دفینههای خاموش من
Sun 24 08 2025
مجید نفیسی

بهیاد محمد جواد-کلباسی
در پشت سکوت بعدازظهرهای باغ
در کنار قلمههای روبهرشد
و در دل خاک رازهای سربهمهر
دفینههای خاموش من انتظار میکشند.
شما بگوئید ای ریشههای درختان آلوچه!
کودکان پاپتی تابستان
و برههای پرسهزن پائیز که شاهد نبودند.
شما بگوئید
از تخم کلماتی که خیس خوردند
تا شکوفه دهند,
از عطر کاغذهایی که پوسیدند
تا جان تازه دهند.
آیا انگشتان هیچ یک
لبهای بستهی کتابهای مدفون مرا نگشود؟
نگوئید که چرا در سینههای رازدار پنهانشان نکردی.
سینهها را که دریدند.
میخواستم تا جوانههای شک
در گلشن همیشگی نسلها بماند.
از مرز که میآوردمشان
شما اگر نبودید
کودکان پاپتی پشت پنجرهها که بودند.
در ایستگاه "رازی"
چشمهای خیرهی بازرسها
عمق چشمان من را نکاوید
و کتابهای ممنوع من
در هوای میهن بال زدند
تا شوق پرواز را بیاموزند.
امروز از گورستان خاوران بپرسید
که چند پرنده به پرواز درآمدند.
در دل خاک رازهای سربهمهر
دفینههای خاموش من انتظار میکشند.
دوازده مارس هزارونهصدوهشتادوشش
|
|