عصر نو
www.asre-nou.net

ملاحظاتی در باره آشنائی با فلسفه صرفا از طریق زبان های بیگانه


Thu 11 11 2021

فرهاد قابوسی

مقدمه: چند سال پیش در مراسم صدمین سال دبیرستان "فردوسی" تبریز در ضرورت تحصیل به زبان مادری یاد آوری کردم که "چون در کودکی مقولات و مفاهیم اساسی نظیر "سنگینی" یا "طول" را توام با تجارب اولیه به زبان مادری می آموزیم، لذا تحصیل علوم نظیر فیزیک و هندسه می بایستی در مدارس به زبان مادری انجام گیرد تا برخلاف روش متداول تحصیلات در ایران بسیاری که زبان مادریشان فارسی نیست، مجبور به حفظ کردن علوم تجربی و ریاضیات به زبان فارسی نشوند و زمینه فکر علمی میان دانشجویان فراهم شود.
در مقاله اخیرم «نقد دینی دین» نیز به همین روال ضرورت فهم مقولات اساسی فلسفی را به زبان فارسی (معرّب) یاد آوری کردم: که مشکل فهم و بیان مسائل فلسفی برای بسیاری از ایرانیان ناشی از آشنایی و تحصیل فلسفه صرفا از طریق زبان های بیگانه یا غربی است. در این رابطه سئوالاتی چند مطرح شدند که در این خلاصه پاسخ می دهم.
آشنایی و تحصیل صرف فلسفه به زبانهای بیگانه موجد اشکالات گوناگونی است که از آن میان به برخی اشاره می کنم.
اولا تحصیل فلسفه غربی صرفا به زبان های بیگانه نیازمند آن تسلط عمیق به زبان بیگانه است که تنها پس از دهه های متوالی نه صرفا اقامت، بلکه تحصیل در غرب میسر می شود. لذا در صورت عدم دانش فلسفی به زبان فارسی: چون فلسفه اساسا متکی به زبان است، تحصیل آن به زبانهای بیگانه حتی پس از یک دهه اقامت در خارج موجد سردرگمی است. بعنوان مثال یادآوری کردم که آقای آرامش دوستدار تحصیل کرده فلسفه در آلمان چون از مبادی منطق و فلسفه نظیر تفاوت اساسی "تضاد" و "تناقض" به زبان فارسی مطلع نبود که قریب هزار سال از طریق "الضدان لا یجتمعان و یرتفعان و النقیضان لا یجتمعان و لا یرتفعان" برای اهل فلسفه ایران روشن است. لذا در ترجمه نظر هگل که بنظر من در واقع بیان دقیق تر نظر هراکلیت است بجای "تضاد"، "تناقض" نوشته است. در حالیکه چنانکه من پیشتر توضیح داده ام "تضاد" رابطه ای "طبیعی و مادی است، اما "تناقض" رابطه ای منطقی محسوب می شود (1).
از نظر منطقی و فلسفی نیز محتوی ترجمه او که: "بنیاد هستی بر تناقض است" باشد، نادرست است. چون هستی براساس منطق «سنتز هگل» که مطابق آن "تز و آنتی تز" همدیگر را رفع و سنتزی ایجاد می کنند، بنیادش بر تضاد است. لذا چنان ترجمه ای از نظر هگل ناقض منطق و فلسفه هگل است. پس اثبات شد که حداقل عدم اطلاع از مبادی منطق به زبان فارسی موجد این اشکال گران شده است.
ثانیا صرف اینگونه آشنایی این توهم را ایجاد می کند که فلسفه موضوعی اساسا غربی است. درحالیکه متخصصین و مورخین غربی نیز معتقدند که نه تنها فلسفه ابتدا در فرهنگ شرقی بین النهرین، مصر و آسیای صغیر ایجاد و به غرب و یونان رسیده است. بلکه آنچه که ما از علم و فلسفه می شناسیم، آنست که در عصر رنسانس (فرهنگ غرب) به ترجمه از منابع عربی فلسفه شرقی قرون وسطی (صده نهم تا شانزدهم میلادی) که ادامه فلسفه قدیم شرق و فلسفه یونانی بوده، در غرب مطرح شده است.
ثالثا صرف اشنایی با فلسفه در غرب "سکولار" معاصر موجد این توهم شده است که فلسفه غربی گویا غیر دینی بوده و مانده است. درحالیکه مطابق نظر راسل در «تاریخ فلسفه غرب» بعنوان مرجع استاندارد تاریخ فلسفه که آوردم: "فلسفه (غربی)، بعنوان چیزی برخاسته از الهیات، در قرن ششم پیش از میلاد در یونان آغاز شد، و پس از گذراندن دوره خود با ظهور مسیحیت و سقوط روم باز در الهیات غرق شد.". یعنی نه تنها هر فرهنگ و فلسفه ای بواسطه زمینه ابتدایی آنها دینی بوده است. بلکه فلسفه غربی هم از دین برآمده و هم "در دین غرق شده" است (!).
یادآوری کردم که هرگاه برخلاف نظر فلاسفه و مورخین گرانقدر فلسفه نظیر راسل چنین نمی بود، دکارت و کانت بعنوان زعمای فلاسفه غرب سعی به اثبات خدا به کمک هندسه اقلیدسی نمی کردند. و فلسفه اخیر غرب نیز در تفلسف نیچه و هیدگر کاملا مابعدالطبیعی نمی شد، تا نیازمند "دکنستروکسیون" آن وسیله "فلاسفه پست مدرن" شود.
همچنانکه رابعا آشنایی ایرانیان با فلسفه صرفا در غرب سبب عدم اطلاع شان از این حقیقت تاریخی شده است که فلسفه یونانی پس از افلاطون (متاثر از فلسفه فیثاغورثی (متاثر از فلسفه قدیم شرقی)) در جمعبندی ارسطوئی آن چنان متافیزیکی شد که قابل ترکیب در قرون وسطی میلادی با دین مسیحی گشته و مبدل به «فلسفه کلام مسیح»" شد. یعنی فلسفه غربی اساسا مابعدالطبیعی شده است و گرنه مبدل به «فلسفه کلام مسیحی» نمی شد.
به نظر من ازهمینروست که در میان ایرانیان علاقمند به فلسفه درخارج روبرو با بینش های اروپامرکز مخالف فرهنگ ایرانی باصطلاح اسلامی هستیم که فرهنگ فلسفی پیشرفته ایرانی را نمی تابند و به پیشرفت آن کمک نمی کنند. درحالیکه اساتید فلسفه غربی به تحقیق و تدریس نظرات فلاسفه ایرانی نظیر ابن سینا می کوشند. چون یکی از عناصر مترقی و مادی فلسفه ایرانی آنست که موافق نتایج علمی اخیر بیشتر متوجه کلیت پدیده ها و خصایص "توپولوژیک" آن هاست. کمااینکه جزئیات پدیده ها نه اینکه مادی و ذاتی بلکه تصوری و قابل دستکاری و اعمال نفوذ اند.
حواشی و توضیحات:

به زبان آلمانی نیز ("تضاد": 1) و ("تناقض": 2) متفاوتند:
(2: Widerspruch), (1: Gegensatz)