عصر نو
www.asre-nou.net

مردم را به گند و کثافت عادت می‌دهند


Sun 24 08 2025

س. حمیدی



در پیاده‌روی غربی خیابان ولی عصر تهران از شمال به جنوب حرکت میکردم. بوی تندی همانند بوی آمونیاک (یا گاز متان) در فضا می‌پیچید. به میرداماد که رسیدم جریانی از فاضلاب در جو پا گرفته بود که از زیر درختان می‌گذشت. بدون شک فاضلاب چاهِ خانه یا ملکی تجاری را به جوی خیابان هدایت می‌نمودند. جریان فاضلاب را تا حوالی میدان ونک تعقیب کردم، اما در آن‌جا از دیدرس من مخفی ماند و به آبراهه‌هایی دیگر پیوست.

دست کم در تهران موضوع هدایت فاضلاب به جوی خیابان چندان هم تازگی ندارد. چون شهرداری تهران نیز هر از چندگاهی درب چاه فاضلاب‌ها را در پارک‌های شهر می‌گشاید تا فاضلاب توالت‌های پارک به جریان جوی خیابان متصل گردد. چند ساعتی بیش زمان نمی‌برَد تا کار غیر بهداشتی خود را به انجام برسانند. در جوی خیابان نیز فاضلاب چاه توالت، در آمد و شد انواع و اقسام آب‌های سطحی گم می‌شود. موضوعی که اغلب از اطلاع و آگاهی مردم و رهگذران عادی خیابان جا می‌ماند تا فاضلاب‌ها چند ساعتی بعد به زمین‌های کشاورزی روستاهای ورامین برسند.

در واقع مردم را به تحمل گند و کثافت فاضلاب‌هایی از شهر عادت می‌دهند. کسی هم به آسیب‌های محیطی و بهداشتی چنین کار خطرناکی نمی‌اندیشد. مگر این همه جو‌ی‌های بتونی روباز را با چه هدفی در دو سوی خیابان‌های شهر تهران ساخته‌اند؟ چون قرار است همین جوی‌های بتونی روباز در انتقال بخش‌هایی از آب‌های سطحی و فاضلاب مکان‌های مسکونی و تجاری شهر، تسهیل‌گری لازم به عمل آورند. مردم را هم به تحمل انواع کثافت عادت میدهند و این کثافت تنها به جوی‌هایی از فاضلاب شهری محدود باقی نمی‌ماند. فاضلابهایی که در نگاه ساده‌دلانه‌ی مردم عادی همانند جویها و چشمه‌هایی از آب زلال رودخانه نقش می‌آفریند.

در پادگان جمشیدیه‌ی تهران، دژبان مرکز و ستاد بهداری نیروی زمینی جانمایی شده‌اند. همه روزه ساعت شش صبح مخزنهای زباله‌ی این مجموعه‌ی نظامی را به وانت‌ها بار می‌زنند تا همه‌ی زباله‌های تر و خشک آن‌ها را در فان‌های بزرگ خیابان‌های اطراف بریزند. هنوز هم فرماندهان ارتش یاد نگرفته‌اند که زباله‌های خود را درون کیسه‌ی زباله بریزند و از مخزن‌های بدون نایلکس برای جمع‌آوری زباله سود می‌برند. چنین رفتاری از دور ریختن زباله، همه روزه منطقه‌ای وسیع از امیرآباد گرفته تا خیابان فاطمی را به گند می‌کشاند. اما ارتش و شهرداری تهران مردم را به تماشای روزانه‌ی چنین نمایش‌هایی عادت می‌دهند. فرماندهان نظامی پادگان جمشیدیه نیز عقلشان قد نمی‌دهد که در این خصوص از کامیون‌های حمل زباله‌ی شهرداری سود بجویند تا زباله‌های پادگان را در همان درب‌های خروجی پادگان به شهرداری تحویل بدهند. این گروه از فرماندهان حتا مخفی‌کاری خود را به پای توان مدیریتی خویش می‌نویسند. اما بیچاره سربازانی که از سر زور مجبور می‌شوند تا حمل و تخلیه‌ی چنین زباله‌هایی را به عهده بگیرند. خیابان‌های سطح شهر نیز هرگز نمی‌توانند از شیرابه‌های چندش‌آور چنین زباله‌هایی در امان باقی بمانند.

هر چند در مورد نخست، از گشت و گذار فاضلاب در جوی‌های شهری تهران سخن گفته می‌شود ولی در مورد دوم، چنین گشت و گذاری به توده‌هایی از زباله‌ی پادگان‌ها در درون بافت شهری و مسکونی تهران اختصاص دارد.

نمونه‌های دیگری از همین آلوده کردن محیط زیست شهری را هم خود شهروندان تهرانی به عهده می‌گیرند. گونه‌هایی از آن‌ها را می‌توان در حاشیه‌ی فروشگاه‌های بزرگ شهروند، سپه و اتکای سطح شهر به تماشا نشست. چون افراد مرفه‌الحال شهر تهران ابتدا از همین فروشگاهه‌ای بزرگ، گوشت چرخ‌کرده یا گوشت مرغ را می‌خرند و سپس همین گوشت‌های خریداری شده را در فضای بیرونی فروشگاه‌ها زیر پای گربه‌های ولگرد می‌ریزند. این موضوع در شرایطی اتفاق می‌افتد که حتا طبقات متوسط تهرانی توانایی خود را در خرید گوشت و مرغ از دست داده‌اند. اما گوشت‌های ریخته شده بر کف خیابان در تولید مگس نقش بزرگی را به پیش می‌برند. مگس‌های خیابانی نیز از نشستن بر سر رهگذران چیزی فرونمی‌گذارند و تا صدها متر آنان را همراهی می‌کنند.

در مناطق مرکزی و جنوبی تهران صدها کوچه و بن‌بست قرار گرفته که شهرداری ضمن بهانه‌جویی، آن‌ها را از داشتن مخزن زباله محروم می‌نماید. این محله‌ها بنا به سنتی قدیمی زباله‌های خود را پای تیرهای چراغ برق می‌ریزند. جمع‌آوری و انتقال زباله از چنین محله‌هایی بیش از بیست و چهار ساعت طول می‌کشد. اما شهرداری تهران عوارض زیست محیطی این زباله‌های رها شده در محله‌های مسکونی یا تجاری را در جایی به حساب نمی‌آورد. شهروندان محلی نیز از سر جبری حکومتی، خود را به زیستن در میان توده‌های زباله عادت داده‌اند.

کسانی هستند که گوشت‌های آشغالی ماهی، مرغ و گوسفند را دور نمی‌ریزند. سپس این قبیل از گوشت‌های آشغالی را به همراه غذاهای مانده به پارک‌های شهر می‌کشانند تا از خوراندن آن‌ها به گربه‌های ولگرد سطح پارک چیزی فرو‌نگذارند. غذا دادن به گربه‌های ولگرد بخشی پایدار از مشغله‌ی روزانه‌ی بسیاری از تهرانی‌ها را پوشش می‌دهد. تا جایی که بوستان گفت و گوی تمدن‌ها در گیشا، پارک لاله‌ی بلوار کشاورز و پارک ساعی را به مرکزی امن برای زیست شبانه‌روزی گربه‌ها بدل نموده‌اند. سپس در حاشیه‌ی خیابان‌های همین پارک‌ها، گربه‌ها به شکل گله‌هایی از حیوانات راه می‌افتند و از یورش به خانه‌های مسکونی مردم چیزی فرونمی‌گذارند. این موضوع در حالی در فضای شهر تهران اتفاق می‌افتد که هزاران نفر از کودکان، زنان و مردان بی‌خانمان روزگار خود را در سطح خیابان و پارک به سر می‌آورند و به شدت از نظر تغذیه رنج می‌برند.

در عین حال، از همین غذاهای خیابانی، موش‌ها و کلاغ‌های شهر نیز بی‌نصیب نمی‌مانند. اما همین غذاها جدای از تسهیل‌گری در زاد و ولد گربه‌های ولگرد شهری در تولید مثل انواع و اقسام موش نیز نقش می‌آفریند. فزونی جمعیت کلاغ‌ها سطح شهر تهران را هم باید به انباشت بی‌رویه‌ی زباله و گند و کثافت در فضاهای عمومی شهر پیوند زد. چون هرچه انباشت زباله‌های شهری بالا می‌گیرد به طور طبیعی کلنی‌های گربه، موش و کلاغ نیز افزایش می‌یابد.

اما مدیران شهرداری تهران هرگز به آسیب‌های زیست محیطی زاد و ولد بی‌رویه‌ی گربه، موش و کلاغ در فضای شهر نمی‌اندیشند. آنان شهروندان تهرانی را به زندگی در فضاهای آلوده عادت می‌دهند. چنان‌که همین شهروندان جدای از بی‌توجهی به انباشت انواع و اقسام زباله در سطح شهر خم به ابرو نمی‌آورند. گربه‌های ولگرد هم چندان حالشان را به هم نمی‌زند. حتا بسیاری از همین شهروندان خیلی راحت گربه‌های ولگرد را به آغوش می‌فشارند و گشت و گذار گربه‌ها را در جوی‌های فاضلاب روباز و فان‌های زباله‌ی تر، امری نادیده می‌انگارند. چون حکومت دانسته و آگاهانه مردم عادی را به زندگی در میان گند و کثافت خیابان‌های شهر عادت می‌دهد. پیداست که آسیب‌های زیست محیطیِ این ماجرا هرگز به کتاب‌های درسی حکومت راه نمی‌یابد. هم‌چنان که رسانه‌های جمهوری اسلامی هم از بازتاب آسیب‌های بهداشتی چنین ماجرایی سر باز می‌زنند. صدا و سیما نیز ترجیح می‌دهد تا سیاست سکوت را در قبال چنین پدیدهای در پیش بگیرد.

متاسفانه مردم عادی تهران مسایل زیست محیطی را به گونه‌ای دیگر می‌فهمند. در همین فهم ناقص از مسائل زیست محیطی است که حیوانات آلوده و ولگرد و حتا لاشه‌های پرشمار آن‌ها خیلی راحت به محیط زیست آدم‌ها راه می‌یابند و نقش غیر بهداشتی خود را برای ایشان به اجرا می‌گذارند. چون آلودگی در ذهن شهروندان تهرانی مفهوم بهداشتی خود را از دست داده است. نوعی از آموزه‌های اخلاقی ناموجه که از رسانه‌های حکومتی در ذهن توده‌های شهری تهرانی جای می‌گیرد. بدون تردید در این راه، حکومت موفق عمل نموده‌است. چون از همین راه است که از مطالبات زیست محیطی یا بهداشتی مردم می‌کاهد و رشد بیماری‌های مسری، پوستی و سرطانی را در بین مردم به پای اموری تصادفی می‌نویسد. در حالی که با گسترش آموزه‌های زیست محیطی و بهداشتی به طور طبیعی می‌توان هزینه‌های درمانی زندگی شهروندان را کاهش داد. اما جمهوری اسلامی چنین نمی‌خواهد و ناآگاهی مردم را از آسیب‌های شهری پناهگاهی مطمئن برای دوام خویش می‌بیند. رؤیایی خوش و شیرین که هرگز ادامه نخواهد یافت.