عصر نو
www.asre-nou.net

پ. استوبدان

آمریکا، طالبان، و ترفندهای پاکستان

ترجمه: لقمان تدین نژاد
Tue 24 08 2021

جو بایدن عهد کرده است که از امروز ببعد «به جنگ‌های بیست سال آینده بپردازد نه بیست سال گذشته.‬» از این شعار جو بایدن می‌توان چنین برداشت کردکه هدف اصلیِ آمریکا از بازیِ امروز در افغانستان ، بهره‌برداری از گروه‌های متنوع اسلامی بر علیه چین در مرزهای ایالت «جین-جانگ Xinjiang» باشد. ‬

در واقع ژنرال ضیاءالحق و حمید گُل رئیس سازمان جاسوسیِ پاکستان «Inter-Services Intelligence ISI» طراحان «جهاد افغانی» بشمار می‌آمدند و هم آنان بودند که توانستند در دهه‌ی ۱۹۸۰ آنرا بعنوان اهرم مناسبی برای پایین کشیدن اتحاد شوروی در افغانستان ، به عربستان سعودی و ایالات متحده قالب کنند.

ضیاءالحق یک بار در گفتگویی با «زِلیگ هاریسون، Selig Harrison» اظهار کرده بود، «ما اجازه نخواهیم داد که افغانستان به وضعیت پیشین برگردد و بار دیگر به حوزه‌ی نفوذ هندوستان و شوروی، و صحنه‌ی قدرتنمایی در همسایگیِ ما تبدیل شود. افغانستان یک دولتِ اسلامیِ خالص پیدا خواهد کرد در چارچوب پان-اسلام و بیداری مجددِ آن تا روزی که در آینده الهام بخش مسلمانان اتحاد شوروی گردد. خواهید دید.»

آمریکا در جنگ افغان‌ها علیه شوروی هشت میلیارد دلار بودجه کرد اما در نهایت این ضیاءالحق بود که از پیروزی آنها در خدمت ایجاد توهمِ موسوم به «عمق استراتژیک strategic depth » بهره‌برداری می‌کرد. ضیا‌ءالحق در اینجا دو هدف را دنبال می‌کرد: ۱) تضعیف مطالبات و انتظارات پشتونستان و ۲) گسترش جنگ سرد به آسیای جنوبی و مرزهای کشمیر. این طرح با همکاری حزب «جماعت اسلامی» به اجرا در می‌آمد و در آن میان سازمان جاسوسیِ پاکستان ۵۰٪ کمک‌های مالیِ آمریکا و عربستان سعودی را صرف فعالیت‌های گُلبدین حکمتیار از حزب اسلامی، و مابقی را به «ائتلاف هفتگانه‌ی پیشاور» اختصاص می‌داد. پاکستان در این پروسه موفق به تقویت و رادیکالیزه ساختن مسلمانانِ افراطی افغانستان شد و توانست در فردای عقب نشینیِ شوروی توجه مجاهدین را به سمت کشمیر جهت داده و بسیاری را به آن درّه گسیل دارد.

تاریخ طالبان

اما چیزی نگذشت که پروژه‌ی افغان بومرنگ boomerang شد و خودِ آمریکا را هدف قرار داد. آی-اِس-آی در حقیقت افغانستان را به سرزمین مساعدی برای رشد تروریست‌ها مبدّل ساخته بود. تا سالهای ۱۹۹۲-۹۳ بیش از ۱۲۰ اردوگاه تعلیمات تروریستی در منطقه‌ی مرزی میان افغانستان-پاکستان برپا بود که تا آن تاریخ ۳۰،۰۰۰ جهادی تربیت کرده بودند. این جهادی ها تماماً از میان شبکه‌ی جهانیِ تروریست‌های سنّی مذهب عضوگیری شده بودند. جالب اینجاست که این تروریست‌ها از سال ۱۹۹۱ ببعد غربی‌ها را با همان سلاح‌هایی، از جمله موشک ضد هواییِ «اِستینگِر»، هدف قرار می‌دادند که آمریکا خود قبلاً در اختیار مجاهدین قرار داده بود.

تِد گالِن کارپنتر Ted Galen Carpenter در یک جا بدرستی نوشته بود، «اگر حاصل پیروزیِ سیاست‌ آمریکا این است که ما امروز شاهد هستیم، تنِ آدم می‌لرزد از تصور شکست‌های آن.... ایالات متحده در این میان نه تنها هم‌پیمان بیطرفِ پروژه‌های خانمان برانداز اسلام‌آباد و ریاض بشمار نمی‌آمد بلکه همدست پر شورِ آنها در تحمیل یک سیستم سیاسیِ سرکوبگر بر مردم افغانستان محسوب می‌شد. پی‌آمد‌های ویرانگر آن سیاست بقدر کافی برای خود گویا هستند که جرمِ آمریکا را در این میان ثابت کنند.»

نهایتاً در کنفرانس جی۷ در سال ۱۹۹۶ در پاریس بود که تصمیم به تعقیب القاعده گرفته شد. واشنگتن اما این بار نیز با اینکه قصد جبران اشتباهات گذشته‌ی خود را داشت با پای خود در دام پاکستان قدم نهاد. آمریکا کورکورانه نقشه‌ی مسیری را که آی-اس-آی برای نصب یک هیولای تازه در افغانستان کشیده بود تأیید کرد. بر این اساس قرار بود که با نصب حکومت طالبان هم جهادی‌های افغان خلع سلاح شوند هم از کِشت خشخاش جلوگیری شود هم کشور یکپارچه شود و هم تمام تروریست‌های خارجی که در آنجا پناه گرفته بودند از کشور اخراج شوند.

آی-اس-آی در شرایطی طالبان را در سال ۱۹۹۲ متشکل ساخت که مجاهدین که خود شاگردانِ طالبان بشمار می‌آمدند و آی-اس-آی در گذشته آنها را به بهترین وجه حمایت کرده بود پس از مدتی با اسلام‌آباد سر ناسازگاری گذاشته و به دهلی متمایل شده بودند.

در آن بُرهه بود که بی‌نظیر بوتو و نصیرالله بابار وزیر کشور او تصمیم به تجدید نظر در پروژه‌ی قبلیِ افغانستان گرفتند و پس از طرد مجاهدین به تشکیل میلیشیای تازه‌یی بنام طالبان دست زدند. پروژه‌ی طالبان این بار با تأیید حزب جماعتِ علمای اسلام به رهبری فضل‌الرحمان شکل می‌گرفت.

رابطه‌ی دو جانبه‌ی آمریکا—طالبان

دولتهای غربی مشکلی با حمایت از طالبان نداشتند مادامی‌ که در دوران پس از سقوط شوروی نقش مانعی را در راه پیشروی‌های استراتژیک ایران، با توجه به نفت و موقعیت ژئوپولیتیک آن، بازی می‌کرد. دولت آمریکا در سال ۱۹۹۵ سناتور هانک براون و رابین رافل معاون وزیر خارجه « Hank Brown and Assistant Secretary Robin Raphel » را به سرعت برای ملاقات با رهبران طالبان گسیل داشت. نصیرالله خان بابار نیز به نوبه‌ی خود سفیر آمریکا در اسلام‌آباد را برای بازدید از پادگان های طالبان برده بود. منافع سیاسی آمریکا چنان زمینه را برای صعود طالبان فراهم کرده بود که آنها توانستند در عرض فقط چند ماه یک سوم خاک افغانستان را زیر سلطه بگیرند.

حملات طالبان زمانی آغاز شد که راه آهنی که ایران و هند روی آن سرمایه‌گذاری کرده بودند و آسیای مرکزی را برای اولین بار به خلیج فارس وصل می‌کرد در سال ۱۹۹۴ به سرخسِ ترکمنستان و تجن در ایران رسیده بود. در مقابله با این پروژه آمریکا بسرعت دست بکار شد و پاکستان را در بستن قرارداد برای ساختن یک خط لوله‌ی گاز با همکاری شرکت سعودی دلتا و یونوکال UNOCAL and Saudi Delta از مسیر افغانستان حمایت کرد. هدف این پروژه به شکست کشانیدن قراردادی بود که دولتِ رسمیِ کابل در صدد بود با شرکت آرژانتینیِ بریداس Bridas ببندد. زلمی خلیل‌زاد نماینده‌ی کنونیِ آمریکا در مذاکرات افغانستان، به نمایندگی از سوی شرکت یونوکال با طالبان مذاکره می‌کرد.

آمریکا و پاکستان (در سال ۱۹۹۶ ) از سوی دیگر نگران نقشِ میانجیگریِ هندوستان بودند که میان رژیم ربّانی و حکمتیار و در راستای تشکیل یک دولت ائتلافی بازی می‌کرد. دِو گودا Deve Gowda نخست وزیر هندوستان نه تنها سمت تازه‌ی نخست وزیری را به حکمتیار تبریک گفته بود بلکه او را به جشن سالروز استقلال هندوستان در روز ۱۵ اوت در سفارت هند در کابل نیز دعوت کرده بود. طالبان در روز ۲۷ سپتامبر ۱۹۹۶ کابل را به اشغال خود در آورد.

آمریکا از این پیروزیِ طالبان استقبال کرد و نیکولاس برنز Nicholas Burns سخنگوی دولت به تماس های میان آمریکا و طالبان اعتراف کرد. روزنامه‌ی نیویورک تایمز نیز به نوبه‌ی خود طالبان را یک نیروی میانه‌رو توصیف کرد. خلیل‌زاد کمک رسانی به طالبان را مطرح کرد با این توجیه که طالبان هرچند که مسلمان و بنیادگرا هستند اما برخلاف ایرانی‌ها ضد آمریکایی عمل نمی‌کنند. آمریکایی ها بر این عقیده بودند که طالبان تنها به دنبال اهداف «ضد مدرنیته» هستند نه «ضد غربی»، و به دنبال احیای جامعه‌ی سنتیِ افغانستان هستند نه در خیال صدور اسلامِ خود.

اما تنها یک ماه پس از پیروزیِ طالبان، واشینگتن در تصمیم اولیه‌ی خود مبنی بر به رسمیت شناختن حکومت طالبان مکث کرد و آنهم به این خاطر بود که جامعه جهانی انزجار خود نسبت به رفتارها، و اِعمال قوانین قرون وسطایی و قصابی‌های طالبان را ابراز می‌کرد. رابین رافل معاون وزارت خارجه در یک عقب‌نشینیِ آشکار اعلام کرد که، «آمریکا از هیچیک از جناح‌های درگیر حمایت نمی‌کند.» اما دیگر دیر شده و وحشیگریِ‌های طالبان بر علیه زنانِ افغان باعث خجالت آمریکا در انظار جهانی شده بود. ملّا عمر رهبر طالبان بر خلاف قول اولیه‌یی که به آمریکایی‌ها داده بود در هر قدم دست رد به سینه‌ی آمریکایی ها زد و از تحویل اوسامه بن لادن به آنها خودداری کرد حتی اگر به قیمت بمباران افغانستان و ساقط شدن از قدرت نیز تمام می‌شد.

ساده‌لوحیِ سیاسیِ آمریکایی‌ها در اینجا نیز یک بار دیگر آشکار شد چرا که قول پاکستانی ها را باور کرده و پذیرفته بودند که طالبان متحد مناسبی برای آنها به شمار می‌آیند. در واقع این فرماندهان آی-اس-آی بودند که در خدمت اهداف خود عمل می‌کردند و ۲.۵ میلیارد دلار پولی را که در خدمت پروژه‌ی بقدرت رساندن طالبان دریافت کرده بودند به جیب می‌زدند. در اینجا کتاب The Wars of Afghanistan: Messianic Terrorism, Tribal Conflicts, and the Failures of Great Powerswritten by Peter Tomsen, بسیار خواندنی است. او که بین سالهای ۱۹۸۹ تا ۱۹۹۲ سفیر آمریکا در افغانستان بود به شرح عملیات پاکستانی‌ها در گمراه کردن دولت‌های غربی می‌پردازد و از این باور نادرست پرده بر می‌دارد که گویا پاکستانی‌ها صمیمانه خواستار یک راه حل سیاسی برای افغانستان بوده و علاقه‌یی به نصب دولت دست نشانده‌ی خود در کابل را ندارند.

انگیزه‌ها در سال ۲۰۲۱

در سال ۲۰۲۱ بار دیگر این سئوال پیش می‌آید که چه معامله‌یی بین طالبان و آمریکا صورت گرفته است و دلیل عقب‌نشینیِ سریع آنها از آن کشور چیست. نطفه‌ی این طرز برخورد با طالبان در دوره‌ی دونالد ترامپ بسته شد و با شعار «اولویت با آمریکاست America First» و تغییر جهتِ سیاسیِ آن کشور از مبارزه با تروریسم، به سمت مهار کردن چین. جو بایدن عهد کرده است که «به جنگ‌های بیست سال آینده بپردازد نه بیست سال گذشته.‬» از شعار جو بایدن می‌توان اینگونه برداشت کردکه هدف اصلی از بازیِ امروز در افغانستان، بهره‌برداری از گروه‌های متنوع اسلامی بر علیه چین در مرزهای ایالت «جین-جانگ Xinjiang» باشد. امروز حتی کشورهای آسیای مرکزی نیز عمیقاً نگران هستند که طوفان طالبان به مرزهای افغانستان محدود نخواهد ماند. پاکستان این بار نیز همزمان «هم با تازی‌ها تعقیب می‌کند هم با خرگوش‌ها فرار»، و بطور موازی با آمریکایی‌ها و چینی‌ها و روس‌ها بازی می‌کند تا شاید بتواند در یک فرصت تازه بحران کشمیر را بار دیگر زنده سازد. هندی‌ها باید حواسشان جمع باشد.

پ. استوبدان P Stobdan پژوهشگر ارشد «سازمان سیاستگزاری دهلی» و مؤلف کتاب «معضل افغانستان و هندوستان در سال ۱۹۹۸» است.

P Stobdan is currently a Senior Fellow at Delhi Policy Group. He authored The Afghan Conflict & India in 1998

۲۴ اوت ۲۰۲۱