازتولید سرمایه در سه مرحله فرموله شده است. مرحله پول:کالا:پول که نیروهای مولده با تولید کالا و ایجاد ارزش اضافی به تراکم سرمایه مدد می رسانند. مرحله دوم با دانش:پول: دانش که سرمایه داری از انباشت مادی به انباشت دانشی گذر کرده و با تولید ایده،فرمول، الگوریتم،مدل و نوآوری همراه می شود. مرحله سوم با پول:اطلاعات: پول مشخص می شود که در آن اطلاعات در واقع داده هایی قابل مبادله و سرمایه گذاری می باشند.مرحله ای که نه تنها نیروی کار کارگر بلکه توجه، احساس و انتخاب او نیز با تولید ارتباط دارد. در تمامی این مراحل زیسته انسانی روند کمی آگاهی مشاهده می شود. بدین مضمون که بشر نه تنها ابزار تولید، بلکه فرایند تولید آگاهی نیز بوده است. اکنون بشریت در مرحله ای از زیست جمعی متوقف شده است که در آن ابزار بر آگاهی پیشی گرفته و هنوز الگوهای معرفتی و دانشی عصر صنعتی بر جامعه حکم فرما می باشند. این ویژگی در واقع بیان مقاومت جهان قدیم در برابر ظهور جهان جمعی نوین می باشد.

ادامه دارد

اسماعیل رضایی
22:12:2025