عصر نو
www.asre-nou.net

پای گیری تشکّل روحانیان طرفدار خمینی
پس از اعلام فضای آزاد به وسیلۀ شاه


Wed 3 06 2020

بهزاد کشاورزی

new/behzad-keshavarzi1.jpg
فرازی از تاریخ انقلاب اسلامی. ( برگرفته از جلد چهارم تشیع و قدرت در ایران، ص ۱۷۹ به بعد )

... در این زمان، شاه مدام دچار اشتباهات سیاسی - اجتماعی می گردید. هر یک از اشتباهات وی، بهانه به دست مخالفان می داد که با استفاده از فضای باز سیاسی – اجتماعی، برعلیه او به مبارزه و تبلیغات برخیزند. و در نتیجه جوّ جامعه را بر علیه وی آماده تر می کرد. در تاریخ ۲۷ مرداد [ ۱۳۵۶]، جشن های هنر شیراز افتتاح گردید. چند روز بعد ( ۵ شهریور )، طی برنامه ای، بی پروائی هائی با زننده ترین وجهی در شهر شیراز و در معبر عمومی ( در یک مغازه ) به معرض نمایش گذاشته شد. خمینی از این فرصت استفاده کرده و طیّ بیانیۀ شدیداللحنی خطاب به ملایان ساکن ایران پرسید: «چرا چیزی نمی گویند، اعتراضی نمی کنند. فریاد را برای کی گذاشته اند. و می خواهند تا کجا شاهد باشند که رژیم اعتقادات مذهبی مردم را به مسخره گیرد.» به دنبال آن، از طرف برخی از ملایان طرفدار خمینی، تلگرافاتی به عنوان اعتراض به مسئولان کشور ارسال شد.

در همین ماه بود که برای اولین بار گرد هم آئی نسبتآ « مهم » روحانیتِ طرفدارِ خمینی - پس از برقراری فضای باز سیاسی - به مناسبت شب های احیاء رمضان در مسجد قبا[۱] ( واقع در قلهک، در نزدیکی حسینیۀ ارشاد ) برقرار گردید. سخنرانان این شب ها، علاوه بر وُعّاظ و ائمّۀ جماعت، برخی از مکلّا ها همچون بازرگان، پیمان، سامی، و چند تن دیگر بودند. سخنان، بیشتر رنگ سیاسی داشت و در لفافه و استشاره رژیم را مورد سؤال قرار می داد. جمعیت فراوانی در این مجالس شرکت می کردند بطوری که شبستان مسجد و حیاط و کوچه های اطراف پر از مردم می شد[۲]. در این تاریخ هنوز کسی به طور علنی، شخص پادشاه را زیر سؤال نمی برد و اگر هم گاه و گداری طی اعلامیه هائی بر علیه وی مطلب نوشته می شد، همگی در خفا و بدون نام و نشان انجام می گردید. در مقابل، نماز عید فطر همان سال ( ۲۴ شهریور )، که در تپه های قیطریه برگزار شد، چند شعاری نیز به نفع خمینی بر زبان ها جاری گردید[۳]. این گونه شعارها تعجبی نداشت، گماشتگان ملایان طرفدار خمینی – همان طور که در گذشته گفته ایم - در بین مردم پخش می شدند و شعار می دادند و طبیعی بود که جوانان نیز تکرار کنند.

مرگ مصطفی خمینی و جبهه بندی مخالفان

در همین روزها ( ۲۴ مهر )، واقعه ای به نفع پیدایش دوبارۀ پدیده ای به نام خمینی اتفاق افتاد. این واقعه، خبر ناگهانی درگذشت مصطفی، فرزند ارشد خمینی بود. گسترش فضای باز سیاسی و آزادی مطبوعات، سبب شد که این خبر در اغلب مطبوعات کشور درج گردد. آگاهی از این مطلب، موضوع مناسبی بود که گروه های فراوانی از مخالفین شاه را در جبهۀ متحدی قرار دهد. اکثریت عظیم مخالفان شاه، به دور گروه محدود « روحانیان مبارز حوزۀ علمیّۀ قم » ( ملایان طرفدار خمینی ) حلقه زدند و در نتیجه، آنان را به عنوان « تنها » نماینده و سخنگوی مخالفان شاه مطرح ساختند و از این تاریخ است که رفته رفته کلیۀ آحاد مبارزین مخالف شاه در این گروه حل شدند و به سربازان بی جیره و مواجب خمینی بدل گشتند[۴] و کلید حکومت کشور را دودستی تقدیم وی کردند! البته در بررسی علت منطقی این امر، یک بار دیگر مسؤلیت این « جبهه بندی » به گردن شاه و سیاست های غلط وی می افتد. آنجا که حکومت، گردهمآئی دانشگاه ها را به آتش و خون می کشید و بی پروا جوانان را به ضرب و شتم و حتی قتل دچار می ساخت، طبیعی است که آنان به سوی مساجد و اماکن مذهبی کشیده شوند.

به دنبال مرگ مصطفی خمینی، بلافاصله مخالفان شاه در خارج و داخل کشور وارد معرکه گشتند. ابتدا می بایست از این مرگ عادی، حداکثر بهره برداری برعلیه حکومت گرفته شود و رژیم به عنوان قاتل وی معرفی گردد. مگر نه این است که در گذشته نیز چنین شگردهائی به نتیجه رسیده بود. ( مرگ علیرضا برادر شاه، غلامرضا تختی جهان پهلوان، ناصر عامری دبیرکل مغضوب حزب اقلیت، صمد بهرنگی قصه نویس آذربایجانی، حسن سنجابی، علی شریعتی، جلال آل احمد و ارتشبد محمد خاتمی فرماندۀ نیروی هوائی، همگی باچنین شیوه ای موجب بدنامی حکومت گردیده بودند. ). در خارج از کشور، حامیان خمینی، همگی به یک روش تبلیغاتی مشابهی دست زدند. صادق طباطبائی در آلمان، صادق قطب زاده در سوریه و کشورهای عربی، جلال الدین فارسی در لبنان، حسن حبیبی و ابوالحسن بنی صدر در فرانسه و ابراهیم یزدی در آمریکا مرگ مصطفی را به حساب رژیم گذاشتند و از وی به عنوان « شهید » که به دست حکومت کشته شده است، نام بردند و به بدنامی حکومت کوشیدند. در داخل کشور نیز نهضت آزادی ایران ضمن صدور بیانیّه ای احتمال کشته شدن مصطفی را به رژیم نسبت داد[۵]. و این درحالی بود که رژیم ایران بوسیلۀ سازمان های بین المللی به عنوان حکومت قاتل و آدمکش شناخته شده بود. بهره برداری از این امر در داخل کشور از اهمیت بیشتری برخوردار بود. زیرا که در همین دوران، فضای باز سیاسی موجب گردیده بود که « روحانیان مبارز حوزۀ علمیّۀ قم » که از مدت ها پیش از هم متلاشی شده و در زندان ها و تبعیدگاه ها به سر می بردند، جان تازه ای بگیرند و تشکیلات خویش را از نو بازسازی کنند. مرتضی مطهری، سید علی خامنه ای، محمد مفتح، محمدحسین بهشتی، محمد جواد باهنر و چند نفر دیگر در مرکزیت این تشکیلات قرارگرفتند. بقیۀ اعضای مهم آن از قبیل حسینعلی منتظری، حسن لاهوتی، عبدالرحیم ربانی شیرازی، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، ناصر مکارم شیرازی، سید هادی خسروشاهی، سید عبدالحسین دستغیب شیرازی و غیره... پس از آزادی از زندان به این گروه پیوستند. یاران این گروه در شهرستان ها نیز تلاش از سر گرفتند. از این قبیل بودند: شیخ محمد صدوقی در یزد، جلال الدین طاهری در اصفهان، عبدالکریم هاشمی نژاد در مشهد، محمد علی قاضی طباطبائی در تبریز، صادق خلخالی در قم و دیگران که شبکۀ منسجمی را در سطح کشور تشکیل دادند. اعضای هیئت های مؤتلفه که به « قتلۀ منصور » نیز معروف بودند و در۱۵ بهمن ۱۳۵۵ با مراسم « سپاس شاه » از زندان آزاد شده بودند، به عنوان نیروی فعال بازوی اجرائی و تبلیغاتچیان خمینی مشغول کار شدند. البته بازاریان طرفدار وی نیز با پرداخت هزینه های لازم، به یاری تشکیلات فوق شتافتند. تشکیلات نهضت آزادی نیز که در این مدت دوباره سامان یافته بود، به سرکردگی مهدی بازرگان، رابط بین سکولارهای تحصیلکرده و ملایان حامیان خمینی شدند. اینک اکیپ خمینی با استفاده از تجربیات مبارزات بیش از دودهۀ گذشته، آمادۀ بهره برداری بود. رایج ترین عملی که اعضای هیئت های مؤتلفه از همان دورۀ شورش ۱۵ خرداد به یاد داشتند[۶]، هموار ساختن مسیر مبارزات خویش از راه ایجاد جوّ رعب و وحشت در میان مخالفانشان بود. روزهائی که لازم می دیدند، بازار را ( به همان طریقی که در گذشته گفتیم ) به تعطیلی می کشانیدند. بعد ها که انقلاب ریشه گرفت و تظاهرات مهم در شهرها و بویژه تهران انجام می گردید، طرفداران خمینی، در کوچه های باریک و یا بن بست که ساکنین محل همدیگر را خوب می شناختند، خانواده ها را مجبور می کردند که در روزهای راهپیمائی همگی در تظاهرات شرکت کنند. در غیر این صورت مورد اذیت و آزار واقع می شدند[۷]. حتی برخی از خانواده ها که مخالف تظاهرات بودند، صلاح در این می دیدند که در روزهای تظاهرات از خانۀ خویش بیرون روند و چنین وانمود کنند که به تظاهرات رفته اند.

خمینی « آیت الله عظمی »

اولین وظیفۀ تشکیلات طرفداران خمینی، این بود که می بایست خمینی را به عنوان « آیت الله العظمی » به مردم کشور به شناسانند. روش چنین بود که در فرصت های مقتضی، مجالسی ترتیب می دادند و در گرماگرم انجام مراسم، تعدادی که از قبل آماده شده بودند، به سلامتی « رهبر شیعیان جهان آیت الله العظمی خمینی » سه بار صلوات می فرستادند و مردم بی خبر را نیز به دنبال خویش می کشانیدند. این شگرد در روز ۱۵ مهر، ساعت ۵/۴ بعد از ظهر، طی مراسم ختم مصطفی خمینی در شاه عبدالعظیم انجام شد. مشتریان دائمی اینگونه اجتماعات علاوه بر ملایان و بازاریانِ طرفدار خمینی و اعضای مؤتلفه، اعضای نهضت آزادی نیز بودند. آن روز تعداد شرکت کنندگان مجموعآ بیش از دویست یا سیصد نفر نبودند[۸]. پاکدامن به نقل از یک ناظر حاضر، جوّ آن روز را چنین بیان می کند:

«...به زحمت سیصد تن می شدیم فروهرها بودند. بازرگان و اعوان و انصارش، برخی بازاری ها و برخی مخالفان مذهبی. زیارتنامه ای می خوانند و در این حیص و بیص ناگهان صدائی برمی خیزد که برای سلامتی حاج آقا روح الله صلواتی بفرستید. می فرستند و صحن حرم و امامزاده را ترک می کنند...» [۹]

به هر حال مرگ مصطفی خمینی، یک فرصت طلائی پدیدار ساخته بود که تشکیلات فوق می بایست از آن سود ببرد. در ۴ آبان، مجلس ختمی در مسجد جامع تهران به دعوت ملایان برقرار شد. در این مجلس طرفداران خمینی یک بار دیگر فرصتی یافتند تا از خمینی به عنوان « مرجع عالیقدر جهان تشیع » نام ببرند و نیز با فرستادن سه بار صلوات، از وی به عنوان شخصیتی الهی یاد کنند. در آن روزها کسی آن شعارها را جدی نگرفت. مرگ فرزند خمینی، علاوه بر ملایانِ طرفدار خمینی، برای مخالفان مکلای شاه نیز فرصت طلائی بود. لذا سه روز بعد ( ۸ آبان ) آنان نیز از طرف نهضت آزادی در مسجد ارک، مجلس ختمی بیاراستند. در این مجلس تعدادی از ملایان و اعضای نهضت آزادی و جبهۀ ملی و استاد و دانشجو و غیره شرکت کردند[۱۰]. ختم های دیگری نیز در برخی از شهرهای مهم داخل کشور و همچنین در نجف گرفته شد. طرفداران خمینی برای برگزاری چهلم مصطفی خمینی در روز ۱۱ آذر، تدارک بیشتری پیش بینی کردند. در آن روز، مردم فراوانی را از دهات و شهرهای مختلف اطراف به شهر قم فرا خواندند. گزارشگر این مجلس می نویسد:

«...در این مجلس که از یک هفته قبل مردم برای برگزاری آن آماده می شدند و در گوشه های مسجد اعظم دستگاه فیلم برداری و عکاسی نصب شده بود، عموم طبقات مردم شرافتمند ایران از اکثر شهرستان ها شرکت کردند...»[۱۱]

تحصیل کرده ها و سکولارهای مخالف شاه نیز از این فرصت برای ابراز مخالفت خویش استفاده کردند: « تنها حدود سه هزار دانشجو برای شرکت در این مجلس به قم آمده بودند.»[۱۲]. این مطلب نشان می دهد که مخالفان غیرمذهبی، از فرصت هائی که دولت در اختیار مذهبیان می گذاشت استفاده می کردند تا اعتراض خود را آزادانه تر بیان کنند. علیرغم رونق مجالس ختم، در آن تاریخ نه تنها هیچکدام از طرفداران خمینی، وی را به عنوان رهبر سیاسی نمی شناختند، بلکه در این مجلس یکی از درخواست های آنان از دولت، بازگشت دادن وی به کشور بود. این مطلب در آن روز طی قطعنامه ای از دولت خواستار گردید[۱۳]. شاید این درخواست به اشارۀ خود خمینی در آن مجلس مطرح شده بود. زیرا سفیر آنروز ایران در عراق نیز به چنین مطلبی اشاره کرده است. او روایت کرده است که چند ماه قبل از اوج گیری تظاهرات در تهران، یکی از همراهان آیت الله خمینی، با سفارت ایران در عراق تماس گرفته بود. می خواست بداند که آیا آیت الله خمینی می تواند برای گذراندن سال های آخر زندگی اش به ایران باز گردد؟ گویا شاه این پیشنهاد را با قاطعیت رد کرده بود[۱۴].

_____________________

[۱] - مسجد قبا را دکتر مفتح ( مدرس دانشکدۀ معقول منقول ) اداره می کرد.
[۲] - پاکدامن، تا تبریز، ص ۶۶.
[۳] - زندگی و مبارزات آیت الله شهید دکتر محمد مفتح، ۲۴/۰۶/۱۳۵۶، ص ۲۱۶.
[۴] - یلفانی، محسن، حکومت اسلامی ضرورت یا تصادف، چشم انداز، ش ۱۴، زمستان ۱۳۷۳.
[۵] - باقر عاقلی، روزشمار تاریخ ایران، ج۲، ۲ آبان ۱۳۵۶.
[۶] - ن - ک: مهدی عراقی، ناگفته ها، ص۱۸۴.
[۷] - نویسندۀ این سطور در آن تاریخ از نزدیک شاهد این ماجرا بود.
[۸] - پاکدامن، تا تبریز، همان گذشته، صص ۶۹ – ۶۸.
[۹] - پاکدامن، همان بالا، ص ۶۸.
[۱۰] - علی دوانی، همان گذشته، ج۶، ص۳۴۰ به بعد.
[۱۱] - دوانی، همان بالا، ص ۳۴۹.
[۱۲] - دوانی، همان.
[۱۳] - دوانی، همان بالا، ص ۳۵۱.
[۱۴] - عباس میلانی، نگاهی به شاه، ص ۴۷۸.