عصر نو
www.asre-nou.net

ارتجاع لندنی


Thu 21 08 2025

مهدی استعدادی شاد

new/mehdi-estedadi-shad05.jpg
لندن، پایتخت دولت فخیمه و امپراتوری بریتانیای کبیر، یکی از متروپل‌ها و مراکز عمده برای تجمع جماعت ایرانی برون مرزی محسوب می‌شود. ایرانیانی که پس از انقلاب اسلامی شده از مملکت کوچیده‌اند.

بدیهی است در نگاه اولیه گمان رود که خارج کشوریان بیرون از آن متروپل و پیرامون نشین به لندن و مردمش به چشم حسرت و حسادت بنگرند.

اما بی انصافی است. اگر که نگاه به کسب و کار ایرانیان مقیم لندن را به حسرت و حسادت فقط خلاصه کنیم. چرا که از منظر ارزیابی درست و نگرش عیار سنج هم می‌شود به لندن نگاه کرد.

بیش از سه دهه می‌شود که روزی در ارتباط با تغییر رویکرد زنده یاد اسماعیل خویی شاعر برجسته و نیز گرایش جدیدش به شعر کلاسیک، از مفهوم "ارتجاع لندنی" سخن گفتم. منظورم هم این بود که نکند آب و هوای لندن در روحیه هنرمند و شاعر موثر می‌شود و برگشت به گذشته را در وی تقویت می‌کند.

آن زمان رفتار سرایشی خویی، که می‌توانست بر دوستان و پیروانش تاثیر گذار باشد، به قوالب کلاسیک مثل رباعی و قصیده و غزل متمایل شده بود. گرچه وی در مورد معرفی قالب آخری از مفهوم "غزلواره" بهره می‌برد. چون می‌اندیشید که غزل با حافظ به اوج تکاملی خویش رسیده‌است و دیگر کسی نباید مدعی سرودن غزل شود.

آن زمان گپ‌هایی در مورد معاصر بودن قالب شعری داشتیم؛ اینجانب حتا یک مصاحبه بلند و از جمله در رابطه با مورد یادشده با او دارد که در روزنامه "روشنگری" در سوئد انتشار یافته‌است.

چنان که او در تقابل با برداشت سپری گشتن قوالب کلاسیک، از جمله استدلال می‌کرد که در شعر امروزی که می‌خواهد پیام آزادیخواهانه در عرصه سیاسی اشاعه دهد، به‌طوری که در دسترس فهم حاکمان وقت باشد، بایستی از قوالب کلاسیک بهره برد. به‌زعم وی ملایان توانایی فهم شعر نیمایی را نداشتند. در ضمن استدلال می‌کرد که شعر نیمایی دیگر شعر تثبیت شده‌ای در زبان فارسی است. نیازی به تقویت و پشتیبانی آن نیست. بنابراین نباید نگران موجودیت و تداوم شعر نیمایی بود.

در هر صورت حضور خویی در لندن، آن زمان یکی از شخصیت‌ها و "اقطاب" شعر فارسی در تبعید را می‌ساخت. شعری که قطب دیگرش در اروپا یدالله رویایی مقیم فرانسه و نیز نادر نادرپوری که از پاریس به کالیفرنیای اتازونی رفته بود. البته سوای شعر و شاعری در کالیفرنیا هم‌چنین تجمع ایرانیان در لوس آنجلس را داشتیم. شهری که از همان اول کار مرکز موسیقی پاپ و محل صنف رادیو و تلویزیون‌های ماهواره ای گشته بود. بنوعی فرهنگ سرگرم‌سازی و رسمی دوران پهلوی دوم را بازتولید می‌کرد.

آن زمان لندن، در قیاس با پاریس، از منظر فرهنگی و سیاسی برای ایرانیان برون مرزی البته مُهمترین نبود؛ که پیشقراولی یا ارتجاعی بودنش اهالی‌اش از منظر تاریخی جریان ساز شود. چون تعداد "آلترناتیو"های سیاسی و روسا و وزرای لشگری و کشوری در پاریس به‌مراتب بیش از جاهای دیگر بود.

در پاریس هم‌چنین تعداد روزنامه‌ها و نشریه‌های سیاسی و جُنگ‌های ادبی و فرهنگی بیش از هر جای دیگری بود. به‌جز "کیهان لندن" که هوشنگ وزیری و همکارانش انتشار می‌دادند و هفته نامه "نیمروز"، نشریات بلاواسطه سلطنت طلب و هوادار نهضت مقاومت بختیار و نیز "انقلاب اسلامی" بنی صدر و روزنامه مجاهد و سریالی از نشریه‌های چپگرایان همه در پاریس انتشار می‌یافت.

در واقع قدیم‌ها بیش از دو دهه، پاریس مرکزی برای سیاست و فرهنگ ایرانیان برون مرزی محسوب می‌شد. این روند اما با ورود تلویزیون‌های اینترنتی و پیدایش شبکه‌‌های ارتباطی تغییر کرد.

بر این منوال در لندن تلویزیون‌های موثری مثل "من و تو" و "ایران اینترنشنال" پدید آمدند که الان بیش از یک دهه در حال فکر و ذکر سازی برای کل ایرانیان هستند.

اکنون باید در معنای مفهوم "ارتجاع لندنی" تجدید نظر کرد. دیگر نباید آن را در چارچوبی برای تعریف شعر و شاعری به‌کار بست. مسئله ابعاد وسیع‌تری یافته است و رسانه ها در حال ریل گذاری جدیدی در برابر افکار و اذهان عمومی ما هستند.

از جمله این که تلویزیون ایران اینترنشنال که در این میانه ولی نعمتش از عربستان سعودی به‌سمت حاکمیت اسرائیلی رفته، هدف پخش آگاهی کاذبی را در برابر خود گذاشته‌است. مغزشویی که پیامدهای بسی ناگوار برای آتیه ما خواهد داشت.

اگر درس تاریخی ما از چهار دهه و اندی سال اخیر نوعی بیداری است؟ آن‌هم به‌خاطر تجربۀ ناگوار حاکمیت مذهبی و درد سرکوب نظام خلیفگانی هم‌چون یکی از اشکال بنیادگرایی ادیان ابراهیمی، بنابراین هدف ما باید فرا رفتن از کشمکش فرزندان ابراهیم (اسحاق و اسماعیل) باشد. برادران ناتنی که پیروانشان به جنگی پایان ناپذیر در تاریخ دامن زده‌اند.

بر این منوال به حاشیه راندن خلیفه (سد علی خامنه) از حاکمیت بر ایران را به هیچ‌وجه نمی‌توان با اهداف بی بی نتانیاهو هماهنگ ساخت. چون کشاکش آن عموزادگان بیرون از لزوم تحول تاریخی و دستیابی به مدیریتی سکولار و لائیک است. آنان بر اساس تفسیر و منافع شخصی با هم درگیرند.