کودکان خیابانی؛ رنج کار و حسرتِ بازی
Wed 27 06 2018
س. حمیدی
پشت مسجد پارک لالهی تهران چیزی حدود بیست نفر کودک خیابانی گرد آمده بودند تا به دور از هیاهوی چهارراهها بازی فوتبال را غنیمت بشمارند. دختران همین گروه بیست نفره اصرار داشتند تا آنان هم در جایی از بازی فوتبال به حساب بیایند. سرآخر پسرها به این خواست ایشان گردن نهادند با این شرط که عدهای از آنان بر صندلی ذخیره بنشینند و دو نفر هم در دو سوی زمین دروازهبان باقی بمانند. وسایلشان به تمامی در حاشیهی زمین تلنبار شده بود: ذغالی که برای اسفند دود کردن به کارشان میآمد، ظرفی حلبی که با استفاده از ذغال برافروخته، اسپند را در فضای آن میسوزانند، شیشهشوی اتومبیل به همراه مایع شوینده و خلاصه بستههایی از فال حافظ که همگی روی کولهپشتیها انبار میشد تا کاسبی سر چهارراهها برایشان ممکن گردد. هرکسی میتوانست سن این کودکان را پنج تا پانزده سال تخمین بزند. اما خودشان از گذشت این همه سال و ماه بیخبر مانده بودند.
کودکان ضمن بازی همدیگر را با لهجهای افغانستانی خطاب قرار میدادند. بازی گل کوچک برایشان چنان حلاوت داشت که افت و خیزهای خود را بر ساحت زمین ناچیز میشمردند. چنانکه با هر سکندری دوباره از جای بر میخاستند تا شق ورق مقابل حریف قد علم کنند.
آنوقت ذخیرهنشینان ضمن همدلی با من دل خوش کردند. میگفتند چند گروهاند که هر گروه را صبحها کسی گرد میآورد و با اتوبوس و مترو به اینجا میکشاند. او را دایی مینامیدند. یکی میگفت داییشان ارسلان نام دارد. اکثر آنان نشانی درستی از پدرشان به دست نمیدادند. ولی کم و بیش نام و نشانی از مادر برایشان به یادگار مانده بود. گفته میشد که به ارسلان یا همان دایی روزانه چیزی میپردازند تا آمدوشدشان در این شهر بزرگ ممکن گردد.
در فضای تقاطع خیابان کارگر- بلوار کشاورز حدود صد و بیست نفر از این کودکان به کار اشتغال دارند. موقعیت ویژهی این چهارراه شوق کودکان را برمیانگیزد تا بیش از چهارراههای دیگر به کار در حریم آن علاقه نشان دهند. چنانکه به نوبت سر چهارراه حضور مییابند و تا پاسی از شب گذشته همچنان به کاسبی خود ادامه میدهند. حتا چندتایی هم شبها را در حاشیهی همین چهارراه به صبح میآورند. گروههایی از آنان در فضای پارک لاله آدامس و فال حافظ میفروشند. ولی فروش فالنامه و آدامس به سهم خود بهانهای بیش نیست تا مردم اسکناسی دوست داشتنی کف دستشان بگذارند که شاید از نیاز روزانهی ایشان چیزی بکاهد. گروههایی از همین کودکان هم کف پیادهروها مینشینند و وقت خود را به بازیهای گروهی میگذرانند. دختر و پسر فرقی نمیکند همگی دور هم گرد میآیند که صمیمانه بازی خود را به انجام برسانند. همچنین کم نیستند کودکانی که در حاشیهی همین پیادهروها کتاب و دفترشان را گشودهاند تا خواندههای خود را به همدیگر بیاموزند. بدون تردید وقتی که معلم و مدرسهای در کار نباشد تنها با همین شگرد میتوانند به عطش درونی خویش برای آموختن پاسخ بگویند.
کودکان گاهی مشکل پیش آمده در کار یا بازی را بهانه میگذارند و در دعوایی دو نفره به هم یورش میبرند. در این یورش از مشت و لگد برای هم چیزی کم نمیگذارند تا خودشان را بهتر و بیشتر به رقیب بباورانند. با این همه دعواها چندان هم ریشهدار نیستند و خیلی زود دوباره به دوستی و همدلی میانجامند.
تاکنون عابران پیاده از زیرگرفتن این کودکان چیزی فرونگذاشتهاند. تازه گناه کارشان را هم به پای همین کودکان مصدوم مینویسند. شاید هم با همین بهانهها ضمن فرار، محل حادثه را ترک میکنند و آنوقت مصدوم بیچاره به امان خودش رها میشود. ضمن حوادثی از این دست به طور حتم از جمع پلیس و دادگاه هرگز کسی از کودکان دفاع نخواهد کرد. تازه اگر هم بیمارستان و درمانگاهی این مصدوم را بپذیرد خیلی هم هنر کردهاند. نقص عضو ایشان هم یادگاری از عابران سواره را با خود به همراه خواهد داشت. هدیهی بدشگونی از عابران سواره که چهبسا تا پایان عمر ماندگار و پابرجا بماند.
این کودکان از کاسبی روزانهی خود رضایت کامل دارند. کاسبی نامی است که خودشان برای آن برگزیدهاند تا هرچه بیشتر به آن ببالند. همواره قسمتی از پول کاسبی را در راه خورد و خوراک خود هزینه میکنند. رستوران، ساندویچی و آبمیوه فروشی ضلع جنوبی چهار راه کارگر اشتیاق ایشان را برای هزینه کردن در چنین راهی برمیانگیزد. چلوکباب، ساندویچِ سوسیس، معجون چهار مغز و بستنی آلبالویی چیزهایی نیستند که به همین آسانی بتوانند از آن دل بکنند. کودکان سر چهارراه حتا از خوردن پیتزا هم غافل نمیمانند. بدون شک خوردن دستهجمعی پیتزا لذت آن را دو چندان خواهد کرد. پیادهروی خیابان در عیش و نوشهایی از این دست نقشی از سفره را برایشان به نمایش میگذارد. سفرهای که انگار پس از صرف غذا، به جمع کردن ضایعات آن چندان نیازی نمیبینند. چون ضایعات این سفره بر کف پیادهروها به امان خود رها میشود و آزار بصری و روانی خود را برای عابران سواره و پیاده بر جای میگذارد.
چنانکه گفته شد کودکان خیابانی یا لااقل کودکان این چهارراه همواره از گذران خود راضی به نظر میرسند. انگار به آرزویی که در دل میپرورانند دست یافتهاند. چون کاسبی روزانهی خود را از انواع و اقسام بازی و تفریح انباشتهاند. حتا هرچه که دلشان بخواهد میخورند و به خوردنیها و نوشیدنیهای افسانهای خود دست مییابند. جدای از این مترو سوار میشوند و با اتوبوسهای شهری به هر سویی از شهر سر میکشند. آنوقت دیدنیهای شهر چشمانشان را مینوازد و از دیدن این همه شگفتی و دیدنی به وجد میآیند. بیدلیل نیست که آنان از زندگی خود رضایت کامل دارند. بدون تردید حتا بسیاری از کودکان تهرانی از دستیابی به این همه خوشی و شادمانی جا ماندهاند. چون کودکان خیابانی این چهارراه در خوردن و بازی چنان پیش رفتهاند که به حتم حسادت هر کودکی را برمیانگیزند. شکی نیست که بیخانمانی و بیسامانی هرگز نخواهد توانست چیزی از خوشی ایشان بکاهد. کودکان خیابانی چهارراه کارگر- کشاورز حتا به سینما هم میروند. آنان مشتریهای خوبی برای سینما بلوار به شمار میآیند.
هرچند مدیران شهری تهران پذیرفتهاند که سه هزار و پانصد نفر کودک خیابانی شب و روز خود را در معابر تهران به سر میآورند ولی نگاهی گذرا به چهارراههای گسترهی این شهر آمار دیگری پیش روی ما میگذارد. چون به طور یقین شمار این گروه از کودکان از ده هزار نفر هم فراتر میرود. با این همه از مدیران شهری همگی برایشان دل میسوزانند اما کسی در خود توانایی مقابله با آسیبهای آن را نمیبیند. سازمان بهزیستی انتظار دارد که برای رفع این مشکل، نیروی انتظامی، شهرداری و کمیتهی امداد هم پا جلو بگذارند. اما نیروی انتظامی مشکلات پیش آمده را به پای دیگران مینویسد. چنانکه کمیته امداد و شهرداری تهران نیز خود را از ساماندهی این کودکان کنار میکشند. در ضمن تمامی این نهادها و سازمانها برای مقابله با آسیبها و کاستیهای پیش آمده از بودجهی سالانهی دولت سهم میبرند. شهرداری تهران نیز از تبلیغ ارقام بودجهی سالانهی خود در این خصوص چیزی نمیکاهد. ولی بر خلاف آنچه که مینویسند و به تصویب میرسانند شمار کودکان خیابانی هر روز فزونی میگیرد.
ضمن آنکه اکثر کودکان خیابانی از مرزهای غربی کشور به داخل شهرهای مرکزی ایران راه مییابند. حتا کم نیستند کودکانی که در داخل ایران از خانوادههای مهاجر افغانستانی به دنیا آمدهاند. اما این گروه از کودکان هرگز برگ هویت و یا شناسنامهای با خود به همراه ندارند. با همین تفاوتها میتوان خط فاصل روشنی بین ایشان و کودکان ایرانی ترسیم کرد.
در اصل یکصد و نهم قانون اساسی خودنوشتهی جمهوری اسلامی گفته میشود که رهبر ایران "رهبری جهان اسلام" را هم به عهده دارد. همچنین در همین اصل از قانون اساسی آوردهاند که او از "بینش فقهی و سیاسی قویتر" سود میجوید. اما رهبری که به اعتقاد خودش رهبری جهان اسلام را نیز به عهده دارد و بینش فقهی او هم بنا به تعبیر قانون اساسی از دیگران قویتر است، چنان تشخیص میدهد که کودکان "جهان اسلام" بیخانمان و بیهویت باقی بمانند و در چهارراه شهرهای بزرگ و کوچک به تکدی بپردازند. همچنان که همه روزه نمونههای روشنی از آنچه که رهبر خودساختهی جمهوری اسلامی در سر میپروراند، در تمامی چهارراههای کشور به نمایش درمیآید.
|
|