عصر نو
www.asre-nou.net

کارگر ِ آگاه چه کسی است؟


Thu 18 03 2021

خدامراد فولادی

زمینه ی بحث ِ حاضر هم مطابق ِ معمول، جامعه های کم رشدیافته و حاکمیت های استبدادی و نظامی پادگانی است، چراکه در اینجاست که آگاهی و شناخت ِ علمی از واقعیت ها و رویدادها مساله ای تعیین کننده است به طوری که فقدان ِ آگاهی عرصه ی سیاسی و اجتماعی را برای فریب کاری و ترویج ِ آگاهی های دروغین باز می گذارد. از این رو این وظیفه برعهده ی مارکسیست هاست که آموزش های علمی – جهان شناختی و جامعه شناختی ِ لازم را هم در اختیار ِ جامعه و هم طبقه ی کارگر که در دوران ِ ما جامعه ی انسانی را نمایندگی می کند قرار دهند و راه های عوامفریبی را سد نمایند. البته نباید از این سخن چنین برداشت نمود که جامعه های پیشرفته و پرولتاریای این جامعه ها نیازی به آگاهی و آموزش های یادشده ندارند یا در آنجا آگاهی های دروغین تبلیغ و ترویج نمی گردد، بلکه به این معناست که اولن در جامعه های پیشرفته به دلیل ِ وجود ِ دموکراسی و آزادی اندیشه و بیان به راحتی می توان آگاهی های دروغین را افشا و خنثا نمود، و ثانین تنها در جامعه های عقب مانده و حاکمیت های استبدادی است که به دلیل ِ فقدان ِ این آزادی ها آگاهی های دروغین یا همان عوامفریبی ها و دروغ پراکنی های روزمره ی رسانه ای – انتشاراتی در اشکال ِ مختلف به خورد ِ جامعه داده می شود، و از این رو در این نوع حاکمیت ها و جامعه هاست که وظیفه ی دوچندانی برعهده ی مارکسیست ها قرار دارد: هم افشای آگاهی های دروغینی که از سوی قلم به مزدان و نظریه سازان و توجیه کنندگان ِ استبداد ِ حاکم ترویج می شود، و هم اشاعه و ترویج ِ آگاهی ِ راستین در حوزه های مختلف فلسفی، علمی و تاریخی که اصلی ترین حوزه های آگاهی را تشکیل می دهند.

محدودیت و ممنوعیت ِ بیان ِ آزادانه ی اندیشه و عقیده در این جوامع مانع ِ دست رسی ِ کل ِ جامعه و طبقه ی کارگر به آگاهی از راه های برون رفت از وضعیت ِ موجود از یک جهت، و در صورت ِ پیدایش ِ موقعیت ِ مناسب برای برون رفت، ناتوانی از تصمیم گیری ِ مناسب به دلیل ِ فقدان ِ آگاهی و شناخت از کردوکارهای سیاسی و اجتماعی و عمل ِ معطوف به رهایی از جهت ِ دیگر می گردد.

بنابراین، آگاهی از وضعیت ِ موجود و نیروهای بالفعل و بالقوه ی اجتماعی چه دست اندرکار ِ پیدایش و تداوم ِ این وضعیت، چه تاثیرگذار بر تغییر ِ آن شرط ِ لازم و کافی هم برای رهایی از استبداد و هم برای پیشگیری از جایگزین شدن ِ یک استبداد ِ تازه نفس به جای استبداد ِ از نفس افتاده است.

اما بدون ِ داشتن ِ تعریفی دقیق از آگاهی چگونه می توان خط ِ فاصل میان آگاه و ناآگاه یا آگاهی ِ راستین و آگاهی دروغین کشید به طوری که از سوءاستفاده های رایج در کاربرد ِ انسان ِ آگاه و یا کارگر ِ آگاه جلوگیری شود؟ از این رو، و برای بستن ِ راه ِ سوءاستفاده از کاربردهای نادرست و دلبخواهی ِ تشخص ها و کارکردها، قبل از یافتن ِ پاسخ ِ کارگر ِ آگاه کیست، باید تعریف ِ درستی از آگاهی و انسان آگاه به دست دهیم تا سپس با جمع بندی این دو تعریف ِ عام و با توجه به ویژگی های این دوران، به تعریف ِ خاص ِ طبقاتی کارگران برسیم. یعنی از آگاهی در هستی ِ اجتماعی، به تشخص و تعین آن در هستی ِ طبقاتی ِ این یا آن کارگر ِ مفروض دست پیدا کنیم.

آگاهی چیست؟

آگاهی عبارت است از شناخت از موقعیت ِ زیست طبیعی و زیست اجتماعی ِ خویش در جهان و جامعه که به طور ِ ویژه مختص ِ انسان ِ کارورز ِ اندیشه ورز است. شناخت به طور ِ عام مساله ای است اجتماعی و تاریخی و محصول ِ پراتیک ِ کارورزانه – اندیشه ورزانه ی انسان، اما کسب ِ آن فردی و نیازمند ِ تعمق در کردوکار ِ جهان و جامعه است که از طریق ِ جمع بست ِ علوم ِ طبیعی و اجتماعی با واسطه گری ِ کاتالیزور ِ عقلانییت حاصل می گردد که درنهایت و در عالی ترین جمع بست تبدیل به تئوری گردیده، دارای اعتبار عام و جهانروا شده و مجموعه ی آگاهی های اجتماعی را در مرحله ی معینی از تکامل ِ اجتماعی یا تاریخی می سازد. به این معنا می توان گفت شناخت و به ویژه شناخت تئوریک که عالی ترین شکل ِ آگاهی و درواقع پایه و بنیاد ِ انواع ِ آگاهی های جزیی و منفرد است و بدون ِ آن آگاهی وجود ندارد، عامیت دارد اما عمومیت ندارد. به بیان دیگر: شناخت عام است، یعنی هر انسانی به دلیل ِ کارورزی – اندیشه ورزی ِ انسان ِ اجتماعی، این توانایی ِ بالقوه را دارد که از کردوکارهای جهان و جامعه و خویشتن شناخت پیدا کرده و آگاه گردد، اما از آنجا که همه ی انسان ها در وهله ی نخست در موقعیت ِ تاریخی – دورانی ِ یکسانی قرار ندارند، و در وهله ی بعد در موقعیت ِ اجتماعی ِ برابری نیستند، و در مرتبه ی بعدتر همگی امکان ِ مادی – فیزیولوژیک و ایدئولوژیک ِ برابری ندارند و همگی نظرورز نیستند، پس شناخت و آگاهی نیز عمومیت ندارد و مختص ِ افراد ِ صاحب ِ امکان ِ صرفن نظرورز است. از این رو، انسان – هر انسانی – به صرف ِ انسان بودن نمی تواند صاحب ِ شناخت و آگاهی – که پیامد ِ شناخت است – باشد. چراکه اگر چنین بود و همه ی انسان ها به طور یکسان و برابر آگاهی داشتند دیگر آگاهی ِ دروغینی وجود نداشت، و یا آگاهی ِ دروغین طرفدار و باورمندی نداشت. همچنانکه می توان گفت در جامعه های تاکنونی و همین امروز هم بالاخص در جامعه های کم رشد یافته آگاهی های دروغین که عمدتن از سوی دولت ها و حاکمیت ها و نهادهای ایدئولوژیک – مذهبی واپس گرای تبلیغ کننده ی روابط ِ خدایگانی – بندگی رواج می یابند به شدت بر آگاهی های راستین غلبه دارد. درواقع بدترین پیامد و نشانگان ِ فقدان ِ آگاهی ِ راستین، همین رابطه ی خدایگان – بندگی در هر دو وجه و عملکرد ِ سیاسی و عقیدتی است که اصلی ترین مانع ِ فراروی ِ آگاهی از دروغین به راستین و همه گیری آگاهی ِ راستین شده است، به طوری که می توان گفت: آگاهی ِ دروغین در هر دو وجه سیاسی و مذهبی اش مانع مهم ِ تکامل ِ همه جانبه ی انسان است.

خود ِ رابطه ی خدایگانی – بندگی به مثابه ِ یک آگاهی ِ ناراستین یا وارونه، تاریخن ناشی از مناسبات ِ طبقاتی ِ فرادست و فرودست یا حاکم و محکوم است که از بعد از کمون ِ اولیه بر جامعه ی انسانی در شکل ِ دولتی اش پدید آمده و به ابزار سرکوب یا ساکت نگهداشتن ِ طبقات ِ فرودست تبدیل گردیده است. تا پیش از طبقاتی شدن ِ جامعه ی انسانی، آگاهی ِ ناراستین یا وارونه تنها در رابطه ی انسان با طبیعت بود که نمود پیدا می کرد و در اشکال ِ مختلف ِ پرستش ِ اشیاء و پدیده های طبیعی ظاهر می شد. اما با پیدایش ِ جامعه های طبقاتی در روند ِ تکامل ِ اجتماعی، اشکال ِ آگاهی ِ وارونه به ویژه رابطه ی خدایگان – بندگی نیز تکامل یافته، پیچیده تر و فریبنده تر شده و به خصوص در مناسبات ِ ایدئولوژیک – طبقاتی نمود ِ واضح تر، عیان تر و عوامانه تر و حتا خواص پسندتری یافت.

آگاهی راستین در تضاد و تقابل با این نوع آگاهی ِ فروکاهنده ی انسان ِ کارورز ِ اندیشه ورز تا حد ِ دنباله روی ِ حیوان وار از رابطه ی خدایی – بنده یی ِ طبقاتی ِ دولت های تاکنونی قرار دارد. تقابلی که عالی ترین حد و دستآورد ِ آن در تئوری ِ انسان ساز و دوران ساز ِ ماتریالیسم ِ دیالکتیکی وجود دارد که عالی ترین حد ِ آگاهی ِ اجتماعی است. به طور مشخص، در دوران ِ ما یعنی دوران ِ سرمایه داری که تکامل یافته ترین سازمان ِ اجتماعی تا پیش از استقرار ِ سوسیالیسم و کمونیسم است، آگاهی ِ راستین، یا آگاهی انسان مدار و طبیعت مدار به طور عام، در فلسفه و سوسیالیسم ِ علمی است که ظاهر می شود. همچنان که از سوی دیگر ضد ِ آگاهی یا آگاهی ِ وارونه ی انسان ستیز ماورا انگار نیز در انواع ِ فلسفه ها و جهان نگری های ایده آلیستی ِ باقیمانده از جامعه های کهن تبلیغ و ترویج می گردد. به بیان ِ دیگر آگاهی که تاریخن از پراتیک ِ اجتماعی ِ انسان برمی آید، در فرایند ِ تکاملی ِ این پراتیک است که به تئوری ِ علمی – فلسفی تکامل یافته تا درنهایت در بالاترین تراز ِ تکامل ِ اجتماعی که دوران ِ کمونیسم است از عامیت به عمومیت تحول یابد. از این رو، مارکسیسم به عنوان ِ حامل و عامل فلسفه و سوسیالیسم ِ علمی، رابط ِ آگاهی ِ راستین یا عالی ترین حد ِ آگاهی ِ اجتماعی به آن طبقه ای است که در دوران ِ ما جامعه ی بشری و کل ِ تاریخ تا به امروز را نمایندگی می کند، یعنی: طبقه ی کارگر. طبقه ای که تا زمانی که با فلسفه و سوسیالیسم ِ علمی آمیزش ِ ذهنی – عملی نیافته است طبقه ای در خود، و زمانی به طبقه ی برای خود تبدیل خواهد شد که با این آموزش و تئوری همامیزی ِ اندیشه گی – عملی یافته باشد.

ما تا اینجا و با این تعریف ها و توضیحات، هم معیارهای سلبی و هم معیارهای اثباتی ِ آگاهی را در اختیار داریم و دانسته ایم که معیارهای سلبی ضد ِ آگاهی، و معیارهای اثباتی در بردارنده ی اشکال ِ آگاهی ِ راستین هستند که در تئوری ِ علمی – فلسفی نمود ِ ذهنی، و در پراتیک ِ اجتماعی نمود ِ عملی دارند. این معیارها هستند که همچنان که ما را قادر ساخته اند تفاوت ِ انسان ِ آگاه و انسان ِ ناآگاه را تشخیص دهیم، ما را قادر می سازند خط ِ فاصل میان ِ کارگر ِ آگاه و کارگر ِ ناآگاه بکشیم.

اکنون ما می دانیم همچنانکه انسان ِ آگاه کسی است که با نگرشی ماتریالیستی – مونیستی به جهان از وحدت ِ زیست طبیعی و زیست اجتماعی ِ خود با طبیعت و همنوع ِ خویش آگاهی دارد، به همین قیاس، کارگر آگاه نیز کسی است که به پیروی از فلسفه و سوسیالیسم ِ علمی از وحدت ِ زیست اجتماعی و طبقاتی ِ خویش با دیگر کارگران به عنوان ِ همپیوندان ِ ارگانیک ِ خویش در نظام ِ سرمایه داری شناخت و آگاهی دارد. این شناخت ِ ماتریالیستی – مونیستی ِ آگاهگرانه است که مانع ِ بازدارنده ی مهم و اصلی در گرایش ِ کارگران به انواع ِ تفکرات ِ ایده آلیستی ِ ایجادگر رابطه ی خدایگانی – بندگی در روابط شان با طبیعت و جامعه می گردد. به بیان ِ دیگر کارگر آگاه کسی است که تن به اسارت ِ فکری – راهبردی از هیچ نوع اش، زمینی و فرازمینی نمی دهد، بلکه تلاش می کند این روابط را تنها به رابطه ی کار و سرمایه یعنی اصلی ترین تضاد ِ اجتماعی ِ این دوران محدود و منحصر سازد تا سپس با وحدت یابی و سازمانیابی ِ طبقاتی بر این رابطه ی تضاد آمیز نیز فائق آمده و تضاد ِ انسان با انسان راکه در تضاد ِ کار ِ اجتماعی و مالکییت ِ خصوصی نمود ِ عینی و کارکردی دارد از کردوکار ِ اجتماعی با اندیشه و عمل براندازد.

کارگر آگاه به دلیل ِ اندیشه و عمل ِ وحدت جویانه و انترناسیونالیستی ِ خود با هرگونه ملیت گرایی، قوم گرایی و فرقه گرایی در مناسبات ِ طبقاتی و کنشگری ِ سیاسی مخالف است، چرا که به خوبی آگاه است که تعصب به ملیت و قومیت و فرقه به عنوان ِ باقی مانده های دوران ِ پدرشاهی به طور عام در تضاد با آگاهی و آگاهی بخشی، و در مورد ِ کارگران نیز در تضاد با منافع ِ طبقه ی کارگر ِ جهانی و از این رو در تضاد با آگاهی و رهایی ِ تاریخی – طبقاتی ِ آنهاست.

کارگر آگاه در عین حال به این واقعیت ِ تاریخی – دورانی وقوف دارد که امروزه آگاهی به طور ِ عمده خصلت و خصوصیت ِ ایدئولوژیک – سیاسی پیدا کرده و به همین دلیل ضد ِ آگاهی یا آگاهی ِ وارونه نیز عمدتن در روابط ِ ایدئولوژیک – سیاسی بازتاب و از طریق ِ دولت ها و رسانه های دولتی یا هوادار ِ دولت تبلیغ و ترویج می گردد. از این روست که هر کارگر آگاهی وظیفه مند است پیگیرانه و خستگی ناپذیر با خواندن کتاب و مراجعه به رسانه های آگاهی بخش شناخت و آگاهی خود را به روز رسانی و تقویت کند. خواندن ِ آثار ِ مارکس و انگلس از ضروریات ِ آگاهی است. مانیفست ِ کمونیست، ایدئولوژی ِ آلمانی و آنتی دورینگ کتاب هایی است که باید به طور ِ مرتب و مداوم خوانده شوند. گروندریسه، سرمایه، فقر فلسفه، لودویگ فویرباخ و پایان ِ فلسفه ی کلاسیک ِ آلمانی، کتاب هایی هستند که لازم است هر از چند گاهی خوانده و بازخوانی شوند.

چنین کارگرانی با چنین درجه ای از شناخت و آگاهی ِ فلسفی – دانشورانه نه هرگز تن به بندگی ِ اربابان ِ فرازمینی خواهند داد و نه هیچگاه فریب ِ اربابان ِ زمینی و فرقه گرایان ِ ضد ِ وحدت ِ طبقاتی – انترناسیونالیستی ِ کارگران را خواهند خورد.
چنین کارگران ِ آگاهی چیزی جز زنجیرهای مرئی و نامرئی ِ زمینی و فرازمینی را از دست نخواهند داد، اما جهانی را از آن ِ خود و انسانیت ِ تکامل گرای ِ برابری خواه و آزاد از ضرورت و جهل ِ کور خواهند کرد.