عصر نو
www.asre-nou.net

آرزوی یک قلب درد مند برای افغانستان سرزمینی که دوستش می‌دارم


Fri 16 07 2021

ابوالفضل محققی

abolfazl_mohagheghi_0.jpg
آه ای سرزمین محبوب من
پس در کدامین هنگام؟
تو در جشن وسرور دیگران
بازیجه اندوه خیزی نخواهی بود؟
و در کشتزار دیگران مترسکی متروک؟

امه سزر

تصویر به رگبار بسته شدن سربازان تسلیم شده افغان توسط طالبان، تصویر وحشت زده مادرانی که کودکان خود در آعوش کشیده پای برهنه در میان دشت های بی آب و خشک در هراسی تاریخی سرگردانندقلبم را به آتش می کشد.

مردمانی هراس زده، قربانی سیاست سیاستمدارانی نشسته در فراسوی مرز های افغانستان.سیاست های تلخی که سرنوشت ملت ستمدیده افعانستان را سال هاست با جنگ ،خون ،مرگ ،اشگ وماتم عجین کرده است!

سرزمینی سوخته وشخم خورده که گاه جولان گاه سربازان انگلیسی ،گاه تانگ های روسی وزمانی نفر بر های سربازان امریکائی و نیروهای دست ساز آن ها بوده است.

به تصویر وحشت زده مادری که بی رمق برزمین نشسته و به کودک خود خیره شده می نگرم. تصویری که من را به سی واندی سال قبل بر میگرداند. به سال هائی که بعنوان یک روزنامه نگار در روزنامه حقیقت انقلاب ثور روزنامه حزب حاکم که هم راستا با سیاست های اتحاد جماهیر شوروی سابق بود کار میکردم. سیاست هائی ناشی از جنگ سرد ،ناشی از کشاکش دو اردوگاه که در اصطلاح آن روز به اردوگاه امپریالیسم و سوسیالیسم تقسیم و نامگذاری شده بودند.

هر کدام لشکریان خود را داشتند.لشکریانی ایدولوژیک که زیر علم های گوناگون سازماندهی می شدند.از حزبی دو آتشه معتقد به سوسیالیسم وپرچم سرخ آن "از جمله خود من "تا اسلام گرای متعصب معتقد به پرچم سیاه اسلام .

نیرو هائی که پیش برنده سیاست هائی بودند که هزاران کیلومتر دور تر از کابل، در واشگتن ، مسکو ، انگلیس و اقمار ریز و درشت آن ها تدوین وبرنامه ریزی می شد .سیاست هائی بنام مردم ، بنام آزادی ، بنام عدالت !که تمامی آن ها با ظاهر فریبنده خود در خدمت به خواسته های سیاست گذاران خود بودند !

مردم وخواسته قلبی ومصلحت آن ها غایبین میدان بودند.جنگ بود و ویرانی اشگ بود و مرگ ،تعصب بود وکوری !روزنامه مشاوری روسی بنام "لوگینف " داشت مامور و مسئول از طرف کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی که تمام مطالب مندرج در روزنامه بدون نظر و پاراف او نشر نمی گردید .

مصاحبه ای با یک مادر هراتی داشتم، مادری که همسر و دو پسر خود را در جنگ با مجاهدین از دست داده بود. زنی بود که هنوز آن چهره غمگین با دو چشم سیاه و بسیار زیبای او را فراموش نکرده ام. برایم از همسرش از روزهای جوانی، شادی عروسی بدنیا آوردن پسرانش ،بزرگ شدن به مکتب رفتنشان و عروسی آن‌ها گفت. با اشگی که در گوشه چشمانش حلقه زده بود. از کشته شدنشان توسط مجاهدینی که از اهالی همان منطقه خود آن بودند‌. خواهش کردم برایم لالائی هائی که برای پسرانش میخواند بخواند. خواند آنچنان که من هنوز درد و اندوه خوابیده در آن صدا را احساس می کنم .

آوازهای آدمیان را یکسر
من دارم از بر
یک شب درون قایق دلتنگ
خواندند آن چنان
که من هنوز هیبت دریا را
در خواب
می‌بینم
ری را… ری را…
دارد هوا که بخواند
در این شب سیا
او نیست با خودش
او رفته با صدایش اما
خواندن نمی‌تواند.

نیما

خواند و گریست پرسیدم :"مادر آرزویت چیست ؟" گفت " صلح ،امنیت!" گفتم صلح با مجاهدین؟ با کسانی که عزیزانت را کشته اند ؟"گفت اگر قرار بر صلح باشد من از خون عزیزانم می گذرم و قاتلان آن ها را می بخشم !"

من عینا آنچه که مادر هراتی گفته بود نوشتم و مطلب برای چاپ رفت صبح به اطاق رسیده نرسیده اطلاع دادند که مشاور روزنامه" لوگینف" منتظر من است. در اطاق را که گشودم لوگینف عصبانی و سرخ شده وسط اطاق ایستاده بود. رو به مترجم کرد گفت "بپرس آیا او حزبی است؟ آیا بعد این همه سال سیاست حزب را می فهمد؟ اگر می فهمد این چیست که نوشته است؟ "من برای صلح از خون قاتلان عزیزانم می گذرم!" شرم آور است ما هزاران کشته دادیم آن‌وقت تو می‌نویسی از خونشان می گذری!"

می گویم "من از زبان مادر هراتی نوشتم این گفته و خواست او بود !"

عصبی تر در من نگاه می کند "او نمی فهمد تو که می فهمی چرا آن را باز گو کردی؟ ما هرگز با دشمن صلح نمی‌کنیم."

اجازه توضیح بیشتر نمی دهد. مقاله با حذف گفته مادر هراتی در رابطه با بخشش قاتلان چاپ می شود. چند سالی بعد سیاست‌ها تغیر می کند. مقاله عالم افتخار "کشتی بان را سیاست دیگر است "با تائید لوگینف در روزنامه چاپ می شود. سیاست دکتر نجیب الله برای مصالحه ملی.

مردی که معتقد بود. برای بر قراری صلح هیچ راهی جز گفتکو با تمامی طرفین در گیر نیست. حتی اگر شده به قیمت کنار رفتن او از قدرت. اما افسوس که چنین نشد نیرو های شوروی خاک افغانستان را ترک کردند.کشوری،ارتشی، ماند بدون پشتوانه! مردمی ماندند بدون حامی بدون چشم انداز. گروهای مختلف اسلامی مسلح تا بن دندان تنظیم شده توسط کشور های مختلف از امریکا تا پاکستان، عربستان ،ایران، تا فرانسه. کشور را بتصرف خود در آوردند. کابل صحنه در گیری و کشت و کشتار آنها گردید.

مردم بزرگترین قربانیان آنها .حتی برای یک روز این سرزمین روی آرامش ندید ه است.نهایت جنگ گروه ها سر بر آوردن هیولائی بنام طالبان از آستین امریکا بود. نیروئی ویران گروجنایت کارتر از مجاهدین.

دوران کوتاه حکومت این جانیان متحجر دوران قصاص است ،دوران سنگسار زنان است ! تازیانه زدن آن هاست در ملا عام .دوران خفقان ،دوران ترس وحشت،دوران مهاجرت های گسترده، دوران سیاهی که حتی یاد آوری آن هنوز کودکان دبستانی را از وحشت رفتن بمدرسه باز می دارد.

باردیگر امریکا این بار نه در نقش حامی طالبان بلکه حمله کنندگان بر آن ها خاک افغانستان را بتوبره می کشد.نیرو های دست ساخت خود را بمباران می کند .وجب به وجب این سرزمین را بخاک وخون می کشد طالبان را متواری می کند. نیرو های ائتلاف را همراه با دولت های دست نشانده جای گزین آن ها.

این بارنیز این مردم خسته و تحقیر شده افغان است که مانند بز میدان بزکشی بین دست های سوار کاران قدرت مدار جدید این دست و آن دست می شوند زیر سم اسبان له و لورده می گردند. میلیارد ها دلار برای شکل دادن دولتی به اصطلاح ملی و دمکراتیک سرازیر کشور می گردد. دلار هائی که در جریان گردش خود از کمپانی های بزرگ آمریکائی، دولت مردان خود فروخته افغان از ژنرال یهودا صفت دوستم تا عبدالله عبدالله ،افغان بانک و دار دسته کرزی و ژنرال های ریز و درشت ائتلاف سر در می آورند .

از این همه به اصطلاح حاتم بخشی چیزی جز سفره خالی آلوده در خون ملت افغان و سفره‌های رنگین قدرت‌مداران نصیب ملت نمی شود. در تمام این مدت چرخ خونین سیاست های جنگ طلبانه و توسعه طلبانه قدرت ها می چرخد. جنگ و خونریزی برای یک دم قطع نمی‌شود. بسته به منافع این قدرت ها سیما و نوع این بر خورد ها تغیر می کند اما جنگ و خونریزی بجای خود باقی است. جنگی که دیگر به عادت و انتقام کشی بدوی نیز بدل گردیده.

حال سیاست چنین آمده که بار دیگر نیروی خشن و ارتجاعی طالبان بر سر قدرت بر گردند و طومار دولتیان حاکم بر کشور برچیده گردد. نیرو های ائتلاف خارج شوند. طالبان سرمست قدرت بدون هیچ تعهدی بار دیگر حاکم بر سرنوشت این ملت شود.

این جا بجائی جدا از تمام هیاهوی حکومتیان فعلی جدا از قول وقرار امریکائی ها ونیرو های ائتلاف به خشن ترین شکل خود انجام خواهد گرفت .نیروهای انسانی بدون هیچ امنیت و تامین اجتماعی اقتصادی آواره کشور ها خواهند شد. قدرتمندان کنونی برای مدتی با نیروی جدید به اعتبار کشته شدن نیرو های هوادار قومی ،قبیله ای و مزدور خود مقاومت خواهند کرد. بخش وسیعی با پول های غارت شده به قصر ها و مراکز امن امریکا واروپا خواهند رفت و بار دیگر افعانستان صحنه قدرت نمائی یکی از ارتجاعی ترین نیروها جنایت کارتاریخ خواهد شد.

صحنه زور آزمائی کشور های دور نزدیک با آن.

بزکشی تاریخی هنوز ادامه دارد و ملت که دیگر چیزی جز همان پوستین یز کشی پر شده از درد ورنج ،غم واندوه ،مرگ ونیستی نیست! در این کشاکش و تازانیدن زیر سم سوران یک چشم پایمال خواهند شد.باز مشاوران جدید سیاست ها را دیکته خواهند کرد .کلمات و خواسته های مردم همچنان حذف خواهند گردید..

ملتی که تاریخ درد وماتم آن با نامش عجین گردیده است .

چه می توانم بنویسم؟! که درد وسرنوشت تلخ این سرزمین در واقعیت راه بر من می بندد.چیزی برای گفتن و نوشتن نمی گذارد !

چبزی جزآرزوی قلبی درد مند برای ملتی که دوستشان دارم. آرزوی پایان یافتن این روز های درد آلود و برقراری صلح و نشستن لبخند برلبان کودکان افغانستان!

آرزوی این که" ری را " این صدا، این زمزمه جاودانی که از اضطراب نیما در شب های تاریک وسیاه کم می کرد! بر گرد د و بخواند آوازشادمانی یک ملت را .