قطعه ۴۱
Wed 27 08 2025
محسن حسام
ای مهربان، نگاه کن، خوب نگاه کن، از کنار قطعه ۴۱ که می گذری، آهسته قدم بردار، مواظب باش پا روی لالهها نگذاری، هر سپیده دمان لالههای جوان سر از خاک بر میورند. آری، مخاطب من، رنگ ارغوانی لالهها سراسر قطعه را پوشانده است. قلب میزند، قلب جوان میزند. قلب جوانان زیر قطعه می زند. زمین می موید. می موید. هشدار، لالهها خوشبو هستند. همچون گلهای یأس خوشبو هستند. میبینی، شبنم صبحگاهی را میبینی، نشسته بر برگهای سبز تازه رسته لالهها. لالهها با تو سخن میگویند. بهزبان شعر با تو سخن می گویند. با تپش قلب، زمین میموید. قلب و لالهها و شبنم سحرگاهی. وقتی به دیدار قطعه میآیی، مراقب باش با کفش خاکآلود لالهها را لگد نکنی. از یاد مبر زیر هر وجب از خاک قلب جوانی مدفون است. قلب زنده است. هنوز می زند. هرگز نمیمیرد. هر لالهای از شکاف نازک قلبی روئیده است.
از یاد مبر، هر بار که گذارت به قطعه ۴۱ افتاد، یک شیشه گلاب زیر ساقه نازک و شکننده لالهها بپاشی. شستشو ده،ب ا گلاب شستشو ده. خواهی دید، لالهها قد میکشند،غنچه میکنند. هر روز با نور صبحگاهی میشکفند و عصر،که خورشید غروب میکند، برگها بهدور گلهای شکفته میپیچند. تا وقتی که قلب می زند،و زمین میموید،لالهها با شبنمهای سحری سیراب میشوند. لالهها میرویند، نه باد و بوران، نه سرمای زمهریر زمستان نمیتوانند لالهها را ریشه کن کنند. چراکه لالهها ریشه در خاک دارند و از جداره قلبها جان گرفتهاند. تا زمانی که قلب میزند، لاله ها بر خاک هستند و با شبنمهای سحری سیراب میشوند. قلب می زند. زمین مویه میکند.
ای مهربان وقتی بهدیدار یار میروی، شیشه گلاب یادت نرود. عطر گل سرخ،گلهای باغچه که با آب سیراب شدهاند.آن گلبرگها، عصاره عشق و محبت تقدیمی قلبهای خفته بهزیر خاک. این قطعه مثل قطعات دیگر نیست، از کنار قطعه که میگذری، اهسته گام بر دار، تامل کن. چشم دل بگشا و سلام کن. به رهروان آزادی سلام کن. و با گلاب قطعه را شستشو ده .
قلب می زند، زمین میموید،میموید. قطعه پوشیده از لاله است، نه باد و بوران، نه سرمای زمهریر، نه آفتاب سوزان نمیتواند لالهها را بخشکاند. لاله میماند، لاله در قطعه میروید، می روید.
به یاد رهروان آزادی و عدالت اجتماعی .
پاریس ،بیست و هفت ماه اوت سال ۲۰۲۵.
محسن حسام
|
|