عصر نو
www.asre-nou.net

سیاست «پایان باز»


Thu 21 08 2025

ایرج فرزاد

new/iraj-farzad2.jpg
رویکرد نسبتا استراتژیک "پایان باز"(Open End)، که از نوعی سیاست و "دکترین" در دوردوم ریاست جمهوری ترامپ حکایت دارد، تعابیر متناقضی را با خود حمل میکند. کلمه "پایان"، به بسته شدن یک دوره از تحولات سیاسی و اشکال مختلف حاکمیت سیاسی اشاره دارد. دوره ای که بویژه در اواخر دهه هفتاد میلادی، بی ثباتی در قدرت دولتی حاکم شد. قبل از آن دوره، و در پی دوران پس از ختم جنگ دوم جهانی، نوعی "ثبات" به معنی تعریف مناطق تحت نفوذ دو قطب شرق و غرب برقرار بود. شوروی سابق پس از جنگ، به عنوان غنیمت جنگی بخش وسیعی از کشورهای اروپای شرقی را به خود مُنضم؛ و سپس وارد "پیمان ورشو" ساخت. غرب به سرکردگی آمریکا، گرچه با اکراه آن الحاق طلبی را پذیرفتند، اما از پیش و بطور مشخص در دو کنفرانس "تهران" – ۲۸ نوامبر تا اول دسامبر ۱۹۴۳- و "یالتا"- ۴ تا ۱۱ فوریه ۱۹۴۵- دولت شوروی و استالین را متعهد به قبول "تمامیت ارضی" دیگر کشور ها و از جمله مهمترین آنها ایران ساخته بودند. اشاره من به "ثبات"، محتوای آن کنفرانس ها در برسمیت شناختن "مناطق نفوذ" و حوزه های تقسیم بازار است. در این راستا بود که در بسیاری از کشورهای "جهان سوم" در آسیا و آفریقا در اساس با تحکیم دولت های "ملی" و شبه ملی، هر حرکت از جانب جریانات اپوزیسیون، چه اسلامی و یا غیر آن، به معنی هموار کردن دخالت قطب شوروی تلقی میشد و بدون ارافاق سرکوب میشدند.

تحولات دهه پایانی ۱۹۷۰، که در متن آن جریانات اسلامی به قدرت دولتی دست یافتند و دولت های "ملی" پیشین خاصه در آفریقا یکی پس از دیگری به خِنِس برخوردند، مساله قدرت سیاسی را از آن حالت توافق شده در کنفرانس های مذکور خارج؛ و به شکل معلق و آویزان در آورد. جریانات اسلامی شیرازه قوام گرفته در دوران پیشین را از هم پاشاندند و "امل"، حزب اله و دیگر جریانات اسلامی به نیروهای قدر تبدیل شدند.

کلمه "پایان" در "پایان باز"، جهتی در سوی "خاتمه" به دوران بی ثباتی سیاسی دارد. اما این پایان فعلا "باز" است، به این معنی که هنوز ابزارهای قدرت و ظرفیت کافی برای پایان واقعی به دوره مذکور، یا وجود ندارند و یا چون دوران پیشین مثل کودتاها و حکومت سرهنگان و سرجوخه های ضد کمونیست، کارآ و بُرّا نیستند. تعبیر "باز" را میتوان چنین تفسیر کرد که در پایان دادن به دوره مورد اشاره، قدرت های موجود، از جمله اسلام سیاسی، با تن دادن به مقدرات پیش رو و تسلیم به روند "تغییر رفتار"، "به بازی" گرفته شوند. این نیز واقعی است. آمریکای "ژاندارم جهان" و دارای چنان قدرت اقتصادی که میتوانست از پی بازسازی اقتصاد پسا جنگ دوم اروپا در طرح "مارشال" برآید، اکنون دیگر چنان قدرتی نیست. دولت آمریکا در در دهه های پیشین، "مجاهدین افغانستان" را مسلح میکرد، اکنون تخم و ترکه آن جنبش دستکرد و ارتجاعی را چون "دولت" قبول دارد و مستقیم و غیر مستقیم در تلاش تنش زدائی با این مشت تبه کار اسلامی، در حال "تعامل" است. آمریکای دوران طرح مارشال، به مکانی تبدیل شده است که شخص ترامپ التماس میکند که "سرمایه داران عالم" بیائید در آمریکا سرمایه گذاری کنید. بحث وضع تعرفه به کالاهای اروپا نیز گویا است.

با همه اینها میتوان تشخیص داد که سیمای جهان از آن حالت آویزان و معلق ماندن قدرت سیاسی در اثر فعال شدن جریانات حاشیه ای و اسلامی، دارد تغییر میکند. بحث تضعیف "حماس" و اکنون مساله خلع سلاح حزب اله در لبنان، به نظر من گوشه ای از پرتاب کردن نیروهای اسلامی به حوزه "سنتی" اند(در بیروت، دولت لبنان به ابتکار آمریکا و با حمایت فرانسه، عربستان سعودی و قطر طرحی بی‌سابقه را تصویب کرده که بر پایهٔ آن، تا پایان سال، همهٔ سلاح‌های حزب‌الله باید زیر پرچم دولت قرار گیرد. تام باراک، فرستادهٔ واشنگتن، این اقدام را «شجاعانه» و «تاریخی» توصیف کرده و هدف آن را ساختن «دولتی نیرومند در لبنان» دانسته است). در کنار آن، زمزمه برسمیت شناختن دولت فلسطین از جانب کشورهای غربی، با برداشت تحلیلگران و سیاستمداران اسلامی در ایران، طرحی برای سرکوب "مقاومت" اسلامی است، که دقیقا این هم هست، البته نه سرکوب که منزوی کردن جریانات اسلامی از مساله فلسطین.

حلقه محاصره رژیم اسلامی در ایران، به مثابه قدرت دولتی جنبش های اسلامی، هر روز تنگ و تنگ تر میشود. اگر ترامپ طرح خلع سلاح حزب اله را به دهان دولتمردان لبنان انداخته است، از این سو طرح خود را در گذرگاه "زنگه زور" اجرائی کرده است. جالب است که این طرح صراحتا "طرح ترامپ" نامگذاری شده است که امتیاز بهره برداری از گذرگاه زنگه زور را به مدت ۹۹ سال به سرمایه داران و شرکتهای آمریکائی واگذار میکند. این طرح بطور خلاصه جاده ۴۳ کیلومتری زنگه زور را که به "جاده ترامپ" تغییر نام داده است، با عبور از خط مرزی جنوب ارمنستان با ایران، خاک جمهوری آذربایجان را به "نخجوان" - که از ارمنستان جدا شده و "خود مختار" است – و از آنجا به ترکیه و اروپا متصل میکند.

زمینه های کلید خوردن "پایان" تردیدها در برقراری رابطه با اسرائیل در "توافق‌نامه‌ ابراهیم" و در اولین دورۀ ریاست جمهوری دولت دونالد ترامپ آغاز شد. سپس، برای اولین بار پس از سال‌ها، کشورهای: امارات متحدۀ عربی، بحرین، مراکش و سودان با :"عادی‌سازی" روابط خود با اسرائیل و برسمیت شناختن اسرائیل موافقت کردند. و نکته قابل تامل تر اینکه با طرح گذرگاه زنگه زور دو کشور آذربایجان و ارمنستان نیز عملا به توافق نامه ابراهیم پیوستند. به این ترتیب گاز از سواحل غربی دریای خزر به میزان ۶ میلیون متر مکعب در روز به سوریه صادر خواهد شد. خط لوله انتقال گاز از طریق جنوب سوریه به حیفا در شمال اسرائیل وصل خواهد شد و قرار است که انشعابی هم به طرابلس در شمال لبنان داشته باشد.

حضور "دولت سوریه"، بعد از فرار بشار اسد، در پروژه "عادی سازی" رابطه سیاسی و تجاری با اسرائیل قابل تامل است. طرح خلع سلاح حزب الله بر محور "توافقنامه ابراهیم"، و جایگاه گذرگاه زنگه زور در رساندن گاز سواحل غربی دریای خزربه اروپا، با دور زدن رژیم اسلامی ایران، حکایت از این دارد که غرب و آمریکا در همکاری با جناحهای با نفوذ رژیم اسلامی و یا مهره های "کاشته شده" در راس ارکان های قدرت، در تدارک یارگیری های دیگر برای توافقنامه ابراهیم اند.

بخش زیادی از تحلیلگران موسوم به اصلاح طلب و اصولگرایان معتدل دارند در برابر تندورها، این ژست را میگیرند که کوبیدن بر طبل دشمنی با آمریکا و ترامپ، نتیجه معکوس به دنبال آورد. چه، به تعبیر آنها ترامپ بدون پیاده کردن یک تفنگدار آمریکائی، با فراخواندن رهبران آذربایجان و ارمنستان به کاخ سفید برای مذاکرات صلح، توانست مهمترین گذرگاه برای تجارت با اروپا را بروی جمهوری اسلامی ببندد.

به نظر میرسد که انتصاب لاریجانی به عنوان دبیر شورایعالی امنیت ملی، گوشه ای از بستن آن "پایان باز" در مورد اسلام سیاسی در ایران است. نگاهی مختصر به زندگی در جامعه ایران به هر کس نشان میدهد که اساس مدنیت آن جامعه در حال فروپاشی است. ۹۰ در صد کارگران شاغل در ایران "قرارداد موقتی" دارند و گرانی سرسام آور، قطع برق و بحران کم آبی، حتی آن کارگران دارای دستمزد چند برابر زیر خط فقر را با تهدید اخراج مواجه ساخته است. کاملا مشخص است که این وضعیت به انفجار اجتماعی نزدیک میشود. رژیم اسلام با انتصابها و احیاء "شورای عالی دفاع" دارد خود را برای کاهش تنشها بین جناحهای خود و یکدست سازی در برقراری "امنیت" داخلی آماده میکند. بالا رفتن سیر اعدامها، از جمله به جرم جاسوسی برای "دشمن صهیونیستی"، و سفت کردن بندهای اختناق و اعمال سانسور و کنترل اینترنت، نوعی پیشوازی از تصمیم برای بستن آن پایان باز است. به باور من غرب و آمریکا، مطلقا از وخیم تر شدن وضعیت زندگی مردم ایران و نزدیک شدن جامعه به نقطه انفجار راضی نیستند. غرب و آمریکا به انواع شیوه های پنهان و آشکار در تلاش اند که این تند پیچ سیاسی را با شرکت و سهیم کردن شالوده سیاسی نظامی و امنیتی به "پایان" برسانند. اجرای چنین سناریوئی، با مرخص کردن "آخوند"ها، وعده مجازات "خودسر"ها و سر کار آوردن سپاهیان و ارتشیان "میهن پرست" اصلا دور از انتظار نیست. حکومت دارد خود را برای دوران عبور از ولی فقیه و "حکومت آخوندها"، و حتی نادیده گرفتن و دور زدن "مجلس" و "نظارت استصوابی" بازسازی میکند.

جامعه ایران تازه بعد از این "پایان" است که به شکل متعارف یک جامعه شهری و سرمایه- داری باز میگردد. اما، بازگشتی که در آن مردم خود را شهروند، و نه عبد و رعیت شاه و شیخ میشناسند. تصور اینکه مردم، حتی اگر خواهان بهبود اوضاع باشند و قصد ندارند سناریو "انقلاب" و یا هرج و مرج بهمن ۵۷ را تکرار کنند، براحتی از بانیان چهل سال قتل و کشتار بگذرند، دشوار است. برای فرونشاندن شعله خشم بحق مردم، رژیم اسلام مجبور به عقب نشینی های بیشتری در برابر جامعه است. بعید نیست در این راستا، بد دهن ترینها، جلو صحنه ترین ها و شکنجه گران و ماموران اعدام افشا شده و علنی شده را محاکمه، زندانی، سر به نیست و حتی اعدام کنند. اگر قرار است سردمداران رژیم به قوانین و عرف بین المللی گردن بگذارند، دیگر نخواهند توانست برای ۹۰ در صد جمعیت کارگری قرارداد موقت وضع کنند. اوضاع فاجعه بار معتادین به مواد مخدر و جولان باندهای تبه کار قاچاق مواد مخدر و دلالان شبکه تن فروشان بی پناه، نیز یک موازین "بین المللی" دارد. کارگر بسیار بیشتر و عمیق تر به حقوق پایه ای و آرمانهای جهانشمول طبقه خود آشناست و از توهمات سوسیالیسم خلقی و ملی رها شده است.

در فردای پس از پایان این دوره تشتت و نا امنی، برقرار خفقان "کار ارزان، کارگر خاموش"، چندان هم ساده نیست. مردم ایران، نسل جوان و پویای جامعه و لایه های مختلف طبقه کارگر باید هر چه بیشتر ذهنیت خود را با ادبیات پیشرو و سوسیالیستی مسلح کنند. ادبیات حامل تئوری انقلابی در این دوره "برزخ" حیاتی است. هضم شدن در سیر خودبخودی اوضاع و از کف دادن اختیار و استقلال رای و نظر در این دوره تند پیچ، مُهلک و مُخدّر است. پایان دوران یک تازی جریانات ارتجاع اسلامی، تازه باید سرآغاز عروج ظفرمند جنبش سوسیالیستی و خودآگاهی اجتماعی و ضد ناسیونالیستی باشد. ضد ناسیونالیستی میگویم چون در جریان دیپورت شهروندان افغانی، رژیم اسلامی با یک اعتراض جدی در صفوف طبقه کارگر ایران روبرو نشد.

طبقه بورژوازی ایران تمام قد از سیر "استحاله" رژیم اسلامی حمایت میکند، ناسیونالیسم ایرانی، محمل این وصلت و سازش است. طبقه کارگر و جوانان و تحصیلکرده ها و دوایر فکر و اندیشه، باید در برابر ناسیونالیسم بطور کلی و انواع ناسیونالیسم ایرانی و ناسیونالیسم "ایران چند ملیتی و چند اتنیکی"، بطور خاص، گارد و سنگر خود را داشته باشند.

ایرج فرزاد
Iraj.farzad@gmail.com
اوت ۲۰۲۵