عصر نو
www.asre-nou.net

نامه بابک امیرخسروی به آقای امیدوار


Mon 15 11 2021

بابک امیرخسروی



سلام آقای امیدوار!

جمله زیر(به رنگ آبی)ُ در مطلبی، که از زبان شما به مناسبت ۸۰ امین سالگرد تشکیل حزب توده ایران درنشریه حزب توده ایران نوشته شده بود، توجه و شگفتی مرا برانگیخت. درمطلب آمده است:

«حتی پیش از برگزاری هیجدهمین پلنوم کمیته مرکزی، در زمانی که رفقای رهبری و اعضای حزب درزندان و زیر شکنجه های ددمنشانه بودند، تلاش سازمان یافته ای برای وادار کردن حزب به ادامه سیاست های پیشین و موضع گیری نکردن علیه رژیم ولایی آغازشده بود.

بابک امیرخسروی که درنشست کادرهای حزبی در آلمان، درپاسخ به رفقایی که می گفتند خمینی نیز مانند نمیری در سودان به انقلاب خیانت کرده است و حزب باید درمقابل آن موضعگیری کند، می گفت (نقل به مضمون):«رفیق کیانوری گفته اگر از روی جسد ما هم رد شوند، ما خط امامی هستیم و شما امام خمینی را نشناخته اید. این تاکتیک امام در مقابل جناح راست است و رفقا به دادگاه خواهند آمد و از حزب دفاع خواهند کرد و این به نفع حزب خواهد شد»!!

خواهش من از شما این است که به طور مستند، منبع و تاریخ چنین جلسه ای را که من مطالب فوق الذکر را گفته باشم، برایم بفرستید. چون صحبت از نشست کادرهای حزبی پس از اولین دستگیری ها می کنید، لطفاْ نام لااقل دو سه نفر از این کادرها را ذکر کنید، تا احیاناْ از آنها نیز درباره صحت و سقم مطالبی که به من نسبت می دهید، پرسیده شود.

به دلایلی که در زیر می نویسم،
غیرواقعی بودن اظهارات شما آشکار می شود:

۱- دربادی امرعرض کنم که من تا چند ماهی پس از برگزاری پلنوم هجدهم درچکسلواکی، و حتی تا نوشتن «نامه به رفقا»، که آن هم چند ماهی پس از پلنوم هجدهم بود، اصلاْ تماس تشکیلاتی با سازمان های حزبی و به طریق اولی کادرهای حزب در خارج از کشور، از جمله درآلمان، نداشتم.

یادآوری کنم، که اساسا حضور من در آن روزها در خارج از کشور برای معالجه بیماری قلبی ام بود، و قرار نیز بر این بود که پس از معاینات و احتمالا عمل جراحی، به ایران برگردم. از این رو، جایگاه و ارتباط تشکیلاتی من در ایران بود، نه در خارج از کشور. حتی با سازمان حزب در پاریس، که برخی از اعضای آن را از سابق می شناختم، ارتباط تشکیلاتی نداشتم. در حوزه و جلسات آن ‌ها نیز شرکت نمی کردم. تنها به خاطر دارم، که به مناسبت سالگرد تشکیل حزب توده ایران، رفقای پاریس از من خواستند که به عنوان عضو کمیته مرکزی حزب، سخنران باشم.

آقای امیدوار! با این وصف، بعید می دانم و به خاطر ندارم که اجلاسیه ای با کادرها در آلمان داشته‌ام و به طریق اولی، چنان مطالبی را گفته‌باشم؟ برای اطمینان خاطر از آقای سیاوش قائنی، که آن روزها مسئول تشکیلات آلمان بود، پرسیده شد، که ایشان نیز از شنیدن حرف های شما دچار شگفتی شدند.

۲- آن روزها مسئولیت سازمان های خارج کشور برعهده «کمیته برون مرزی» ، مرکب از علی خاوری، فرهاد عاصمی و کاظم ندیم (عباس) بود.

پس از اولین دستگیری ها، فرهاد عاصمی با ماموریت از سوی همین «کمیته برون مرزی» به پاریس آمد و با نشریه ی «لوموند» مصاحبه کرد. خود این امر می رساند که من با تشکیلات خارج ازکشور حزب ارتباطی نداشتم. وگرنه این ماموریت منطقاْ می بایستی به من احاله می شد که هم با زبان فرانسه آشنا بودم و هم عضو کمیته مرکزی حزب بودم.

فرهاد عاصمی
در این مصاحبه ازجمله گفته بود: «ما علی رغم دستگیری ها از انقلاب اسلامی پشتیبانی می کنیم»!

درنامه ای که به تاریخ ۲۴ آوریل سال ۱۹۸۳(۴ اردیبهشت ۱۳۶۲ شمسی)، به فرهاد عاصمی نوشتم، از این موضع وی انتقاد کرده و از جمله نوشته بودم: "...:« نکته مهمی که در مصاحبه به نظر من بهتر بود که نمی آمد، تکیه روی این نکته است که «ما علی رغم دستگیری ها از انقلاب اسلامی پشتیبانی می کنیم»! درست است که این شعار در گذشته گفته شده‌است. اما به نظر من در شرایط کنونی صلاح نیست. لابد رفقا در این باره فکر کرده اند و ذکر و تکیه روی آن را، آن نیز دریک مصاحبۀ مطبوعاتی درست دیده اند. اما به نظرمن همانگونه که تذکر دادم، در شرایط کنونی صلاح نیست. بخصوص آن‌که گردش حوادث در پرتو این دستگیری‌ها و با هجومی که نیروهای راستگرا می آورند و با مماشاتی که هواداران خط امامی می کنند، نمی توان با خوش بینی زیادی پیش بینی نمود. به نظرمن می بایست در چنین مصاحبه هائی راه را باز می گذاشتیم. دستگیری رفقای ما به شکلی صورت گرفته است، اگر نقطۀ عطفی نباشد، لااقل قدم بزرگی به سوی نیروهای راستگراست.

امیدوارم رفقا با تذکر من موافق باشند. و از تکرار آن در آینده خودداری کنند. اگر موافق نیستید، خواهشمندم دلایل خود را برای اقناع من تذکر بدهید."( این نامه در سایت بابک امیرخسروی- اسناد - مجموعه دوم - پرونده های ۷۹ تا ۸۹ موجود است)

آقای امیدوار! با چنین موضعی، آن نیز کمی پس از اولین دستگیری ها، چگونه ممکن است هم‌زمان با آن، حرف‌هایی که شما به من نسبت می‌دهید، بر زبان آورده‌باشم؟

اگر شما با بی‌طرفی به موضوع می نگریستید، و رعایت اخلاق را درسیاست و گفتار مد نظر قرار می‌دادید، با یک مرور به نشریه «راه توده» آن روزها، به ویژه از شماره ۲۸ ـ که مصادف با بازه زمانی پس از دستگیری‌هاست ـ تا شماره‌های ۴۰ و ۴۱ ـ که پس از نمایشات غم انگیز تلویزیونی منتشرشد ـ، متوجه می‌شدید، که آن جریان سیاسی‌ای که هنوز می کوشید خط امام را رفع و رجوع کند، همین «کمیته برون مرزی» بود.

برای نمونه در شماره ۴۰ نشریه «راه توده» هنوز نامه‌ی سر گشاده حزب چاپ شده‌است كه در آن از «حكومت مردمي و ضدامپرياليستي ايران كه شما [منظورشان مسئولين جمهوري اسلامي ايران است] مسئول اداره آنيد، صحبت مي ‌شود و كه هنوز روي اين اصل كه «مشي اصولي و انقلابي حزب توده ايران در دفاع از خط مردمي و ضد امپرياليستي امام و انقلاب از جهان ‌بيني و برنامه انقلابي ما سرچشمه مي‌گيرد و تغييرناپذير است» سخن مي‌ رود.

در شماره ۳۹ سخنراني علی خاوري در كنفرانس بين‌المللي كارل ماركس در همان شماره منتشر شده‌است كه در آن از مذهبيوني صحبت مي‌ شود كه در خدمت مقاصد توده‌هاي مردم هستند، كه امام خميني را «نماينده اين خط مردمي در مذهب» معرفي مي‌كند كه «شخصيت او، روش او و نظريات او خشم و كينه امپرياليزم و ضد انقلاب را عليه او برانگيخته‌است».

– اضافه بر آن‌چه که در بالا آمد، و باز پیش از برگزاری پلنوم هجدهم، در نامه ای که به کمیته برون مرزی بتاریخ ۰۱/۰۶/۱۹۸۳(۱۱ خرداد ۱۳۶۲ شمسی) نوشتم که اساس آن نامه ی یازده صفحه ای، نقد مطالب ضد و نقیض نشریه «راه توده» بود. درپایان این نامه ازجمله نوشته ام:

"منظور من اين نيست كه ما از حاكميت كنوني همانند گذشته پشتيباني كنيم. چنين كاري عملاً امكان ندارد. زيرا حاكميت كنوني به ما جنگ تمام عيار تحميل كرده است و همه راه‌ها را بسته است. لااقل از ميان شما رفيق فرهاد(عاصمی) مي‌ تواند شهادت بدهد كه در اولين هفته‌هاي بعد ازدستگيري رفقا، كه ايشان مصاحبه‌ اي با روزنامه فرانسوي لوموند انجام داد ودرآنجا ازجمله اظهار نمود كه حزب توده ايران حتي بعد از دستگيري رفقاي ما از انقلاب اسلامي دفاع مي ‌كند، من به ايشان بلافاصله نامه‌ نوشتم و نادرستي آن را تذكر دادم و تأكيد كردم كه با دستگيري رفقا روابط متقابل ما آن‌چنان با آن‌ها تيره خواهد شد كه معلوم نيست بشود به پشتيباني ادامه داد (جملات كاملاً در خاطرم نيست ولي روح مطلب همين بوده است).

يورش به حزب ما از جمله از اين جهت اهميت داشته است كه هرگونه اميدي را به حيات دموكراتيك در جمهوري اسلامي ايران پايان داد و ناقوس استقرار كامل استبداد سياه و خشن روحانيت فقاهتي را آن‌چنان به صدا درآورد كه سنگين گوش‌ترين افراد هم شنيدند و از ترديد درآمدند. اينك مبارزه براي آزادي و استقرار يك رژيم دموكراتيك ضد امپرياليستي جز از طريق مبارزه با حاكميتي كه چنين رژيم استبدادي را مستقر ساخته است غيرممكن مي‌باشد. و همين امر براي موضع‌گيري ما در برابر حاكميت كافيست و عملاً ما را در برابر حاكميت كنوني قرار مي‌دهد. لذا ديگر چه لزومي دارد كه فانتزي بسازيم و به ذهني‌گري بپردازيم و جريان‌ بندي و گروه‌بندي اختراع بكنيم.

ثانياً، و اين نكته مهم‌تراز اولي است. به نظر من يورش به حزب نه از آن جهت است كه راستگرايان بر «تسليم‌طلبان» و «مماشاتگران» مستولي شده‌اند. يورش نهائي به حزب ما درذاتِ خودِ خط امام نهفته بوده است. اين نكته از اختلافات اساسي من با نوشته‌هاي راه توده و موضعگيري‌ها و تحليل‌هاي كمیته برون مرزی است. منظورم از خط امام، به معني عام آن كه دربرگيرندة مجموعه افكار و انديشه‌ها و نوشتجات امام خميني است و نه آن بخشي كه ما از آن حمايت مي ‌كرديم و يا با تفسيرهاي خاص خود رنگ و بوي معيّني به آن‌ها مي‌داديم.

آن نيروي سياسي كه بر پايه ولايت فقيه مي‌ خواهد اسلام را بطور قشري در جامعه ايران پياده بكند و سر سختانه و لجوجانه مي‌كوشد تا همه عناصر و عوامل غيراسلامي را از جامعه بزدايد، چگونه ممكن بود كه با حضور يك حزب ماركسيستي لنينيستي و به قول خودشان ملحد و ضد اديان الهي سازگاري داشته باشد؟
مسئله دير يا زود داشت و مسئله، مسئله زمان مصلحت‌انديشي بود. آن‌ها در انتظار موقع مناسب بودند. هيچ معلوم نيست كه خصومت و نفرت امام خميني و اطرافيان او از حزب توده ايران كم‌تر از مثلاً خصومت و نفرت بورژوازي ايران از حزب ما باشد.

به نظر من فقط با زور و كمك جبهه متحدي از حزب و فدائي و مجاهد و احياناً ساير نيروهاي مترقي و انقلابي ـ اسلامي مي ‌شد جلو چنين يورش را گرفت. اما در شرايطي كه روحانيت فقاهتي حاكم، همه نيرو هاي ديگررا يكي پس از ديگري شكست داد و ازميدان خارج ساخت، تحمل خصوصاً حزب توده ايران يك خوشباوري بيش نبود. امام بارها از حزب‌الله و حزب‌الشيطان صحبت كرده است. بار آخر دو سه ماه قبل از دستگيري رفقاي رهبري به آن وسيعاً اشاره نمود. خميني احزاب مادي‌گرا را كه ماها باشيم جزو احزاب شيطاني قرار داد. لذا هرگز تحمل نمي‌كرد.

ازاين رو، توضيح اين واقعه بزرگ در خارج از واقعيت خود خط امام، تلاش بيهوده است كه نهايتاً منجر به ذهني‌گرائي و تئوري‌بافي مي‌شود. ترديدي نيست كه تأثير نيروهاي واقعاً راستگرا و افراطي و فاشيست‌ مسلك اسلامي (نظير هادي غفاري، لاجوردي‌ها يا خزعلي‌ها، حجازي‌ها و غيره) در شدت عمليات و افراط در اِعمال شكنجه و بكارگيري روش‌هاي فاشيستي و يا در تسريع تصميم‌گيري و شدت آن تأثيرجدي داشته‌اند اما اصل مسئله را در خود حاكميت ولايت فقيه بايد جستجو نمود، زيرا علت‌العلل در همانجاست

مسئله اساسي ديگر كه در توضيح حوادث اجتماعي ـ سياسي ايران و خصوصاً در ارزيابي از خط امام و ضعف‌ها و كمبودها در اِعمال مانورها، جلو و عقب رفتن‌ها و غيره و از جمله در رابطه با حزب توده ايران و ساير مسائل بايد بدان توجه نمود، اين است كه آن‌چه كه براي خط امام (خصوصاً شخص امام) اصلي و اساسي بوده و هست، براي حزب ما فرعي و آن‌چه كه براي حزب ما اصلي و اساسي بوده و هست، براي امام فرعي بوده است.

براي خميني استقرار اسلام فقاهتي مسئله اصلي و اساسي است، اصلاحات اجتماعي ـ اقتصادي و رفاهي مسائل فرعي هستند. حال آن‌كه براي حزب ما اصلاحات اجتماعي ـ اقتصادي بنيادي به نفع توده‌هاي زحمتكش مسئله اصلي و اساسي و مذهب و فروعات آن، مسئله فرعي بوده است. امام مسائل رفاهي را وسيله و در بطن تلاش براي استقرار و پيروزي اسلام (هدف) مي‌ داند. حال آن‌كه تأمين آسايش مردم و حل مسائل اقتصادي ـ رفاهي و اجراي تحولات بنيادي و لذا پيشبرد انقلاب براي ما هدف در اين مرحله از انقلاب بود و اعتقادات مذهبي و سنتي و فرهنگي مردم و جامعه از جمله فروعات و ابزار و وسيله رسيدن به هدف مي‌باشد.

طبيعي است كه وقتي دو جريان سياسي چنين اختلافات بنيادي و اصولي ودر اهداف داشته‌اند، دربُعد زمان، اختلافات آنها به تضاد و تضاد به تناقض مبدل شدني بود و مآلاً دو جريان در مقابل هم قرار مي‌گرفتند.

اما خميني «پيروزي اسلام» و «وحدت مسلمين» را فوق ملاحظات ديگرمي‌داند و فكرمي‌كند كه يكبار كه قوانين اسلام و شرع در همه ابعاد و منافذ جامعه پياده شد و همه به اسلام پيوستند، ساير مسائل ازجمله استثمار و فساد و احتكار و گرانفروشي و ظلم و اختلافات طبقاتي در مدينه فاضله رؤيائي او از ميان خواهد رفت.

لذا در تمام اين چهار ساله بعد از انقلاب همكاري و اتحاد با جناح راست و معتدل اسلامي را براي پيشبرد اسلام به همكاري و اتحاد با جريانات چپ و ماركسيستي براي پيشبرد انقلاب اجتماعي ترجيح داده است.

ازاین رو، توضيح علل اصلي يورش به حزب توده ايران و تلاش براي براندازي آن را قبل از همه در همان جوهر و ذات تفكر و سياست امام خميني و خط او مي‌توان و بايد جستجو نمود وبعد به نقش عوامل ديگر پرداخت"
(پایان نقل قول)

این نامه نیز در میان اسنادی که یک سال پیش درسایتام قید شده اند، در اختیار عموم قرار گرفته است و امیدوارم شما نیز بدان توجه کرده باشید. در آن نامه چنانچه مشاهده کردید، به روشنی سمت وسوی موضع من به دستگیری ها و سیاستی که حزب باید پس از آن و در شرایط جدید اتخاذ کند، پیش از پلنوم هجدهم، به روشنی مشاهده می گردد.با این وصف و با چنین موضع روشن و قاطع که از نظر گذراندید، چگونه ممکن است در همان بازه زمانی، موضع من همانی باشد که شما به من نسبت داده اید؟

از این رو مصرانه از شما می خواهم، منبع مورد استنادتان را بفرمایید. خواهشمندم نامه توضیحی مرا در همان نشریه حزب توده ایران، که مطلب تان آمده است، به طور کامل منتشر کنید.

بابک امیرخسروی نوامبر ۲۰۲۱