" زلزله"
Sun 12 08 2012
علی آلنگ
زمین ای بی مروت مر ندانی
بما نکبت رسد از آسمان ها؟
مجال و مأوی ما بر فنا شد
از آن آهخته تیغ بر کاروان ها
گرت سینه گشودی بر همه راز
بخون آلوده شد در خاوران ها
نیامد برگ و بار از ریشه هایت
کنون در قلب تو آه و فغان ها
دمی آسوده گیر ای پیر شاهد
ز خاکت بر کشیم ما جسم و جانها
چنان بیتاب نماید ملک دربند
از آن تیغی که خارد استخوان ها
|
|