شام آخر سرور کسمایی ، تخیل یا واقعیت؟
Wed 10 11 2021
فریبا ثابت
« جنتلمن! نامی که از آن روز به بعد نام من در بند شد. از دید مهدی جنتلمن کسی بود که به خاطر نجات ناموسش رفیقهایش را لو میداد! »
کتاب را که بدست گرفتم یک نفس خواندم .صحنههای گم شده در زمان تصویری بود از زندگی من، زندگی ما، در جهنمی به اسم جمهوری اسلامی .
شام آخر سرور کسمایی روایتی رمان گونه از زندان در زندان ، روابط مافیایی حکومتیان، تا روانکاویی موشکافانه زندانیان است. این رمان هر چند از زبان یک مرد روایت میشود، روایتی به غایت زنانه است که نه تنها جمهوری اسلامی بلکه انسانهایی که در مصاف با آن قرار میگیرند را به زیز ذرهبین میبرد.
جنتلمن زندانی دهه شصت پس از گذراندن ۲۷۶۴ روز برای اعدام به سلول انفرادی برده میشود. آخرین محکوم منتظر اعدام، نقبی به زندگی گذشته خود میزند. چند ساعت مانده به پایان، تنها یک آرزو دارد: «دو سر ریسمان بریده زندگیاش را بیابد و به هم گره بزند» .
زندانی سیاسی، شاعر متعهد، که باید قهرمان میشد در مقابل شکنجه های بیرحمانه و برای نجات زنش میشکند و رفقایش را لو میدهد. و زندگی خود را معلق می کند و در«فرقه طنابیون» جا میگیرد.
سرور کسمایی از ورای جنتلمن نه تنها سیستم سرکوب جمهوری اسلامی، بلکه مقولاتی چون، مقاومت، شکست و خیانت، عشق، وفاداری، دوستی و..... را با تیزبینی و روانشناسانه بررسی میکند و ما را با خود به درون سیستم جمهوری اسلامی و درون انسانها میبرد. این مهم، نه با درازه گویی که گاهی بسیار موجز و سمبلیک روایت میشود.
« حواست باشه از این جا هم که بیرون بروی، اختیار زندگیات دست خودت نیست. کوچکترین اشتباهی ازت سر بزنه، طناب دار دور گردنت گره خورده!»
«ما امنیتی ها به شما تعلیقی چیها میگیم؟ فرقه طنابیون! چون طناب دار همیشه دور گردنتونه! فقط گرهاش شل شده کافی است دوباره سفتش کنیم».
به به ، جنتلمن!ملحق شو!ضیافت داریم امشب .
«بار اولی بود که بدون چشم بند پا به زیر هشت می گذاشتم. سه مرد نقابدار از نوع کوکلوس کلان دخترکی را دوره کردهبودند که جیغهای گوشخراش میکشید و نمی گذاشت کسی به او نزدیک شود.
این دختر سحر اعدام میشه! باید حسابی ترتیبش را داد که اون بالا، یه وقت خودشو قاطی باکرههای بهشتی جا نزند. بیا جنتلمن، بیا نشونمون بده چه جوری از پسش بر میآی!
از ترس مثل بید میلرزیدم. فکر میکردم همه جورش را دیدهام، به پست ترین درجه خفت رسیدهام، قادر به اجرای هر فرمانی هستم، افسارم را دست هر بیشرفی میتوانم بدهم تنها برای یک لحظه زنده ماندن، اما حالا می خواستند از من هیولا بسازند، حیوان دست آموزی که به یک اشاره، مرتکب فجیع ترین جنایت میشود» .
«آن روز اما فضا با همیشه فرق داشت... وقتی لولای در صدا کرد و خش خش دست و پا چلفتی چادر ابریشمی روی کفپوش سر خورد، فورا ماجرا دستگیرم شد. زنم را آوردهبودند تا بترسانندم، بشکنندم، تحقیرم کنند. تقصیر خودم بود. خودم از او وسیله فشار ساخته بودم. یگانه شرط همکاری. یگانه انسان روی کره زمین که بهش احساس تعهد میکردم و برایش حاضر بودم بمیرم».
قدرت بازسازی و بازگویی صحنهها از درون و بیرون زندان حتی برای خود من که سالها در زندان جمهوری اسلامی گذراندهام به طرز حیرت آوری دقیق و مستند است گویا روایت مستند یک زندانی است که سرور در تجسم و به روایت درآوردن آن بسیار موفق بوده است.
اما آنچه در شام آخر توجه مرا بیشتر به خود جلب کرد به تصویر کشیدن پرتره زن، لهشده بین جمهوری اسلامی و پدر سالاری، دین و قدرت و سنت است. زنان متفاوت، اما شبیه بههم در خشونت و سرکوب، زنانی که در رابطه با مقاومت ،شکست، عشق، وفاداری همه جا حضور مرئی و نامرئی دارند، اما هیچ جا اکتور به حساب نمیآیند و از همه طرف، نقش از پیش تعیین شده به عهده دارند. زنانی که تنها در یک جا با مردان برابر شدند. در سرکوب، شکنجه و اعدام .
زنان زندانی سیاسی حتی در زندان از ستم چندجانبه و کلیشههای جنستی تعیین شده برای آنها در امان نبودند. آزارجنسی، تجاوز، تحقیر، زایمان، بچهداری، حجاب، حفظ ناموس ... و این همه، در حالیکه گاهی زندانی حتی ار طرف حانواده خود هم به خاطر زن بودن حمایت نمی شد. زن همیشه «ناموس» حتی اگر پا به پای مرد جنگیدهباشد.
زن مردان زندانی هم، در بیرون از زندان وضیعت بهتری ندارند. مسلما باید علاوه بر سر پرستی خانواده، وفادار بماند تا مرد انگیزه مقاومت خود را از دست ندهد.
و اما نویسنده، این سرکوب آشکار و خشونت پنهان را با ظرافت به خوبی نشان میدهد
.
روسری آبی سمبل در حجاب شدن زنان، سمبل عشق میشود و این استحاله (متامرفوز) ان چنان ظریف صورت میگیرد که در وهله اول خشونتش را نمیبینی یا نمیخواهی ببینی.
«روسری آبی را که چون آخرین ریسمان هستیام چسبیدهام، بو میکشم»
«مثل برقزدهها خیره شدهبودم به روسری آبی که از شکاف خاطرات ساک بیرون زده بود.از اتاق که بیرون می بردندم، دوباره صدایم زد. هی جنتلمن !ساک زنتو بر دار».
همه ما شعار یا روسری یا توسری را فراموش نکردهایم اما خیلی از ما اهمیت ندادیم فکر کردیم حداکثر یک پوشش است و مسائل مهمتری وجود دارد. درک ان را نداشتیم که روسری فراتر از پوشش است. حجاب است، حجاب کنترل بر بدن زن و ابزار تسلط است . در حکومت دینی حجاب هویت زن و نماد هویت جمع و ابزاری برای متمایز کردن خودی از غیر خودی است .
اما ایا انتخاب روسری با صفت آبی با حضور دائمی اش، انتخابی آگاهانه از طرف نویسنده نیست؟.
سرور کسمایی نه قضاوت میکند نه نظر خود را به خواننده تحمیل. تو را آزاد میگذارد ببینی یا نبینی تفسیر و بر داشت خودت را داشته باشی. و این درست به نظر من نقطه قوت کتاب است.
برگردیم به عشق که جنتلمن به خاطرش حاضر به هر کاری است. او اما در مقابل چه انتظاری از مشعوق خود دارد؟
نویسنده در این جا به نظر من در نشان دادن کلیشههای جنسیتی، رابطه قدرت نا برابر بین زن و مرد و فرهنگ تسلطجویی بسیار موفق است.
«از فرصت استفاده می کنم و باور خودم را در باره رابطه آزاد چون تنها تداوم زوج بهتفضیل توضیح میدهم . آنچه شور و عشق را از هم جدا می کنه عنصر زمانه. شور صدمهای به عشق نمیزنه حتی استوارتر هم میکنه رابطه سارتر و سیمون دو بوار را در نظر بگیرین. هر کدام چند پاسیون( شور) در زندگی شان داشتند، اما تا آخر عمر عاشق هم بودند».
« الو صدای کلفت مردانهای آن سوی خط طنین می اندازد قلبم از تپش می افتد...............گوشی را می گذارم دست هایم می لرزد این صدای کی بود؟ حتما اشتباه گرفتهام ........... اشتباهی در کار نیست شماره خودش است سوءظنم درست بود مرد دیگری در زندگی او هست ............حتما در رختخواب بودند که تلفن زنگ زد.................... با غیظ کاسه بشقاب دیشب را به درک واصل میکنم مرا در این جا حبس کرده تا خودش در آغوش کس دیگری خوش بگذراند....
«صدای تلفن رشته افکارم را پاره می کند. خودش است، زنیکه هر جایی! ..... باز چه دروغی می خواه دسر هم کند؟....... آه ، زن ها ! سلیطههای نانجیب!»
«میلی ناگهانی به جنایت در خودم احساس می کنم. قتل مردی که در بستر زنم استگواراتر از خود کشی است»
« او هم ازکیفیت بد صدا در مکالمه های بینالمللی گله می کند و میگوید به همین خاطر برادرش صدای مرا پای تلفن نشناخته است..........
پس برادرش بود!»
نه روایت سرور کسمایی خیال پردازی نیست سرنوشت ما زنان است که حتی در راه مبارزه برای ازادی و برابری دوشادوش مردان هم از فشار مضاعف در امان نیستیم.
در تمام مدتی که زندان بودم شاید به تعداد انگشتان دست زنان زندانی سیاسی بودند که همسرانشان زندان نبودند و تقریبا همه تحصیل کرده و روشنفکر اما بیشتر آنها پس از اولتیماتوم، زنان را رها کرده و اشکار یا پنهان همسر دیگری بر گزیدند. یک مورد حتی به زندان امد و در حضور حاکم شرع به عنوان نافرمانی همسرش را طلاق داد. و این در حالی است که مردان بسیاری در زندان بقول خودشان وفا داری زنانشان را امری طبیعی تلقی کرده و بقول معروف به آنها انگیره میداد.
طرح مسائلی از این دست که بسیاری ناهنجاری با خود به بار آورده جایش در ادبیات اندک زندان خالی بود. سرور کسمایی با مطرح کردن بسیباری از این تابوها و شکستن آنها دست به کاری مهمی زده است. باشد که آغازی شود برای ادبیات زندان تا از یک بعدی و سفید و سیاه کردن ها خارج شده و بازتاب رویداهای واقعی باشد .
به خاطر داشتهباشیم که واکاویهایی از این دست نه تنه امقاومتهای بی نظی ررا کمرنگ نکرده و خطری متوجه مبارزه و مبارزان نمی کند، بلکه شناخت ما را از مبارزه عینی تر کرده و ما را به اهدافمان نزدیک تر میکند.
با تشکر فراوان از سرور کسمایی که راه گشای بحث های جدی شد. خواندن کتاب را به همه توصیه میکنم.
ـ جملات در گیومه نقل قول از کتاب است
پاریس
۹ نوامبر ۲۰۲۱
|
|