عصر نو
www.asre-nou.net

هنوز و همیشه


Mon 24 05 2021

مرضیه شاه بزاز

Marzieh-Sh02.jpg
به هر سوی که پنجره بگشایی،
ماهِ پنهان وُ ابر وُ آسمان
باغِ، خوشه در خوشه
نیزار وُ خرمن وُ سینه
زمین وُ زمان
همه آتش.
.
آن جان شیفته که در جلوه گاه خاکستر
از نیامِ، کبریتِ جادو برکشید
چشم انداز را چندان دلکش نمود
که ما، هنوز دامن از گَردِ سپیده نتکانده
به افسون غروب راهی شدیم
آن سال، درخت سیب، بی شکوفه، بَر می داد
وُ تمنا، بی پروا
خورشید نیمروز را در محاقِ سردِ ماه فرو می برد.
.
به هر گام، پشت سر
سایه ای در کمین، نفس از باد وُ جان از کاه
به خامی و غفلت ما
بهر نان و نوایی
امیدی بسته بود
و بردشتِ بی جنبش وُ جوانه،
پرنده ای اگر بود
آوازِش غریب بود وُ
بیگانه با گستره ی شورِ ما.
زیرا که هرگز بر درخت کهنسال خانه، آشیان نساخته بود.
.
گفته بودند
آن سوی غروب، سبزه می رویاند خاکش اما
بر بارش جانِ ما چشم طمع دوخته
چمنزارِ ارغوانش همیشه سرسبز
باغبانش چالاک، بی خستگی در کار
اما بی بار . . . بی بار. . .بی بار!!
؟ ؟ ؟
.
گفته بودیم
دل افسردگان، سرودِ زنده دلان را نشاید هرگز سرودن!
.
و گواه اینست
جنینی که در باغ، ژرفْ ریشه دوانده بود
هنوز
به شوقِ شکفتن
به دور خود و سنگ و صخره می پیچد
هنوز
سر بر زهدان، بی تابانه می کوبد
وَ هنوز
چشم انداز
در اجاقِ زمان
زبانه می کشد وُ می سوزد.

آتلانتا، آوریل ۲۰۲۱
http://www.divanpress.com