عصر نو
www.asre-nou.net

ژان بیرنبوم ( روزنامه لوموند)

چپ و اسلامیسم : بازنگری کوتاهی از یک خطای بزرگ

برگردان از : علی شبان
Sat 9 01 2021

new/Jean_Birnbaum.jpg
اشاره :

در واقع، مبارزانِ چپ که به پیشوازِ انقلاب اسلامی رفتند، اکثراً خواستند از آزمون های کشورهای آمریکای لاتین در سال‌های ۱۹۶۰-۱۹۷۰، پیروی کنند. در آن زمان،جنگ جویانِ مارکسیست توانسته بودند روی مسیحیان که به آن‌ها « آزادی خواه الهی» گفته میشد تکیه کنند : درتوافقِ نا نوشته ای بینِ انجیل و مبارزه طبقاتی، آن‌ها که گردانندگان این جنبش ها بودند، مردم را به شورش تشویق میکردند و کشیش ها جانشان را بر کفِ دست میگذاشتند. و همراهی و دوستی بین این دو گروه، این پرسش را برای کسانی که یاری می طلبیدند مطرح کرد : اگر آن‌ها از پشتیبانی ی معتقدانِ به مسیحیت برخوردار شدند، چرا ما نباید روی حمایت ِ مومنان ِ اسلام حساب کنیم؟ ولی خیلی زود پاسخ به این پرسش آشکار شد : در هر جائی که اسلامیسم به قدرت رسید و پا محکم کرد، چپ را لَت وُ پار نمود. کافی ست نگاهی به ایران بیاندازیم. و یا به « دهه سیاه ِ الجزایر» (۱۹۹۱-۲۰۰۲) که هر روز روشنفکران، سندیکالیست ها و فمینیست ها را به قتل رساندند. «بنیاد گرائی ِ اسلامی- در یک قاعده کلی- اعتقاد دارد که با تولید ِ جسد میتواند هر جنبشِ پیشرفته ای را ویران کند »، این گفته از ژیلبر اَشکار «۱»، مارکسیست لبنانی است. ژان بیرنبوم

ژان بیرنبوم،Jean Birnbaum نویسنده و روزنامه‌ نگارِ چهل وُ شش ساله ی فرانسوی، مدیر و سردبیرِ ضمیمه ی کتابِ روزنامهِ لوموند است. و افزون بر این، در سال‌های گذشته، مدیریتِ انجمن فلسفه و گفتگو در این روزنامه به عهده ی او گذاشته شده بود، که از استقبالِ فراوانی برخوردارشد.ژان بیرنبوم نویسنده ی ده‌ها کتاب ، رساله و صدها مقاله وُ پژوهش در زمینه‌های جامعه شناختی، هنر و عقاید سیاسی است. مقاله‌ای را که از او در زیر میخوانید، همان نگاهی ست که در کتابی به نامِ - سکوتِ مذهبی، چپ در برابر جهادیسم- در ۲۰۱۶ ارائه داده است.اودر این کتاب با موشکافی ها وُ مستند گویی ها، تحسین فراوانی را نصیب خود کرد. او میگوید چه بخواهیم و چه نخواهیم، مذهب و اسلام سیاسی در هر جای این جامعه خود را نشان میدهد و در برابر آن، چپ نمیداند چه راهی را در پیش بگیرد. چرا که از نگاه ِ چپ، مذهب و اعتقاداتِ مذهبی که کار برد ِ سیاسی پیدا میکند، نمی‌تواند مشکل آفرین باشد. و او این پرسش ها را مطرح میکند که تا چه زمانی چپ میتواند به این مسیر خود ادامه دهد و بنیاد گرائی اسلام سیاسی را نبیند؟ و چگونه میتواند نپذیرد که جهادیسم، امروزه تنها مشوقِ هزاران جوانِ اروپائی ست که حاضرند هزاران کیلومتر دور از سرزمین زادگاه خود، دست به کشتن زنند و خود را به کشتن دهند؟ و تا کی میتواند بر این باور باشد که تمامی آنها از محرومانِ جامعه اند؟ و در این رابطه، چگونه ممکن است که چپ از خود نپرسد که چرا دیگر محرومان ِ جامعه با توسل به الله، دست به آدم کشی نمی زنند و سر از تنِ کسی جدا نمی کنند؟ این نیروی مذهبی، پیشتازانه در کشورهای غربی در حرکت است ، و میشل فوکو، فیلسوف فرانسوی، آنرا « سیاستِ فرا طبیعی»می نامید. و نیز در سالِ ۲۰۱۵، هنگامی که آدم کشان با استمداد از الله در قلب پاریس، وحشت ایجاد میکردند، رئیس جمهورِ سوسیالیست فرانسه - فرانسوا اُلاند - گفت : «این عملیات تروریست ها، هیچ ربطی به اسلام ندارد». افزون بر این، ژان بیرنبوم، در این کتاب با باز بینی چند دوره از تاریخ، این کورکورانه نگری را با شواهدی از جنگِ الجزایر، حملاتِ داعش و انقلابِ اسلامی در ایران، به طرز چشم گیری، گویا و مستند مطرح میکند. او خواهانِ شکسته شدنِ سکوت در برابر این وحشیگری هاست.

مقاله زیر در ۲۵ نوامبر ۲۰۲۰ در روزنامه لوموند* منتشر شده است. ع.ش

***

فردای سوء قصد به ساموئل پاتی پروفسور تاریخ، ( که تروریست اسلامی، در شانزدهم اکتبر۲۰۲۰، او را با چاقو، جلوی مدرسه‌اش در نزدیکی پاریس، سر برید. مترجم) نامِ عبدلحکیم صفریوی واعظِ اسلامیست، به عنوانِ کسی که مشوق این فاجعه بود بر سرِ زبان‌ها افتاد. او با انتشارِ ویدئوئی در فضای مجازی دستور ِ بسیج علیه ی ساموئل پاتی را داده بود. صفریوی نامی آشنا برای پاره‌ای از مبارزان ِ چپ ِ تند رو بود و چهره او را می شناختند.این مبارزانِ چپ به خاطر دارند که زمانی با او و یارانش، بحث و گفتگو داشتند. آنها بی‌آنکه حسرتِ گذشته را بخورند، ولی به یاد آورده بودند که در تظاهرات ِ طرفداری از فلسطین در آن زمان ها، هنوز قادر بودند جلوی ی انارشیست ها و یا تروتسکیست ها بایستند و مهارشان کنند. ولی وقتی به تظاهرات مشابه درحُول و حُوش سال‌ِ ۲۰۱۰ نگاه میکنند، ناچارند بپذیرند که موازنه قدرت بهم ریخته و گارد های پیرِ چپ ِ انقلابی آن زمان ها، توان ِ تاخت وُ تاز در برابر ِ اسلامیست ها را ندارند.

به مبارزان ِ الجزایری امید بستن

این وارونگی توازن ِ قوا در خیابان‌ها، خیلی پُر معنا شد و این امر پایان ِ یک عصر را رقم زد.آن زمان ها چپ ِ اروپائی خود را چنان خواستنی در میان مردم می یافت که میتوانست حول ِ محور ِ چپ، توده ها را به دور خود جمع کند.در آغازِ سالِ ۲۰۰۵، دانیل بِن سعید (۱۹۴۶-۲۰۱۰)، فیلسوف و یکی از چهره‌های شناخته شده ی چپ ِ انقلابی، تأکید میکرد که رهبران ِ چپ ِ ضد ِ استعماری در گذشته - که اکثراً خود را مارکسیست میدانستند - به چهره هائی نگران کننده بدل شدند : « زمان ِ مبارزه ِ به مثابه ِ آزاد سازی ها ی سال‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ و وعده‌های بزرگ به سر آمده است. و دیگردوره ی رهبرانی چون هوشین مین، چه گوارا، لومومبا، بن بلا نیست و اینک با رهبرانی چون بن لادن، زاکروئی و ملا عُمر روبروئیم.

دانیل بن سعید از جمله کسانی بود که حسرتِ آن روزهای بزرگ ِ «جهان سومی ها » را میخورد. در سال‌های ۱۹۶۰، انقلابی های غربی دریافنتد که در شرق، استالینیسم هر شورشی را خفه میکرد و در غرب، کاپیتالیسم هنوز ترفند های زیاذی در زنبیل خود دارد. و در این شرایط، آن‌ها به خوبی دریافتند که تنها می بایستی به شورش ِ کشور های دیگر دل بست و از آن‌ها پشتیبانی نمود. و در این برهه بود که استقلالِ الجزایر، بیش از هر جای دیگر جذابیت نشان داد.

با وجود این در الجزایر، مبارزان ِ اروپائی ها آگاه بر این بودند که خیلی از مسائل برایشان روشن نیست. فرانسوی‌ها از جبهه ِ آزادی بخشِ ملی (FLN )که برای استقلال الجزایر فعال بود، پشتیبانی میکردند. پس از استقلال ِ این کشور، فرانسوی‌ها در آنجا ماندند تا سوسیالیسم را بنا کنند. دیری نپائید که با یک واقعییت تلخ روبرو شدند : رژیم ِ به قدرت رسیده میخواست کشور را به زور اسلامی کند. و آن زمان بود که شکار ِ کابیل ها «۲» Kabyles و همجنس بازان شروع شد.و حتی اروپائی ها که از حامیانِ وفادارشان بودند، از این مهلکه جان سالم به در نبردند. پاره‌ای ازاین فرانسوی‌ها به خطای شان پی بردند : هر چند که در میان ِ جبهه آزادی بخش ِ الجزایر عناصر ِ لائیک وجود داشت، ولی خیلی‌ها عمیقاً مذهبی بودند. و روزنامه این جبهه - El Moudjahid - به معنای رزمندگانی بود که به دین ِ اسلام اعتقاد داشتند و نه آنچه را که فرانسوی‌ها از آن فهمیده بودند. وآنها که میخواستند سوسیالیسم را در آنجا برقرار کنند، با پیروی از ( نباید وارد بازی راست ِ افراطی شد )، و با سکوتشان در برابر آنچه که داشت پیش می آمد، بارِ سنگینی بر دوش هایشان احساس میکنند که جا پای آن در حافظه ِ تاریخی این کشور همواره به یادگارمانده است.

تردید پس از پیروزی مُلا ها

انقلاب ِ ایران مرحله ی تازه‌ای بین ِ اسلام ِ سیاسی و چپِ اروپائی بوجود آورده است. با به قدرت رسیدن ِ ملا ها، تردید ها نمایان تر می‌شود : هر چند که همیشه «مذهب افیون توده ها» تلقی شده است، و سر انجام محکوم ِ به فنا ست، ولی باید به پذیریم که تاثیراتی ماندگار دارد. در تهران، آن زمان که طرفدارانِ سوسیالیسم دست به شورش میزدند، آیا توسط ِ آنهائی که نوید ِ بر قراری ی سرزمینی با قانونِ الهی میدادند، رُفت وُ روب نشدند؟ با وجود این، برای بسیاری از آن‌ها که چپ بودند، این فشارها، نمیتوانست چیزی را عوض کند. « هر چه که در حرکت است، سرخ است » این یک شعارِ شناخته شده ِ شورشیان ِ مه ۶۸ در فرانسه بود. و البته، با این اطمینان که سرانجام مارکس است که در برابر الله پیروز خواهد شد.

باید همه ی آنچه را که گفته شد به خاطر آوریم، اگر میخواهیم جزوه ی کریس هارمن «۳» را که در ۱۹۹۴، به نام ِ پیغمبر وُ پرولتاریا منتشر شده است، بخوانیم. از چهره‌های تروتسکیسم انگلیس، که چالش ِ چپ در برابر ِ اسلامیسم را مطرح میکند. برخلافِ آنچه را که اکثراً از گفته هایش نقل میکنند، کریس هارمن معتقد به پیوندی منظم و روشمند با اسلامیست ها، که از نگاه اونیروئی ارتجاعی و ویران گر ند، نمی باشد. او پیشنهاد میکند که باید گاهی با آن‌ها کنار آمد، آنگاه که عملیات آنها امپریالیسم و دو لت های جانبدار آن را هدف قرار میدهند. و در این رابطه میگوید « گاهی با اسلامیست ها ولی هرگز با دولت ِ حاکم.»

این فورمول ِ کریس هارمن، فشرده ای از آئین ِ ماندگاری ست که پاره‌ای از چپِ اروپا به آن معتقد ند و بر پایه ی سه مبحث استوار است :

۱- تنها یک سلطه گرِ واقعی وجود دارد و آن، راه و روشی ست که غرب اعمال میکند.
۲- تنها نیروئی که توان ِ از بین بردن ِ این سلطه گر را دارد، چپ ِ انترناسیونالیست ( جهانی نگر ) است که قوه ی درک ِ تاریخی دارد.
۳- هنگامی که مردم ِ تحت ِ سلطه، بنام ِ الله شورش میکنند، نباید آن را به حسابِ بیراهه رفتن شان گذاشت. زیرا دیر یا زود برای رسیدن ِ به واقعییت ِ آزادی و رهائی، از موهوماتِ مذهبی دست خواهند کشید.

اسلامیسم، هر جا که خیالش راحت شد و پا محکم کرد،چپ را لَت وُ پار نمود.
کافی ست نگاهی به ایران و یا به « دهه ی سیاه ِ الجزایر» بیاندازیم.

همه ی این بحث‌ها ریشه در سلسله حوادث تاریخی که در گذشته پیش آمده و به آن‌ها بهاء داده شده است، دارد. در واقع، مبارزانِ چپ که به پیشوازِ انقلاب اسلامی رفتند، اکثراً خواستند از آزمون های کشورهای آمریکای لاتین در سال‌های ۱۹۶۰-۱۹۷۰، پیروی کنند. در آن زمان،جنگ جویانِ مارکسیست توانسته بودند روی مسیحیان که به آن‌ها « آزادی خواه الهی» گفته میشد تکیه کنند : درتوافقِ نانوشته ای بینِ انجیل و مبارزه طبقاتی، آن‌ها که گردانندگان این جنبش ها بودند، مردم را به شورش تشویق میکردند و کشیش ها جانشان را بر کفِ دست میگذاشتند. و همراهی و دوستی بین این دو گروه، این پرسش را برای کسانی که یاری می طلبیدند مطرح کرد : اگر آن‌ها از پشتیبانی ی معتقدانِ به مسیحیت برخوردار شدند، چرا ما نباید روی حمایت ِ مومنان ِ اسلام حساب کنیم؟ ولی خیلی زود جواب ِ این پرسش آشکار شد : در هر جائی که اسلامیسم به قدرت رسید و پا محکم کرد، چپ را لت وُ پار نمود. کافی ست نگاهی به ایران بیاندازیم. و یا به « دهه سیاه ِ الجزایر» (۱۹۹۱-۲۰۰۲) که هر روز روشنفکران، سندیکالیست ها و فمینیست ها را به قتل رساندند. «بنیاد گرائی ِ اسلامی- در یک قاعده کلی- اعتقاد دارد که با تولید ِ جسد میتواند هر جنبشِ پیشرفته ای را ویران کند »، این گفته از ژیلبر اَشکار، مارکسیست لبنانی است.

« چپ ِ اسلام گرا»، بر چسب ِ پُر مخاطره

ولی این جسد هنوز روی زمین در حرکت است. و بهتر از آن، در تلاش است تا از سوی همگان دل‌نشین جلوه کند.اگر « چپ اسلام گرا» برچسبی پُر مخاطره است و گاهی بی جا و به جا بکار برده میشود؛ ولی اشاره به چیزی دارد که بی‌اساس نیست. و هر چند که این اِتیکت بیشتر به یک خوش خدمتی ی وقیحانه شباهت دارد، ولی در عین حال یک خطای خود پسندانه است که برپایه ِ اعتقادی منسوخ شده پی ریزی شده است : چون چپ به تنهائی قادر به جهت دادن و امید بخشیدن نیست؛ مبارزه‌ای که خود را در سمت و سوی الله به مردم معرفی میکند، گیرائی آن را خواهد داشت تا سرانجام، امیدِ رسیدن به رهائی و آزادی اجتماعی را در دل ها به وجود آورد.

و چپ، از این هم پا را فراتر گذاشته و با حساب و کتاب‌های « مشتری جمع کن» در مبارزاتِ انتخاباتی - در این و یا آن شهرداری - دو دستی به قدرت می چسبد تا ازاین طریق بتواند به مسندی برسد. و در دوره های گوناگون، چپ با تکیه بر این ادعای خود پسندانه، بر این باور بوده است که میتواند به اسلامیسم خود را نزدیک کند ، بی‌آنکه در آتشِ آن سوخته شود : سال ۲۰۰۱، چپ ِ ضدِ راسیست به همراه ِ انتگریست های مسلمان «هوادارانِ اصولگرایانِ مذهبی»، در مجمع ِ دوربان Durban، در آفریقای جنوبی، حضور پیدا میکند؛ چپ های ضدِ جهانی سازی سرمایه، سال ۲۰۰۳، از طارق رمضان « ۴» برای شرکت در نشستی به نام ِ انجمنِ اجتماعی ِ اروپا در پاریس، دعوت به عمل آورده است؛ چپ ِ هوادارِ فلسطین به همراه ِ عَبدلحکیم صفریوی ( که در سرخطِ این مقاله شناختیم. مترجم ) درتظاهرات با شعار های نفرت برانگیز شرکت میکند و...نمونه های زیادی از این دست را میتوان شمرد.

بنا براین، اگر نا درست است بگوئیم که تمامِ مبارزان و روشنفکرانِ چپ، آگاهانه روی اسلامیسم به عنوانِ یک نیروی سیاسی شرط بندی میکنند، ولی میتوان این را به خوبی پذیرفت که آن‌ها لااقل در این خصوص مدتِ زیادی است که سکوت کرده اند. و میتوان گفت که این چشم پوشی، از کمبود ها و عقده ی برتری‌طلبی شان نشأت میگیرد.

همانگونه که لنین « چپ زدگی» را یک بیماری کودکانه ی کمونیسم تعریف میکرد، « چپِ اسلام گرا» ناشی از اختلال‌های پیری ِ جهان ِ سومی ها ی این نِحله ی فکری است . بیماری چپِ غربی اینست که نمی‌تواند بپذیرد که جور و ستم و زور گویی میتواند از جای دیگری هم بیاید . و بیماری چپِ ضدِ امپرالیست اینست که همه ی اسلامیست ها را نفرین شدگان زمین میداند حتی اگر از بالاترین دیپلم ها برخوردار بوده و میلیونر باشند. و نه چندان دور زمانی، همین چپ در پهنه جهانی به خود می بالید و آن چناان جایگاه ِ والائی داشت که از بالا به انترناسیونالیست اسلامی می نگرید.

پا نویس ها :

[۱] Gilber Achcar پژوهشگر و نویسنده ی ۶۹ ساله فرانسوی- لبنانی و پروفسورِ دانشگاه لندن که در زمینه‌های توسعه و روابط بین‌المللی تخصص دارد و ده‌ها کتاب نوشته که در میان آن‌ها میتوان از : جنگ سرد نوین، گفتگو بین یهودیان چپ و جنگِ اسرائیل و عرب یاد کرد.
[۲] Kabylie منطقه ای تاریخی در شمال الجزایر که آهالی آن در مناطق دیگر در آن کشور و تعداد قابل توجه ای در فرانسه زندگی میکنند. مبارزان کابیل در سواحلِ جنوبی مدیترانه، در منطقه ی کابیلی، با تشکیلِ شورای قبایل، نقشه ی قیام واقعی برای جنگ تمام‌عیار علیه قدرت استعماری را طرح ریزی و سازماندهی کرد ند .قیامِ کابیل به رهبری المُکرانی از زاویه ابعاد و پایان تراژیک اش، یکی از مهمترین قیام مردم این کشور علیه ی آشغال گران فرانسوی بود.
[۳] Chris Harman روزنامه نگار، تاریخ نگار و مبارزِ سیاسی انگلیسی (۱۹۴۲-۲۰۰۹) که آثارِ تحلیلی بسیاری روی علوم سیاسی و مارکسیسم نوشته که پیغمبر و پرولتاریا از آثار پُر سر وُ صدای اوست.
[۴] Tarique Ramadan اسلام شناس سوئیسی و استاد سابق مطالعاتِ معاصر در اکسفورد بود. وی نوه حسن البنا، بنیان گذارِ اخوان المسلمین است و خود او از این فرقه ی اسلامی دفاع میکند. پرونده ی اتهام به تجاوزِ جنسی او در دادگاه های پاریس باز است. او پنجاه وُ نُه ساله است. این پرفسورِ علمِ الهیات در سال‌های نود میلادی ، برای اشاعه افکار خود، به پخشِ کاسِت های سخنرانی هایش، در حومه های فقیر نشین پاریس می پرداخت.

*https://www.lemonde.fr/