عصر نو
www.asre-nou.net

مری گابریل

عشق و سرمایه

جنی ون وستفالن و کارل مارکس یا پیدایش یک انقلاب
ترجمه و تالیف ن. نوری زاده

Wed 24 03 2021



دیباچه:

من برای نخستین بار بخش فشرده ای از داستان خانواده مارکس را که در پشت مجله ای نوشته شده بود تصادفا خواندم. چشمم به جمله ای از آن خیره ماند. دو دختر از سه دختر کارل مارکس خودکشی کرده بودند. من به فکر فرو رفتم و بخود گفتم که واقعا هیچ چیزی در مورد خانواده مارکس و یا زندگی شخصی او نمیدانم. تا آن موقع هر گاه سخن از مارکس بمیان میآمد یا در ذهنم سر سنگین بزرگ او بالای تخته سنگی گرانیت در گورستان های گیت (Highate) نقش می بست و یا یه یاد نظریه اش می افتادم که اوراق صدها کتاب را سیاه کرده بود. من هرگز به این فکر نیفتاده بودم که در مورد زدگی شخصی او و زنانی بیاندیشم که لحظه به لحظه پیرامون او چون پروانه می چرخیدند تا او بتواند فارغ بال و آسوده خیال به نظریه ای بپردازد که بعد ها جهانی را متحول ساخت. نظریه ای که سوسیالیسم اروپائی را بوجود آورد و کمونیسم را از روسیه تا آفریقا و از آسیا تا کارائیب گسترش داد. من تصمیم گرفتم که در مورد زندگی خانوادگی مارکس تحقیق کنم. آنچه که از تحقیقاتم بدست آوردم این بود که در بررسی هر جنبه از فلسفه مارکس، در تشریح هر نکتۀ ظریف از سخنانش و در هر شرح حالی که از او نوشته شده است هیچ مطلب کاملی به زبان انگلیسی که به داستان خانواده مارکس اشاره کند، نیافتم. به سخن دیگر کتابها و مقلات بسیاری که در مورد زندگی مارکس وجود دارد هیچگاه روی زندگی همسر مارکس، جنی و دخترانش و دوستان نزدیک او فردریش انگلس و هلن دوموث (Helene Demuth) تمرکز و توجه نکرده اند. البته زندگی نامه های مختلفی از جنی مارکس و جوانترین دختر او النور (Eleanor) وجود دارد اما هیچ کتاب و یا مقاله ای واحد که بتواند درام تلخ زندگی آنها را شرح دهد و از تاثیر فداکاری ها و از خود گذشتگی های آنان در ایجاد شرایط و تسهیلات کار برای مارکس را بیان کند، وجود نداشت. در نتیجه من تصمیم گرفت که درام تلخ زندگی مارکس و خانواده اش را بنویسم. من ابتدا به گردآوری هزاران صفحه از نامه های اعضای خانواده مارکس را که در طول بیش از 6 دهه به یکدیگر و یا به دوستان نزدیک خود نوشته بودند، پرداختم. بسیاری از این نامه ها در بایگانی های مسکو قرار داشت و هیچ کدام از آنها به زبان انگلیسی ترجمه و منتشر نشده بود. من همچنین از نامه هائی که توسط دوستان دورتر مارکس نوشته بودند استفاده کردم و همزمان با خواندن این تعداد از مستندات به بررسی دست نوشته های افراد گوناگونی که در مورد وقایعی که میان آنان و مارکس رخ میداد نیز پرداختم. مارکس و انگلس تقریبا به مدت بیست سال با یکدیگر از طریق نامه مکاتبه میکردند.آنان به همان اندازه که به فعالیت مشغول بودند همسر و دختران مارکس نیز به همان اندازه درگیر کار بودند. بنابراین تصویری که بعدها به تدریج از خانواده مارکس پدیدار گشت در واقع خانواده ای بود که اعضایش همه برای یک نظریه که ما آن را مارکسیسم میشناسیم جانفشانی کرده بودند. اما کاریزمای نظریه کارل مارکس مانع از آن شده بود که به فداکاریهای خانوادۀ او در این راه توجه گردد.
داستانی که من از تحقیقاتم به آن پی بردم داستان یک عشق عمیق میان زن و مردی بود که علیرغم فوت چهار فرزندشان، فقر و بیماری، دربدری و تبعید و سرانجام خیانت یکی از آنها که معلوم گشت از زن دیگری صاحب فرزندی شده است، همچنان پرشور و شوق تا به آخر باقی ماند. این داستان سه زن جوان است که خود را برای ایدۀ بزرگی که پدرشان در سرداشت، از خود گذشتگی نشان دادند تا جایی که به تمام آمال و آرزوهای خود پشت پا زدند تا خود را کاملا وقف او و ایده اش کنند. این داستان، داستان سرنوشت تلخ و شیرین عده ای از چهره های روشنفکر، مبارز و پر شور و شعفی است که در فراز و فرود حوادث قرن نوزدهم مسبب یک انقلاب شدند. مهمتر آن که این داستان، شرح داستان امید و ناامیدی های زندگی شخصی و سیاسی این افراد در گذر روزگار است.

من از سخنان خود مارکس دریافتم که جزئیات زندگی نامه های او که در 125 سال گذشته نوشته شده است غالبا یا با غرض ورزیهای سیاسی و شخصی همراه بوده و یا به دلیل سوء استفاده تفسیر و تحلیل گشته است. البته این موضوع در مورد زندگی نامه های چهره های بحث انگیز تاریخی اتفاق می افتد که من سعی میکنم که در نوشتن زندگینامه مارکس دچار چنین خطا هائی نشوم و چهره واقعی او را از لابلای رویدادهای گوناگون ترسیم کنم. بعضی از این غرض ورزی ها، تحریف ها، تغییر ها و سوء تفسیرهای زندگی مارکس بوضوح آشکار گردیده است. برای مثال، پیروان دو آتشه مارکس بعد از مرگ او در سال 1883 بعضی مسائل و رفتاری که او در طول زندگی اش با آنها دست به گریبان بود مانند فقر و یا سیاه مستی او را کتمان میکردند و یا کسانی از پیروان او حتی لقب مور (Mohr) که مارکس از دوران دانشگاهی به این نام شناخته می شد را انکار کرده اند. بعد ها در طول جنگ سرد و حتی پس از فروریزی دیوار برلین، زندگی نامه مارکس دستخوش نبرد های ایدئولوژیک میان شرق و غرب گردید و واقعیات زندگی خانوادگی او به دست افرادی که یا کمونیسم را قبلۀ عالم می دانستند و یا آن را یک فریب بزرگ تاریخی می خوانند تغییر یافت. البته کسی نمی دانست که چه کسانی این واقعیات را تغییر و یا تحریف کرده است مگر آنکه بداند که کدام نویسنده از کدام نحله فکری دفاع میکند و از زندگی مارکس چه نسخه ای را ارائه میدهد.

از طرفی کسانی برای بی اعتبار ساختن نظرات مارکس، اتهاماتی یک بورژوا را به او نسبت می دادند که با فریبکاری از طبقه کارگر حمایت میکند و از طرف دیگر بودند کسانی که مارکس را به مثابه سمبول سوسیالیست و عنصر بی نقص و عیب معرفی می کردند و به هر وسیله ای تلاش می نمودند که از خطا هائی که او در زندگی شخصی اش مرتکب شده بود را بپوشانند. برای مثال، در این باره که مارکس از خدمتکار خانه اش هلن دوموث صاحب فرزندی بنام فردریک شده است نامه ای در بایگانی مسکو وجود داشت که مدتها مورد بحث اعضای حزب کمونیست بود. سرانجام هنگامی که دیوید ریازانف(David Ryazanov)) مدیر موسسه مارکس- انگلس این موضوع را به اطلاع جوزف استالین رساند تا او در مورد این نامه تصمیم گیری کند، استالین ضمن کوچک خواندن موضوع به ریازانوف دستور داد که برای خدشه دار نشدن سمبل سوسیالیسم "این موضوع میباید برای همیشه در بایگانی دفن شود". (1) حکم استالین که به مدت پنجاه سال در بایگانی مانده بود سرانجام انتشار یافت. در طی سالیان طولانی نمونه های بسیاری از چنین اشتباهاتی وجود دارد که تعدادی از آنها را مانند موارد فوق بوسیله محققان "مارکس" آشکار شد و تا حدود زیادی اصلاح گردید. اما متاسفانه غرض ورزی ها در جهت تائید و یا نفی واقعیات از سوی زندگی نامه نویسان نه فقط در مورد مارکس بلکه نسبت به نزدیکان او تکرار گشته است.

من با مراجعه به منابع بسیار از جمله نامه های بازیگران اصلی زندگی مارکس بویژه همسر و دختران او، سعی کرده ام که واقعیات را آنطور که اتفاق افتاده است آشکار کنم، واقعیاتی که توسط بسیاری از پژوهش گران نادیده گرفته شده است. من تلاش کردم که نشان دهم بیشتر نسخه هائی که در مورد حوادث و رویدادهایی که در زندگی مارکس رخ داده است قابل اعتماد نیستند. زیرا داستان زندگی مارکس به آن اندازه غنی و پربار است تا فهمیده شود که چگونه افکار او در روند حوادث و رخدادهای اجتماعی و سیاسی که موجب پیدایش زمینه سرمایه داری مدرن شد، توسعه یافت. باید اذعان نمود که نظریه سیستم سرمایه داری قرن نوزدهم در ذهن مارکس در واقع در کنار همسر و دختران او پرورده شد. مبارزۀ آنان در اواخر قرن 19 به حمایت از کارگران چیزی شبیه جنگی نبود که پدرانشان در اواسط همان قرن به آن مبادرت ورزیده بودند. بلکه نبرد مارکس نبردی در جهت براندازی نرم سیستم سرمایه داری بود در حالی که نبر اواسط قرن 19 نبردی سخت و وحشیانه بود. در حقیقت این جنبه از زندگی مارکس همانطور که نوشتم از اهمیت بیشتری برخوردار میباشد.

وقتی من پروژه تحقیقی خودم را آغاز کردم وضعیت جهان سرمایه داری تفاوت شگرفی به امروز داشت. زیرا سرمایه داری حاکم بر جهان در اوج شکوفائی خود بسر میبرد و کمتر کسی بود که آن را زیر سئوال ببرد. به سخنی دیگر چرخ دنده های سرمایه داری به خوبی می چرخید و بازار آزاد پر رونق مینمود. اما در خلال تدوین تحقیقات خود راجع به مارکس به آهستگی شک و تردید نسبت به پایداری نظام سرمایه داری در من قوت گرفت. تا اینکه بحران مالی پائیز سال 2008 به اوج خود رسید و پژوهشگران و اقتصاد دانها آشکارا برتری و شایستگی نظام بازار آزاد را زیر سئوال بردند و اعلام کردند که ممکن است برای نظام سرمایه داری حاکم جایگزین بهتری نیز وجود داشته باشد. بنظرم رسید که نوشته های مارکس در این بازار آشفته سرمایه داری مدرن احتمالا همان راه حل مناسب و جایگزین هوشمندی میتواند باشد.

مارکس در طلوع سرمایه داری در سال 1851 وضعیت آشفته امروز سرمایه داری مدرن را بخوبی پیش بینی کرده بود. البته نظرات او در مورد یک انقلاب قریب الوقوع اشتباه بود و جامعه بی طبقه آینده او نیز هیچگاه در هیچ کجا برپا نگشت. اما تحلیل های او در بارۀ ضعف سیستم سرمایه داری تحقق یافت.

من از وظیفه اصلی خود که پرداختن به زندگی خانوادگی مارکس بود فراتر رفتم و علاوه بر آن به بررسی نظرات او در مورد طبقه کارگر و جنبش های کارگری نیز پرداختم. زیرا شخصا فکر میکنم بدون پرداختن به این موضوعات نمیتوان داستان خانوادگی مارکس را بطور کامل بیان کرد. خانواده مارکس در کنار هم میخوردند، میخوابیدند و در فضای ایجاد یک انقلاب سیاسی، اجتماعی، اقتصادی تنفس میکردند. آنان مانند چرخدنده های پولادینی که در هم تنیده شده بودند به مارکس و افکار بلند او عشق میورزیدند.

پلوتارک (Plutarch) در سال 120 میلادی درباره شرح حال مردان بزرگ رم و آتن مینویسد که رمز و راز فهم زندگینامه مردان بزرگ در فتوحاتی که در جنگ ها بدست می آوردند میسر نیست بلکه مهمتر چگونگی رفتار آنان در میان اعضای خانواده و زندگی شخصی آنان است. به عبارت دیگر ممکن است شرح حال مردان بزرگ تاریخ بر اساس یک ژست، یک پیروزی و حتی گفتن یک کلمه مورد ارزیابی قرار گیرد و رفتار آنان در زندگی شخصی شان نادیده گرفته شود. من نیز بر این باورم که از شیوه پلوتارک میتوان به داستان زندگی مارکس پی برد و چهرۀ او را بهتر و واقعی تر شناخت. من همچنین امیدوارم که خوانندگان اهمیت نقش حمایتی و پشتیبانی زنان را چه به عنوان همسر و یا فرزند دختر در زندگی مارکس درک کنند. متاسفانه شجاعت، فداکاری، صبر و پایداری زنان پیرامون مارکس در سایه ابهت شخصیت او قرار گرفته است و کسی تا کنون توجهی به این موضوع نکرده است. بدون تردید اگر زنان مارکس نبودند بویژه همسر او جنی نه مارکس وجود داشت و نه نظریه او که جهان را مسخّر و مقهور خود کرد.

من در نوشتن این کتاب چندین مورد را به خوانندگان خاطر نشان میکنم. نخست اینکه نامه نگاری های خانواده مارکس به زبانهای آلمانی، فرانسوی و انگلیسی و نیز تعداد کمی به زبان های ایتالیائی، لاتین و یونانی را در دست میباشد. من برای اینکه بار اضطراب خوانندگان را کاهش دهم تصمیم گرفتم از ترجمه انگلیسی نامه ها و مکاتبات آنها استفاده کنم مگر آنکه موارد ویژه ای وجود داشته باشد که مجبور شوم به دیگر زبانها رجوع کنم. دوم، من برخی مکاتبات آنان را که حاوی مضامین نژاد پرستانه بود را حذف کردم. زیرا این اظهارات به زندگی خانوادۀ مارکس ارتباطی نداشت بلکه اظهارات و مضامینی بود که در آن دوران که هنوز برده داری در ایالات متحده آمریکا امری رایج بشمار میرفت، بیان شده بود. بنابراین ذکر چنین مکاتباتی ممکن بود که خوانندگان را از اصل داستان خوانوادۀ مارکس منحرف سازد.

بدون تردید مارکس و جنی هیچکدام نژادپرست نبودند زیرا اگر چنین بود آنها هیچگاه اجازه نمی دادند که دخترشان با یک جوانی از نژاد مختلف ازدواج کند. اضافه بر آن مارکس شدیدا مخالف برده داری بود و اگر من فکر میکردم که چنین اظهاراتی به درک زندگی مارکس کمک میکند بدون شک از بیان آنها خودداری نمیکردم. مارکس، جنی و انگلس عبارات ضد یهودی را در مورد فردیناند لاسال (Ferdinald Lassalle) به کار میبردند. همچنین در مورد این موضوع که مارکس ضد یهود ستیزی بوده است مطالعات بسیاری انجام گرفته است که من ترجیح دادم که این موضوع در جائی دیگر و توسط افراد دیگری مورد بحث و بررسی قرار گیرد.

مارکس خود یک یهودی بود و کاربرد زبان ضد یهودی که بوسیله جنی، مارکس و انگلس بکار می رفت در واقع واکنش به فرهنگ قرن نوزدهم میباشد که عمیقا تعصب گرایانه بود.
___________________________

1- Valerij Fomicev, “Helen Demuth Brethren,” 970.