عصر نو
www.asre-nou.net

راهبردِ «تشکیل دولت فراگیر» در افغانستان


Fri 29 10 2021

س. حمیدی

تشکیل "دولت فراگیر" اصطلاحی است که از فردای دست یافتن طالبان بر کابل، باب شد. موضوعی که تا به امروز، همچنان طالبان و مخالفان و موافقان آشکار و پنهان آن از تکرارش سود می‌برند. اما همه‌ی آنان از اصطلاح دولت فراگیر تفسیر ویژه‌ی خود را در ذهن می‌پرورانند. چنین برداشت و تفسیری به طبع با خواست و اراده‌ی شخصی ایشان سازگار می‌نماید. بدون اینکه این خواست و اراده‌ی شخصی، فضایی هم برای الزامات سیاسی کشورهای دیگر در نظر بگیرد.

از همان روز نخست تشکیل امارت خودخوانده‌ی افغانستان کسانی بودند که قصد داشتند ضمن سوار شدن بر تبلیغات "دولت فراگیر" جا پایی برای خود دست و پا نمایند. دست کم از خواب‌های خوش امثال حامد کرزای و عبدالله عبدالله در این خصوص هرگز تعبیر خوبی به عمل نیامد. طالبان در الگویی از رفتار سیاسی روح‌الله خمینی، از همان روز نخست امثال مهدی بازرگان را از کرسی قدرت پس زد. سپس ضمن پرهیز از خواست مردم افغانستان دولت فراگیری را که وعده داده بود، رسانه‌ای کرد. ولی این دولت فراگیر همان‌هایی بودند که از روز نخست پیدایی طالبان، مجمعی اندرونی برای خویش آماده می‌کردند.

چین از نخستین کشورهایی بود که بیش از همه دلش در حسرت هم‌نوایی سیاسی با طالبان می‌سوخت. دولتمردان چینی انتظار داشتند که در جلسه‌ی معارفه‌ی همین دولت خودخوانده شرکت نمایند. ولی دولت خانگی و خودمانی طالبان حتا جلسه‌ی معارفه‌ی وزیران خود را نیز تاب نیاورد. سپس چین جلسه‌ی آشنایی با وزیران طالبان را به دوحه کشانید. در آن‌جا هر وزیری از طالبان کنار همتای چینی خود صف‌آرایی نمود. دولت چین هم به طور رسمی اعلام کرد که با همین حاکمیت خودخوانده و نامردمی همکاری خواهد کرد. پیش از این کشورهای دیگر منطقه هم ضمن دیدار نمایندگان خود با طالبان بر گسترش همکاری‌های اقتصادی متقابل با همین گروه خودخوانده‌ی نامردمی پای فشرده‌اند.

در این بین پاکستان اصرار دارد تا برای سیاستمداران دنیا و طالبان برنامه‌آشتی‌کنان سیاسی راه بیندازد. سیاستمداران حاکم پاکستانی بر نکته‌ای پای می‌فشارد که کشورهای دیگر دنیا باید به طالبان فرصت عرض اندام بدهند. دولتمردان پاکستانی همچنین نکته‌ای را تبلیغ می‌کنند که گویا خودشان بیش از دیگران به فهم و درک درستی از پدیده‌ی طالبان دست یافته‌اند. بر این اساس حمایت تام خود را از تشکیل امارت اسلامی افغانستان اعلام می‌کنند. موضوعی که تنش‌های فراوانی را بین سیاستمداران تاجیکستانی و ازبکستانی برانگیخته است. چون تاجیکستان و ازبکستان چنان می‌پندارند که پاکستان قصد دارد برای دستیابی به کشورهای منطقه از الگوی ایران پیروی کند. حتا راهیابی سیاسی پاکستان را به افغانستان مقدمه‌ای برای ظهور حرکت‌های طالبانی در سرزمین‌های خود می‌بینند. تا آن‌جا که به ظهور "امارت"های دیگری در همین کشورها بینجامد.

جدای از این، دولت‌های منطقه همه از طالبان سهم می‌خواهند. ولی این سهم‌خواهی‌ها در پس تکرار عبارت‌هایی از نوع "تشکیل دولت فراگیر" پنهان مانده است. حتا وزیر امور خارجه‌ی ایران هم بر تشکیل دولت فراگیر در افغانستان اصرار می‌ورزد. او به صراحت می‌گوید که در این دولت فراگیر باید نمایندگان همه‌ی اقوام و مذاهب را شرکت داد. او هم‌چنین انتظار دارد تا طالبان افراد بیشتری از شیعیان را به حریم خودمانی‌اش در این حاکمیت غیر منتخب راه بدهد. ضمن آن‌که همه‌ی همسایه‌های افغانستان از تشکیل دولت فراگیر طالبان چنین ذهنیتی را در مغز خود می‌پرورانند. برای نمونه اگر شمار بیشتری از تاجیک‌ها، ازبک‌ها، پنجشیری‌ها و هزاره‌ای‌ها به حکومت راه بیابند، بسیاری از مشکلات ایشان حل و فصل خواهد شد.

اما حکومت‌هایی که از طالبان انتظار دارند تا حکومتی فراگیر با مشارکت همه‌ی اقوام و مذاهب تشکیل بدهد، خودشان به اجرای چنین برنامه‌ای در کشورشان رضایت نمی‌دهند. مگر در جمهوری اسلامی ایران، بلوچ‌ها، عرب‌ها، ترکمن‌ها و کردهای سنی مذهب را در ساختار بسته‌ی حکومت به حساب می‌آورند که انتظاردارند تا طالبان به چنین الگویی از سیاست گردن بگذارند؟

اما طالبان نمونه‌ای روشن از امارت اسلامی را پیش روی خود دارد که در فضای سنتی آن "امیرالمؤمنین" یا خلیفه بر جای رییس جمهور منتخب می‌نشیند. امیرالمؤمنینی خودخوانده که بر پایه‌ی احکام موهومی از اسلام سیاسی حکم می‌راند و بر سازوکاری غیر از این گردن نمی‌نهد. منادیان چنین دیدگاهی به تمامی با هنرمندان و روشنفکران به چالش به سر می‌برند تا زنان و کنشگران جامعه را به پستوی خانه‌هایشان پس برانند.

از سویی، طالبان هرگز نخواهد توانست بر پایه‌ی رویکردی امروزی به حکومت خویش مشروعیت ببخشد. بدون شک چنین مشروعیتی به برگزاری رفراندوم و انتخاباتی همگانی نیاز خواهد داشت. موضوعی که به سهم خود با نفس و ذات امارت اسلامی سازگاری ندارد. همان برنامه‌ای که روح‌الله خمینی آن را در ایران به کرسی نشانید تا جمهوری اسلامی را بر همگان تحمیل نماید. داستانِ "نه یک کلمه کم و نه یک کلمه بیش" روح‌الله خمینی را اینک نیز همگی به یاد دارند. او به تنهایی برای همه‌ی مردم قانون اساسی می‌نوشت. حتا رفراندومی خودخواسته را به شهروندان ایرانی تحمیل می‌کرد و انتخاباتی هدایت شده را در کشور به پیش می‌برد. با چنین راهکارهای فریبکارانه‌ای بود که می‌خواست خود را با دموکراسی و سازوکارهای دنیای امروزی هم‌سو نشان بدهد. اما طالبان به همین تظاهرات فریبکارانه هم نیازی ندارند. آنان از همان ابتدا همه‌ی مدال‌های واپس ماندگی اسلام سیاسی را بر سینه‌ی خود آویخته‌اند. ویدئوهایی که در فرودگاه کابل پس از روی کار آمدن طالبان بر جای مانده‌اند، نفرت عمومی مردم را از این گروه خودخوانده، به درستی نشان می‌دهد.

بدون تردید از سوی طالبان هرگز دولتی فراگیر در افغانستان تشکیل نخواهد شد. چون طالبان هیچ اعتنایی نسبت به نهادهای مدنی و دستاوردهای بشری به عمل نمی‌آورد. چنین آسیبی در حالی در سیاست افغانستان به اجرا گذاشته می‌شود که در عمل مشتی تروریست انتحاری و جانی حرفه‌ای در افغانستان به قدرت دست یافته‌اند.

از سویی، برآمدن دولت فراگیر واقعی و مردمی در افغانستان، وفاداری به نهادهای مدنی را در پی خواهد داشت. همراه با پا گرفتن چنین نهادهایی در پهنه‌ی آن، جایگاهی برای حضور طالبان مهیا نخواهد بود. تازه، در صورت وقوع چنین راهکاری خانواده‌هایی که طی دو دهه از بمبگذاری‌ها و عملیات انتحاری طالبان متضرر شده‌اند، به دادخواهی برمی‌خیزند. با همین رویکرد است که طالبان از تشکیل دولتی فراگیر در هراس به سر می‌برد. درنتیجه آنان راهکاری را می‌جویند که جمعی از افراد خودمانی را به جای دولتی فراگیر و مردمی جا بزنند.

رویارویی اسلام سیاسی با جنبش‌های مردمی منطقه بر کسی پوشیده نیست. ولی با روی کار آمدن جمهوری اسلامی در ایران این موضوع شدت و حدت بیشتری گرفته است. چنان‌که پاکستان نیز برای راهبردهای سیاسی خود به سلاحی از همین جمهوری اسلامی نیاز داشت. امارت اسلامی افغانستان نیز میراثی است که دولتمردان ایران و پاکتسان از خود برای افغانستان بر جای گذاشته‌اند. ولی این میراث نمونه‌هایی از آن‌چه را که در فضای اسلام سیاسی شیخ‌نشین‌های خلیج فارس، عربستان و حتا ترکیه می‌گذرد، یدک می‌کشد. ملاعمرها و ملا برادرهای افغانستان به طبع در طول دو دهه از کیسه‌ی همه‌ی همین کشورها ارتزاق کرده‌اند. اکنون هم چاره‌ای غیر از این ندارند که بر خواست و اراده‌ی تمامی آنان گردن بگذارند. اما دولت فراگیر مورد نظر این کشورها در صورتی در افغانستان تشکیل خواهد شد، که طالبان بتواند بین منافع تمامی آنان تعادل برقرار کنند. چنین تعادلی هرگز پیش نخواهد آمد. چون همه‌ی این کشورها مجادله‌ای قومی و مذهبی را با هم به پیش می‌برند. چنان‌که نمونه‌ای روشن از آن را در فضای سیاسی عراق و لبنان نیز به نمایش گذاشته‌اند. به طور طبیعی پرهیز از هر گونه قوم‌گرایی و مذهبی کردن حکومت است که دموکراسی پایدار را در ساختار هر نظامی تضمین خواهد کرد.

شکی نیست که کشورهای اروپایی و آمریکا نیز همواره از نقش‌آفرینی اسلام سیاسی در منطقه سود برده‌اند. چنان‌که حضور غیر موجهِ جرگه‌های نظامی ایشان در افغانستان نه فقط دموکراسی را برای شهروندان افغانستانی به ارمغان نیاورد، بلکه برآمدن قدرتمندانه‌ی طالع سیاسی طالبان را در افغانستان تضمین کرد. حتا اکنون دولتمردان اسراییلی نیز به صحنه شتافته‌اند تا در خصوص یاری رساندن خود به اسلام سیاسی چیزی فرونگذارند. اسلام سیاسی آشکارا در اتحاد عمل با اراده‌ی دولتمردان اسراییل و خواست کشورهای اروپایی و امریکایی به سر می‌برد. موضوع طالبان و دولت فراگیر آن هم به طبع از این رویکرد راهبردی بر کنار نمی‌ماند.