عصر نو
www.asre-nou.net

چرا ایرانیان درک نادرستی از تفلسف نیچه یافته اند


Sun 19 09 2021

فرهاد قابوسی

پیشتر در این مورد نوشتم که چون ایرانیان طرفدار نیچه تسلط لازم به زبان آلمانی استعاره و شاعرانه نیچه ندارند، لذا درکشان از تفلسف او تخیلی، خوش باورانه و ناواقع گرایانه است (1). و نیز اینکه طرفداری ایرانیان از نیچه ریشه در مد زمانه ناسیونالیسم رضاشاهی ملهم از ناسیونالیسم اروپایی داشت که دهه های بعد نیز در فرهنگ ادب زده ایران برقرار ماند و بواسطه آریا پرستی آن فاجعه برانگیز شد. همچنانکه ناسیونالیسم اروپایی اوج گرفته در نازیسم آلمان (متاثر از اندیشه آریا پرستی نیچه) و فاشیسم ایتالیا نیز منجر به یکی از بزرگترین فجایع تاریخ شد.

در توضیح همین موارد است که تحلیل زمینه یونان زدگی شاعرانه تفلسف نیچه مهم بنظر می رسد تا طرفداران ایرانی نیچه متوجه زمینه های کاملا ذهنی و غیرعقلانی تفلسف نیچه بشوند و از پشت بام ضدیت با دین در جهنم ضد عقلانی شاعر اشراف زده و نژادپرست نیافتند. همچنانکه تمامی کسانی که آشکار و ناآشاکار به طرفداری از نیچه روی آورده اند، دانسته و ندانسته همه تحت تاثیر او ذهنی و غیر منطقی یا شاعرانه و شوق زده می اندیشند. از اینرو تحلیل زمینه یونانی این شوق زدگی و ذهنیت شاعرانه نیچه برای بیداری از خواب نیچه ضروری است.

از یکسو درک غلط ایرانیان از تفلسف نیچه ناشی از عدم اطلاع از ظرایف زبان آلمانی و از سوی دیگر ناشی از عدم اطلاع شان از بینش متاثر از تراژدی و شبیه خوانی یونانی نیچه است. لذا تعجب انگیز نیست که ایرانیان "مترقی" مخالف تعزیه و سنت های کهنه اسلامی، در عین طرفداری از نیچه متوجه این حقیقت نیستند که آبشخور یونانی نیچه سنت های کهنه تر تعزیه خوانی یونانی ماقبل عصر فلسفه است که زمینه تراژدی یونانی را ساخته اند. حقیقتی که هم روشن کننده دیمی بودن و طرفداری از روی بخار معده ایرانیان از نیچه محسوب می شود که از فرط فقر فهم فلسفی، بدون آگاهی از ساخت و پاخت بینش و اندیشه نیچه تحت تاثیر جوّ اشراف و اشراف گرایان آلمانی قرن نوزده، به او متوسل شده اند. و هم توضیح اینست که چرا نیچه در عین تاثر پذیری بسیار از واگنر تحت تاثیر همین اشراف زدگی مفرط و ضدیت ناشی از آن با عامه مردم، از واگنر متمایل به عموم روی برگردانده است (2).

دقت در تاثیر شبیه خوانی یا تعزیه یونانی بر بینش و اندیشه نیچه روشن می کند که او همچنانکه در آثار مربوط به تراژدی یونانی اش تاکید کرده است: متاثر از تصور غلط دو قطبی بودن تاریخی فرهنگ شبیه خوانی یونان میان آشیل و سوفوکلس در مقابل اوریپیدس بوده است. از نظر نیچه دو شبیه خوان اول بیان کننده اسطوره های قهرمانی، تاریخ قهرمانانه یونان و مداح پیروزی یونانیان بر ایرانیان بودند. درحالیکه اوریپیدس بیانگر عقل سقراطی و تفکر منصفانه عموم بوده است. از اینرو نیچه نمایش نامه نویس اخیر را نزول تراژدی قهرمانپرست یونانی به تصورات حد وسط عمومی مردم یونان تلقی می کرد که تحت تاثیر فلسفه و تفکر عقل گرای سقراطی از قهرمانپرستی و اسطوره باوری روی گرداندند. چون اشراف پرستی و قهرمانپرستی اشراف زده نیچه اورا موظف می کرد که با عموم مردم چه در آلمان و چه در یونان قدیم نیز ـ بعنوان سلف تاریخی مردم آلمان و اروپا ـ مخالفت کند. تا مبادا سوسیالیسم عامه گرا و ضد اشراف در اروپا و آلمان پیروز شود. این بیماری روانی نیچه تا به حدی مفرط بود که او را به مخالفت با هر گونه پیشرفت فکری و روشنگری وا میداشت (2).

اما پیش از نیچه مورخین و متفکرین آلمانی نظیر وینکلمان و شلینگ نیز به این مسائل فرهنگ یونانی که نیچه آنها را عجولانه و به صورتی افراطی مطرح کرد، بسیار دقیق تر پرداخته و آنرا ناشی از ساختار توام آپولونی و دیونیزی ذهنیات ادبی یونانی بررسی کرده بودند. آپولونی که نماد تعادل و انصاف و روشنایی بود درحالیکه دیونیزوس نماد دیوانگی، شهوت گرایی، خلسه و لذت افراطی و تاریکی شمرده می شد. یعنی لجام گسیختگی نیچه در واقع ناشی از تخلیط ساختار ذهنی آنتاگونیسم دوقطبی شدن مورد تصور او در شیبه خوانی یونان با ساختار واقعی تاریخ یونان بود که در ذهن رنجور و بیمار نیچه نه تنها واقعیت یافته بود بلکه رقم ازلی بر فرهنگ اروپا زده بود. نیچه بیمار اشراف زده بواسطه خود بزرگ بینی اش بیماری خود را به اروپا تعمیم می داد و اروپا را هم که در پی گسستن بندهای اشرافی اش بود، بیمار می دید.

درحالیکه همچنانکه این هرسه شبیه خوان معاصر هم بودند و اوریپیدیس پیش از سوفوکلس از دنیا رفته بود، بلکه دوقطبی شدن افراطی تصور نیچه در این مورد صرفا ناشی از بیسوادی نیچه از ساختار طبیعی مرکب تراژدی یونانی بود که بر اساس این خیالات به نبردی ازلی و ابدی میان عموم مردم و اشراف قهرمان اعتقاد یافته بود. به سخن دیگر نیچه از دیگاه غلط قهرمانپرستانه و اشراف زده خویش ساختار مصنوعی دوقطبی تراژدی یونانی را بر فرهنگ یونان تحمیل کرده و در این راه با اختیار بینشی ذهنی و شاعرانه به مذمت فلسفه و علم نیز کوشیده است.

در سایه همین استنباط صرفا ذهنی و غلط نیچه از ازلی و ابدی بودن تراژدی رنج بار یونانی بعنوان سرنوشت آدم و عالم بود که نیچه بیماری خود و رنجی را که در تمامی عمر از بیماری روانی و بدنی می برد همچون انعکاسی از رنج تراژدی یونانی دید و سرنوشت بشر را نه در جستجوی معرفت عقلانی بلکه در تحمل رنج اسطوره ای تراژدی یونانی می دید. همچنانکه مواد مخدر تجویز شده وسیله پزشکانش برای او انعکاسی از تخدیر لازم خلسه و سر مستی "دیونیزی" بود که تحمل بیماری مزمن را برای یونانیان ممکن ساخت.
از اینرو هنر نیچه بواسطه بیماری شخصی او صرفا متوجه این شد که ارتباطی تاریخی میان نهادهای شعر، موسیقی و تئاتر یونانی ساخته و پرداخته و در پی تحمیل آن بر فرهنگ بشری و تاریخ عالم برود. به سخن دیگر چون او خود بیمار بود، آدم و عالم را نیز بیمار شمرد. و مشخصا همین تعمیم خاص به عام و انحصار فرهنگ به ادب و هنر یا ادبی و هنری ساختن فرهنگ یا بینش سطحی فرهنگی و تفلسف شاعرانه نیچه است که باب طبع ایرانیان عادت کرده به فرهنگ شعر و شعار زده و بی خبر از منطق شده است.

صد البته در اروپا نیز بواسطه کلام گرایی ایده آلیسم آلمانی و خصوصا بواسطه رمانتیسم فلسفی که در آمیزش فلسفه و ادبیات در فلسفه ادیبانه فرانسوی منعکس است، درک نادرستی از نیچه رایج شده است که باز ناشی از عدم تسلط فلسفه دانان اروپایی از زمینه های یاد شده یونانی بینش و اندیشه نیچه است. چون هرگاه درک صحیح از زمینه یونانی مذکور موجود می بود، نیازی به تذکر آنها در نوشته اخیر نمی بود (2).

و چون ایرانی اطلاعی از این ظرایف تفلسف نیچه ندارد و متوجه نیست که شعر زدگی نیچه و یونانپرستی او متکی بر کدام بیسوادی تاریخی نیچه و ذهنیت بیمار اوست، لذا متوجه نیست که آبشخور نیچه در اشرافپرستی و قهرمانزدگی بیمار گونه اش متکی بر کدام عناصر یونانزدگی اوست. متوجه نیست که اندیشه نیچه چگونه با قلب ساختار دوقطبی شبیه خوانی یونانی و ترجیح قهرمانپرستی موافق مزاج ایرانی بر فراز بالهای اسطوره بادی به ماهی گیری از آب آلوده میان ایرانی ناآگاه بر فرهنگ یونانی موفق شده است. آگاهی بر این ظرایف تفلسف نیچه شاید که موجب بیداری طرفدران خام نیچه بشود. خصوصا اگر که آنان متوجه این واقعیت تاریخی بشوند که شبیه خوانی یونانی موثر بر بینش باصطلاح تاریخی نیچه چیزی جز همان تعزیه خوانی عامیانه اسلامی نیست. و اگر که سنت های کهنه اسلامی متحجر محسوب می شوند، سنت های کهنه تر تعزیه یونانی منعکس در تفلسف نیچه نیز متحجر تر اند.

حواشی و توضیحات:

رک به مقالات متعدد من در باره نیچه در همین سایت.
نه تنها خود نیچه مشخصا بر شاعرانه بودن بیانش از طریق مقایسه خویش با هینریش هینه شاعر آلمانی در تاریخ فلسفه ویل دورانت تاکید کرده است. بلکه فلاسفه و متخصصین تاریخ فلسفه نظیر راسل (تاریخ فلسفه غرب)، سانتاینا و ویل دورانت ( تاریخ فلسفه ویل دورانت) نیز تغزلی بودن و شعر وارگی نوشته های نیچه را تایید کرده اند.

H. Münkler, „Marx, Wagner, Nietzsche: Welt im Umbruch“, 2021, Rowohlt.

ـ این نوشته نگاهی دقیق و منطقی و در میان متخصصین اروپایی نگاه کاملا بدیعی نسبت به بینش نیچه را مطرح می کند که با آنچه که من پیشتر در باره نیچه نوشته ام، مطابقت دارد.